حدیث
سوگند به خدا امام شما سالیان درازی غایب می شود و چشم های مومنین در فراق او اشکباران است

جمعه, ۳۱ فروردین , ۱۴۰۳ Friday, 19 April , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1978 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 187×
پ
پ

حال اگر تاريخ ميلادى، از صحّت و دقّت كافى برخوردار باشد، عُمر عيساى مسيح، اكنون، حدود دو هزار سال است. با اين وجود، عُمر 1150 سال براى حضرت مهدى عليه ‏السّلام امر بعيدى نخواهد بود.

3- خضر

يكى از كسانى كه عُمر طولانى دارد، حضرت (خضر) است. وى، يكى از پيامبران الهى است. معجزه‏ى اين پيامبر، اين بود كه روى هيچ چوب خشك يا زمين بى‏علفى نمى‏نشست، مگر آن كه سبز و خرم مى‏شد. او را به همين جهت (خضر) ناميده‏اند.(1) گرچه در قرآن، از وى، به صراحت ياد نشده است، امّا داستان ملاقات و همراهى موساى كليم با اين بنده‏ى دانا و با تجربه‏ى خداوند، در سوره‏ى كهف آمده است. مفسران فريقين، در ذيل آيه‏ى شصت و پنج كهف، يعنى (فوجدا عبداً من عبادنا آتيناه رحمة من عندنا وعلّمناه من لدُنّا علماً)، گفته‏اند، مقصود از (عبد خدا) (خضر) است(2). از روايات امامان اهل بيت عليه ‏السّلام چنين بر مى‏آيد كه خضر، از دنيا نرفته و هنوز زنده است.(3)

اعتقاد به زنده بودن خضر، اختصاص به شيعيان ندارد، بلكه در ميان اهل سنّت نيز عقيده‏اى پذيرفته شده است.

ديار بكرى، مورّخ معروف سنّى، مى‏نويسد: (جمهور علما، بر اين عقيده‏اند كه خضر زنده است(4)).

علاّمه‏ى گنجى شافعى مى‏نويسد: (حيات و بقاى خضر، مورد اتّفاق دانشمندان اهل سنت است(5)).

شمن الحق عظيم آبادى مى‏نويسد: (هيچ ايرادى بر طولانى بودن عُمر مهدى عليه ‏السّلام و ادامه يافتن روزهاى زندگى‏اش وارد نيست، چنان‏كه عيسى و خضر، هر دو، داراى عُمر طولانى‏اند و زنده‏اند.).(6)

شيخ مفيد، در مورد حضرت خضر مى‏نرسيد:

وهو الخضر عليه ‏السّلام، موجود قبل زمان موسى عليه ‏السّلام ( إلى وقتنا هذا، بإجماع اهل النقل واتّفاق أصحاب السير و الأخبار، سائحاً في الأرض، لا يعرف له أحد مستقراً ولا يدعى له اصطحاباً، إلّا ما جاء فى القرءان به من قصّتهِ مع موسى عليه ‏السّلام(7) ؛

زنده بودن خضر، از قبل از زمان موسى عليه ‏السّلام تا زمان ما، مورد اتّفاق سيره‏نويسان و مورّخان است. وى، در زمين سير مى‏كند و كسى محلّ زندگى او را نمى‏داند، و كسى ادعا نكرده كه يار و همراه او باشد، جز آن‏چه در قرآن در داستان موسى و خضر آمده است.

شيخ ابى على فضل بن حسن طبرسى (از دانشمندان سده‏ى ششم هجرى) مى‏نويسد:

وقد تظاهرت الأخبار بأنّ أطول بنى آدم عُمراً الخضر عليه‏ السّلام. واجمعت الشيعة و أصحاب الحديث، بل الّامة بأسرها، ما خلا المعتزله والخوارج، على أنّه موجود في هذا الزمان، حىٌّ كامل العقل ووافقهم على ‏ذالك أكثر أهل الكتاب(8)؛

مجموعه‏ى روايات، مؤيّد آن است كه خضر، طولانى‏ترين عُمر را در ميان فرزند آدم دارد. شيعه و اصحاب حديث، بلكه همه‏ى امّت، به جز معتزله و خوارج، بر اين باوراند كه خضر، در زمان ما موجود و زنده است، و از عقل كامل برخوردار است. در اين عقيده، بيش‏تر اهل كتاب نيز با آنان هم رأى‏اند.

كراجكى در كنز الفوائد مى‏نويسد:

و قد أجمع المسلمون على بقاء خضر عليه ‏السّلام من قبل زمان موسى عليه ‏السّلام إلى الآن، و أنّ حياته متّصلة إلى آخر الزمان. وما أجمع عليه المسلمون فلا سبيل إلى دفعه بحالٍ من الأحوال(9)؛

بقاى خضر، از قبل از زمان موسى عليه‏ السّلام تا زمان حاضر، و ادامه‏ى حيات‏اش تا آخر الزمان، مورد اتّفاق مسلمانان است. آن چه مورد اتّفاق مسلمانان واقع شود، به هيچ روى، نمى‏توان آن را ناديده گرفت.

ميزرا حسين طبرسى نورى نيز مى‏نويسد:

اهل اسلام. به اتفاق، معتقدند كه حضرت خضر (پيامبر خدا) باقى و زنده است و چند هزار سال از عُمر وى مى‏گذرد(10).

4- اصحاب كهف

جمع ديگرى كه قرآن كريم به عُمر طولانى آنان تصريح كرده، اصحاب كهف‏اند. قرآن در مورد آنان مى‏گويد:

(ولبثوا فى كهفهم ثلاثمئة سنين وازدادوا تسعاً)(11) ؛ و سيصد سال، در غارشان، درنگ كردند و نُه سال (نيز بر آن) افزودند.

چنان‏كه مى‏بينيد، قرآن، به حيات و بقاى اصحاب كهف بيش از سه قرن آن هم در خواب و بدون آب و غذا، تصريح مى‏كند. به راستى، كدام يك شگفت‏انگيزتر است: كسى كه سيصد سال بدون آب و غذا زنده مانده يا كسى كه صدها سال باقى مانده، امّا غذا مى‏خورد، آب مى‏آشامد، راه مى‏رود، مى‏خوابد و بيدار مى‏شود؟

در سنّت پيامبر صلّى ‏اللّهُ‏ عليه ‏وآله ‏وسلّم

سنّت رسول خدا نيز بر طول عُمر انسان، صحّه مى‏گذارد و آن را امرى ممكن مى‏شمارد. يكى از كسانى كه در سنّت پيامبر، به طول عُمر او اشاره شده، (دجّال) است. اهل سنّت، براساس همين روايات، عقيده دارند كه دجّال در عصر پيامبر صلّى ‏اللّهُ‏ عليه‏ وآله‏ وسلّم متولّد شده و به زندگى خود ادامه مى‏دهد تا در آخرالزمان خروج كند.

احمد بن حنبل، با ذكر سند، به نقل از رسول خدا صلّى ‏اللّهُ ‏عليه ‏وآله ‏وسلّم مى‏نويسد:

لقد أكل الطعام ومشى في الأسواق، يعنى الدجال(12)؛ دجّال زنده است و غذا مى‏خورد و در بازارها راه مى‏رود.

در روايت ديگرى آمده است.

هو ابن صائدٍ الذي ولد بالمدينة(13)؛ دجّال، همان ابن صيّادات كه در مدينه متولّد شده است.

بخارى آورده است:

عن محمّد بن المنكدر، قال: (رأيتُ جابر بن عبدالله يحلف بالله أنّ ابن الصائد الدجّال). قلت: (تحلّف بالله؟ )قال: (إنّي سمعت عمر يحلف على ذالك عند النبي عليه ‏السّلام، فلم ينكره النبى عليه ‏السّلام(14) ؛

محمّد بن منكدر مى‏گويد: (جابر بن عبدالله را ديدم كه سوگند ياد مى‏كرد بر اين كه ابن صياد، همان دجّال است.) گفتم: (به خدا سوگند مى‏خورى؟). گفت: (من شنيدم كه عمر، نزد رسول خدا سوگند ياد كرد (كه ابن صياد، همان دجال است) و رسول خدا سخن او را انكار نكرد).

در سنن ابى داود آمده است:

عن ابن عمر، أنّه كان يقول: (والله! ما أشك أنّ… الدجال ابن صياد)(15) ؛ عبدالله بن عمر همواره مى‏گفت: (به خدا سوگند! ترديدى ندارم كه… دجال همان ابن صيّاد است.).

عبدالله بن عمر، در حديث ديگرى نقل مى‏كند كه رسول گرامى صلّى ‏اللّهُ‏ عليه ‏وآله ‏وسلّم با شمارى از ياران خود از كنار ابن صياد مى‏ گذشت؛ حضرت به او فرمود:

(اَتشهد أنّى رسول الله؟). فنظر إليه ابن صيّاد فقال. (أشهد أنّكَ رسول الأميّين…)(16) ؛ (آيا گواهى مى‏دهى كه من فرستاده‏ى خدايم؟). اين صياد نگاهى به رسول خدا كرد و گفت: (شهادت مى‏دهم كه تو رسول درس نخوانده‏ها هستى)…

چنان كه ملاحظه مى‏كنيد، در همه‏ى اين مصادر، به صراحت آمده كه دجّال، همان ابن صياد است كه در روزگار رسول خدا در مدينه متولّد شده است. اين مطلب نيز مسلّم و مورد اتفاق است كه خروج دجال، در آخر الزمان خواهد بود. پس به ناچار، بايد او در همه‏ى اين زمان‏هاى طولانى، زنده باقى بماند تا زمان خروج او فرا رسد.

جالب اين كه اين روايات را فقط منابع روايى اهل سنّت نقل كرده‏اند. حال اگر اين احاديث صحيح باشد. چنان كه اهل سنّت بر اين باوراند، در اين صورت، شايسته نيست كه آنان در حيات و عُمر طولانى امام مهدى عليه ‏السّلام ترديد كنند، به خصوص با توجّه به اين كه در احاديث ابن صيّاد ترديد وجود دارد، ولى در احاديث مهدى عليه‏ السّلام، هيچ ترديدى وجود ندارد.

نيز، حال كه دشمن خدا، به خاطر مصالحى، مى‏تواند بيش از هزار سال زنده بماند، چرا بنده و خليفه‏ى و ولىّ خدا نتواند عُمر طولانى داشته باشد؟(17)

ثوبان، از رسول خدا عليه ‏السّلام نقل مى‏كند كه فرمود:

… فإذا رأيتموهُ فبايعوهُ ولو حبواً على الثلج؛ فإنّه خليفة الله المهدى عليه ‏السّلام(18) ، هر گاه او را ديديد، با او بيعت كنيد حتّى اگر لازم باشد سينه‏خيز از روى برف عبور كنيد؛ چرا كه مهدى، خليفه‏ى خدا است.

از منظر عقل

افزون بر كتاب و سنّت، عقل سليم نيز، طول عُمر را براى انسان، ناممكن نمى‏داند، بلكه آن را امرى كاملاً ممكن مى‏شمارد. حكما و فلاسفه گفته‏اند، بهترين دليل بر امكان هر چيزى، واقع شده آن چيز است. همين كه طول عُمر در ميان پيشينيان روى داده و تاريخ، افراد زيادى را به ما نشان مى‏دهد كه عُمرى دراز داشته‏اند، خود دليل روشنى است بر اين كه طول عمر، از ديدگاه عقل امرى ممكن است.

پیشنهاد گروه فرهنگی امیدواران
یاران حضرت مهدی علیه السلام از نگاه روایات

خواجه نصير طوسى مى‏گويد:

طول عمر، در غير مهدى عليه‏السّلام اتفّاق افتاده و محقّق شده است. چون چنين است، بعيد شمردن طول عُمر در مورد مهدى عليه ‏السّلام جهل محض است.(19)

علاّمه‏ى طباطبايى مى‏نويسد:

هيچ قاعده و برهان عقلى‏اى وجود ندارد كه بر محال بودن طول عُمر دلالت كند. به همين جهت، نمى‏توانيم طول عمر را انكار كنيم.(20)

تجربه‏ى تاريخى:

واقعيّت ديگرى كه در شناخت مسئله‏ى (طول عُمر) و امكان آن، بايد مورد نظر باشد، تجربه‏ى تاريخ طولانى بشريّت است. اگر مسئله‏ى طول عمر، در تاريخ زندگى بشر اتّفاق افتاده باشد – اگر چه در مواردى نه چندان زياد – تكرار موارد يا موردِ مُشابِهِ آن، امرى طبيعى و معقول و قابل تحقّق و قبول خواهد بود.

اين مطلب نيز روشن است كه نقل تاريخى، بويژه نقل مُتواتر و مشهور، سبب يقيين و باور مى‏گردد. ما مى‏بينيم كه كتب تاريخى، افراد زيادى از (مُعَمّرين) را نام برده‏اند و احوال و زندگى آنان را ثبت كرده‏اند. اين‏گونه افراد، هم در ميان افراد عادى بوده‏اند و هم در ميان مشاهير تاريخ و پيامبران.

پس مسئله‏ى امكان عمر طولانى، و تحّقق يافتن آن در موارد متعدّد، امرى است كه از نظر وقوع خارجى و تحقّق عينى نيز مصداق‏هايى دارد، و از نظر نقل تارخى، قطعى و مسلّم است.

البته، عمر بشر، به طور متعارف، اندازه‏اى معين و نوسانى محدود دارد، لكن آن چه از طرح مسئله‏ى (معمّرين) مقصود است، اين است كه نشان داده شود كه مقدار عُمر دو جريان دارد:

1- جريان معمولى و متعارف، كه در اغلب افراد انسان وجود داشته است و وجود دارد.

2- جريان غيرمعمولى و استثنايى كه در پاره‏اى از افراد انسان وجود داشته است و و جود دارد.(21)

اكنون نظر خوانندگان گرامى را به نمونه‏هايى از افرادى كه در گذشته‏ى تاريخ، داراى عُمر طولانى بوده‏اند جلب مى ‏كنم:

1- آدم عليه ‏السّلام؛ مقدار عمر آدم را نهصد و سى تا هزار سال نوشته‏اند.(22)

2- شيث بن آدم؛ وى نهصد و دوازده سال عمر كرده است.(23)

3- انوش بن شيث؛ عمر وى را نهصد و پنجاه سال نوشته‏اند.(24)

4- قينان بن انوش، وى، نهصد و بيست سال عمر كرده است.(25)

5- يرد بن مهلابيل، عمر وى را نهصد و شصت و دو سال نوشته‏اند.(26)

6- متوشلح (يا متوشالح)، وى، 969 سال عُمر داشته است.(27)

علاقه‏مندان مى‏توانند براى اطلاع بيشتر به كتابهايى كه در اين زمينه نوشته شده مراجعه كنند.(28)

از نگاه علوم تجربى

در اين مقام، مى‏خواهيم ببينيم آيا برهانى علمى يا قانونى آزمايشى، و صد در صد كلّى، وجود دارد كه ثابت كند طول عمر امرى است غير قابل وقوع، يا نه، بحث را در دو بخش تقديم مى‏كنيم:

الف چند مقدمه

1- در قوانين طبيعى، در مورد مقدار عمر طبيعى بشر، هيچ اصل ثابت و غير قابل تغييرى وجود ندارد. به همين دليل، دانشمندان علوم تجربى، همواره، در حال مطالعه و آزمايش‏اند و مى‏كوشند تا متوسط طول عمر انسان را افزايش دهند. بدون شك، اگر مقدار عمر طبيعى انسان، داراى اصول ثابت و غيرقابل تغييرى بود، اين مطالعات و آزمايش‏ها معنا و مفهومى نداشت.

پاورقی


(1) تفسير الميزان، علاّمه‏ى طباطبايى، ج 13، ص 352، مؤسّسه‏ى اعلمى بيروت.

(2) الميزان، ج 13، ص 341، به بعد؛ التفسير الكبير، فخررازى، ج 7، ص 482، دار احياء التراث،1415 ه؛ در المنثور، سيوطى، ج 5، ص 409 به بعد.

(3) الميزان، ج 13، ص 352.

(4) تاريخ الخميس، ج 1، ص 107 – 106، دار صادر، بيروت.

(5) البيان فى اخبار صاحب الزمان، ص 149 – 148.

(6) عون المعبود (شرح سنن ابى داود)، ج 11، ص 367، دارالفكر، بيروت، 1399 ه.

(7) مصفات الشيخ المقيد، ج 3 (رساله الفصول العشره في الغيبه؛ با تحقيق سيدمحمد قاضى، چاپ كنگره‏ى جهانى هزاره‏ى شيخ مفيد)، ص 83، چاپ اوّل، 1413 ه.ق.

(8) إعلام الورى بأعلام الهدى، فضل بن حسن طبرسى، با تحقيق مؤسسه‏ى آل البيت عليه‏ السّلام، ج 2، ص 305، چاپ اوّل، 1417 ه.ق، كشف الغمه، محققّ اربلى، تحقيق سيدهاشم رسولى، ج 2، ص 542، چاپ علميّه، قم، 1381، ه.ق.

(9) كنز الفوائد، محمّد بن على بن عثمان كراچكى، ج 2، ص 115.

(10) النجم الثاقب، ميرزا حسين طبرسى نورى، ص 671، انتشارات مسجد جمكران، س 1375 ش.

(11) كهف: 25 (ترجمه‏ى فولادوند).

(12) مسند احمد، ج 4، ص 444، دارالفكر؛ جامع الصغير، سيوطى، ج 2، ص 410؛ فيض القدير، مناوى، ج 5، ص 277، دارالفكر؛ المطالب العالية، ابن حجر، ج 4، ص 361.

(13) صحيح بخارى، ج 9، ص 133، دارالجيل، بيروت؛ مسند نعيم بن حماد، ص 149؛ صحيح مسلم، ج 4، ص 2243، باب 19، ح 2929؛ سنن ابى داود، ج 4، ص 120، ح 4330؛ حلية الاولياء، ابو نعيم، ج 3، ص 154؛ مصابيح السنته، بغوى، ج 3، ص 513، ح 4254؛ جامع الاصول، ابن اثير، ج 11، ص 65، ح 7836؛ مسند احمد، ج 2، ص 149 – 148، ج 3، ص 368.

(14) صحيح بخارى، ج 1، ص 133، دارالجيل.

(15) سنن ابى داود، ج 4، ص 120.

(16) المصنف، عبد الرزاق، ج 11، ص 389، ح 20817؛ مسند احمد، ج 2، ص 149 – 148، و ج 3، ص 368؛ صحيح بخارى، ج 2، ص 117، و ج 4، ص 86 – 85، ص و ج8، ص50 – 49، دارالجيل؛ صحيح مسلم، ج 4، ص 2240، باب 19؛ سنن ابى داود، ج 4، ص 120، ح 4329؛ سنن ترمذى، ج 4، ص 517، باب 63، ح 2247. از ابى سعيد خدرى.

(17) كتاب الغيبه، شيخ طوسى، ص 114.

(18) سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1367، باب 34، ح 40843 (سند صحيح است. مجمع الزوائد، نيز سند حديث را صحيح داشته است)؛ مستدرك حاكم، ج 4، ص 463 (سند صحيح است)؛ دلائل النبوه، ج 6، ص 515، دارالكتب العلميه؛ الخصائص الكبرى، سيوطى، ج 2، ص 119، دارالكتب العلميه؛ مسند احمد، ج 5، ص 277؛ تاريخ الخميس، ديار بكرى، ج 2، ص 288؛ الحاوى الفتاوى، سيوطى، ج 2، ص 221، دارالكتاب العربى؛ بحارالأنوار، مجلس، ج 51، ص 83 و 87 و 97، باب 1.

(19) خورشيد مغرب، محمّدرضا حكيم، ص 214 (به نقل از فصول، خواجه طوسى، با اندكى تصّرف).

(20) الميزان، ج 13، ص 352.

(21) خورشيد مغرب، محمّدرضا حكيمى، ص 250 (با تلخيص).

(22) المعارف، ابن قتيبه، ص 19 چاپ رضى؛ الكامل في التاريخ، ابن اثير، ج 1، ص 51، دار صادر، بيروت؛ تاريخ ابى الفداء، ج 1، ص 9، دارالمعرفه، بيروت؛ مروج الذهب، مسعودى، ج 1، ص 38، دارالمعرفه، بيروت، 1440 ه؛ تاريخ طبرى، محمّد بن جرير طبرى، ج 1، ص 159 – 157، بيروت، لبنان؛ مضفات شيخ مفيد، ج 3، ص 92؛ كمال الدين، ص 523؛ كنزالفوائد، ج 2، ص 117.

(23) المعارف، ص 20؛ تاريخ ابى الفداد، ج 1، ص 9؛ مروج الذهب، ج 1، ص 39؛ الكامل فى التاريخ، ج 1، ص 54؛ كنزالفوائد، كراجكى، ج 2، ص 117.

(24) تاريخ ابى الفداء، ج 1، ص 9؛ مروج الذهب، ج 1، ص 39؛ تاريخ طبرى، ج 1، ص 163؛ كنز الفوائد، كراجكى، ج 2، ص 117 (كراجكى، عُمر او را نهصد و شصت و پنج سال دانسته است.)

(25) تاريخ ابى الفداء، اسماعيل ابى الفداء، ج 1، ص 9؛ مروج الذهب، ج 1، ص 39؛ تاريخ طبرى، ج 1، ص 164 (طبرى، عمر وى را نهصد و ده سال دانسته است.).

(26) تاريخ طبرى، ج 1، ص 170؛ الكامل فى التاريخ، ج 1، ص 59؛ تاريخ ابى الفداء، ج 1، ص 9.

(27) مروج الذهب، ج 1، ص 40؛ تاريخ ابى الفداء، ج 1، ص 10، تاريخ طبرى، ج 1، ص 173؛ )طبرى، عمر او را نهصد و نوزده سال دانسته است.(؛ كنز الفوائد، كراجكى، ج 2، ص 117.

(28) در كتاب الامام المهدى عليه ‏السّلام، على محمّد على دخيّل، نام و نشان و خصوصيّات دويست و بيست و سه نفر از معمّران آمده است.

مطالب مرتبط

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.