حدیث
سوگند به خدا امام شما سالیان درازی غایب می شود و چشم های مومنین در فراق او اشکباران است

جمعه, ۳۱ فروردین , ۱۴۰۳ Friday, 19 April , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1978 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 187×
پ
پ

شاعر: حسین آذری 

آن شب از موج نور دیدن داشت

 آسمانی که غرق اَنجُم بود

در زمیــن از ترنـّـم بــاران

بر لب غنچه ها تبسم بود

 

غــرقِ در نور آسمان امید

می درخشیـد مثل آییــنه

می گشود از هم و برون می ریخت

((رازهایی که داشت در سینه))

 

آن شب از لابلای عرش خدا

 سوده نور بر زمین می ریخت

آسمان در نشاط و شور و شعف

چلچراغ از ستاره می آویخت

 

فوج فوج ملک به عرض سلام

آمدند از سما به سوی زمین

تا که بینند عارض احمد

 آنکه نامش بود به عرش آذین

 

خانۀ آمنه سراسر فیض

گوئیا خـانـۀ ملائـک بود

مصطفی در میانه و همه مست

 از شمیم گلاب وعنبر و عود

 

حوریان یک طرف همه مبهوت

 همه محو نگاه دلبر خود

پک طرف جبرییل می افکند

زیر بالین مصطفی پر خود

 

کودکی کو ز دلبری زده است

 بند قنداقه اش به دل ها بند

انبیا جمله گرد شمع رخش

 همه پروانه وار میگردند

 

آمد آن گل که در بسیط چمن

 ((باغ دیباچه ای ز دفتر اوست))

او که در سایه اش رود خورشید

 ((هودج آفتاب پیکر اوست))

 

می چکد شبنم تلاوت عشق

 از لبانش که هست غنچۀ نور

در لب پر ز شهد توحیدش

چشمه ای هست از شراب طهور

 

آه ای آسمان هستی بخش

 سـدره الـمنتـهی افلاکـی

تو پر از چشمه های تطهیری

 ((مثل آیه مقدسی پاکی))

ای سراپا شکوه فیض خدا

وی ز رویت عیان بهشت برین

تویی آیینه دار رحمت حق

((آسمانی تبار روی زمین))

 

ای که با یک نگاه کردی تو

کار صدها مسیح و ابراهیم

ای که مه را به طرفه العینی

 با سر انگشت خویش کرده دونیم

 

آمدی ای همیشه جاری عشق

تا جهان از تو کامیاب شود

ای که از هیبت وجودی تو

کاخ نوشیروان خراب شود

 

آمدی ای زلال و از یُمنت

نهرهای سماوه جوشش کرد

آری از معجزات مولد توست

آب ساوه اگر فروکش کرد

 

ای که داری به روی شانۀ خود

 نقش مُهر نبوت ازلی

بس بود در مقام و منزلتت

که تو را یار با وفاست علی

 

ای امین ای رسول ای احمد

ای که کوی تو جنتُ المَاواست

بر در باغ عشق تو قفلی ست

 که کلیدش محبت زهراست

 

وصف ذات و جمال پاکت را

به یقین عقل ما نمی داند

هر چه هستی فرشته یا آدم

 هیچ کس جز خدا نمی داند

 

امشب از لطف ای حبیب خدا

ای که بالای نور قامت توست

التفاتی به آذری ای دوست

که نگاهش به دست رحمت توست

شاعر: سید هاشم وفایی …

خورشیـد چهـرۀ تـو برون از حجاب شد

بـاجلـوۀ فــروغ رُخـت ، آفتــاب شـد

از شـرم نــور قدسیت، ای مهـر لایـزال

خـورشیــد تاکه دید تو را در حجاب شد

تـا بـا خبــر شـونـد همــه از شکفتنت

در آفـرینش از قــدمـت انقــلاب شـد

از شــوکـت بلنـد و رفیــع قــدوم تـو

کسری شکست و سقف مدائن خراب شد

آتشکده شگفت زده شد خموش و باز

آتش پـس از شنیـدن نـام تـو آب شد

عطـر بهشتـی تـو جهـان را فـرا گرفت

هستی ز عطـر وب وی تـو غرق گلاب شد

یـک جلـوه از تجلـّی نـور تـو در فلـک

یک آسمان ستـاره و مـاه و شهـاب شد

آمـد وجـود از تــو بهشت محمّـدی

نـامت بـه لـوح سینۀ تـاریخ قـاب شد

بـر خـدمت مقّـدس ایـن آستـان رسید

پیک امیــن وحـی کـه پـا در رکـاب شد

ختـم رُسـل شـدی و بـه آوای سـرمدی

در انبیــا حضـور تـو فصل الخطـاب شد

ایمـان شکفتـه است ز خلـق نکـوی تـو

اســـلام از محبّـت تـو کــامیــاب شد

چیــزی نگفتـه انـد ز قــدر و فضیلتت

مدحت اگر چه گفته به صدها کتـاب شد

ای کشتی نجــات بشــر، بـا حضـور تو

بـالله دعـای غمـزدگـان مستجـاب شد

تـا رنگ و بـو دهنــد بـه بـاغ محمّـدی

گل هـای وحـی در ره دیـن انتخـاب شد

رو بـر تـو کـرد تا که «وفائی» ز شـوق گفت

کی سـائلی ز درگــه لطفت جــواب شد

شاعر: محمد سعید میرزایی …

آن غایت حسن و لطف و دلبندی

از یوسف مصر، دلنشین‌تر بود

در کار شریعت خداوندی

جبریل، امین و او امین‌تر بود

عالم همه غرق لطف ایزد شد

هنگام ولادت محمّد شد

ای جان علی سرشته با جانت

ای فاطمه در پناه دستانت

جانی و جهان یتیم احسانت

ای جان جهان، جهان به قربانت

عالم همه غرق لطف ایزد شد

هنگام ولادت محمّد شد

ای جای حسین بَر بر و دوشت

ای جای حسن بهشت آغوشت

ای منت رحمت تو بر عالم

کی امت تو کند فراموشت؟!

عالم همه غرق لطف ایزد شد

هنگام ولادت محمّد شد

شاعر: ژولیده نیشابوری …

جهان سرسبز و خرم گشت از میلاد پیغمبر

منور قلب عالم گشت از میلاد پیغمبر

بده ساقى مى باقى که غرق عشرت و شادى

دل اولاد آدم گشت از میلاد پیغمبر

تعالى الله از این نعمت کز او اسباب آسایش

براى ما فراهم گشت از میلاد پیغمبر

ز لطف و رحمت ایزد ز یمن مقدم احمد

ظهور حق مسلم گشت از میلاد پیغمبر

به شام هفده ماه ربیع و سال عام الفیل

رسالت ختم خاتم گشت از میلاد پیغمبر

بشارت ده به مشتاقان که ز امر قادر منّان

دل ما عارى از غم گشت از میلاد پیغمبر

ز ناموس قدر بشنو تو گلبانگ خطر زیرا

سر نابخردان خم گشت از میلاد پیغمبر

بناى جهل ویران شد ز یمن منجى ات تارک

جهان از علم اعلى گشت از میلاد پیغمبر

دوصد اعجاز شد ظاهر که در عرش عُلى حیران

دوصد عیسى بن مریم گشت از میلاد پیغمبر

بشد دریاچۀ ساوه تهى از آب و برعکسش

سماوه همچنان یم گشت از میلاد پیغمبر

پیشنهاد گروه فرهنگی امیدواران
سرشک چشم علی علیه السلام در فراق پیامبر (ص)

بشد این فارس چون شمعى، بشد آتشکده خاموش

جهان حق مجسم گشت از میلاد پیغمبر

ز یمن مقدمش منشق جِدار طاق کسرى شد

که حیران خسرو جم گشت از میلاد پیغمبر

بناى ظلم شد ویران ولى در سایۀ ایمان

بناى عدل محکم گشت از میلاد پیغمبر

قدم در ملک هستى زد چو ختم الانبیاء احمد

مقام ما مقدم گشت از میلاد پیغمبر

نواى بانگ جاء الحق به باطل چیره شد اى دل

نظام دین منظم گشت از میلاد پیغمبر

ز حسن پرتو رویش خجل در مغرب و مشرق

مه و خورشید اعظم گشت از میلاد پیغمبر

من «ژولیده» مى گویم بگو بر دوستارانش

که شرّ دشمنان کم گشت از میلاد پیغمبر

شاعر: غلامرضا شکوهی …

تا بر بسیط سبز چمن پا گذاشته است

چشمش بهار را به تماشا گذاشته است

می بارد از طلوع نگاهش تبار صبح

خورشید را به سینه خود جا گذاشته است

تا مثل کوه ریشه دواند به عمق خاک

یک عمر سر به دامن صحرا گذاشته است

دستی لطیف ساغر سرشار عشق را

در هفت سین سفرۀ دنیا گذاشته است

نوری(امین)نشسته به آغوش (آمنه)

دریا قدم به دیدۀ دریا گذاشته است

نوری که از تبلور رخسار او دمید

خورشید را به خانه دل ها گذاشته است

شاعر: حسن لطفی …

جهان را حق به عشقش آفریده

وجودش کلِ هستی را خریده

بگویم از مه رویِ محمّد

کسی زیباتر از او را ندیده

شاعر: محمد کاظمی نیا …

دارد  خدا هـــوای تو را طور دیگری

از آدمـــی سری، به خـدا طور دیگری

در بین خلق خنده نمـــی رفت از لبت

گریه کــن سحر!، به خفا طور دیگری

مُحرِم شده است مروه به زیر قدوم تو

حالا “صفا” گرفته صفا طور دیگری

ذکر درود بر تو و اولاد پــــــــــاک تو

تاثیر می دهد به دعـــــــا طور دیگری

گرچه نبیّ، ولی به علــی فخر می کنی

با تک برادرت بــــه خدا طور دیگری

هرچند “لطف”، ذاتیِ اولاد فاطمه است…

دارد بــــزرگِ خانه ،عطا طور دیگری

ما را که با زبان خــوش آدم نمی شویم_

باید جــــــــدا کنی ز خطا طور دیگری

تنها مسیر قـــــرب “ولایت پذیری” است

“حب علی” که هست، چرا طور دیگری؟

وقتی حسین از تو و وقتی تو از حسین…

مــــانند ســـید الشهـــــــدا طـور دیگری

اعمــــال جاهلیت آن روز رفته…نــه

برگشته است ظلم و جفا طور دیگری

وقتش رسیده بعثت دیگر بپا شود

وقت خروج منتقم کربـــــــلا شود

شاعر: مهدی نظری …

ای مفتخر خدای ز خلق جمال تو

دیده خدا کمال خودش در کمال تو

تو لایق صفات خدایی بدون شک

ازاین صفات هرچه که داری حلال تو

تو اشرف تمامی خلق دوعالمی

ای بهترین خلیفه حق خوش به حال تو

آنقدر شأن و مرتبه ات افضل است که

زهرا، علی، حسن و حسین اند آل تو

حالا که مهر و عشق تو گشته ست مال من

جان و دل و تمامی هستیم مال تو

ما بعد خانواده تو اهل دل شدیم

با” اسهد” اذان فصیح بلال تو

اینسان طواف سنگ حجر می شود قبول

وقتی طواف می کند او دور خال تو

باغ جنان اگر چه چنین سبز و خرم است

شادابی و نشاط گرفت از قبال تو

من مرغ روی گنبد خضرایی تو ام

من بنده بزرگی و آقایی توام

از جلوه ی رخت جلوات آفریده شد

از بذل و بخشش ات برکات آفریده شد

لعل لب تو مثل شکر بود یا رسول

با خنده ی تو شاخه نبات آفریده شد

نام تو را نوشت خدا توی دفترش

نامت دلیل شد صلوات آفریده شد

وقتی دمیده شد دم تو مرده زنده شد

اینگونه بود آب حیات آفریده شد

تو مقتدا شدی و پس از اقتدا به تو

ذکر و دعا و صوم و صلاه آفریده شد

دنیا اسیر ظلمت و جهل و عناد بود

تو آمدی و راه نجات آفریده شد

از خلق و خوی تو که نشان از خدای داشت

زیباترین کمال و صفات آفریده شد

ایمن شد از عذاب جهنم مرید تو

از برکت تو برگ برات آفریده شد

لطف تو بود محضر قرآن نشسته ایم

ما هم کنار بوذر و سلمان نشسته ایم

تو آفریده گشتی و انسان درست شد

حور و پری فرشته و غلمان درست شد

عرش خدا ز نور رخت خلق گشت و بعد

با قطره های اشک تو باران درست شد

یاحضرت رسول خدا عاشق تو بود

چون که به عشق روی تو قرآن درست شد

تو از خدایی و همه ی ما زخاک تو

چون از گل شما گل سلمان درست شد

با اخم تو جهنم و آتش عذاب و قهر

با یک دم تو جنّت و رضوان درست شد

چون نور حیدر از تو و نور تو ازخداست

با حب مرتضاست که ایمان درست شد

یک عده دور سفره حیدر نشسته و

اینگونه شد که سفره احسان درست شد

ما عاشق توایم که مجنون حیدریم

این عشق را به جان تو مدیون مادریم

هر آنچه خلق کرده خدا نوکر توأند

نوح و خلیل و خضر گدای در تو أند

خلق خدا که عبد و مسلمان تو شدند

مدیون بخشش وکرم همسر توأند

آدم به بعد هر که به پیغمبری رسید

فردای حشر پشت سر حیدر توأند

حتی شفیع ها همگی روز رستخیز

چشم انتظار آمدن دختر توأند

آنجا برای اینکه شفاعت شوند همه

مدیون دست ساقی آب آور تو اند

صدها هزار حوری و غلمان نشسته اند

مبهوت و مات روی علی اکبر توأند

نام رقیه تو گره باز می کند

عالم همه گدای علی اصغر توأند

علامه ها مراجع تقلید از ازل

شاگردهای مدرسه جعفر توأند

شکر خدا که این دل ما حیدری شده

شکر خدا که مذهب ما جعفری شده

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.