حدیث
سوگند به خدا امام شما سالیان درازی غایب می شود و چشم های مومنین در فراق او اشکباران است

پنجشنبه, ۳۰ فروردین , ۱۴۰۳ Thursday, 18 April , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1978 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 187×
پ
پ

مجموعه شعر به مناسبت ولادت حضرت عباس علیه السلام

مجموعه شعر به مناسبت ولادت حضرت عباس علیه السلام

ای سرا پا حسین یا عباس

سیر تو تا حسین یا عباس

همه جا با حسین یا عباس

سخنت یا حسین یا عباس

هم تو باب الحوائج همه‌ای

هم چراغ دل دو فاطمه‌ای

غلامرضا سازگار-حضرت عباس (ع)-مدح و مرثیه

ای سرا پا حسین یا عباس

سیر تو تا حسین یا عباس

همه جا با حسین یا عباس

سخنت یا حسین یا عباس

هم تو باب الحوائج همه‌ای

هم چراغ دل دو فاطمه‌ای

آفتاب رخ تو ماه علی است

راه تو از نخست راه علی است

به دو بازوی تو نگاه علی است

دست و چشم تو بوسه گاه علی است

برده چشمت دل دو فاطمه را

دیده در گاهواره علقمه را

دست خیل ملك به دامن تو

روح خون خداست در تن تو

زخم تن حلقه‌های جوشن تو

قتلگاه تو طور ایمن تو

برتر از درك و فهم و احساسی

چه بخوانم تو را كه عباسی

تو مضامین شعر ناب منی

تو وفا را چو روح در بدنی

تو به هر بزم، ماه انجمنی

تو علی یا حسین یا حسنی

نام باب المراد لایق تو است

هر كه هستی حسین عاشق تو است  

كعبه آرد سلام بر حرمت

جان عالم نثار هر قدمت

گوهر انبیاست اشك غمت

شهدا زیر سایة علمت

تو كه هستی كه شخص خیر الناس

گفت جانم فدات یا عباس

آب‌ها تشنه و تو دریایی

خسروان بنده و تو مولایی

تو علمداری و تو سقایی

تو عزیز عزیز زهرایی

روز محشر كه روز وانفساست

بر دو دست تو دیدهٔ زهراست

ای ز گهواره بی قرار حسین 

دل و جانت در اختیار حسین

حاضری هر کجا كنار حسین

دست و چشم و سرت نثار حسین

حرمت از نخست علقمه بود

اولین زائر تو فاطمه بود

تو علمدار لشكری عباس

شیر و شمشیر حیدری عباس

حمزه ای یا که جعفری عباس

تو فدای برادری عباس

تا كنی جان خود فدای حسین

زاد مادر تو را برای حسین

ای خجل از رخ تو زیبایی

ساقی لاله‌های زهرایی

با لب خشك و چشم دریایی

زهی از این جلال و آقایی

نه عجب با چنان تب و تابت

خاتم الانبیا دهد آبت

نه فقط یاور حسین استی

در حقیقت در حسین استی

ادب و عشق خاك راه تواند

جنّ و انس و ملك سپاه تواند

به سرشك دو دیده‌ات سوگند

به مرام و عقیده‌ات سوگند

در شرار غمت كبابم كن

میثم خویشتن خطابم كن 

***

غلامرضا سازگار-حضرت عباس(ع)-ولادت

مادر عباس! حیدر بهر حیدر زاده‌ای

مرتضی شیر خدا، تو شیرْ حیدر زاده‌ای

بهر ثار الله، ثار الله دیگر زاده‌ای

یا علیِّ دیگر از بهر پیمبر زاده‌ای

آسمانِ عصمتی، قرص قمر آورده‌ای

بـر علی‌بن‌ابیطالـب پســر آورده‌ای

آفتاب و ماه را در مشرق رویش ببین

ذوالفقار حیدری در تیغ ابرویش ببین

بازوی خیبر‌‌ گشا پیدا به بازویش ببین

صد قیامت را عیان در قد دل جویش ببین

روحش از گهواره تا کرب و بلا پر می‌زند

چشم‌هـایش حرف با ساقی کوثر می‌زند

ساقی کوثر، علی، این ساقی کرب و بلاست

نرگس چشمش خدایی، عاشق تیر بلاست

این نه یک نوزاد کوچک این نهنگ بحر لاست

عضو عضو جسمِ از جان بهترش را این صلاست:

من ز آغـوش پـدر پرواز کردم تا حسین

با حسینم با حسینم با حسینم با حسین 

کربلا باغ شهادت، شاخۀ یاسش منم

اشجع ‌الناس است حیدر، اشجع ‌الناسش منم

فاطمه ام‌البنین نازد که عباسش منم

هر که احساس حسینی دارد، احساسش منم

چشم مـن در خردسـالی عاشق تیر است و بس

شیر من در شیرخواری آب شمشیر است و بس

دست من دست علی، دست خدای عالم است

شیرِ شیرِ داورم، نام اسد بر من کم است

زخم در راه خدا بر روی زخمم مرهم است

پشت ثارالله با دست رشیدم محکم است

از ولادت چنگ بر حبل‌المتینش می‌زنم

آسمـان بـی‌ او بگردد، بر زمینش می‌زنم

مادر از روز ولادت زاده ثاراللهی‌ام

داده‌اند از شیرخواری درس خاطرخواهی‌ام

کربلا دریایی از خون، من در آن چون ماهیَم

بوسۀ پی در پی بابا دهد آگاهی‌ام

بـوده در لالایــی ام‌البنیـن ایـن زمزمه

جان عباسم به قربان حسین فاطمه

عشق را از دامن گهواره تمرین کرده‌ام

شیر مادر را به شوق مرگ شیرین کرده‌ام

دست و فرق و چشم دادم، یاری دین کرده‌ام

تا شهادت از امام خویش تمکین کرده‌ام

هست زائـر جسـم صـدچـاک مـرا در علقمه

هم محمّد هم علی هم مجتبی هم فاطمه

یوسف زهرا حسین است و خریدارش منم

با نثار جان و چشم و دست و سر، یارش منم

از ولادت تا شهادت محو دیدارش منم

بلکه فردای قیامت هم علمدارش منم

وقف ثارالله شد پیش از ولادت هستِ من

لالــه عبــاسی بــاغ ولایـت دسـت من

ای تو را بادا سلام از هر نبی و هر ولی

دست و شمشیر ولایت، شیر میدانِ یلی

ماه رویت در میان آل هاشم منجلی

اولین و آخرین یار حسین‌بن‌علی

ساقـی کوثـر علـی، سقای فرزندش تویی

آن که عالم قبلۀ حاجات خوانندش تویی

یابن‌حیدر خون ثارالله اکبر کیست؟- تو

نَفس نَفس مصطفا و جان حیدر کیست؟- تو

ساقیِ لب‌تشنۀ سردار بی‌سر کیست؟- تو

بین دشمن دستِ بی‌دست برادر کیست؟- تو

تندری یا خشم دریایی؟ نمی‌دانم که‌ای

نوکری؟ سقایی؟ آقایی؟ نمی‌دانم که‌ای

خال و خط و چشم و ابروی تو قرآن می‌شود

مهر تو در پیکر بی‌جان ما جان می‌شود

دردها بی‌نسخه با خاک تو درمان می‌شود

گر نگاهی افکنی یک خلق، سلمان می‌شود

لطف و احسان و کرامت گاه‌گاهی کن به ما

کـم نمـی‌آید ز چشمـانت نگاهـی کن به ما

فاطمه ام‌البنین چون لاله می‌بوید تو را

چشم حیدر با گلاب اشک می‌شوید تو را

حضرت زهرا به روز حشر می‌جوید تو را

یوسف زهرا «بنفسی انت» می‌گوید تو را

کاش در محشر که «ثارالله» سلطانی کند

تو علمداری کنی «میثم» ثناخوانی کند 

*** 

حضرت عباس(ع)-مدح-اجرا از محمودکریمی

لبریز از تو گفتنم اما نمی  شود

اصلا زبان برای سخن وا نمی شود

لکنت گرفته ام و مانده ام هنوز

دم از شما زدن به تقلا نمی شود

عمری قلم گرفته و یک خط نوشته ام

بر روی دفترم اما نمی شود

وصف تو کار من نه، که کارخود شماست

مجنون که از قبیلۀ لیلانمی شود

فرض محال کردم و دیدم که باز هم

دراین خیال وسعت من جا نمی شود

ساقی بریز باده که خود را  رقم زنم

دم از ظهور حضرت صاحب علم زنم

جان دوباره ای به شجاعت دمیده اند

وقتی حماسه را به تصوّر کشیده اند

روز ازل میان تمامیّ واژه ها

نامی برای معنی مردی گزیده اند

وقتی که نام حضرتتان برده می شود

دلها رمیده اند و نفس ها بریده اند

زیبایی و وقار  و شب و صبح پیش هم

در چشمهای مست شما آرمیده اند

می خواستند زمین بلرزد تمام قد

عباس را شبیه خدا آ فریده اند

جبـر است و اخـــتیار شـدم آشنـای تو

عشق است اگر که سر بدوانم به پای تو

این شام نیست زلف دلارای دلبر است

این سرو نیست قامت شمشاد پرور است

این تیغ نیست، ابروی پیوسته ای ، کمان

این شانه نیست اوج هزاران کبوتراست

این هیبت که هست که این سان قیامت است؟

این بازوی که است که این سان دلاوراست؟

مژگان نگرکه قامت دلها گرفته است

چشمش نگر که آینه ای مهر گستر است

از هرچه بگذریم سخن دوست خوشتراست

عباس مرتضی و اباالفضل حیدراست

تو انتخاب فاطمه ای بی قرین شدی

تو سـرفـرازیِ سـرِ ام البنین شـدی

وقتی نبرد تازه نفس گیر می شود

لبخند برلبان تو تصویر می شود

وقتی به سینۀ خود می زنی گره

این شانه ها به هیبت یک شیر می شود

تو نعره می کشی و رجز خوانیت عجیب

 تا هفت آسمان پُرِ تکبیر می شود

وقتی که تیغ تیز کمی چرخ می دهی

یک دشت پرسپاه زمین گیر می شود

هر سو نگاه می کنی از کشته ها پر است

انگار ضربه های تو تکثیر می شود

موسی بگو عصای خودش را رها کند

جایی که کوه را دم تیغت جدا کند

پای شریعه چشم به چشم برادرت

آمد ولی خمیده کمر پای پیکرت

فلان هنوز چشم براه رسیدنت

چشم رباب، چشم علی، چشم خواهرت

یک دختر سه ساله در خیمه مانده  است

درانتظار دیدن لبخند آخرت

اما زبس که بر بدنت تیر خورده است

جایی نمانده است براین جان پرپرت

ام البنین نبود بگیرد سر تورا

زهرا گرفته رأس تورا جای مادرت

با تو کسی به کوچۀ غم ها گذر نکرد

با تو کسی به قامت زینب نظر نکرد 

*** 

اجرا از محمودکریمی حضرت عباس (ع)-مدح و شهادت 

کیست این آبشار عاشورا

کیست این تکسوار بی همتا

سبزی خیمه های آل حسین

سرخی آسمان عاشورا

روی بازوی او مدد حیدر

ناله های شبانه اش زهرا

تا که او هست کودکان در خواب

مادران گرم گفتن لالا

علمی سربلند در دستی

مشک در دست دیگر دریا

هر که تشویش در دلش دارد

می رود سمت خیمه ی سقا

تا که او هست می توان بشنید

خنده های رباب و اصغر را

هیچ چشمی ندیده تا او هست

سایه ی دختران نو پا را

هیچ چشمی ندیده تا او هست

قد و بالای زینب کبری

نذر اسفند می کند ملک

چشم زخمی نگیردش حتی

کودکان روی دامنش هر روز

گرم بازی و ناز در اینجا

لحظه ای بی عمو خدا نکند

بی عمو یک کلام واویلا

کیست او مرد تند باد حسین

اوست تفسیر ان یکاد حسین

  ***

این صدای خروش تکبیر است

لحظه های حضور یک شیر است

در خیال شکار آمده است

مثل یک رعد مثل یک تیر است

لرزه افتاده بر ستون زمین

دیدنش هم عجب نفس گیر است

علمش را به دشت می کوبد

نوبت تند باد شمشیر است

نفس صد سپاه بند آمد

هر گلو اسیر زنجیر است

لحظه ای روی پا نمی ماند

هر که حتی ز عمر خود سیر است

آی لشکر فقط فرار کنید

ناله ی دشمن زمینگیر است

آمده شیر بی مثال علی

گرهی زد به دستمال علی

  ***

آسمان را دوباره حیران کرد

دشت را یک نفس پریشان کرد

یک نگاهش برای یک لشکر

خاک بر چشم گوی و میدان کرد

چشم بد دور از قیامت او

مثل حیدر به رزم جولان کرد

گرهی زد میان ابرویش

زهره ها را درید و طوفان کرد

تیغ را در میان انگشتش

اندکی چرخ داد و رقصان کرد

نعره ای زد که مرد آمده است

جنگ را مکتب دبستان کرد

خانمان همه به ویرانی است

تازه هنگامه ی رجز خوانی است

  ***

تیغ را لحظه ای که می چرخاند

آسمان را به خاک می چسباند

چشم تا که کار می کند اینجا

دست و پا را به سینه می پیچاند

تپش قلب آب می آمد

گیسوی مشک را که می افشاند

ذولفقاری که بین پنجه اوست

کوه را با اشاره می سوزاند

هیبت چشم او همان اول

جنگ را بین دشت می خواباند

هر که سر داشت بی سر آمده است

همه گفتند حیدر آمده است

  ***

افق این نگاه را بنگر

چشم های سیاه را بنگر

شمس را شمع کرد و پنهان کرد

نیم روز است و ماه را بنگر

همه ی کودکان را بنگر

یک حرم یک سپاه را بنگر

مادری آمد و اشاره نمود

کودک بی گناه را بنگر

کودکی دید روی دامانش

اشک زد حلقه گرد چشمانش

مشک را تا گرفت بر دوشش

نهر شد چون همیشه مدهوشش

می زد آب موج او تشنه

خنده ای بر لبان خاموشش

اسب را سمت خیمه ها هی کرد

دل غمگین خیمه در جوشش

وای تیغی رسید بر دستش

مشک را برد بین آغوشش

تیر ها می رسید از هر سو

پیکرش را نمود گلپوشش

گفت دیدی که آبرویم رفت

تا صدایی رسید بر گوشش

چشم وا کرد دید از مشکش

آبرویش چکید از مشکش

  ×××

به دلش تیر غصه ها می خورد

شعله بر جان کربلا می خورد

چشم خود بست و دید لب تشنه

کودکی را که دست و پا می زد

مادری در کنار گهواره

ساقی خیمه را صدا می زد

دید دنبال گوشواره کسی

ضرب سیلی به بچه ها می زد

از دل حلقه ای نگین افتاد

گل ام البنین زمین افتاد  

***

وحیدقاسمی-حضرت عباس (ع)-مدح 

در کشور عجم عربی سروری کنی

چیزی نمانده است که پیغمبری کنی

با عشق تو ارامنه پیوند می خورند

در کار و کسبشان به تو سوگند می خورند

زرتشتیان برای شما تکیه می زنند

سینه برای مشک تو با گریه می زنند

دل دادگان خال تو آزاد مکتبند

با غیرتان ری همه عباس مذهبند

لختی بخند سوره سلمان نزول کن

اهل ری ام مرا به غلامی قبول کن

رخصت بده رکاب بگیرم برایتان

شاید نصیب شد سفر کربلایتان

بالا بلند ای قمر ایل مرتضی

یعسوب دین علقمه تمثیل مرتضی

بعد از شما نواده یل بی سپر علی

مثل تو و حسین و حسن پر جگر علی

دست مرا بگیر نه با دست با پرت

بی دست کربلا نظری جان مادرت 

***

وحیدقاسمی-حضرت عباس (ع)-ولادت 

باید حسین دم بزند از فضائلت

وقتی حسینی است تمام خصائلت

تعبیرهای ما همه محدود و نارساست

در شرح بی کرانی اوصاف کاملت

بی شک در آن به غیر جمال حسین نیست

آئینه ای اگر بگذاری مقابلت

ای کاشف الکروب عزیزان فاطمه

غم می بری ز قلب همه با شمائلت

در آستانه تو گدایی بهانه است

دلتنگ دیدن تو شده باز سائلت

با زورق شکستة دل سال های سال

پهلو گرفته ایم حوالی ساحلت

بی شک خدا سرشته تو را از گل حسین

سقای با فضیلت و دریا دل حسین 

تو آمدی و روشنی روز و شب شدی

از جنس نور بودی و زهرا نسب شدی

در قامتت اگرچه قیامت ظهور داشت

الگوی بندگی و وقار و ادب شدی

هم چشمهای روشنت آئینة رجاست

هم صاحب جلال و شکوه و غضب شدی

پیشنهاد گروه فرهنگی امیدواران
شعر ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها

باید که ذوالفقار حمایل کنی فقط

وقتی که تو به شیر خدا منتسب شدی

 در هیبت و رشادت و جنگاوری و رزم

تو اسوة زهیر و حبیب و وَهب شدی

در دست تو تلاطم شمشیر دیدنی ست

فرزند لافتایی و شیر عرب شدی

فرماندة سپاهی و آب آور حسین

ای نافذ البصیره ترین یاور حسین

بی شک تو صبح روشن شبهای تیره ای

خورشیدی و به ظلمت این شام چیره ای

تسخیر کرده جذبة چشم تو ماه را

بی‌خود که نیست تو قمر این عشیره ای

عصمت دخیل تار عبای تو از ازل

جز بندگی ندیده کسی از تو سیره ای

قدر تو را کسی نشناسد در این مقام

وقتی برای امر شفاعت ذخیره ای

ما را بس است وقت عبور از پل صراط

از تار و پود بیرق تو دستگیره ای

چشم امید عالم و آدم به دست توست

باب الحسین هستی و پرچم به دست توست

فردوس دل همیشه اسیر خیال توست

حتی نگاه آینه محو جمال توست

تو ساقی کرامت و لطف و اجابتی

این آب نیست زمزمه های زلال توست

ایثار و پایمردی و اوج وفا و صبر

تنها بیان مختصری از کمال توست

در محضر امام تو تسلیم محضی و

والاترین خصائل تو امتثال توست

فردا همه به منزلتت غبطه می خورند

فردا تمام عرش خدا زیر بال توست

باب الحوائجی و اجابت به دست تو

تنها بخواه، عالم هستی مجال توست

ای آفتاب علقمه: روحی لک الفدا

ای آرزوی فاطمه: روحی لک الفدا

ای آفتاب روشن شبهای علقمه

سرو رشید خوش قد و بالای علقمه

داده ست مشک تشنة تو آب را بها

ای آبروی آب، مسیحای عقلمه

وقتی که چند موج علیل شریعه را

کرده ست خاک پای تو دریای علقمه

لب تشنة زیارت لبهات مانده است

آری نگفته ای به تمنای علقمه

امروز دستهای تو افتاد روی خاک

تا پا بگیرد از دل صحرای علقمه

با وعده های مادرت آسوده خاطریم

چشم امید ماست به فردای علقمه

این عطر یاس حضرت زهراست می وزد

از سمت کربلای تو ، سقای علقمه

شبهای جمعه نالة محزون مادری

می آید از حوالی دریای علقمه

 ام البنین و فاطمه با قامتی کمان

اینجا نشسته اند و شده آب روضه خوان

فرصت نداد تا که لبی تر کند گلو

دارد به دست، ماه حرم، مشک آرزو

می آید از کنار شریعه شهاب وار

بسته ست راه را به حرم لشکر عدو

طوفان تیر می وزد از بین نخلها

حالا شنیدنی شده با مشک گفتگو:

« بسته ست جان طفل صغیری به جان تو

تو مشک آب نه که تویی جام آبرو

ای مشک جان من به فدای سر حسین

اما تو آب را برسان تا خیام او »

اما شکست ساغر و ساقی ز دست رفت

جاری ست خون ز بادة چشمش سبو سبو

با مشک پاره پاره به سوی حرم نرفت

تا با امام خود نشود باز رو برو

تنها پناه اهل حرم بر نگشته است

می بارد از نگاه سکینه : عمو عمو

در خیمه اوج بی کسی احساس می شود

خورشید نیزه ها سر عباس می شود 

***

حضرت عباس (ع)-ولادت-محمود ژولیده-

بندگی را نه به دل حد و حسابی دارم

زندگی را به نظر مثل حبابی دارم

هر طرف می نگرم روی حبیبم بینم

با خداوند دل خویش خطابی دارم

بهترین لحظه من وقت مناجات من است

او گواه است عجب چشم پرآبی دارم

دفتر دل چو کنم باز به درگاه حبیب

هر ورق با دل محبوب کتابی دارم

عبد صالح شدنم خارق عادت نبود

بر در درگه این ملک رقابی دارم

طاعتم حول حسین است و خدا می داند

نه غم دوزخ و نه حرص ثوابی دارم

در دلم بود اگر یاری دلبر نکنم

محضر حضرت زهرا چه جوابی دارم

با خود این گونه بگویم شب و روز چو من

بی حسین است که هر گونه عذابی دارم

من که مشهور در این دهر به خیر الناسم

من گرفتار گل فاطمه ام , عباسم

گرچه از روز ازل آل عبا را دیدم

دیده وا کردم و رخسار خدا را دیدم

من که از دامن ارباب تکامل دارم

پیش از واقعه یک یک شهدا را دیدم

بس که مجنون سراپای گل لیلایم

می توان گفت رسول دو سرا را دیدم

پایتخت پدرم آینه ی دق می شد

هر زمان قافله دار اسرا را دیدم

سالها هست محو وجنات حسنم

دوره ی غربت او درد و بلا را دیدم

هر طرف عاشق و حیران حسینم بودم

در مسیرش همه جا کرب و بلا را دیدم

بس که از دست و سرم لعل لبش بوسه گرفت

در نگاه پدرم روز وفا را دیدم

قصه ی کوچه سخت عبوسم می کرد

بارها حکمت این صبر خدا را دیدم

من که کعروف به این دشمنی خناسم

من گرفتار گل فاطمه ام , عباسم

پیش هر قافله سالار جماعت باید

وقت یاری شدن یار شجاعت باید

لحظه ی خطبه ی دلدار سکوت است ادب

وز سخن گفتن بسیار قناعت باید

چون که در محضر ارباب شرفیاب شدید

فارق از روز و شب و لحظه و ساعت باید

لا جرم وقت مواسات قناعت خوش نیست

روز ایثار فزونتر ز بضاعت باید

ادب و معرفت و حکمت و آقایی من

همه این بود که از یار اطاعت باید

بگذر از دست و سر و جان که سبک بال شوی

محشر آن جاست که اسباب شفاعت باید

من که در باغ گل یاس چنین حساسم

من گرفتار کل فاطمه ام , عباسم

ساغر کیست که برخواست به امداد عطش

   ساقی آن است که شد کشته ی فریاد عطش

مشک آن است که از غصه گریبان بدرد

ساقی آن است لب آب کند یاد عطش

ادبم را به حرم خوب نشان خواهم داد

ترک اولی نکنم در بر اولاد عطش

تا بدانند شرمنده ی طفلان ماندم

دیده سازم هدف نیزه ی صیاد عطش

بعد از این آب فرات است گل آلود ز شرم

که نبوسید لب و حنجر نوزاد عطش

بنویسید به هر سر در سقاخانه

آب آزاد نشد , تشنه شد آزاد عطش

من که در روضه ی شش ماهه پر از احساسم

من گرفتار گل فاطمه ام , عباسم 

*** 

محمود ژولیده-حضرت عباس(ع)-ولادت 

وقتی خدا قدم به دل و جان ما گذاشت

عباس را به جان و دل شیعه جا گذاشت

عطر ادب ز خیمه ی عشاق شد بلند

وقتی حسین پرچم عباس را گذاشت

ای همت بلند تو خلوت گه امان

بیچاره آن که حقّ تو را زیر پا گذاشت

نور تو را مقام تو را عصمت تو را

جز در وجود پاک تو خالق کجا گذاشت؟

فانی فی الحسین شدن از مرام توست

در مکتبی که دست تو آن را بنا گذاشت

سلطان عشق گفت: فدای تو جان من

بعد از خودش امام تو سنت به جا گذاشت

با انتقال رتبه باب الحوائجی

ارباب ما نهایت منّت به ما گذاشت

انگار علاقه به تو ارث فاطمی است

در دل عزیز فاطمه عشق تو را گذاشت

تقوا و زهد علم و عمل غیرت و وقار

این ها مظاهری است که در تو خدا گذاشت

روزی که از وجاهت تو پرده بر کشند

پیغمبران ز وجه خدا جرعه سر کشند

آن که تو را ز زمره ی جانانه ها نوشت

نام تو را به سر در میخانه ها نوشت

ساقی شدی که ساغر ایمان دهی به ما

قدر تو را قدیر به پیمانه ها نوشت

قصه نویس مبتکر قصه های عشق

قدّ تو را رشید چو افسانه ها نوشت

ای سایه ات پناه امام زمان، خدا

کهف تو را امن ترین خانه ها نوشت

خشم خدا به ابروی پیوسته ات سزاست

چشم تو را مراقب بیگانه ها نوشت

جانت فدای طاعت و جسمت فنای یار

وصف تو را شبیه به پروانه ها نوشت

گل بوسه ها به دست تو دارد پیام ها

دست تو را محافظ گلخانه ها نوشت

رزمت عجیب شبیه به جنگیدن علی است

شمشیر تو خطوط سر شانه ها نوشت

حیدر، حسن، حسین اساتید جنگی ات

درس تو را ز مکتب شاهانه ها نوشت

وقتی سخن ز ساقی و ساغر شود رواست

نام تو را به سر در خُمخانه ها نوشت

عشقت جلال ماست، تبارکتَ یا هلال

رویت جمال هوست، تعالیتَ یا جلال

از بس نوشته اند جمالت منوّر است

رویت سزای گفتن الله اکبر است

ای حمزه ی رسول گرامی کربلا

محو تو سید الشّهدای پیمبر است

ای نافذ البصیره کجا سیر می کنی

چشمت شبیه هیبت چشمان حیدر است

از آن زمان که تو پسر فاطمه شدی

دستت شفیع امّت زهرای اطهر است

سرو قدت اگر چه به ام البنین بَرد

کی هیبتت به هیبت زینب برابر است

آنان که نام ماه بنی هاشمت دهند

رخسارشان منوّر صد ماه و اختر است

فضل و کمال را به تو تفویض کرده اند

آنان که فضلشان همه از فضل داور است

روز جزا به مرتبه ات غبطه می خورند

آنان که از شهادت شان فیض محشر است

دل را شراب صحبت تو مست می کند

ما را خمار بوسه بر آن دست می کند

روز ازل که روز علم داری تو بود

آب حیات تشنه لبِ یاری تو بود

روزی که جام عشق عطش ناک مرد بود

آن روز روز سید و سالاری تو بود

کافی نبود سر بکشد جام عشق را

تنها کسی که شاهد می خواری تو بود

روزی که هیچ صحبت دلداگی نبود

صحن الست صحنه ی دلداری تو بود

دل دادی و شد آتش دلبر به کام تو

لب تشنگی متاع خریداری تو بود

چشم و سر و دو دست تو دادُ الست داد

شرم شریعه از عرق جاری تو بود

وقتی تنت نشست ز مستی میان نور

عرشی عظیم گرم عزاداری تو بود

بر خلق نوری تو خدا افتخار کرد

فخر خدا برای گرفتاری تو بود

آن روز هم در عالم ذر مثل کربلا

زهرا کنار علقمه در یاری تو بود

آن ساقی آفرین که تو را آفریده است

مشک تو را و اشک تو یک جا خریده است

***

حضرت عباس(ع)-مدح-اجرا از سعیدحدادیان-

ای فروغ دل مصباح هدی یا عباس

ای همه جان جهانم به فدا یا عباس

ای حسین دگر شیر خدا یا عباس

رتبه ات فوق تمام شهدا یا عباس

پسر شیر خدا شیر حسین ابن علی

دست رزمنده بود شمشیر حسین بن علی

ابوالفضل – ابوالفضل

ای همه خون علی در رگ و در پیکر تو

پدرم باد فدای پدر و مادر تو

یوسف فاطمه دلباخته منظر توست

هدیه دوست شده دست تو چشم وسرتو

چه بیارم چه بگویم چه بخوانم به ثنا

پسر فاطمه فرمود که جانم به فدات  

***

حسن لطفی-حضرت عباس (ع)-ولادت 

خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساخت

تمام شوکت خود را به شکل انسان ساخت

کشید قامت او را قیامتی برخاست

برای غارت دل ها سپاه مژگان ساخت

ز اوج شانه او آسمان به خاک افتاد

برای هر سر زلفش دلی پریشان ساخت

میان طاق دو ابروی او گره انداخت

از آن دو تیغ گره خورده باد و طوفان ساخت

خدا برای حماسه دلاوری آورد

 برای شیر خدا شیر دیگری آورد

نسیمی از تو وزید و زمین شکوفا شد

بهشت در به در کوچه های دنیا شد

برای این که به پای تو بال و پر بزنند

در ازدحام ملائک دوباره دعوا شد

همان شبی که رسیدی مدینه یادش هست

نگاه کردی و عالم پر از مسیحا شد

نگاه کن که تمام دلم طلا گردد

که گر اشاره کنی خاک کیمیا گردد

شکوه چشم تو هوش از سر گل ها برد

زلالی آمدنت آبروی دریا برد

بهانه تو به صحرا کشید مجنون را

کشید عکس تو و دودمان لیلا برد

شمایلی ز تو یوسف شبی به خوابش دید

حدیث روی تو گفت و دل از زلیخا برد

قسم به چشمان مست آهوها

که گرد راه تو صبر از تمام صحرا برد

شکافت سینه امواج سهمگین را باز

کسی که نام تو را در کنار دریا برد

قسم به مشک قسم به دلت که بی همتاست

خوشا به حال تو آقا که مادرت زهراست

***

وحیدقاسمی-حضرت عباس (ع)-مدح و مصیبت 

عاشق اگر شدم، اثر چشم های توست

 اصلاً تمام زیرِ سرِ چشم های توست

 دلهایِ سنگ را به نگاهی طلا كنی

 این كیمیاگری هنر چشم های توست

 باید غزل، قلم به دواتِ عسل زند

 حالا كه صحبت شكر چشم های توست

 بعد از ابوتراب، تمام حجاز و شام

 مبهوت جرأتِ جگر چشم های توست

 كال و رسیده! گندم ری را خریده ای

 این خصلتِ بخر- ببر چشم های توست

 آیا بهشت می بری ام  یا نمی بری!؟

 محشر خدا پیِ نظر چشم های توست

 با كاروان گریه سرانجام می رسم

 راه بهشت از گذر چشم های توست

 تا «إن یكاد» صبح و شبِ زینب تو هست

 بال فرشته ها سپر چشم های توست

 خرده گرفته اند كه اغراق می كنم!!!

 تیر سه شعبه در به در چشم های توست

 این جا مدینه نیست، به فكر نقاب باش

 مُشتی حسود دور و بر چشم های توست

 بالای نیزه گریه ی شرمندگی  فقط

 از روضه هایِ معتبر چشم های توست

 لعنت به حرمله؛ كه به دنبال نیزه ها

سایه به سایه همسفر چشم های توست  

*** 

وحیدقاسمی-حضرت عباس (ع)-مدح 

عاشق اگر شدم اثر چشم های تو

اصلاً تمام زیر سر چشم های تو

تو سنگ مرده را به نگاهی طلا کنی

این کیمیا گری هنر چشم های تو

تازه رسیده گندم ری را خریده ای

این خصلت بخر ببر چشم های تو

تا اِن یکاد صبح و شب زینب تو هست

بال فرشته ها سپر چشم های تو

این جا مدینه نیست به فکر نقاب باش

مشتی حسود دور و بر چشم های تو 

*** 

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.