حدیث
سوگند به خدا امام شما سالیان درازی غایب می شود و چشم های مومنین در فراق او اشکباران است

جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳ Friday, 29 March , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1978 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 187×
پ
پ

شهادت حرّ بن یزید در کتاب دمع السجوم (ترجمه نفس المهموم)

چون حرّ بن یزید مردم را دید مصمّم بر قتل امام علیه السّلام شدند و فریاد آن حضرت بشنید که مى ‏فرمود: «اما من مغیث یغیثنا بوجه اللّه اما من ذابّ یذبّ عن حرم رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم آیا فریادرسى هست که در راه خدا به فریاد ما رسد؟ آیا مدافعى هست که شرّ این مردم را از حرم پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بگرداند».
حرّ چون این بدید با عمر سعد گفت: اى عمر راستى با این مرد کار زار خواهى کرد؟ گفت:
و اللّه جنگى کنم که افتادن سرها و بریدن دست‏ها در آن آسانترین کارها باشد.
حرّ گفت: این پیشنهاد که کرد (یعنى بگذارید بازگردد) قبول نمى‏ کنید؟ عمر گفت: اگر کار به دست من بود مى‏ پذیرفتم و لیکن امیر تو راضى نشد.
پس حرّ بیامد و دور از مردم به کنارى ایستاد و یکتن از عشیرت او با وى بود با قره بن قیس گفت: امروز اسب خویش را آب دادى قرّه گفت: و اللّه به خاطرم گذشت و اندیشه کردم که مى ‏خواهد از جنگ کناره جوید و در کارزار حاضر نگردد و دوست ندارد من ببینم. گفتم: آب نداده ‏ام اکنون مى‏روم و آن را آب مى‏ دهم. پس از آنجاى که بود دورتر شد و قسم به خدا که اگر مرا بر کار خود آگاه کرده بود من هم با او رفته بودم به امام علیه السّلام مى‏ پیوستم پس اندک اندک با حسین علیه السّلام نزدیک شد مهاجر بن اوس گفت: چه اندیشه دارى مى‏ خواهى بر وى حمله کنى؟
حرّ جواب نداد و اندام او را لرزه گرفته بود مهاجر با او گفت: در کار تو سخت حیرانم به خدا سوگند که از تو چنین موقفى ندیدم و اگر مرا از دلیرترین اهل کوفه پرسیدندى از تو در نمى‏ گذشتم حرّ گفت: و اللّه خود را میان دوزخ و بهشت مخیّر مى‏بینم و بر بهشت چیزى نمى‏ گزینم هر چند مرا پاره پاره کنند و بسوزانند آنگاه اسب بر انگیخت.
(ملهوف) و آهنگ خدمت حسین علیه السّلام کرد دست بر سر نهاد مى‏ گفت: «اللّهمّ الیک انبت و فتب علىّ فقد ارعبت قلوب اولیائک و اولاد بنت نبیّک».
یعنى: «بار خدایا سوى تو بازگشتم توبه من بپذیر که هول و رعب در دل دوستان تو و فرزندان رسول تو افکندم».
(ارشاد و کامل) پس به حسین علیه السّلام بپیوست و با او گفت فداى تو شوم یا بن رسول اللّه منم که راه بازگشتن بر تو بستم و همراه تو شدم و در اینجاى بر تو تنگ گرفتم و نمى‏ پنداشتم این مردم پیشنهاد تو را نپذیرند و کار را بدینجا کشانند و به خدا سوگند که اگر دانستمى چنین شود که اکنون مى‏ بینم هرگز راه بر تو نگرفتمى و اینک پشیمانم و به خدا از کار خویش توبه کنم آیا تو براى من توبه ‏اى بینى؟
حسین علیه السّلام فرمود: آرى خدا توبه تو را بپذیرد فرود آى. گفت: اگر سوار باشم براى تو بهترم از پیاده و بر این اسب ساعتى پیکار کنم و آخر کار من به نزول کشد.
(ملهوف) و گفت: چون من نخست به جنگ تو آمدم خواهم پیش از همه نزد تو کشته شوم شاید دست در دست جدّ تو زنم روز قیامت. و سیّد فرمود: مقصود حرّ اول قتیل پس از توبه او بود براى آنکه گروهى پیش از وى کشته شدند. پس حسین علیه السّلام او را اذن جهاد داد.
(ارشاد و کامل) پس حسین علیه السّلام فرمود: خدا بر تو ببخشاید هر چه اندیشه دارى بجاى آور او جلوى حسین علیه السّلام بایستاد و گفت: اى اهل کوفه لامّکم الهبل و الغیر این بنده صالح خدا را خواندید وقتى آمد او را رها کردید و گفتید در راه تو جانبازیم آنگاه شمشیر بر او کشیدید او را نگاهداشته ‏اید و گلوگیر او شده ‏اید و از همه جانب او را در میان گرفته نمى‏گذارید در این زمین پهناور خدا به سویى رود و مانند اسیر در دست شما مانده است بر سود و زیان خویش قدرت ندارد او را و زنان و دختران و خویشان او را از این آب فرات مانع شدید که یهود و نصارى و مجوس از آن مى‏نوشند و خوک و سگ این دشت در آن مى‏ غلطند و اینها از تشنگى به جان آمده ‏اند پاس حرمت محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را در ذریّت او نداشتید خدا روز تشنگى شما را سیراب نگرداند. پس گروهى با تیر بدو حمله کردند او پیش آمد و مقابل حسین علیه السّلام ایستاد.
روان شد سوى جیش رحمت حقبه حق پیوست و با حق گشت ملحق‏بگفت اى شه منم آن عبد گمراهکه بگرفتم سر راهت به اکراه‏دل دلدادگان عشق یزدانشکستم من به نادانى و طغیان‏ندانستم که این قوم ستمکاربود مقصودشان پیکار دادارخطایم بخش اى شاه عدوبندگنه از بنده و عفو از خداوندیم عفو ازل شد در تلاطمگنه گردید از آن نامور گم‏چو بخشیدش خطا شاه خطابخشروان شد سوى میدان فارس خش‏بگفت اى قوم بدکیش زنازادهمان حرّم و لیکن گشتم آزادامیرى برگزیدم در دو عالمکه باشد بهترین فرزند آدم‏بود حق آشکارا از خمیرشنبى پیدا ز سیماى منیرش‏رجز خواند و نصیحت کرد و تهدیدبر آن آهن دلان سودى نبخشید
سبط در تذکره گوید: حسین علیه السّلام بانگ زد شبث بن ربعى و حجاز و قیس بن اشعث و زید بن الحارث را که: مگر شما سوى من نامه نفرستادید؟ آنان گفتند: ما نمى‏ دانیم تو چه‏ مى ‏گویى؟ حرّ بن یزید یربوعى از مهتران آن قوم بود گفت: چرا به خدا نامه نوشتیم و ماییم که تو را بدینجا کشاندیم خدا باطل و اهل باطل را دور گرداند من دنیا را بر آخرت اختیار نمى‏ کنم آنگاه اسب خویش را برانگیخت و به سپاه حسین علیه السّلام پیوست و حسین علیه السّلام با او گفت: و اللّه تو آزادى در دنیا و آخرت.
(ابن نما) روایت شده است که حرّ با حسین علیه السّلام گفت: چون عبید الله مرا سوى تو روانه کرد از کوشک او بدر آمدم و از پشت سر آوازى شنیدم که اى حرّ شاد باش که بخیرى رو دارى من سر به پشت گردانیدم و نگریستم کسى را ندیدم و گفتم: این چه بشارتى است که من به پیکار حسین علیه السّلام مى‏ روم و با خود اندیشه نمى ‏کردم که پیروى تو کنم امام علیه السّلام فرمود: بخیر بازرسیدى…
کشته شدن حرّ بن یزید (ره)
(طبرى) پس حرّ رجز خواندن گرفت و مى‏ گفت:

پیشنهاد گروه فرهنگی امیدواران
مقتل و روضه: زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین

آلیتُ لا اقتل حتّى اقتُلاوَ لَن اُصابَ الیَومَ اِلّا مُقبِلااَضرِبُهُم بِالسَّیفِ ضَرباً مُقصِلالاََنا کِلاً عَنهُم وَ لا مُهَلّلاً
و هم مى ‏گفت:

اِنَّى اَناَ الحُرُّ وَ مَأوى الضَّیفِ‏ اَضربُ فِی اَعناقِکُم بِالسَّیف‏ِعَن خَیرِ مَن حَلَّ مِنى وَ الخَیفِ‏اَضرِبُکُم و لا اَرى مِن حَیف‏
پس او و زهیر بن قین کار زارى صعب کردند اگر یکى حمله مى‏ کرد و گرفتار مى ‏شد دیگرى مى‏ تاخت و او را مى ‏رهانید و ساعتى چنین کردند آنگاه پیادگان بر حرّ حمله کردند و او را کشتند ( این عبارت را در نسخه طبری نیافتم.)عبید الله بن عمرو بدائى از بنى البدار بطنى از کنده گفت:
سعید بن عبد اللّه لا تنسینّه‏ و لا الحرّ اذ واسى زهیرا على قسر
قتال نیشابورى در روضه الواعظین آورده است که حسین علیه السّلام پس از کشته شدن حرّ نزدیک او آمد و خون از او جارى بود گفت: به‏به اى حرّ تو حرّى، (…) یعنى آزاد مردى (…) یعنى آزاد مردى (…) در دنیا و آخرت چنان که نامیدندت. آنگاه این اشعار خواند:

لَنِعمَ الحُرُّ حُرُّ بِنِى رِیاحٍصبورٌ عِندَ مُختَلَفِ الرَّماح‏ِوَ نِعمَ الحُرُّ اِذ وَاسىَ حُسَیناًفَجادَ بِنَفسِهِ عِند َالصَّفاح‏ِ
و مانند این شیخ صدوق از امام صادق علیه السّلام روایت کرد که شیخ ابو على در منتهى المقال گوید: حر بن یزید بن ناجیه بن سعید از بنى یربوع سین (یعنى از اصحاب حسین علیه السّلام.)
سید نعمه اللّه جزایرى در انوار النّعمانیه گفته است: جماعتى از ثقات براى من حکایت کردند که چون شاه اسماعیل بغداد را بگرفت به کربلا آمد و از بعض مردم شنید بر حرّ طعن مى‏ زدند نزدیک قبر او رفت و به شکافتن آن فرمود بشکافتند او را مانند مردى خفته یافتند به آن هیأت که کشته شده بود و دستمالى بر سرش بسته چون دستمال بگشودند خون روان شد هر چند خواستند به تدبیرى خون را بند آورند به دستمال دیگر میسر نگشت پس حسن حال او ایشان را معلوم شد و بر قبر او بنایى فرمود کردن و خادمى معیّن انتهى.
مترجم گوید: در حدیث پنجم از چهل حدیث اول کتاب چیزى مناسب این قصه بگذشت.
و مؤلف گوید: نسب شیخ حرّ عاملى صاحب وسائل به حر بن یزید ریاحى مى ‏پیوندد به طورى که برادرش شیخ على در درّ المسلوک گفته است.

 

منبع: دمع السجوم ترجمه کتاب نفس المهوم، شیخ عباس قمی، ترجمه ابوالحسن شعرانی، صص۲۱۹-۲۲۱؛۲۳۴-۲۳۶٫

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.