یک سوال:
آیا محنتهایی که برای حضرت زهرا سلام الله علیها به وقوع پیوست با شجاعت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام در تناقض نیست؟
برخی از طرفداران مکتب خلافت ادعا می کنند که اين وقايعی که شيعه به آن معتقد است صحت ندارد. اهانت به حضرت زهرا و آتش زدن خانه ی ایشان و سقط فرزندشان را متناقض با دلیری و شجاعت حضرت علی می دانند.
در پاسخ به این ادعا می گوییم :
آنچه شيعه در اين واقعهی تاريخی نقل و گزارش میکند، صحيح و مستند است و اگر سؤال کننده قصد دارد شجاعت امير المؤمنين عليه السلام را در تناقض با وقوع چنين حادثه ای مطرح کند، سخت در اشتباه است زيرا چنين استدلالی نه تنها صحيح نيست بلکه با قرآن نيز متناقض است.
خداوند در قرآن كريم داستان هائی را از پيامبران مثال زده است که به حکمتهائی حتی از دين الاهی به دفاع نپرداخته اند، يا به دلايلی برای احقاق حقی اقدام نکرده اند.
اين فرستادگان الاهی با آن که در راه خدا از هيچ حادثه ای ترس نداشتند، اما به اذن خدا و به حکمت هائی در مواردی راه صبر و سکوت و حتی گريز از دشمن را در پيش گرفته اند.
به عنوان مثال داستان حضرت هارون ، حضرت نوح ، حضرت موسی ، حضرت لوط علي نبينا و آله و عليهم السلام و پيامبر اکرم صلی الله عليه و آله و سلم بيانگر چنين حقيقتي هستند.
قرآن كريم دفاع نكردن از حق الهي و نجنگيدن انبياي الهي در برخي موارد را متناقض با شجاعت آنان معرفي نفرموده است، بلكه حكمتهايي را به عنوان علّت عملكرد آن حجج الهي بيان کرده است.
1-داستان جانشينی حضرت هارون عليه السلام
وقتی حضرت موسی علي نبينا و آله و عليه السلام به ميقات رفتند، برادرشان حضرت هارون علي نبينا و آله و عليه السلام را به جانشينی خود در ميان بنی اسرائيل گماردند. چون وعدهی حضرت موسی علي نبينا و آله و عليه السلام از سی روز به چهل روز اضافه شد، بنی اسرائيل به دست سامری گمراه و گوساله پرست شدند و به نصايح هارون عليه السلام اهميتی ندادند. حضرت موسى علي نبينا و آله و عليه السلام در بازگشت از ميقات، گمراهی قومشان را ديدند و جانشينشان را شماتت کرده، گفتند: چرا مانع گوساله پرستی قوم نشدی[1]؟
به گزارش قرآن کريم حضرت هارون عليه السلام در پاسخ حضرت موسی علي نبينا و آله و عليه السلام چنين گفتند: ای پسر مادرم، اين قوم مرا در فشار گذاردند و نزديك بود مرا به قتل برسانند[2]. من فكر كردم اگر به مبارزه برخيزم و درگيرى پيدا كنم تفرقهی شديدى در ميان بنى اسرائيل مىافتد. لذا از اين ترسيدم كه تو به هنگام بازگشت بگويى چرا در ميان بنى اسرائيل تفرقه افكندى و سفارش مرا در غياب من به كار نبستى[3]. حضرت موسی علي نبينا و آله و عليه السلام، عذرِ برادر و جانشين خود را پذيرفتند و برای او و خودشان از خداوند رحمت و غفران طلب کردند[4].
قطعاً حضرت هارون عليه السلام ، فرستاده ی خدا، دلير و شجاع بودند، اما به دليل سفارش حضرت موسی علي نبينا و آله و عليه السلام و ترس از تفرقه به مبارزه و جنگ نپرداختند. حضرت موسی علي نبينا و آله و عليه السلام ، پيامبر اولوالعزم الاهي نيز عذر و دليل برادر را پذيرفتند و قرآن نيز در مقام تأييدو نه به عنوان اعتراض اين داستان را نقل کرده است.
2-داستان حضرت نوح عليه السلام
حضرت نوح علي نبينا و آله و عليه السلام سالهای متمادی قوم خود را به سوی خدا دعوت کردند، اما آنها بهجای هدايت، ايشان را تكذيب كردند و ديوانه خواندند[5]. پيامبر اولوالعزم خدا حضرت نوح علي نبينا و آله و عليه السلام، زجر و ستم بسيار كشيد تا آنجا که خواستند حضرتش را سنگ باران كنند.
ايشان پس از سالها صبر و شکيبائی، دست تضرع و ياری به درگاه خدا برداشته، فرمودند: پروردگارا من سخت مغلوب قوم واقع شدهام تو به لطف خود مرا يارى فرما[6].
طبق استدلال مخالفان بايد پيامبری حضرت نوح علي نبينا و آله و عليه السلام هم با اعتراف به مغلوب شدن در برابر کافران،خدشهدار شده باشد، اما نه تنها قرآن در مقام تأييد، اين داستان را بيان نموده، بلکه در ادامه استجابت دعای ايشان و حکايت نصرت الاهی به اين پيامبر بزرگ خدا را گزارش می کند.
3-ماجرای فرار حضرت موسی عليه السلام
هنگامىکه پروردگار به حضرت موسى علي نبينا و آله و عليه السلام فرمان داد كه به سوى قوم ستمكار برو، ايشان در پاسخ عرض کردند:
«پروردگارا خوف آن دارم تا مرا تكذيب كنند[7]و از طرفى آنان بر گردن من خونى دارند و مىترسم مرا بكشند[8].»
خداوند به ايشان وعدهی نصرت داد و حضرت موسی علي نبينا و آله و عليه السلام به همراهی برادرشان هارون نزد فرعون رفتند. فرعون داستان کودکی حضرت موسی علي نبينا و آله و عليه السلام را يادآوری کرد و او را ناسپاس خواند[9].حضرت موسی علي نبينا و آله و عليه السلام در پاسخ او فرمودند:
فَفَرَرْتُ مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ[10]
چون از شما ترسيدم، از شما گريختم و فرار کردم.
به تصريح قرآن كريم حضرت موسی علي نبينا و آله و عليه السلام به اذن الاهی از دشمن گريختند و قرآن به اين عملِ حضرت موسی علي نبينا و آله و عليه السلام اعتراضی نکرده و نبوت ايشان را خدشه دار ندانسته است .
4-داستان حضرت لوط عليه السلام
آن هنگام که حضرت لوط علي نبينا و آله و عليه السلام از پند و اندرز قوم خود نااميد شدند و خود را ناتوان و بیياور ديدند، به قومشان گفتند: اگر در برابر شما توان داشتم، با شما میجنگيدم در غير اينصورت، به پايگاهی استوارپناه میبرم[11].
حضرت لوط علي نبينا و آله و عليه السلام نيز مانند انبياي سابق به دلايلی با قوم خود نجنگيدند و تنها آنان را به خدا واگذار نمودند. خداوند نيز ايشان را ياری فرمود و راه نجات را به آن نبي خويش نماياند و قومش را هلاک گردانيد.
5-ماجرای هجرت پيامبر اکرم صلی الله عليه و آله و سلم و فرار شبانه از مکه
زمانی که آزار و اذيت مشرکان مکه بر حضرت محمّد مصطفي صلی الله عليه و آله و سلم سختتر و سنگينتر شد و خداوند ايشان را آگاه کرد که مشرکان قصد کشتن وی را دارند، پيامبر خدا صلی الله عليه و آله و سلم برای حفظ جان، شبانه از مکه گريختند و اميرالمؤمنين عليه السلام در بستر ايشان خوابيدند[12].
به استدلال مخالفان اگر حق با پيامبر بود، بايد در مکه می ماندند و از حق الاهی خويش دفاع می کردند، نه اين که شبانه فرار کنند و ديگری را در بستر خود بگذارند.
آيا چنين عملكِردي مسأله نبوت ايشان را زير سؤال میبرد؟ قطعا چنين نبوده و پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله و سلم، به امر و تأييد الاهی به اين کار مبادرت ورزيدند.
پس ممکن است ولی خدا با تمام شجاعت و دليری ، بنا بر حکمتی و در موقعيتی خاص ،به اذن خدا از حق الاهی يا شخصی خود دفاع نکند و به دلايلی به مبارزه و جنگ مبادرت نورزد و قرآن اين گونه عملکرد را در موارد متعدد تأييد کرده است .
نتيجهگيري
همان طور که حضرت هارون عليه السلام با داشتن قدرت و شجاعت، با سامری نجنگيدند؛ حضرت نوح علي نبينا و آله و عليه السلام به درگاه خدا به مغلوب شدن در برابر قوم اعتراف کردند؛ حضرت موسی علي نبينا و آله و عليه السلام به اذن خدا از ترس جان از ديار خود گريختند؛ حضرت لوط علي نبينا و آله و عليه السلام خود را در برابر قومشان ناتوان خواندند و پيامبر اکرم صلی الله عليه و آله و سلم شبانه از دست دشمنان از مکه فرار کردند، بدون آن که به شؤون پيامبری و رهبری آنان خدشهای وارد شود؛ اميرالمؤمنين عليه السلام نيز به اذن و حکمت الاهي و سفارش صريح پيامبر اکرم صلی الله عليه و آله و سلم در برابر ستم و تجاوز دشمن به حريم همسر مظلومهی خويش سکوت کردند و به دلايلی از قدرت و شجاعتِ بینظير و بیبديل خويش در دفاع از حق خود و همسرشان استفاده نکردند[13].
قطعاً اين استدلال مخالفان که حوادث نقل شده درباره ی شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها با شجاعت اميرالمؤمنين عليه السلام در تقابل و تضاد است و لذا اين وقايع نادرست هستند، ادعائی باطل و مخالف قرآن و نشانگر تعصبات کورکورانه ی آنان می باشد .
وقايع مربوط به شهادت حضرت فاطمهي زهرا سلام الله عليها مورد تأييد شيعه و سني است.
اما چه خوب شد که سؤال كننده به اين واقعه اشاره کرده است. زيرا اين نکته قابل توجه است که گرچه تاريخ نويسانِ جيرهخوار حکومت، بر محو اين اسناد کوشيدهاند ، اما در لابلای مدارک اهل سنت، اين حوادث و حقايق تاريخی گزارش شده است .بررسی همهی منابع و مدارک عامه در اين باره در مجال اين نوشتار نيست، اما در اينجا به ذکر چند نمونه اکتفا میکنيم:
كل واقعهي هجوم به خانهي وحي از زبان ابن قتيبهي دينوري
ابن قتيبه دينوری از دانشمندان متعصب عامه در کتاب الامامة و السياسة پس از آن که وقايع پس از شهادت پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله و سلم را به صورت دلخواه خود و هم کيشانش تعريف میکند، خانهي امير المؤمنين علی عليه السلام را مرکز توطئه و آشوب عليه جماعت مسلمين معرفی نموده و چنين مینويسد :
ابوبکر از کسانی که همراه علی از بیعت با او خودداری کرده بودند پرسش کرد. هنگامی که آگاه شد آنان در خانهی علی گرد آمدهاند، عمر را به سوی آنان فرستاد. عمر به در خانهی علی آمد و از آنان خواست که بیرون بیایند و با ابوبکر بیعت کنند و آنان از این کار خودداری کردند. عمر درخواست هیزم کرد و گفت: سوگند به کسی که جان عمر در دست اوست، بیرون بیایید وگرنه خانه و اهلش را به آتش خواهم کشید. به عمر گفته شد فاطمه در آن خانه است. عمر گفت: حتی اگر فاطمه در آن خانه باشد. آنانی که در خانهی علی بودند، بیرون آمدند و بیعت کردند، مگر علی. این چنين گفته شده است که علی سوگند یاد کرده بود از خانه بیرون نیاید و عبا بر دوش نیاندازد تا وقتی که قرآن را گردآوری کند. فاطمه جلوی درب ایستاده بود و گفت : هیچ مردمی همچون شما دیدارشان برای من بد و نفرت انگیز نیست. جنازهی رسول خدا را بر روی دستهای ما تنها گذاشتید و کار خلافت را میان خود قطعه قطعه کردید و در این خصوص از ما جویا نشدید و حق را به ما باز نگرداندید. عمر نزد ابوبکر آمد و گفت :آیا از این فرد متخلف بیعت نمیگیری؟ ابوبکر به قنفذ که آزاد شدهی وی بود، گفت : برو و علی را نزد ما بیاور. قنفذ نزد علی آمد و گفت: خلیفهی رسول خدا تو را میخواند. علی گفت: چقدر زود بر پیامبر دروغ روا داشتید. قنفد برگشت و موضوع را به آگاهی ابوبکر رسانید، عمر بار دوم گفت: به کسی که از بیعت با تو خودداری کرده است، فرصت مده. ابوبکر بار دیگر به قنفد گفت: نزد علی برو به او بگو: امیرالمؤمنین تو را به بیعت با خود فرا میخواند. قنفد نزد علی آمد و وی را از سخنان ابوبکر آگاه گردانید. علی در پاسخ وی گفت : سبحان الله. چیزی را ادعا کرده است که از آنِ او نیست. قنفذ برگشت و سخنان علی را به آگاهی ابوبکر رسانید. عمر برخاست و گروهی نیز با وی آمدند، تا این که به درب خانهی فاطمه رسیدند. فاطمه وقتی آگاه شد چه کسانی پشت درب هستند، با صدای بلند چنین گفت: پدر، رسول خدا، چه چیزهایی که پس از تو، از فرزند خطّاب و ابوقُحافه دیدم. مردم وقتی صدا و گریهی فاطمه را شنیدند، گریهکنان برگشتند. نزدیک بود قلبهای آنان پاره و جگر آنان تکه تکه شود. اما عمر و عدهای باقی ماندند. آنان علی را از خانه بیرون آوردند و وی را نزد ابوبکر بردند. به علی گفتند : بیعت کن. علی گفت: اگر بیعت نکنم، چه میکنید؟ در پاسخ وی گفتند: در این صورت سوگند به خدا ، گردن تو را خواهیم زد. علی گفت: در این صورت بندهی خدا و برادر رسول خدا را میکشید. عمر گفت: بنده خدا را میکشیم ولی برادر رسول خدا را هرگز.
بخشهايي از واقعهي جانگداز هجوم به خانهي وحي در منابع اهل سنت و شيعه
ديگر کتابهای عامه و خاصه نيز به بخشهايی از اين واقعهی جانسوز اشاره کردهاند که به ذکر چند عنوان و نمونههايی ذيل آنها بسنده میکنيد:
1-تهدید عمر لعنة الله عليه مبنی بر به آتش کشیدن خانهي حضرت فاطمه سلام الله عليها
- ابوبکر سراغ علی فرستاد تا از او بیعت بگیرد، لذا عمر فتیله بهدست آمد[14].
- عمر با پارچهای از آتش پیش آمد تا خانه را به آتش کشد[15].
- او با پارهای از آتش پیش آمد تا خانه را بر سر اهلش به آتش کشد[16].
2-سقط حضرت محسن عليه السلام فرزند حضرت زهرا سلام الله عليها
- فاطمه را پشت در فشردند تا اینکه محسن، فرزند داخل رحمش، سقط شد[17].
- عمر با لگد به فاطمه زد تا اینکه محسن او سقط شد[18][19].
3-ضربه زدن و لگد زدن به حضرت زهرا سلام الله عليها
- پس حضرت فاطمه سلام الله عليها دختر رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم، که درود خدا بر او باد، برخاست که بین او و امير المؤمنين علی عليه السلام حائل شود و مانع دست یافتن او بر ايشان شود. پس او را زدند[20].
4-شلاق زدن عمر لعنة الله عليه بر بازوی حضرت زهرا سلام الله عليها
- شلاق زدن عمر لعنة الله عليه به او، بر روی بازویش، بهطوری بود که [جای شلاق] مثل دُملج سیاهِ و متورم شد[21].
5-سيلی زدن به حضرت زهرا سلام الله عليها
- به او سیلی زد بهطوری که با صورت و پیشانیاش به زمین خورد[22].
- سیلی زدن به صورت او، به گونهای که گوشوارهاش که زیر خمارش نهان بود، بر زمین افتاد و نمایان شد[23].
نتيجهگيري
با توجه به منابع فوق و دیگرمنابع عامه و خاصه ، جای هیچ شک و تردیدی نيست که خليفه ی دوم برای به آتش کشیدن خانه حضرت فاطمه سلام الله عليها تهديد کرد و اصل این ماجرا از حوادث قطعی و مسلم در تاریخ اسلام است.
نقل این ماجرای جانگداز از زبان «ابن قتیبه» که یکی از تاریخ نویسان متعصب عامه است، نشانگر این حقیقت است که حضرت زهرا سلام الله علیها مورد اهانت و آزار و اذيت قرار گرفتند و اين از امور مسلم تاریخي است که هرگز قابل انكار نيست، هر چند که شيطان صفتان بخواهند آنرا پنهان کنند و منکر وقوع آن شوند.
يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ[24]
میخواهند که نور خدا را با دهانهایشان خاموش کنند؛ اما خداوند نور خود را کامل میگرداند.
پيوست
به دليل آنكه بررسی همهی منابع عامه در اینباره در مجال این نوشتار نیست، علاقهمندان میتوانند به تحقیقات دیگر در این موضوع مراجعه نموده و این مبحث را به صورت مبسوط در کتابهای ذیل مطالعه کنند:
1-احراق بيت فاطمه سلام الله عليها، استاد شيخ حسين غيب غلامی
2-الهجوم علی بيت فاطمه سلام الله عليها، استاد الشيخ عبدالزهرا مهدی
3-دانشنامهی شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها، به اهتمام علی لباف
4-الحجة الغراي علی شهادة الزهرا سلام الله عليها، استاد شيخ جعفر سبحانی
5-احراق بيت الزهراء سلام الله عليها، سيد محمد حسين سجاد
6-شهادت مادرم زهرا سلام الله عليها افسانه نيست، غلامرضا عليخواه
7-تا ابد اندوه، سيد مجتبی موسوی راد
[1] اعراف/150: وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسىَ إِلىَ قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونىِ مِن بَعْدِى أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَ أَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يجَرهُ إِلَيْهِ
[2] اعراف/150: قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونىِ وَ كاَدُواْ يَقْتُلُونَنىِ فَلَا تُشْمِتْ بىِالْأَعْدَاءَ وَ لَا تجَْعَلْنىِ مَعَ الْقَوْمِ الظَّلِمِينَ
[3] طه/94: قَالَ يَبْنَؤُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتىِ وَ لَا بِرَأْسىِ إِنىّ خَشِيتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَينْ بَنىِ إِسْرَ ءِيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلىِ
[4]اعراف/151: قَالَ رَبّ اغْفِرْ لىِ وَ لِأَخِى وَ أَدْخِلْنَا فىِ رَحْمَتِكَ وَ أَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ
[5] قمر/9
[6] قمر/10: رَبِّ اِنّی مَغلوبٌ فَانتَصِر
[7] شعرا/12
[8] شعرا/14: قَالَ رَبّ إِنىّ أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ وَ يَضِيقُ صَدْرِى وَ لَا يَنطَلِقُ لِسَانىِ فَأَرْسِلْ إِلىَ هَرُونَ وَ لهَمْ عَلىَ ذَنبٌ فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ
[9] شعرا/18-19
[10] شعرا/21
[11] هود/80 : قَالَ لَوْ أَنَّ لىِ بِكُمْ قُوَّةً أَوْ ءَاوِى إِلىَ رُكْنٍ شَدِيدٍ
[12] ر.ك. ماجراي آيهي غار در قرآن كريم.
[13] البته برخی دلايل ايشان بر اين صبر و شکيبائی روشن است و خود در فرمايشاتشان به آن اشاره نمودهاند. براي مطالعهي بيشتر ر.ك. پيمان و پايداري/دكتر عبدالعلي موحدي.
[14] انساب الاشراف1،/586/رقم 1184/چاپ مصر
[15] المختصر فی اخبار البشر(ابواللفداء ، متوفی 732)/1/156/ چاپ بیروت
[16] العقد الفرید( ابن عبدر بّه ، متوفی 328)5/13-14/ چاپ بیروت
[17] اثبات الوصیه/ 143
[18] میزان الاعتدال 1/ 139.
[19] لهجوم علی بیت فاطمه(ع)( شیخ عبد الزهرا مهدی)/247(به نقل از تفسير عیاشی 2/ 308/چاپ العملیه الاسلامیه/ تهران.)
[20] همان/ 259-258(به نقل از الهدایه الکبری، ص 401و 418، چاپ مؤسسه البلاغ، بیروت)( حسین بن حمدان (متوفی 334) از امام صادق عليه السلام نقل میکند)
[21] همان/ 259-258(به نقل از الهدایه الکبری، ص 401و 418، چاپ مؤسسه البلاغ، بیروت)( حسین بن حمدان (متوفی 334) از امام صادق عليه السلام نقل میکند)
[22] همان/ 336(به نقل از : الحدائق الناظره 5/ 180/چاپ قم(به نقل از شیخ یوسف بحرانی (متوفی 1186))
[23] همان/ 260(به نقل از حلیه الابرار 2/ 668/چاپ دارالکتب العلمیه)(علامه سید هاشم بحرانی(متوفی 1107) در ضمن روایت مفصلی از امام صادق عليه السلام نقل میکند)
[24] صف/8
ثبت دیدگاه