حدیث
سوگند به خدا امام شما سالیان درازی غایب می شود و چشم های مومنین در فراق او اشکباران است

پنجشنبه, ۶ اردیبهشت , ۱۴۰۳ Thursday, 25 April , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1978 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 187×
پ
پ

من چل شبانه روز پیام آورت شدم سال:1392 هـ ش

با صدای آقای مهدی صدقی

ردیف نام دریافت فایل پخش آنلابن
1 من چل شبانه روز پیام آورت شدم
توجه: جهت دریافت فایل بر روی آیکون کلیک راست کرده و save link az یا save traget az را انتخاب نمایید

بسم الله الرّحمن الرّحیم

برخیز و سایه بر سر من مستدام کن

مثل همیشه در بر زینب قیام کن

از زیر خاکها تو دوباره صدام کن

«یا پاسخ سلام بگو، یا سلام کن» 1

 

هرگز نبود باورم ای شاه پاکها

من روی خاک باشم و تو زیر خاکها

 

بردار سر ز خاک، تو ای بی قرینه ام

طوفان زده وجود مرا، ای سفینه ام

بنگر مرا که عازم شهر مدینه ام

بنگر که دستهام بُوَد روی سینه ام

 

زینب! به زیر خاک شه عالمین توست

«این کشته فتاده به هامون حسین توست» 2

 

آنکه غمش نمود تو را چون کمان کجاست؟

آنکه ربود گوی ز پیغمبران کجاست؟

با من بگو که ساقی لب تشنگان کجاست؟

« ای یار آشنا! عَلَم کاروان کجاست؟

 

تا سر نهیم بر قدم ساربانِ دوست » 3

حس می کنم هنوز که دلگرمی ام به اوست

 

در شام و کوفه بر سر بازار رفتم و …

بی یاور و بدون علمدار رفتم و …

با آستین پاره، گرفتار رفتم و …

دیدند آمده خودِ کرار، رفتم و

 

تا خطبه خواندم آتش دل را گداختند

شاگردهای من همه من را شناختند

 

شد در تمام طول سفر آرزوی چشم

چشم تو را ببیند و این بود سوی چشم

در مجلس یزید شدم روبروی چشم

گفتی که صبر پیشه نما، ای به روی چشم

 

امرت اگر نبود، نبودم به روی پا

من در نمازهام دعا کردمت اخا

 

گفتم که ای ذُراریِ آزاد گشتگان 4

جلادِ پا گذاشته بر جای دیگران

اهل و عیال تو به پس پرده در امان!

اهل و عیال خاتم پیغمبران، عیان؟

 

از قاری، این کدام ره قدردانی است؟

بس کن! عصات تَرکه ای و خیزرانی است

 

گاهی سپر به کعب نی دخترت شدم

گه تکیه گاه خستگی همسرت شدم

من چل شبانه روز پیام آورت شدم

بودی خدای عشق، وَ پیغمبرت شدم

 

برخیز و کارِ خواهر خود را نگاه کن

اعجاز این پیمبر خود را نگاه کن :

 

هشتاد و چار، بردم و آورده ام حسین

من جای هرکدام کتک خورده ام حسین

گرچه در امتحان بلا بُرده ام حسین

از دخترت نپرس كه شرمنده ام حسين

 

رویش قشنگ بود، گمانم نظر زدند

هم با خبر زدند، و هم بی خبر زدند…

 

بگذر ز رنجِ راه و سفر، از خودت بگو

آسوده باش، نیست خطر، از خودت بگو

از خاطرم ملال ببر، از خودت بگو

ما را نبود از تو خبر، از خودت بگو

 

بر وصل یار، باز رسیدن چه خوش بُوَد

«حال از دهان دوست شنیدن چه خوش بود» 

آقای سيد محمد حسيني پور

پیشنهاد گروه فرهنگی امیدواران
زیارت عاشورا

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.