به مناسبت شهادت امام کاظم علیه السلام
جواد محدثى
سلام بر تو، که وارث نیکان و آبروبخش نیاکانى.
سلام بر تو، که نیازمندان را باب الحوائجى.
سلام بر نام معطر و زیبایت، که الهامبخش صبورى و شکیبایى و بردبارى و حلم است.
سلام بر سجادهاى که از اشکهایتخیس مىشد.
و بر زمینى که پیشانى و صورت بر آن مىنهادى.
و بر آن دستها، که به درگاه خدا مىگشودى.
سلام بر آن گوهرهاى غلطانى که از آسمان چشمانتبر گونه نورانىات مىچکید.
سلام بر کند و زنجیرى که از بوسه بر دست و پایت قداستیافت.
سلام بر مرقد نورافشانت، که آسمان تیره عراق را روشن و جانهاى شیعیان مظلوم آندیار را گلشن ساخته است.
سلام بر تو و بر پدران و فرزندانت، بر شیفتگان و پیروانت.
سلام بر تو، که مایه افتخار اسلامى و شیعه به وجود تو مىبالد.
ایران، همراه عشق تو، پیکر فرزندان بسیارى از نسل تو را در آغوش کشیده است.
خراسان، راضى است که «رضا»ى تو را دارد.
شیراز، حمد مىکند که «احمد» تو در آنجاست.
قم، «عاصمه» تشیع و فقاهت، «معصومه» تو را در بردارد.
و … شهرها و روستاهاى بسیار، نوادگان تو را چونان گنجى در سینههاى خود بهامانت نگه مىدارند و هر کدام منبع برکتهاى فراوانند.
حتى «حوزه علمیه»، درخت پرثمرى است که در بوستان حرم دخترت روییده وشکوفهاى است که بر شاخه «حرم اهل بیت» شکفته است.
سلام بر تو و بر اراده و صبورىات.
سلام بر تو، که حکومتستم، از نستوهى تو به ستوه مىآمد.
زندانبانان، اسیر صفا و عبودیت تو مىشدند.
سلام بر تو و بر تن رنجورت که در ژرفاى تاریک مطامیر، محبوس و معذب بود، و برجنازه مطهرت که بر «جسر بغداد» نهاده شد.
سلام بر تو … امام مظلوم و مسموم، زجر دیده زندان جفا، رداپوش محنت در راهخدا، جرعه نوش جام بلا، به عشق مولا مبتلا.
سلام بر تو و بر حرم تو در کاظمین، که قبله اهل ولاست و کعبه عشق است و منزلگهشوق.
سلام بر تو، کاظم آل محمد(ص)!
زندانى بغداد
دور از رهگذرهاى بىفکر گوشه شهر مردان خفته در دل سرد زندان بغداد رادمردى خداترس، خفته «موسى کاظم»، آن جان بیدار دور از دیدههاى سحرخیز مىشمارد گذشت زمان را سال و ماه و شب و روز و هفته قلب او روزنى سوى «الله» در دلش عشق ایزد نهفته رهبر و مقتدا هست و الگو در عملها و افکار و گفته مرد ایمان و تقوا و نیکى رهنمایى خبیر و دل آگاه سجدههاى سپاسش مفصل نام حق بر زبان، گاه و بیگاه کند و زنجیر بر دست و گردن مىکند با خدایش مناجات «موسى» و روبه دربار فرعون؟ فکر خامى است، هیهات، هیهات! گشته مغضوب دربار هارون لیکن از اوست راضى خدایش گوش سنگین دربان زندان آشناى دعا و صدایش با تنى خسته، اندام رنجور روزها روزه، شبها عبادت همنوا با صداهاى زنجیر مىکند متن قرآن تلاوت جرم او چیست؟ آزاده بودن تن به دلخواه هارون ندادن هست فرجام ایمان، «شهادت» یا که در کنج زندان فتادن «موسى جعفر» آن جان بیدار تا ابد، زنده و جاودان است مرقد پرفروغش هماره جلوهاى ماندگار و عیان است
امام خوبىها
براى حضرت امام کاظم(ع)
از صداى عبور زندانبان سایههاى بلند لرزیدند در تاریک بسته شد با خشم سنگهاى سیاه ترسیدند باز شمعى غریب تنها ماند در دل ظلمتسکوتى سرد باز عطر نیایشى پیچید باز نیلوفر دعا گل کرد یک فرشته دو بال سبزش را زیر پاى امام خود گسترد اشک او را فرشتهاى دیگر سبحه (۱) ذکرهاى پاکش کرد از دریچه دو چشم خشماگین آفتاب صبور را مىدید در حصار سیاهى و زنجیر رویش باغ نو را مىدید یک صداى غریب در جانش روز و شب مثل درد مىپیچید بر خود از سوز بادهاى شک چون درختان زرد مىپیچید: رسم رفتار با امام این نیست با امام، این امام خوبىها آسمان بلند مهر و عشق ساحل بىکران خوبىها ناگهان دستهاى زندانبان از نگاه امام لرزیدند در دلش نور توبه جارى شد چشمهایش به گریه خندیدند
۱- سبحه: تسبیح
ثبت دیدگاه