حدیث
سوگند به خدا امام شما سالیان درازی غایب می شود و چشم های مومنین در فراق او اشکباران است

چهارشنبه, ۵ اردیبهشت , ۱۴۰۳ Wednesday, 24 April , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1978 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 187×
انتظار/جمعه 8 بهمن 1390
۰۷ بهمن ۱۳۹۰ - ۲:۲۶
پ
پ
امير پرفروغ دشت انسانها…

انتظار/جمعه 8 بهمن 1390

از كجا گويم برايت غصه را ؟!
يا چه سان آرام سازم شعله را ؟!….
از نواي سوزناک قصه گو
مرغ شب در جاي خود آرام شد.
لحظه ها سرد و غريب
در تن شب مي دويد
موج، اما بي قرار

از صبوري بي نصيب:
هر زمان بيتاب، دائم بي شكيب
گاه در دريا غنوده گاه بر ساحل فتاده
قصه اي مي گفت هم از غصه ها:
ماجراي روزها، هم سرنوشت خوب فردا در طلوع روزهاي شادماني ،
ماسه هاي سرد  ساحل را،
سكوت خفته در شب را:
ساليان پيش، بيش از ساليان
آن زماني كه كنار رود بودم،
آمده از چشمه سار كوچكي در جويباري،
مانده اندر بركه اي و ريخته از آبشاري،
قصه مي گفت از براي ما نسيم،
ديده بود او قطره ها اشك را بر گونه ها،
ديده بود او جاري غم را برون چهره ها،
دشته ها خشك و خموش،
سينه ها پر از خروش،
ناي خالي از سروش،
پاكي اما مرده بود، شادماني رفته بود،
چهره ها افسرده بود،
خانه غم بود قلب قلبها،
خار اندر چشم بود،
استخوان درحلق،
دشنه اندر سينه بود،
چشمه ها خونرنگ بود،
آرزوها مرده بود،
چهره زرد قناري،
كنج زندان و قفس،
بوي خون مي آمد،
از هر ناله اش،
دردمندي و بينوا.
برگهاي شاخسار زندگي،
ريشه تنها درختِ مانده در طوفان،
خسته و افسرده و دلمرده بود،
زورق آمال انسانها شكسته،
طوطي غمگين و خسته،
بال بسته، كنج يك زندان نشسته،
گرد غم بر روي گلدانها نشسته،
نور دانش – شب چراغ زندگي – خاموش،
جهل اما در تكاپو، هر كجا مي تاخت،
سكه رايج، ستم ها بود،
قوت مردم، خون دل ها بود،
قصه را كوتاه خواهم، بد زماني بود.
اما آن كه بالا بود،
حق تعالي، آن علي عالي آعلي
از حريم عرش خود،
از رحمت بي منتهاي خويش،
مخزن اسرار عالم- غيب مكنونش-
فرود آورد يك نور خدايي را
دو باره سرسراي اين زمين را
فرش شادي كرد،
و شادي موج زد در خنده هر گل،
بهار خرمي ، بعد از خزان دير پا آمد،
و فوجي از ملك، شادي كنان
خاك زمين را بوسه ها دادند.
و آمد آن كه چون آيد،
فغان غصه برخيزد. مدار غم فرو ريزد، خزان از صحنه بگريزد،
و بگريزند ديوان و ددان از صحنه گيتي،
و از مشرق بجز نور و بجز پاكي نمي تابد.
فضاي زندگي زيباست،
تنفس در هواي پاكي و تقواست.
ترنم از سروش عرش يعني كلام الله است.
خدايا، جاودان دارش!
تو فرزند شقايق هاي سرخ دشت پاكي را،
نگاهش دار از هر افت و زشتي،
نگاهش دار از هر چشم زخم شوم چشمان ديار كفرو پستي ها،
همانهايي كه دشنه زير جامه،
در كمين كشتنش بودند،
خدايا ميوه زيباي عترت را،
گل زيباي نرگس را،
ز تيغ شوم جلادان، نگه دارش.
امام پاكي و تقوي،
امير پرفروغ دشت انسانها،
ولي الله، هادي، مهتدي، مهدي
و قائم، نور، باب الله، رباني آياته
و وعدالله، نجم زاهر، سيف شاهر، نور باهر، و ترموتور،
كاشف البلوي، معز المومنين، مذل الكافرين،
آن صاحب عصر و زمان، آن داعي الله
كريم از خاندان با كرامت را، نگاهش دار.
و باش از بهر او حافظ، ولي، مولا و ياور،
تا كه برخيزد و بردارد بساط كفر و زشتي را.
خدايا!
در نمارش، در سجودش، در ركوعش، در قنوتش، در قيامش، در قعودش، ذكر و تسبيحش، نگاهش كن.
همان عابد،
مصلي در مصلاي زمين،
ذاكر به ذكر تو،
كه خود ذكر است، ذكر جامع رحمان.
چو بنشيند، ترا خواند،
چو برخيزد، ترا خواند،
و دستش را بسوي اسمان گيرد، دعا خواند.
ملايك از شعف، پرپر زنان گردش همي چرخند.
خداي، اين وي توست!
و برتر بنده ات در صحنه گيتي!
خدايا، سجده است اكنون!
خدايا جايگاهش بين!
بحق سجده هاي او، بحق آن نيايش ها،
بحق ذكرو تسبيحش،
بحق آن قنوت جاوداني،
آن قيام و آن قعود و آن تشهدها،
دعايش را اجابت كن.
قيامش را فراهم كن،
قيامش را محقق كن.
كه دلهامان به صد فرياد و خواهش،
روز و شب او را كند، فرياد،
و دشت سينه مان جزاو نمي خواهد،
كس را غير او اينجا نمي بيند،
كه او مولاي انسانهاست،
كه او يكتاست، چون ذات خدايي- خالقش-
يكتا و بي همتاست.
خداوندا! عزيزا، مهربانا! خالقا! پروردگارا،
حق پيغمبر، حق زهرا، حق پاكان، حق حيدر،
دعايش را اجابت كن،
ظهورش را فراهم كن،
قيامش را محقق كن.                                                                                    \”آمين\”

پیشنهاد گروه فرهنگی امیدواران
انتظار/ جمعه ۵ خرداد ۱۴۰۲

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.