حدیث
سوگند به خدا امام شما سالیان درازی غایب می شود و چشم های مومنین در فراق او اشکباران است

پنجشنبه, ۹ فروردین , ۱۴۰۳ Thursday, 28 March , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1978 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 187×
ادب سخاوت
۱۶ بهمن ۱۳۸۹ - ۲:۲۵
پ
پ

ادب سخاوت

شهادت امام علی بن موسی الرضا (عليه السلام)

مرحوم کلینی و برخی دیگر از بزرگان (رضوان اللّه تعالی علیهم) به نقل از یسع بن حمزه – که یکی از اصحاب حضرت علی بن موسی الرّضا (علیهما السلام) است – حکایت نماید:

روزی از روزها، در مجلس آن حضرت در جمع بسیاری از اقشار مختلف مردم حضور داشتم، که پیرامون مسائل حلال و حرام از آن حضرت پرسش می‌کردند و حضرت جواب یکایک آنها را به طور کامل و فصیح بیان می‌فرمود.

در این میان، شخصی بلند قامت وارد شد؛ و پس از اداء سلام، حضرت را مخاطب قرار داد و اظهار داشت:

یا ابن رسول اللّه! من از دوستان شما و از علاقه‌مندان به پدران بزرگوار و عظیم الشّأن شما اهل بیت می‌باشم؛ و اکنون مسافر مکه معظّمه هستم، که پول و آذوقه سفر خود را از دست داده‌ام؛ و در حال حاضر چیزی برایم باقی نمانده است که بتوانم به دیار و شهر خود بازگردم .چنانچه مقدور باشد، مرا کمکی نما تا به دیار و وطن خود مراجعت نمایم؛ و چون مستحقّ صدقه نیستم، هنگام رسیدن به منزل خود آنچه را که به من لطف نمایید، از طرف شما به فقرا، در راه خدا صدقه می‌دهم؟

حضرت فرمود: بنشین، خداوند مهربان، تو را مورد رحمت خویش قرار دهد و سپس مشغول صحبت با اهل مجلس گشت و پاسخ مساله‌های ایشان را بیان فرمود.

هنگامی که مجلس بحث و سؤال و جواب به پایان رسید و مردم حرکت کرده و رفتند، من و سلیمان جعفری و یکی دو نفر دیگر نزد حضرت باقی ماندیم.

پیشنهاد گروه فرهنگی امیدواران
آراستگی

امام (علیه السلام) فرمود: اجازه می‌دهید به اندرون روم؟

سلیمان جعفری گفت: قدوم شما مبارک باد، شما خود صاحب اجازه هستید.

بعد از آن، حضرت از جای خود برخاست و به داخل اتاقی رفت؛ و پس از آن که لحظاتی گذشت، از  پشت در صدا زد و فرمود: آن مسافر خراسانی کجاست؟

شخص خراسانی گفت: من این جا هستم.

حضرت دست مبارک خویش را از بالای در اتاق دراز نمود و فرمود: بیا، این دویست درهم را بگیر و آن را کمک هزینه سفر خود گردان و لازم نیست که آن را صدقه بدهی .

پس از آن، امام (علیه السلام) فرمود: حال، زود خارج شو، که همدیگر را نبینیم .

چون مسافر خراسانی پولها را گرفت، خداحافظی کرد و سپس از منزل حضرت بیرون رفت، امام (علیه السلام) از آن اتاق بیرون آمد و کنار ما نشست .

سلیمان جعفری اظهار داشت: یا ابن رسول اللّه! جان ما فدایت باد، چرا چنین کردی و خود را مخفی نمودی؟!

حضرت علی بن موسی الرّضا (علیهما السلام) فرمود: چون نخواستم که آن شخص غریب نزد من سرافکنده گردد و احساس ذلّت و خواری نماید.

« برگرفته از کتاب چهل داستان و  چهل حدیث از امام رضا علیه السلام، تالیف عبدالله صالحی »

مطالب مرتبط

آسایش دو گیتی
10 ماه قبل
حصار دل
10 ماه قبل
هویت من
10 ماه قبل

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.