نیم نگاه روشن
یک نیم نگاه بینداز ساکن آفتاب من
یک نیم نگاه روشن
یک خوشه لبخند
یک شاخه دعا
همینها کافی است تا از این عمیق تاریکی و تنهایی
به روزنی از نور مهمان شوم….
دستی به سوی این قلب تپنده تنها ببر
مثل همان روزهای شیدایی
قلبم را میان انگشتانت بگیر
و آرامم کن
بگذار دوباره
در رویای رنگین با تو بودن قدم بزنم
چشمان باغم به دستان دعای توست
تمام جوانه های کوچک دلم،
داستان قدمهای استوار و دستان مهربان تو را می دانند
و نبض باغ، با صدای قدمهای تو میان درختان میزند
ای باغبان دل
ای مهربان
در من قدم بزن
ثبت دیدگاه