سه قطعه در سوگ حضرت زهرا سلام الله علیها
نیمه شب است و مانده علی که چه ها کند
باید بساط غسل کسی را به پا کند
حیدر بنا نداشت که بی فاطمه شود
اما بناست خانه قبری به پا کند
با گریه کار غسل خودش را شروع کرد
باید که مثل شمع نباید صدا کند
بعد از سه ماه رو زدن و رو ندیدنش
وقتش شده فاطمه را رو نما کند
هر عضو شستشوش یکی را ز هوش برد
مانده علی چه با جگر بچه ها کند
دستش کجا رسید که دادش بلند شد
مجبور شد که کار خودش را رها کند
مانده که گرم شستن زخم تنش شود
یا فکر جابجا شدن دنده را کند
زهرا چه راحت است و علی پر جراحت است
ای علی جان به خاطرت بسپار
نیمه شبها حسین دلبندم
با لب تشنه می شود بیدار
بار سنگین این وصیت را
از سر شانه ها ی من بردار
قبل خوابیدنش عزیز دلم
ظرف آبی برای او بگذار
تا سحر سوختم برای حسین
با همین دست ناتوان امروز
پیرهن دوختم برای حسین
حرف های نگفته را گفتم
چند ساعت برای دختر خود
فقط از رنج کربلا گفتم
کربلا باش یار و یاور او
ظهر روز دهم به نیت من
بوسه ای زن به زیر حنجر او
——————————————————
شهر یکپارچه غوغاست، خدا رحم کند
بوی دود است که پیچیده، کجا می سوزد؟
نکند خانه مولاست، خدا رحم کند
همه شهر به این سمت سرازیر شدند
در میان کوچه دعواست، خدا رحم کند
هیزم آورده که آتش بزنند این در را
پشت در حضرت زهراست، خدا رحم کند
همه جمعند و موافق که علی را ببرند
و علی یکه و تنهاست، خدا رحم کند
بین این قوم که از بغض لبالب هستند
قنفذ و مغیره پیداست، خدا رحم کند
مادر افتاد و پسر رفت ز دست
چشم زینب به تماشاست، خدا رحم کند
مو پریشان کند و دست به نفرین ببرد
در زمین زلزله برپاست، خدا رحم کند
ماجرا کاش همان روز به آخر می شد
تازه آغاز بلاهاست، خدا رحم کند
غزلم سوخت، دلم سوخت، دل آقا سوخت
روضه ام ابیهاست، خدا رحم کند …
ثبت دیدگاه