حدیث
سوگند به خدا امام شما سالیان درازی غایب می شود و چشم های مومنین در فراق او اشکباران است

جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳ Friday, 29 March , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1978 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 187×
انتظار/جمعه 18 مرداد ۱۳۹۲
۱۸ مرداد ۱۳۹۲ - ۰:۰۰
پ
پ

شب و آسمان

صلي الله عليك يا صاحب الزمان
شب چادر خاكستري خالدارش را بر سر شهر كشيده است. خالهايش درشت و ريز است و مي درخشند.
يك گل درشت نيز بر تارك چادر جلوه گري مي كند و دل مي ربايد.
بر بام منزل، فارق از هياهوي روز، تن به خنكاي شبانه سپرده ام، به اين اميد كه گونه هاي تفتيده ام به ضمادي از نسيم مرهم پذيرد و رقص بي پرواي ذرات هوا در لابلاي گيسوانم آرامشي به خاطر پريشانم هديه كند.
خال هاي چادر را يكي يكي به تير نگاهم شكار مي كنم. سعي مي كنم آنها بشمارم… ناتوان مي شوم.
چشم مي دوانم و درشت ترينشان را كه برليان گونه نور مي پاشد بر مي گزينم و به آن خيره مي شوم.
راستي چه زيباست!
… او نبايد فقط يك خال سفيد باشد!
شايد روزني به عالم ملكوت است، و اين نور عالم انوار است كه چنين بي محابا، حاتم وار، نثار ما خاكيان مي شود.
به خويشتن مي اندايشم، نه خود و نه ديگري را مي يابم كه بر اينهمه صله لاهوتيان شايسته باشد.
…چرا، يك نفر هست!
مرغ انديشه ام را بر شاخسار ديگري مي نشانم…
شايد بر هر روزن، از ملائك برنهاده، خيره در كار ما آدميان.
آخر آنها چشم بر اين روزنهاي كوچك و بزرگ، كدامين شگفتي را نظاره گرند كه هيچگاه خستگي نمي شناسند؟!
و چه شگفتي عظيم تر از او ؟!
آرام غلتي مي زنم و سوي ديگر آسمان را به جاروي نگاه مي روبم.
تو گويي اينها چشمان خود آسمانند!
آسمان، زيركانه، تمامت تن خويش را به هزاران چشم، پوشانده است تا فرصت ديدار او را لحظه اي واننهد!
تلاش مي كنم مسير نگاه آنها را جستجو كنم. احساسم به تمامي فرياد مي زند كه آنها همه يك نقطه را به نظاره نشسته اند.
درمانده و ناتوان، برمي گردم و عروس آسمان را به ياري مي طلبم، ولي او نيز مسير نگاهش را از من مي دزدد.
نااميد و خسته از تلاشم، آرام به پشت مي خوابم و اجازه مي دهم، مرغك خيالم به بالاترين شاخه، بر نوك تيز انديشه ام بنشيند…
او كجاست؟
آيا او نيز اكنون زير اين آسمان پر ستاره است؟
آيا انوار اين الماسهاي درخشان توفيق لمس صورت زيبايش را يافته‌اند؟
آيا اين باريكه‌هاي نقره فام نور، از پنجره مردمك ديدگان پاك و شفاف او ره به درون وجودش يافته اند تا جزئي از او شوند؟
آيا ملكوتياني كه از پس اين روزنه ها، چشم بر ناسوتيان دوخته اند، توانسته‌اند به ميهماني چشمان باطراوت او را يابند؟
آيا ماه، اين طناز سيمين پر كرشمه و ناز، فرصتي يافته است سجاده بر بال ملائك گسترده او را روشني بخشد؟
…يا نه، اينها، همه، فيض ديدار او را به ارابه نشين زرين آسمان در آنسوي كره خاك وانهاده‌اند؟
و اما قصه خورشيد قصه غريبي است!
حسرت، غبطه و حسادت همه درونم را به آتش مي كشيد.
آخر اي گوي زرين، تو چه كردي كه توفيق، اينچنين يارت شد؟
چه شد كه لحظه اي از نثار دريا دريا انوار زرينت، و از گسترانيدن گيسوان طلائيت در زير قدمهاي او محروم نماندي؟
آنگاه كه آن قسمت از خاك كه فرش قدمهاي او ست، در برابر ديدگان تو گسترده مي شود، خود، ميزباني درياي ديدگانش را پذيرا مي شوي…
و آنگاه كه مي روي تا غفلت زدگان آن سوي خاك را به بيداري فراخواني،آينه ماه را به عاريت گرفته، از درون آن بر بلنداي سرو او نور مي پاشي.

اي كاش رشته هايي كه چشمان شب را به او متصل مي كنند مي توانستم ببينم، دنبال آنها را بگيرم و كانون اينهمه جاذبه را دريابم.
اي كاش مي توانستم حركت مردمك چشمان عروس آسمان را رديابي كنم و از سمت و سوي نگرش آنها جاي آن دلدارناپيدا را پيدا كنم!
اي كاش توان داشتم انعكاس انوار جام زرين نهفته در پس افق را، در آينه ماه پي بگيرم، شايد كه راه به كوي او برم.
اي كاش…

خسته مي شوم،
نااميدانه به باران آسمان خيالم اجازه مي دهم از درون پنجره چشمان بره مانده ام بر گونه‌هاي تفتيده‌ام فروغلتند،
به نسيم اجازه مي دهم در ميان اين باران كه با تندر هق هق‌هاي در گلو شكسته‌ام همراه شده است، پوست تبدارم را نوازشي مادرانه دهد، به اين اميد كه شايد روزي از لابلاي گيسوان مجعد
مهدي عبوري كرده باشد…

پیشنهاد گروه فرهنگی امیدواران
انتظار/جمعه 16 اسفند 1387

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.