حدیث
سوگند به خدا امام شما سالیان درازی غایب می شود و چشم های مومنین در فراق او اشکباران است

چهارشنبه, ۵ اردیبهشت , ۱۴۰۳ Wednesday, 24 April , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1978 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 187×
پ
پ

امام مهدى عليه السلام و مسئله‏ طول عُمر – بخش دوم

سده‏ى يازدهم

فيض كاشانى

مولى محسن فيض كاشانى (در گذشته‏ى 1091 ه.ق) معتقد است، با وجود خبرهاى فراوانى كه از پيامبر صلّى ‏اللّهُ‏ عليه ‏وآله ‏وسلّم و امامان معصوم عليه ‏السّلام در باره‏ى غيبت و طول عمر حضرت مهدى عليه ‏السّلام رسيده و نزديك است كه به حدّ تواتر برسد، طول عمر آن حضرت، امر شگفت‏آورى نيست. به خصوص كه نظير آن، در ميان پيامبران و اولياى الهى، فراوان روى داده است و در ميان سلاطين و پادشاهان گذشته نيز نمونه‏هايى از طول عمر به چشم مى‏خورد.

در خبر صحيح، از رسول گرامى نقل است كه فرمود:

هر چه در ميان امّت‏هاى پيشين وجود داشته، بدون هيچ كم و كاستى، در ميان اين امّت نيز نظير آن وجود خواهد داشت.

مرحوم فيض، آن‏گاه مسئله‏ى طول عمر را از ديدگاه قرآن بررسى مى‏كند و از نوح پيامبر نام مى‏برد كه به تصريح قرآن، نهصد و پنجاه سال در ميان قوم خود زيسته است. پس از آن، با استناد به حديثى از امام صادق عليه‏ السّلام شمارى از پيامبران را نام مى‏برد كه از عمرى طولانى برخوردار بوده‏اند.

در پايان مى‏نويسد:

به، اعتقاد اكثر امّت اسلامى، عيسى و خضر، از اولياى خدا و نيز دجال و ابليس نفرين شده، تاكنون زنده‏اند.(1)

سده‏ى دوازدهم

علاّمه‏ى مجلسى(2)

علاّمه محمّد باقر مجلسى (1111 – 1037 ه.ق) در اثر پر ارج خود، بحارالانوار، بحث طول عمر را طرح مى‏ كند و در باره‏ى آن به بررسى مى ‏پردازد.

دانشمند ياد شده، در بررسى مسئله‏ى طول عمر، به بيان يك دليل بسنده و تنها از (تجربه‏ى تاريخى) استفاده مى‏كند و شمار زيادى از معمّرين را نام مى‏برد.(3)

سده‏ى چهاردهم

1- محدّث نورى(4)

ميرزا حسين نورى (1320 – 1254 ه.ق) مسئله‏ى طول عمر امام زمان عليه ‏السّلام را از ديدگاه‏هاى مختلفى مورد بررسى قرار داده است.

نخست، شمارى از رجال اهل سنّت را نام مى‏برد كه اينان در طى اعصار و قرون مختلف، شخصاً، به زيارت امام مهدى عليه ‏السّلام شرف‏ياب شده‏اند. سپس مسئله را از ديد تاريخ مورد بررسى قرار مى‏دهد و جمع كثيرى از افراد با عمر طولانى را نام مى‏برد. وى، آن‏گاه، مسئله را از ديد اهل سنّت پيامبر عليه ‏السّلام مورد بررسى قرار مى‏دهد، و از دجّال وابن صيّاد نام مى‏برد كه دانشمندان سنّت، احاديث آن را در آثار خود نقل كرده‏اند.

دانشمند ياد شده، بحث خود را با ذكر چهار تن از پيامبران الهى كه داراى عمر طولانى بوده و هنوز زنده‏اند، يعنى عيسى عليه ‏السّلام و خضر عليه ‏السّلام و الياس عليه ‏السّلام و ادريس عليه ‏السّلام، به پايان مى‏برد.(5)

2- آية اللّه لطف اللّه صافى گلپايگانى

دانشمند ياد شده، مسئله‏ى طول عمر امام مهدى عليه ‏السّلام را نه يك ايراد، بلكه آن را يك استبعاد مى‏داند كه از سوى برخى از دانشمندان اهل سنّت مطرح گشته است.

ايشان، استبعاد در امور علمى و مطالب اعتقاديى را كه با دلايل قطعى، اعم از عقلى و نقلى، به اثبات رسيده، نوعى بدگمانى به قدرت خداوند مى‏داند. وى، امكان طول عمر را از زاويه‏هاى مختلف مورد بررسى قرار مى‏دهد.

او، نخست، مسئله‏ى طول عمر را از ديد قدرت الهى مورد بررسى قرار مى‏دهد و سپس، طول عمر را از ديد قران كريم و سنّت شريف به بحث مى‏گذارد و آن‏گاه مسئله را از ديد تجربه‏ى تاريخى، مورد كاوش قرار مى‏دهد، و سرانجام، مسئله را از ديده علم تجربى مى‏نگرد.(6)

3- استاد محمّدرضا حكيمى

دانشمند ياد شده، مسئله‏ى طول عمر حضرت مهدى عليه‏ السّلام را از نظر گاه‏هاى مختلف مورد بررسى قرار داده است.

نخست، مسئله را از ديد علوم تجربى و زيست شناختى مورد بررسى قرار مى‏دهد و نمونه‏اى از نظر برخى از زيست شناسان را در مورد اين كه عمر بشر، اندازه و حدّ ثابتى ندارد، نقل مى‏كند.

سپس، مسئله را از منظر قوانين طبيعى مورد بحث قرار مى‏دهد و اثبات مى‏كند كه قوانين طبيعت، طول عمر زياد را نفى نمى‏كند. آن‏گاه، طول عمر را از ديد تجربه‏ى تاريخى بررسى مى‏كند و نشان مى‏دهد كه در تجربه‏ى تاريخ طولانى بشر، زياد بوده‏اند افرادى كه از عمر طولانى برخوردار بوده‏اند.

در ادامه‏ى بحث، به معرّفى شمارى از كتب تاريخ مى‏ پردازد كه در آن، نام برخى از معمرّين ذكر شده است.

پس از آن، نمونه‏هايى از طولانى بودن عمر را كه در عصر حاضر روى داده، ذكر مى‏كند، و در بحث زيبايى نشان مى‏دهد كه ميان پيرى و مرگ، ارتباطى قطعى و رابطه‏اى كلّى وجود ندارد، همچنان كه ميان طول عمر و پيرى نيز رابطه‏اى قطعى و كلّى وجود ندارد.

وى، آن‏گاه، به بررسى اسرار تغذيه و نقش آن در سلامت و طول عمر انسان مى‏پردازد.

دانشمند ياد شده، سپس سخن تنى چند از دانشمندان علوم تجربى و فلاسفه و حكماى اسلامى را در مورد امكان طول عمر نقل مى‏كند و بحث خود را با بررسى طول عمر از ديد قدرت الهى، پايان مى‏دهد.

قابل ذكر است كه در اثر استاد حكيمى، مباحث سودمندى در موضوع طول عمر و ساير زمينه‏هاى بحث مهدويّت، وجود دارد.(7)

4- علاّمه شهيد سيّد محمّدباقر صدر

دانشمند ياد شده در يك بحث عالمانه و زيبا، مسئله‏ى طول عمر حضرت مهدى عليه‏ السّلام را نخست از ديدگاه امكان علمى و امكان فلسفى يا منطقى، مورد بررسى قرار مى‏دهد و امكان زندگانى هزاران ساله براى انسان را از نظر منطقى، ممكن مى‏داند، زيرا، اين مسئله، از نظر عقلى، محال نيست و در آن تناقضى هم وجود ندارد، زيرا، زندگى، مفهومى است كه مرگِ زودرس را در خود نهفته ندارد.

وى، سپس، مسئله را از نگاه دانش روز مورد بررسى قرار مى‏دهد، و مى‏گويد:

دانش امروز نيز دليلى نمى‏بيند كه امكان عمر طولانى را از جنبه‏ى نظرى نفى كند، و از نظر علمى، عقب انداختن پيرى، امرى است كاملاً ممكن.

او، آن‏گاه، مسئله‏ى طول عمر را از ديد اعجاز مورد بررسى قرار مى‏دهد و از قوانينى نام مى‏برد كه تاكنون به خاطر مصالحى تعطيل شده و از كار افتاده است. مانند اين‏كه آتش از سوزاندن ابراهيم عليه ‏السّلام خوددارى و بر او سرد مى‏شود؛ دريا براى موسى عليه ‏السّلام شكافته مى‏شود. كار بر روميان مشتبه مى ‏گردد و گمان مى ‏كنند كه عيسى عليه ‏السّلام را دستگير كرده‏اند، در حالى كه او را دستگير نكرده بودند…

هر يك از اين موارد، نشانه‏ى تعطيل شدن يكى از قوانين طبيعى است تا از فردى كه حكمت خداوندى نگهدارى او را لازم مى‏شمرد، پشتيبانى شود. اكنون چه عيب دارد كه قانون پيرى و فرسودگى نيز يكى از اين نمونه‏ها باشد؟

نتيجه اين كه هر گاه پاسدارى از زندگى يكى از حجّت‏هاى خداوند براى ادامه‏ى رسالت‏اش ضرورى باشد،الطاف خداوند دخالت مى‏كند و براى نگهدارى‏اش، يكى از قوانين طبيعى را به حالت تعطيل در مى‏آورد.(8)

5- استاد ابراهيم امينى

دانشمند ياد شده، نخست، مسئله‏ى طول عمر امام مهدى عليه ‏السّلام را از ديد علم مورد بررسى قرار مى‏دهد و عواملى مانند وراثت و محيط، و نوع شغل، و كيفيّت تغذيه را در طول عمر انسان موثر مى‏داند.

سپس، طول عمر را در گياهان و حيوانات مورد بررسى قرار مى‏دهد و نمونه‏هايى از درختان را ذكر مى‏كند كه هزاران سال از عمر آنان مى‏گذرد، لكن هنوز به حيات خود ادامه مى‏دهند.

نامبرده، سپس، به قرآن مجيد مراجعه مى‏كند و از عمر نوح نام مى‏برد كه خداوند به صراحت، از عمر نهصد و پنجاه مساله‏ى اين پيامبر الهى در ميان قوم‏اش سخن گفته است.

وى، سپس، به تاريخ مراجعه مى‏كند و شمارى از انسان‏هاى با عمرى طولانى را كه در روزگاران گذشته مى‏زيسته‏اند نام مى‏برد و به بحث خود پايان مى‏دهد.(9)

طول عُمر از منظر قرآن كريم

در قرآن كريم – كه محكم‏ترين سند اسلامى است – به افرادى بر مى‏خوريم كه از عُمرى دراز و غيرطبيعى برخوردار بوده‏اند.

شمارى از افراد كه در قرآن، داراى عمرى طولانى شمرده شده‏اند، عبارت‏اند از:

1- نوح

قرآن، در بارهى نوح مى‏گويد:

(ولقد أرسلنا نوحاً إلى قومه فلبث فيهم ألف سنة إلّا خمسين عاماً)(10) ؛ و به راستى، نوح را به سوى قوم‏اش فرستاديم، پس در ميان آنان، نهصد و پنجاه سال درنگ كرد.

پیشنهاد گروه فرهنگی امیدواران
بیاییداین سال جدید را با عهد بستن با مولایمان آغاز کنیم

چنان‏كه مى‏بينيد، قرآن، با صراحت، عُمر نهصد و پنجاه ساله را براى حضرت نوح مورد تأييد قرار مى‏دهد.

2- عيسى بن مريم

قرآن، در مورد حضرت عيسى عليه ‏السّلام مى‏گويد:

(وقولهم انّا قتلنا المسيح عسيى ابن مريم رسول الله وما قتلوه وما صلبوه ولكن شبّه لهم و إنّ الذين اختلفوا فيه لفى شكٍّ منه مالهم به من علم إلّا اتباع الظن وما قتلوه يقيناً * بل رفعه الله إليه وكان الله عزيزاً حكيما * و إن من أهل الكتاب إلّا ليومننَّ به قبل موته ويوم القيامة يكون عليهم شهيداً*(11) )؛ و گفته‏ى ايشان كه: (ما، مسيح عيسى بن مريم، پيامبر خدا را كشتيم)، و حال آن كه آنان او را نكشتند و مصلوب‏اش نكردند، لكن امر، بر آنان مشتبه شد و كسانى كه در باره‏ى او اختلاف كردند، قطعاً در مورد آن دچار شكّ شده‏اند و هيچ علمى بدان ندارند، جز آن كه از گمان پيروى مى‏كنند، و يقيناً او را نكشتند، بلكه خدا او را به سوى خود بالا بُرد، و خدا توانا و حكيم است. و از اهل كتاب، كسى نيست مگر آن كه پيش از مرگ خود حتماً به او ايمان مى‏آورد، و روز قيامت (عيسى نيز) بر آنان شاهد خواهد بود.

آيات ياد شده صراحت دارد در اين كه اهل كتاب، عيسى را نكشته‏اند، بلكه امر بر آنان مشتبه شده و خداوند او را زنده به سوى خود بالا برده است.

جمعى از دانشمندان اهل سنّت، در ذيل (ولكن شبّه لهم) از مجاهد(12) نقل كرده‏اند كه گفت:

صلبوا رجلاً غير عيسى شبه بعيسى يحسبونه إياه، ورفع الله إليه عيسى حيّ(13)؛ مردى غير از عيسى عليه ‏السّلام را كه شباهت به عيسى داشت، به دار آويختند و گمان كردند كه او عيساى مسيح است. و خداوند عيسى را زنده به سوى خود بالا برد.

شمارى از حافظان حديث، از ابن عباس و ابو هريره نقل كرده‏اند:

(انْ من أهل الكتاب الاّ ليومننّ به قبل موته)؛ يعنى، اهل كتاب، قبل از موت عيسى عليه ‏السّلام به او ايمان مى‏آورند.(14)

دانشمند اهل سنّت گنجى شافعى، اين آيه را دليل بر حيات و بقاى عيسى عليه ‏السّلام مى‏داند و مى‏نويسد:

از هنگام نزول آيه، تاكنون، كسى به عيساى مسيح ايمان نياورده است، پس به ناچار بايد اين قضيّه پس از اين، و در آخر الزمان روى دهد.(15)

از سوى ديگر، نزول عيساى مسيح در آخر الزمان و نماز گزاردن حضرت عيسى پشت سر حضرت مهدى عليه‏ السّلام نيز حقيقتى است كه مورد اتّفاق مسلمانان است، و شمار زيادى از محدّثان اهل سنّت، از جمله بخارى و مسلم و صاحبان صحاح ديگر، احاديث مربوط به اين واقعه را با سند صحيح، در اثار خود ثبت كرده‏اند(16).

نمونه‏هايى از احاديث ياد شده چنين است:

عن جابر بن عبدالله، قال عليه‏ السّلام: (لا تزال طائفة من أمّتي يقاتلون على الحقّ ظاهرين إلى يوم القيامة.). قال: (فنيزل عيسى بن مريم عليه ‏السّلام فيقول أميرُ هُم: “تعال صَلّ بنا (لنا).”، فيقول: “لا: إنّ بعضكمُ على بعض أميرٌ ليُكرم الله هذه الأمّة(17)

(همواره، جمعى از امّت من، در راه حق مبارزه مى‏كنند (و مبارزه‏ى حق عليه باطل تا قيامت ادامه دارد.) فرمود: (سپس عيسى بن مريم عليه ‏السّلام فرود مى‏آيد. فرمانده و پيشواى آنان به عيسى مى‏گويد: “بيا براى ما نماز بخوان”، عيسى پاسخ مى‏دهد: “نه؛ برخى از شما بر برخى ديگر امير و فرمانده‏ايد. و اين بدان جهت است كه خداوند، اين امّت را گرامى داشته است”.).

ابو هريره، از رسول خدا عليه ‏السّلام نقل مى‏كند كه فرمود:

(كيف أنتم إذا نزل ابن مريم فيكم و إمامكم منكمْ؟(18) چه‏گونه خواهيد بود هنگامى كه عيسى بن مريم در ميان شما فرود آيد و پيشواى شما از خودتان باشد؟)

مقصود از (امام)، در اين جا، حضرت مهدى عليه‏ السّلام است.

ابوسعيد از رسول خدا نقل مى‏كند كه فرمود:

منّا الذى يصلّى عيسى بن مريم خلفهُ(19)؛ از ما است آن كسى كه عيسى بن مريم پشت سر او نماز مى‏گذارد.

ابن ابى شيبه، از ابن سيرين نقل مى‏كند كه گفت:

المهدى من هذه الامّة وهو الذى يؤمّ عيسى بن مريم عليه ‏السّلام(20) ؛ مهدى، از اين امّت است و او، كسى است كه عيسى بن مريم پشت سر او نماز مى‏گذارد.

مرحوم محدث نورى مى‏نويسد:

نظر مشهور ميان دانشمندان خاصّه و عامّه، آن است كه عيسى عليه ‏السّلام در آسمان باقى و زنده است به همان حياتى كه در زمين داشته است. زنده به آسمان بالا رفت و شربت مرگ نچشيد و نخواهد چشيد تا آن كه در آخرالزمان فرود آيد و پشت سر مهدى عليه ‏السّلام نماز، گزارد.(21)

 
پاورقی


(1) علم اليقين، فيض كاشانى، ج 2.ص 797، انتشارات بيدار، قم.

(2) طبقات أعلام الشيعة، اقا بزرگ تهرانى، ج 9، ص 95، با تحقيق على‏نقى منزوى، چاپ انتشارات دانشگاه تهران، 1372 ه.ق.

(3) مهدى موعود، ترجمه‏ى ج سيزدهم بحارالانوار(، ترجمه از على دوانى، ص 347 – 262، چاپ حكمت، قم، 1339 ه.ق.

(4) طبقات أعلام الشيعة، آقا بزرگ تهرانى، ج 11، ص 543، چاپ علميّه، نجف اشرف، سال 1375 ه.ق.

(5) النجم الثاقب. ميرزا حسين طبرسى نورى، ص 707 – 656، انتشارات مسجد جمكران، چاپ اوّل، 1375 ه.ق.

(6) منتخب الأثر في الإمام الثاني عشر، لطف الله صافى گلپايگانى، ص 283 – 274، چاپ سوم، كتابخانه‏ى صدر.

(7) خورشيد مغرب، محمّدرضا حكيمى، ص 272 – 240، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، سال 1360 ه.ش.

(8) امام مهدى عليه ‏السّلام حماسه‏اى از نور، سيّد محمدباقر صدر، ترجمه از كتابخانه‏ى بزرگ اسلامى، ص 43 – 13، انتشارات مؤسسه‏ى الامام المهدى، 1398 ه.ق.

(9) دادگستر جهان، ابراهيم امينى، ص 242 – 211، مؤسسه‏ى مطبوعاتى دارالفكر، چاپ دوم، قم، 1347 ه.ش.

(10) عكبوت: 14 (ترجمه‏ى فولادوند).

(11) نساء: 159 – 157 (ترجمه‏ى فولادوند).

(12) وى، يكى از مفسّان صدر اسلام است.

(13) الدر المنثور، سيوطى، ج 2، ص 728، دارالفكر، بيروت.

(14) همان ص 735؛ التفسير الكبير، فخر رازى، ج 4 ص 263؛ تفسير قرطبى، مجلد 3، جزء 6، ص 11؛ تفسير خازن، ج 1 ص 448، على بن محمد بن ابراهيم بغدادى.

(15) البيان فى اخبار صاحب الزمان، باب 25، ص 148.

(16) همان، ص 149 – 148؛ الدر المنثور، ج 2، ص 735.

(17) مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 345 و 384؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 137، باب 71، ح 247، و ج 3، ص 1524، باب 53، ح 1923؛ مسند ابويعلى موصلى، ج 4، ص 60 – 59، ح 2078؛ مسند ابوعوانه، ج 1، ص 107 – 106؛ المحلى، ابن حزم، ج 1، ص 9، دارالآفاق؛ سنن بيهقى، ج 9، ص 39، دارالمعرفه، بيروت؛ مصابيح السنة. بغوى، ج 3، ص 516، ح 4262؛ جامع الأصول، ابن اثير، ج 11، ص 48، باب 1، ح 7809، دار احياء التراث العربى؛ مجمع البيان، ج 9، ص 54، دار احياء التراث؛ بشارة المصطفى، ص 249، ابوجعفر طبرى؛ كشف الغمّه، ج 3، ص 246، اربلى؛ داراكتاب الاسلامى.

(18) صحيح بخارى، كتاب انبيا، باب نزول عيسى بن مريم، ح 3265؛ صحيح مسلم، كتاب الإيمان، باب 71، ح 244؛ مسند احمد، ج 2، ص 272 و ص 336؛ المضف، عبدالرزاق، ج 11، ص 400، ح 20841؛ عون المعبود، عظيم آبادى، ج 11، ص 361، دارالفكر، بيروت، 1399 ه.ق.

(19) الحاوى للفتاوى، سيوطى ج 2، ص 222؛ تاريخ الخميس، دياربكرى، ج 2 ص 288؛ البيان في أخبار صاحب الزمان گنجى شافعى، ص 155؛ القول المختصر، ابن حجر مكّى، ص 8، باب 1، ح 40؛ ينابيع الموده، ص 187، باب 56؛ فيض القدير، مناوى، ج 6، ص 17، دارالفكر؛ بحارالانوار، ج 51، ص 84، باب 1، داراحياء الثراث.

(20) المصنف، ابن ابى شيبه، ج 7، ص 513، دارالكتب العلميه؛ الحاوى للفتاوى، سيوطى، ج 2، ص 223، دارالكتاب العربى.

(21) النجم الثاقب، ص 673.

مطالب مرتبط

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.