حدیث
سوگند به خدا امام شما سالیان درازی غایب می شود و چشم های مومنین در فراق او اشکباران است

جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳ Friday, 29 March , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1978 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 187×
پ
پ

داستان بیعت گرفتن از امیرالمومنین علی علیه السلام و کتاب الامامه و السیاسه اهل سنت

ابن قتیبه دینوری در کتاب الامامه و السیاسه برخی وقایع مربوط به اهانت به حضرت زهرا سلام الله علیها را آورده است. اما این مساله بر افرادی سنگین آمده و نپذیرفته اند .

این جا یک سوال مهم  مطرح می شود:

با توجّه به حمیّت و تعصّب شدید «ابن قُتَیْبَه»، انگیزه او از ثبت سخنان «عمربن خطّاب» مبنی بر «تهدید خانه فاطمه علیها السّلام به سوزاندن» چه میتواند باشد؟

به عبارت دیگر، چرا «ابن قُتَیْبَه» ـ که یک ناصبی است ـ به درج سندی دست مییازد که میتوان از آن «مظلومیّت اهل بیتعلیهم‌ السّلام» و «مذمّت عمر و ابوبکر» را استخراج نمود؟

برای دستیابی به جوابِ پرسش فوق، نخست باید دید که «ابن قُتَیْبَه» در کجای کتابش و در چه فضایی به ذکر این ماجرا پرداخته است؛[1] تا پس از آن، بتوانیم با توجّه به شناختی که از محتوای کتاب «الإمامة و السیاسه» به دست آوردهایم، انگیزه مؤلّف آن را کشف نماییم.

بدین منظور، ابتدا به سیری در کتاب می‌پردازیم.

سیری در مطالب مندرج در کتاب « الإمامة و السیاسه »

مؤلّف، کتاب خود را با نقل پنج روایت جعلی،[2] با موضوع «برتری ابوبکر و عمر» آغاز مینماید!

جالبتر آن که سه حدیث دروغین از احادیث این باب، از زبان حضرت علی علیه ‌السّلام نقل شده است!

بدین ترتیب، او در آغاز کتابش، عقیده غلط و انحرافی خود مبنی بر «برتری ابوبکر و عمر از حضرت علی علیه ‌السّلام» را به خوانندگانِ اثرش تحمیل و القا مینماید و با درج این احادیث در ابتدای کتابش، تعصّب کور مذهبی خود را به طور شفّافی به نمایش میگذارد.

وی در ادامه نوشتهاش، باب دیگری را با عنوان «برگزیده شدن ابوبکر به خلافت توسّط پیامبر» میگشاید!

سپس در ذیل آن، ماجرای دروغین «نماز ابوبکر»[3] را با آب و تابِ فراوانی نقل میکند!

مؤلّف کتاب، در ضمن نقل این ماجرای ساختگی، به خوانندگانِ کتابش چنین القا می‌نماید که:

الف) میراث پیامبرصلّی‌الله‌علیه‌وآله در میان مردم، انصار هستند؛ نه قرآن و عترت (ثقلَیْن)!

ب) وقتی پیامبرصلّی‌الله‌علیه‌وآله در بستر بیماری چشمانش را باز نمود و فرمود: دوستم را بخوانید؛ منظورش ابوبکر بود، نه حضرت علیعلیه‌السّلام!

ج) ابوبکر فردی نازک دل بود که سخت در نمازهایش میگریست!

د) ابوبکر بنا به دستور رسول خداصلّی‌الله‌علیه‌وآله، تا روزی که ایشان رحلت کرد، با مردم نماز میخواند!

بدین ترتیب، او موفّق میشود تا به طرز زیرکانهای، عقیده باطل خود مبنی بر «حقّانیّت خلافت ابوبکر» را به خوانندگانِ کتابش القا نماید و پشتوانههایی از احادیث نبوی را برای آن بتراشد!

مؤلّف کتاب، در ادامه نوشتارش وارد مبحث «سرگذشت سقیفه» میشود. وی در این بخش، ابوبکر را ـ بهطور ضمنی ـ شایسته خلافت جلوه میدهد! و از زبان «عمر» و «ابوعُبَیْده» سخنانی را میآورد که از برتری و لیاقتِ ابوبکر برای کسب خلافت حکایت دارد!

در ادامه، به یادآوری سخنانی از «انصار» میپردازد و در ضمن آنها، خشنودی و رضایت انصار از به خلافت رسیدن ابوبکر را یادآوری میکند!

سپس سخنانی از «انصار» را به میان میآورد که بر اساس آنها میتوان گفت: انصار، خلافت را حقّ ابوبکر میدانسته و مخالفت با او را برخلاف تقوای الهی میشمردهاند!

مؤلّف کتاب، پس از این مقدّمهچینیهای هدفمند، وارد مبحث «خودداری سعد بن عُبادَه از بیعت با ابوبکر» میشود.

بدیهی است که اگر خواننده کتاب «الإمامة و السیاسه» تا بدین بخش از کتاب، با نویسنده آن «همدلی و همراهی» کرده و پیامهای او را بهخوبی دریافته باشد، «سعد بن عُبادَه» را در این ماجرا، به مخالفت با خلیفه رسول خدا و دوری از جماعت صحابه و مسلمین محکوم خواهد کرد!

سپس در ادامه ماجرای «سعد بن عُبادَه»، از بیعت یکپارچه بنیامیّه و بنیزُهره با «ابوبکر» یاد میکند؛ آنگاه به موضوع «خودداری حضرت علی‌علیه‌السّلام از بیعت با ابوبکر» میپردازد و از زبان «ابوبکر» خطاب به حضرت امیرعلیه‌السّلام مینویسد:

«اگر بیعت نکنی، تو را مجبور نمیکنم.»!

و از زبان «ابوعُبَیْده» خطاب به آن حضرتعلیه‌السّلام مینویسد:

«ابوبکر در کار خلافت از تو نیرومندتر است و کارها را همه جانبه در نظر میگیرد؛ بنابراین کار خلافت را به او بسپار…»!

آنگاه در پاسخ به سخنان «ابوبکر» و سخنان «ابوعُبَیْده» از زبانِ حضرت علیعلیه‌السّلام مینویسد:

«ای گروه مهاجران، خدا را در نظر آورید، خلافت و زمامداری محمّد[صلّی‌الله‌علیه‌وآله] را از خانه او خارج نکنید… پیروی هوای نفس نکنید تا گمراه نشوید…»

او در ادامه نقل سخنان حضرت علیعلیه‌السّلام، از استنصارهای شبانه ایشان نیز یاد میکند و مینویسد:

«علی، شبانه فاطمه دختر پیامبر را بر چهارپایی سوار میکرد و به مجالس انصار میرفت و از آنان کمک و یاری میخواست.»

(بدین ترتیب، خواننده کتاب، این آمادگی را از لحاظ فکری و روحی پیدا میکند تا سند تاریخی دیگری به اطّلاع او برسد.)

مؤلّف کتاب، پس از ذکر گام به گام مطالبی که دورنمای آنها را ملاحظه فرمودید، با اتّـکا به فضایی که برای مخاطبش فراهم ساخته است، خانه علیعلیه‌السّلام را مرکز توطئه و آشوب علیه جماعت مسلمین معرّفی نموده و مینویسد:

«ابوبکر از کسانی که همراه علی بودند و از بیعت با او خودداری کرده بودند پرسش کرد؛ هنگامی که آگاه شد آنان در خانه علی گرد آمدهاند، عمر را بهسوی آنان فرستاد.

عمر به درب خانه علی آمد و از آنان خواست تا بیرون بیایند و با ابوبکر بیعت کنند ولی آنان از این کار خودداری کردند.

عمر درخواست هیزم کرد و گفت:

سوگند به کسی که جان عمر در دست اوست، بیرون آیید و گرنه خانه و اهلش را به آتش خواهم کشید.

به عمر گفته شد: ای ابوحفص، فاطمه در آن خانه است.

عمر گفت: حتّی اگر فاطمه نیز در خانه باشد.

آنانی که در خانه علی بودند، همگی بیرون آمدند و بیعت کردند، مگر علی.

این چنین گفته شده است که علی سوگند یاد کرده بود از خانه بیرون نیاید و عبا بر دوش نیندازد تا وقتی که قرآن را گردآوری کند.

فاطمه جلوی درب ایستاد و گفت: هیچ مردمی همچون شما دیدارشان برای من، بد و نفرت‌انگیز نیست.

جنازه رسول خدا[صلّی‌الله‌علیه‌وآله] را بر روی دست‌های ما تنها گذاشتید و کار خلافت را میان خود قطعه قطعه کردید، و در این خصوص از ما جویا نشدید، و حق را به ما بازنگرداندید.

عمر نزد ابوبکر آمد و گفت: آیا از این فرد متخلّف بیعت نمیگیری؟

ابوبکر به قُنْفُذ که آزادشده وی بود گفت: برو و علی را نزد ما بیاور.

قُنْفُذ نزد علی آمد و گفت: خلیفه رسول خدا تو را میخواند.

علی گفت: چقدر زود بر پیامبر [صلّی‌الله‌علیه‌وآله] دروغ روا داشتید.

قُنْفُذ برگشت و موضوع را به آگاهی ابوبکر رسانید، ابوبکر پس از شنیدن سخنان علی، گریهای طولانی کرد.

پیشنهاد گروه فرهنگی امیدواران
ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها : حلم، زینت علم

عمر بار دوم گفت: به کسی که از بیعت با تو خودداری کرده است فرصت مده.

ابوبکر بار دیگر به قُنْفُذ گفت: نزد علی برو و به او بگو: امیرالمؤمنین تو را به بیعت با خود فرامیخواند.[4]

قُنْفُذ نزد علی آمد و وی را از سخنان ابوبکر آگاه گردانید.

علی در پاسخ وی گفت: سبحان الله، چیزی را ادّعا کرده است که از آنِ او نیست.

قُنْفُذ برگشت و سخنان علی را به آگاهی ابوبکر رسانید. وی نیز بار دیگر گریهای طولانی کرد.

عمر برخاست و گروهی نیز با وی آمدند، تا این که به درب خانه فاطمه رسیدند.

فاطمه وقتی آگاه شد چه کسانی پشت درب هستند، با صدای بلند چنین گفت:

پدر، رسول خدا، چه چیزهایی که پس از تو، از فرزندِ خطّاب و ابوقُحافه دیدم.

مردم وقتی صدا و گریه فاطمه را شنیدند، گریهکنان برگشتند. نزدیک بود قلبهای آنان پاره و جگر آنان تکّه تکّه شود.

امّا عمر و عدّهای باقی ماندند.

آنان علی را از خانه بیرون آوردند و وی را نزد ابوبکر بردند.

به علی گفتند: بیعت کن.

علی گفت: اگر بیعت نکنم چه میکنید؟

در پاسخ وی گفتند: در این صورت سوگند به خدا، گردن تو را خواهیم زد.

علی گفت: در این صورت بنده خدا و برادر رسول خدا را میکشید.

عمر گفت: بنده خدا را میکشیم ولی برادر رسول خدا را هرگز.

ابوبکر ساکت بود و سخنی نمیگفت؛ کسی در آن میان گفت:

آیا او را فرمان نمیدهی که با تو بیعت کند.

ابوبکر گفت: تا زمانی که فاطمه در کنار اوست، او را مجبور بر این کار نمیکنم.»

تا اینجا دانستیم که مؤلّف کتاب «الإمامة و السیاسه» در کجای کتابش و در چه فضایی به ذکر ماجرای «تهدید به احراق» پرداخته است.

حال میخواهیم با توجّه به شناختی که از محتوای کتاب بهدست آوردهایم، انگیزه مؤلّف آن را کشف نماییم.

نتیجه‌گیری

به نظر شما، خوانندهای که مطالب مندرج در کتاب «الإمامة و السیاسه» را مطالعه کرده و صحّت آنها را پذیرفته است؛ هنگام ملاحظه مطالبی حاکی از خودداری حضرت امیرعلیه‌السّلام از انجام بیعت با ابوبکر به چه نتیجهای میرسد؟

آیا حضرت علیعلیه‌السّلام را در تخلّف از انجام بیعت با ابوبکر، مُحِق میداند یا ایشان را به مخالفت با خلیفه رسول خدا و جماعت مسلمین متّهم و محکوم مینماید؟!

آیا چنین خوانندهای، حضرت علیعلیه‌السّلام را همچون «سعد بن عُبادَه» مستحقّ سرزنش نمیانگارد؟ و رفتارهای آن دو را در یک راستا ارزیابی نمیکند؟

بدیهی است که اگر وی، مبانی پیریزی شده در کتاب «الإمامة و السیاسه» را باور کرده و به دلالت آنها معتقد شده باشد،

اوّلاً:

حضرت علیعلیه‌السّلام را در استنکافش از پذیرش خلافت ابوبکر، مورد مذمّت قرار میدهد!

ثانیاً:

به ابوبکر ـ به عنوان خلیفه رسول خدا ـ این حق را میدهد که در مقابل مخالفتهای حضرت علیعلیه‌السّلام بهتندی موضعگیری نموده و به زور از حضرت علیعلیه‌السّلام مطالبه بیعت نماید!

ثالثاً:

عمر را به واسطه رشادتش میستاید!

به عبارت دیگر، مؤلّف کتاب، پس از ترتیب دادن فضایی حاکی از حقّانیّت خلافت ابوبکر، از ماجرای «مطالبه بیعت از حضرت علیعلیه‌السّلام» و «تهدید عمر مبنی بر سوزاندن خانه فاطمهعلیهاالسّلام» سخن به میان میآورد.

او در این ماجرا، از حضرت علیعلیه‌السّلام چهره یک «متخلّف» را به نمایش میگذارد که از انجام بیعت با خلیفه رسول خدا و پذیرش آن، استنکاف مینماید!

لذا، خلیفه مسلمین، این اجازه و حق را دارد که با وی برخورد کرده و برای وادار ساختن او به انجام بیعت، خانهاش را به سوزاندن تهدید کند!

در نهایت نیز بهگونهای از رفتار ابوبکر یاد میکند که بر نرمش و بزرگواری او در برخورد با مخالفان حکومتش دلالت دارد!

بنابراین، هر سنّیزادهای که در فضای کتاب غوطهور شود، از مشاهده حادثه «تهدید عمر به احراق بیت فاطمهعلیهاالسّلام»، به هیچ نتیجهای جز مذمّت و نکوهش حضرت علیعلیه‌السّلام ـ آن هم به دلیل امتناع از انجام بیعت با ابوبکر ـ دست نمییابد! و این، همان انگیزهای است که مؤلّف کتاب «الإمامة و السیاسه» را به ثبت «تهدید عمر به احراق» واداشته است.[5]

توجّه

انگیزه فوق، تنها به «ابنقُتَیْبَه ناصبی» اختصاص نداشته و همه تاریخنگارانِ سنّی که ماجرای «تهدید عمر» را در آثارشان به ثبت رساندهاند ـ آگاهانه یا مقلّدانه ـ در همین فضا سخن گفته و از همین انگیزه پیروی کردهاند؛ چرا که پشتوانه و خاستگاه اصلی ایجاد این فضا و تحقّق این انگیزه، عقاید تند تسنّنگرایانه است و توجّه به روح ناصبیگریِ «ابنقُتَیْبَه» در آغاز این نوشتار، تنها، یاریرسان ما در کشف آن گردید.

سایر مورّخین سنّی که ماجرای «تهدید به احراق» را در همین فضا نقل نموده‌اند، عبارت‌اند از:

1 ـ بَلاذری (متوفّای 279)

2 ـ طبری (متوفّای 310)

3 ـ ابنعبد ربّه (متوفّای 328)

4 ـ ابوالفداء (متوفّای 732)

یادآوری انگیزه مؤلّف کتاب «الإمامة و السیاسه» از ثبت سند حاکی از « تهدید بیت فاطمهعلیهاالسّلام به احراق»

یادآور میشویم که انگیزه مؤلّف کتاب،[6] از ثبت «تهدید عمر مبنی بر احراق بیت فاطمهعلیهاالسّلام»، اثبات حقّانیّت و مظلومیّت حضرت علیعلیه‌السّلام و ایراد خدشه به خلافت ابوبکر نبوده است.

بلکه برعکس، او در فضای اعتقاد غلطش به حقّانیّت خلافتِ ابوبکر و با انگیزه مذمّت حضرت علیعلیه‌السّلام و محکوم نمودن ایشان به تخلّف از انجام بیعت با خلیفه رسول خدا، به ثبت «تهدید عمر» اقدام نموده است.

بنابراین، ثبت، تحریف و یا حذف هر سند تاریخی دیگری در کتابِ «الإمامة و السیاسه»، در راستای صیانت از «این انگیزه» صورت میگیرد و تابع حفظ و نگهداری آن میباشد.


برگرفته از کتاب زخم آتش

احراق بیت فاطمهعلیهاالسّلام در منابع اهل سنّت

به اهتمام: علی لبّاف

ناشر : مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر


٭ دورنمای مطالب

[1] ـ ترجمه فارسی کتاب «الإمامة و السیاسه» به نام «امامت و سیاست»، توسّط «سیّد ناصر طباطبایی» و از روی چاپ مصر: «شرکة مکتبة و مطبعة مصطفی البانی الحلبی و أولاده» انجام یافته است.

[2] ـ ر.ک: «علی بن ابی‌طالب‌علیه‌السّلام و حدیث تربیع» (تألیف: حسین غیب غلامی هرساوی).

[3] ـ ر.ک: «آخرین نماز پیامبرصلّی‌الله‌علیه‌وآله» (تألیف: سیّد مرتضی عسکری، ترجمه: محمّد باقر ادیبی).

[4] ـ لازم به تذکّر است که استفاده از لفظ امیرالمؤمنین برای اشاره به خلفا، از دوران عمر در میان مسلمانان رواج یافت.

[5] ـ مؤلّف کتاب، ماجرای استنصارهای شبانه و عیادت ابوبکر و عمر از حضرت زهراعلیهاالسّلام را نیز با همین انگیزه پلید نقل می‌نماید.

ر.ک: «شعله‌های همیشه» (تألیف: علی لبّاف)، مندرج در کتاب «درسنامه‌های فاطمیّه»، مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر.

[6] ـ و سایر مورّخین سنّی که ماجرای «تهدید به احراق» را نقل نموده‌اند.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.