حدیث
سوگند به خدا امام شما سالیان درازی غایب می شود و چشم های مومنین در فراق او اشکباران است

پنجشنبه, ۹ فروردین , ۱۴۰۳ Thursday, 28 March , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1978 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 187×
پ
پ

مجموعه متن مجری بخش دوم

مجموعه متن مجری بخش دوم/ متن مجری/ نیمه شعبان

خوش آمد و قرآن

سلام بر نور          سلام برسپيدي

سلام بر اميد         سلام بر پاكي

سلام بر ستاره فروزان                       سلام بر ماه تابان    سلام بر نيمه ماه شعيان

سلام بر فرزند خورشيد                     سلام بر فرزند ماه تابان

سلام بر فرزند رخشندهی اختران آسمان

سلام بر زاده يس و زاريات     سلام بر فرزند طور و عاديات

سلام بر مولود موعود                        مولود امشب                      مهدي موعود

و سلام بر دوستداران نيكي     سلام بر دوستداران سپيدي

و سلام بر لاله هاي منتظردر جشن ميلاد!

سلام برشما كه گل محبت او را در دل‌هایتان نشانده‌اید! و سلام بر قلب‌هايتان که چونان باغي پر گل، مقدم او را به انتظار نشسته است.

آغاز مي كنيم جشن مان را با ياد او كه ترجمان وحي است و تلاوت كننده قرآن. هم او كه خداوند درباره‌اش مي فرمايد‌:      \” پخش قرائت صوت آيات 15، 16، 17و 18 سوره كورت 2

قرآن : سوره تكوير آيات (1-20) با تكرار آيات ( 15و 16و 17و 18ترجمه آيات به صورت دكلمه خوانده شود.)

سوگند به ستاره،سوگند به آن ستاره موعود، سوگند به ستاره و هنگام درخشش         

سوگند به آن مولود موعود كه در شب ميلادش چون ستاره‌اي بدرخشيد و ماه زمینیان شد.

سوگند به ستاره و پنهان شدنش  

سوگند به او كه درخششي كوتاه در پشت اين غيبت پنهان گشت.

سوگند به ستاره و آن هنگام كه ظاهر شود

سوگند به او و به جلوه دو باره اش آن هنگامه كه ظهور كند.

سوگند به شب فراگير غيبتش ، شبي به طولاني قرنها شبي به درازاي 1172 سال

و سوگند به صبح سپيد دولتش آن هنگام كه از كرانه افق بدمد و قسم به نور فراگير عدالتش كه ميهمان تمام روزنه ها خواهد شد.او خواهد آمد و با خود تمام سپيده ها را خواهد آورد.

                                                                                                        سرود

مرغ ايمان از شاخه دل‌ها پريده است. و ديگر بلبلي عاشقانه نمي خواند. درخت‌ها دست به آسمان دارند و آمدنت را دعا مي‌كنند. تمام پرندگان صبح گاهان سرود تو را سر مي دهند و منتظرند. اگر پرنده‌اي سر به ميان بال دارد غمگين توست. اگر اشك گلي بر خاك تيره چكيده از غم غربت توست. اگر كودكي گريه مي كند بهانه تو را مي گيرد. تمام آينه ها غبار دوريت را دارند دل به كدامین چهره خوش كنند به روي سياه يا چهره کريه دشمنان به خون تشنه تو؟ سالهاست كه منتظر درخشش نور تو هستند. دل من نيز چون كودكي بهانه تو را مي گيرد و براي توست كه مي گريد. گاه نیز چون پرنده ي كوچكي خاكستري مي خواند. آوازي غمگين كه غيبت تو را حكايت مي كند. و گاه چون آيينه اي لحظه اي وام دار ياد تو مي شود. آري اين دل به اميد ديدارت است كه هنوز مي تپد.

در شب ميلادت گرچه بايد شادمانه خواند ولي صد افسوس كه تو خود آفتاب پشت ابري. و در روزهاي ابري نمي توان سرودي جز باران خواند!  و اينك سرود انتظار تو را به ترنم مي نشينيم تا مگر به گوشه چشمي دل غم ديده ما را بنوازي!

 

 


نمایشگاه _ مسابقه ی علمی

به خاك كوچه ديدارآب مي پاشند                بخوان ترانه شادي كه يارآمدني‌ست

ببين چگونه قناري ز شوق مي لرزد!             مترس از شب يلدا بهار آمدني‌ست

صداي شيهه رخش ظهور مي آيد               خبر دهيد به ياران سوار آمدني‌ست

بس است هر چه پلنگان به ماه خيره شدند     يگانه فاتح اين كوهسار آمدني‌ست

دانه‌ايم كه در تيره خاك گرفتار گشته ايم و به جستجوي نور تو را فرياد مي كنيم. كشتي شكسته گانيم و خسته تر از آن كه خود را به ساحل برسانيم. تشنه گانيم و تشنه تر از آن كه آبي ما را سيراب كند. آري! تو همان آب گوارايي كه خداوند در قرآنش چنين در باره‌ات مي گويد:

اي رسول ما! بگو كه با ديده تامل بنگرند كه اگرآب كه مايه زندگاني شماست صبح گاهي همه در زمين فرو رود جز خدا كيست كه باز آب گوارا براي شما پدپد آورد؟

مهدي جان! آرامش دل‌هاي طوفان زده ما! كشتي نجات و ساحل آرام زندگي! در جشن ميلادت تو را به جستجو مي نشينيم. شايد كه ذره‌اي از نورت ما را تيره خاك رها كند و چون ساقه اي ترد به سوي خورشيد وجودت عروج كنيم.


مولودی و کیک

بيا كه با همه كوله بار برخيزيم                   به عزم بوسه به دستان يار برخيزيم

غبار غربت پايیز را دوامي نيست                 به انتظار طلوع بهار برخيزيم

سوار صبح ظفر تا سپيده مي آيد                 بيا زخواب شب انتظار برخيزيم

مرغ دل بزداييم با ستاره اشك                   مثال آيينه بي غبار برخيزيم

و اينك اي مهر فروزان! مهدي جان!

1172سال است كه ماه در شب نيمه به اميد آمدنت مي تابد.

1172 سال است كه خورشيد روز ميلادت را بي تو آغاز مي كند.

1172 سال است كه زمين به اميد آمدن دوباره ات به اميد جلوه اي ديگري به اميد عدالتت مي چرخد و قرنهاست كه ستارگان چراغاني جشن ميلادت هستند تا بيابي و هستي را جاني دوباره ببخشي. تا تو اي گل هستي بيايي و اين جشن هاي غريبانه ما رنگي دوباره گيرد. تا بيايي از جشن هاي ميلادت رنگ نبودنت را بزدایی. آري مي آيي تا در شب ميلادت چشمانمان بارانی نباشند و دل هايمان نيز با لب هايمان بخندند.

پیشنهاد گروه فرهنگی امیدواران
مجموعه متن مجری بخش اول/ متن مجری/ نیمه شعبان

آري به اميد آمدنت به امید طلوع دوباره ات از كنار كعبه جشن ميلادت را به ترنم مي نشينيم و مقدمت را گلباران مي كنيم. لب‌هايمان مولودي خوان ميلاد توست!

سخنرانی

راستي را در كجايي؟ نمي دانم! به جستجويت تا خاكستري ترين ابرها رفتم. قدم به قدم نشانه به نشانه به دريا ها رسيدم و تو را نيافتم. جنگل را درخت به درخت گشتم و تمام تپه ماهورها را صحرا را در نورديدم. كوه را به جستجوي تو بالا رفتم.  و از هر تپه با ياد تو پايين آمدم. از هر ذره از هر سنگ نام تو را پرسيدم. شايد كه لحظه اي براي استراحتي بر آنها نشسته باشي. تمام نرگس ها را دانه به دانه براي تو بوييدم, شايد,  شايد كه يكي از آنها وامدار اشک سحرگاه تو بوده باشد. از هر درخت چون پيچكي بالا رفتم تا دور دستها به افق نگريستم اما تو را نديدم! راستي را در كجايي؟ نمي دانم! شايد در مكه باشي چنگ بر پرده كعبه داري و ظهورت را به دعا نشسته اي. شايد شايد در كربلايي و اشك ريزان جدت حسيني. نمي دانم شايد هم غريبانه بر سر قبر مادر نشسته اي و چون فرزندي تنها، براي مادر از درون مي گريي. نمي دانم كجايي. ولي هر كجا هستي به سلامت باشي! اين را مي دانم كه در دلهايمان جاي داري. قلب هاي تك تك ما خانه توست. ميلادت بهانه ايست تا خانه تكاني كنيم،غبار گناه را بزداييم و منتظر آمدنت باشيم و با اشك ديده راه را آب زنیم. تا تو بيايي توكه نامت اكسير محبت است. تو كه ياد آور تمام مهرباني ها هستي و پدر دلسوز همه ما. يتيمانت به انتظار دستان پر مهر تو هستند تو كه براي ما دنيايي ها: رحمت خداوند هستي ولي حيف كه جز شمشيرت نگفته اند. حيف كه از تو چیزي نمي دانيم. حيف كه محبت تو خانه نشين دلهايمان شده حيف كه قدر محبت تو را نمي دانيم.

به اين بهانه و صد بهانه ديگر گوش مي سپاريم به سخناني كه رنگ محبت تو دارند و حكايت از اكسير زندگي مي كنند.

نمایش

تو مي رسي دلم از جا بلند خواهد شد           دلم به شوق تماشا بلند خواهد شد

تو مي رسي و به باغ خزان رسيده ما            شكسته قامت گلها بلند خواهد شد

سلام صبح و سحر، ساده و صميمي و سبز     در آن شكوه و شكوفا بلند خواهد شد

نگاه ماه چو نيلوفران، حلقه زنان                  به سوي ساقه فردا بلند خواهد شد

در آفتابي تو، روزهاي كوتاهم                     به رغم اين شب يلدا بلند خواهد شد

رها و موج زنان، در نسيم ديدارت                تمام وسعت دريا، بلند خواهد شد

به يمن مقدم تو، قامت شكسته عشق           چه پرشكوه چه بالا بلند خواهد شد

به شوق دامن لطف تو اي كرامت سبز!          هزار دست تمنا بلند خواهد شد

بيا چو هيبت طوفان كه شاخه هاي جهان      به پيشواز تو از جا بلند خواهد شد

يوسف گم گشته زهرا! اي عزيز جان! ما تو را گم كرده ايم و در شب ميلادت با سكه سياه قلبهايمان تو را به انتظار نشسته ايم. مي دانيم كه بهاي يوسف، قلب سياه نيست ولي چه كنيم كه تو را دوست داريم و عاشقت هستيم! اصلا مگر مي توان گفت كه بهاي تو چيست؟ قلب كه هيچ اگر جانهايمان را هم در كفه ترازو بگذاريم، هيچ نمي شود. تو خود مي داني كه دستانمان خالي است؟ پس خودت جلوه اي بنما! اي مهربان تر از يوسف به برادران گناهكار!

به آرزوي ديدار، مشتاقانت حكايتي از تو را به تماشا مي نشينند و با اين بهانه لحظه ها را با عطر ياد تو جاودانه مي كنند.

دعا و مناجات

سلام بر پيمان محكم الهي                 همان پيماني كه در روز الست از بندگانش گرفت.

سلام بر پرچم افراشته عدل خداوند        همان پرچمي كه تنها پیروانش رستگار مي شوند

سلام بر رحمت فراگير خداوند             همان رحمت پنهان شده در پشت ابر كه چون خورشيد رحمتش فراگير است.

سلام بر وعده غير قابل انكار خداوند      همان وعده اي كه انكارش به منزله انكار پيامبر است.

سلام بر تواي ابتدا وانتهاي تمام آرزوها   همان آرزويي تمام بشريت قرنهاست او را به انتظار نشسته.

سلام بر تو و تمام خوبيهايت و سلام بر تو و تمام مهرباني هايت!

با سلام آغاز كرديم و با سلام هم به پايان مي بريم. كه خداحافظي شيوه عاشقان دلباخته نيست. آري، عاشقاني كه هر لحظه منتظر ديدارت هستند مگر مي شود از تو و از ديار تو خداحافظي كنند؟ مگر مي شود؟! نه اين رسم عاشقي نيست عاشق مهدي يعني هميشه چشم براه هميشه منتظر هميشه كوشا!

آري عاشق مهدي هميشه چشم براه است ودست به دعا. دست به دعا دارد تا براي عزيز سفر كرده اش دعا كند سلامتي اش را از خدا بخواهد. و بخواهد كه هر چه زودتر اين مسافر قرنها به خانه برگردد.

و اينك پس از شادي جشن ميلاد، چشمانمان را به اشك چراغاني مي كنيم, غبار دلهايمان را مي شوييم و با مولايمان به نجوا مي نشينيم و سپس، برايش دعا مي كنيم.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.