متن سخنرانی چهارم
آمدنم بهر چه بود؟
دوران كودكيام را از زماني به ياد ميآورم كه 4 يا 5 سال بيشتر نداشتم و با همسالانم مشغول تفريح و سرگرمي بودم. برادر و خواهر بزرگترم، هميشه خوشحال از كلاس درس و مدرسه فارغ ميشدند و من نشاط درس و سرگرمي آموختن را در آنها ميديدم و همين باعث ميشد تا دوست داشته باشم هر چه زودتر، خواندن و نوشتن را در مدرسه بياموزم. از آن به بعد، سال ها براي من آرام سپري مي شدند تا سرانجام با يك كيف و چند قلم و دفتر راهي كلاس درس شدم و تازه فهميدم نشاط مدرسه با مشكلات تحصيل، عجين است؛ اما شوق درس خواندن تازه در من بيدار شده بود و من از اين دشواريها خسته نميشدم. چند سالي گذشت؛ اما شايد به قدر چشم بر هم زدني بود. من در آغازِ راهِ مقاطعِ بالاتر بودم و هر چه معلوماتِ بيشتري فرا ميگرفتم، مشتاقتر ميشدم.
از دورهي دبيرستان، دو سه سالي گذشته بود. من هم مثل ديگر همسن و سالهايم، در فكر كنكور و امتحاني بودم كه سرنوشت آيندهي مرا تعيين ميكرد و تمام آموختههايم را به معرضِ آزمون مي گذاشت. كنكور پلي بود كه ميتوانست مرا به هدفم يعني دانشگاه برساند؛ به همين خاطر سخت كوشيدم و به آرزوي خود رسيدم.
راه زندگي در اين سن و سال هموار به نظر ميرسيد و من مثل ديگران، در فكرِ ادامهي تحصيل و كار و پيشرفت بودم؛ اما جز همين چند لغت نميتوانستم هدفِ ديگري را براي آيندهام متصوّر شوم. اينجا بود كه كمي به فكر فرو رفتم:
آيا بهراستي هدف زندگي انسان تنها همين چند واژه است؟
درس كنكور، دانشگاه، ازدواج، كار و پيشرفت!
اگر به تمامي اين مراحل دست يافتيم، ديگر هدفي نداريم؟!
مگر ميشود خداوند مخلوقي چنين اعجاب انگيز و جاودانه را تنها براي همين چند كلام ساده آفريده باشد؟!
بعد هم پير و افسرده و . . .
در نهايت، زير خروارها خاك مدفون و پوسيده ميشويم.
آيا بهراستي اين است پايانِ زندگي؟
در اين صورت، آيا خلقتِ انسان عبث و بيهوده نيست؟
اين ها سؤالاتي است كه ذهنِ هر جواني را ميتواند آزار دهد. من نيز اين گونه بودم؛ مدتها از بحران هويت رنج كشيدم تا اين كه به لطف خدا، جوابِ خود را در قرآن يافتم:
﴿ وَ ما خَلَقْتُ الجِنَّ وَ الاِنْسَ اِلّا لِيَعْبُدُونِ ﴾[1]
﴿ و جنيان و انسانها را نيافريدم؛ مگر براي بندگي.﴾
آري! «بندگي»، اين است هدف والاي زندگي.
و اين معنا، گفتني نيست؛ شنيدني نيست؛ چشيدني[2] است.
بايد در طريقِ آن وارد شد و بر آن استقامت ورزيد؛[3]
بايد دعوتِ خدا و رسول را اجابت كرد
بايد راه ِچشمهي حيات جُست تا به حياتِ جاودانه رسيد.[5]
و چشمهي حيات تنها يكي است؛ همان كه روزهاي جمعه او را مورد خطاب قرار داده، ميگوييم:
« سلام بر تو اي چشمهي حيات!»[6]
آري! بايد در زندگي راهي به سوي مهدي عليهالسلام جُست
و زندگي را با نام و ياد و محبت او گره زد . . .
و آنگاه، لذّت زندگي حقيقي را چشيد.
[2]. امروزه، بشر آن چنان در تكنولوژي مادي پيشرفت كرده و آن قدر زرق و برق زندگيِ دنيوي او را مسحور كرده كه به كلّي از هدفِ اصليِ خلقتِ خود غافل شده؛ اما در اين بين، چه بسيار فطرتهاي بيداري كه در عينِ برخورداري از بالاترين امكانات دنيوي، حياتِ مادّي هيچ گاه آنها را ارضا نكرده و در پي مفهومِ عاليِ حيات بودهاند؛ اما چه بسا كه بعضي از اين افراد در اثر گم كردنِ حقيقتِ عالي حيات، به دام يأس و افسردگي شديد و بي انگيزگي در زندگي افتادهاند. براساس قرآن و روايات تنها راه نجات از چنگ يأس و دل مردگي وارد شدن در طريقِ بندگي خدا، معرفتِ او و محبت حجت خداست. درك لذّت حقيقي از حياتِ انساني تنها در سايهي محبّت و معرفت امام عصر عليه السّلام ممكن است.
البته درك لذّت اين حيات معنوي، همانند درك مزهي طعام، گفتني و شنيدني نيست؛ چشيدني است، با حلوا حلوا گفتن دهان شيرين نمي شود؛ بايد دستوراتِ دين را همانگونه كه در قرآن و روايات چهارده معصوم آمده عمل كرد؛ بايد با عزم و ارادهي جدّي در طريق محبّتِ امام زمان عليه السّلام وارد شد.
[3]. جن(72): 16: ﴿ وَ اَلَّوِ اسْتَقامُوا عَلَي الطَّريقَةِ لَاَسْقَيناهُم ماءً غَدَقاً ﴾:﴿ و اگر بر طريقهي ايمان، استقامت بورزند، هر آينه از آب كثير، سيرابشان مي سازيم. ﴾ در روايت معني اين آيه چنين آمده است:« اگر ايشان بر ولايت اهل بيت عليهم السلام پايدار بمانند، هر آينه به ايشان علمِ بسياري عطا ميكنيم كه از ائمّه عليهم السلام فرا گيرند.» مجمع البيان 5: 372. آري! اين علم است كه انسان را حياتِ حقيقي مي بخشد.
[4]. انفال(8): 24: ﴿ يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا للهِ وَ لِلرَّسُولِ اِذا دَعاكُم لِما يُحييكُمْ… ﴾
اي خدا! چه مي شد اين حقيقت باورمان مي شد كه هدف از آمدن ما به دنيا، خور و خواب و خشم و شهوت نيست؟! اي كاش مي فهميديم كه ما براي يك حياتِ طيّبه و يك زندگي والاتر خلق شده ايم! آن گاه شايد تا اين اندازه در گل و لاي دنيا غوطه ور نميشديم! و اي كاش دعوتِ تو را اجابت مي كرديم تا تو و رسولت ما را زنده كنيد!
ثبت دیدگاه