محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ چگونه انسانی بود؟
تاریخ از او چه می گوید؟
او … زیباترین. گوهر کرامت است.
- برای خدا به خشم می آمد و برای خشنودی او خشنود می شد.
- با هر کس روبرو می شد، ابتدا او سلام می گفت.
- با بزرگان انس و الفت می گرفت. مردان با فضیلت را گرامی می داشت.
- با اطرافیان خود شوخی می کرد، اما جز سخن خدا پسندانه نمی گفت.
- کلامش متین و روشن بود و هر شنونده ای آن را درک می کرد…
- نگاهش با گوشه ی چشم نبود و در عین حال به کسی خیره نمی نگریست.
- تا می توانست، تنها غذا نمی خورد و هرگاه قصد نوشیدن آب می کرد، نخست نام خدا را بر زبان می آورد و آن گاه شروع به نوشیدن می کرد …در پایان خدا را حمد می کرد.
- تا زنده بود هرگز تکیه زده غذا نخورد. هرگز از طعم غذایی نکوهش و ستایش بسیار نمی کرد.
- در حضور آن گرامی میان اصحابش سخن در نمی گرفت…. هرگاه کشمکش لفظی در می گرفت او سکوت می کرد.
- هرگاه نیازمندی از آن حضرت چیزی می خواست، یا نیازش را برآورده می کرد و یا با خوشرویی و خوش زبانی پوزش می طلبید.
- هرگاه با عده ای غذا می خورد، نخستین کسی بود که شروع به خوردن می کرد و آخرین کسی بود که از خوردن دست می کشید تا دیگران سیر بخورند.
- کلامش متین و روشن بود و هر شنونده ای آن را درک می کرد…
- بسیار با حیا و فروتن بود. کفشهایش را خود تعمیر می کرد. لباسش را وصله می زد. گوسفندانش را می دوشید.
- با شیوه ای بزرگوارانه به خانواده اش کمک می کرد. فقرا و بینوایان را دوست می داشت و با آنان می نشست. بیمارانشان را عیادت می کرد و در تشعیع جنازه مردگانشان شرکت می جست.
- هرگز فقیری را که به درد و بلای فقر مبتلا شده بود، حقیر نمی شمرد.
- پوزش را می پذیرفت. رفتارش با مردم ناراحت کننده نبود. از شاهان بیم و هراس به دل راه نمی داد.
- با مردم می جوشید و از آنان کناره نمی گرفت جوانمرد هر قومی را گرامی می داشت و می فرمود:”چون جوانمرد قومی نزد شما آمد او را گرامی دارید.”
- از اصحابش دیدار و دلجویی می کرد. افراد مجلس را به یک چشم می نگریست به طوری که هیچ یک از آنان گمان نمی کرد دیگری از او برتر است.
- دعوت افراد را قبول می کرد.
- او پیوسته خوشرو، نرم خو و مهربان بود. هرگز صدایش را بلند نمی کرد و زبان به ناسزا نمی گشود. از کسی عیبجویی نمی کرد.
- هنگام نشستن باوقارترین بود. سنگین و آرام بود. نگاهش به پایین طولانی تر از نگاهش به بالا بود.
- پاکدامن ترین مردم بود. به اطرافیانش احترام بسیار می گذاشت. در برابر آنان پایش را دراز نمی کرد. هرگاه جا برای نشستن تنگ بود، برایشان جا باز می کرد.
- بسیار ساکت و خاموش بود. جز به ضرورت سخن نمی گفت. از بیهوده گویان دوری می جست. خنده هاش تبسم بود.
- مجلسش مجلس بردباری و حیا و خیر و امانت بود و در آن صداها بلند و زبانها به بدگویی گشوده نمی شد.
- در پایین مجلس می نشست و مردم را به این کار توصیه می کرد.می فرمود:”حق مجالس را ادا کنید.”عرض شد:”حق مجالس چیست؟”فرمود:”چشمان خویش را پایین اندازید سلام را پاسخ گویید نابینا را راهنمایی کنید به خوبیها فرمان دهید و از بدی ها و ناپسندیها نهی کنید.”
- اگر می شنید که از فردی گفتار یا رفتاری ناخوشایند سر زده است، برای آن که انگشت نمای مردم نشود هرگز نمی فرمود چرا فلانی چنین گفته و یا چنان کرده است. بلکه می فرمود:”چرا عده ای چنین می کنند .. یا چنان می گویند.”
- کلامش خلاصه ترین کلام بود و در عین خلاصه بودن مقصود را می رساند.
- جامع سخن می گفت. نه بی جهت سخنی می افزود و نه چیزی فرو می گذاشت. گاه از سخن باز می ایستاد تا شنونده گفتارش را بفهمد و حفظ کند. صدایش رسا و خوش نواترین مردم بود.
- در سلام گفتن بر دیگران پیشی می جست.
- اگر یکی از اصحابش را سه روز نمی دید، جویای حالش می شد. اگر به مسافرت رفته بود، برایش دعا می کرد و اگر بیمار بود در خانه اش از او عیادت می کرد.
- اگر با کسی سخن می گفت با تمام چهره اش رو به او می ایستاد.
- آبرو و حیثیت مردم را نگه می داشت. همچنان که حرمت خونهای آنان را پاس می داشت.
- دادگر بود و به عدالت داوری می کرد و به دادگری فرمان می داد و به اصحابش عدالت را می آموخت.
- راستگو بود و به وعده هایش عمل می کرد. بر سخنان خود استوار بود.
- گفتارش بر کردارش پیشی نمی جست بلکه نخست عمل می کرد سپس می گفت.
- می فرمود:”دو چیز است که در راس همه خوبیها است:”ایمان به خدای عزوجل و مفید بودن به حال بندگان او”.
آری …
به این دلیل و دهها دلیل دیگر است که مسلمانان به پیامبر خود عشق می ورزند. هر روز بارها در نمازهای خود بر او درود می فرستند بر روی نامش جز با حالت پاکی و طهارت دست نمی نهند و بامداد و شامگاه به وسیله او به پروردگارشان توسل می جویند. (۱)
۱ ـ بر گرفته از کتاب راه محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ تالیف سید رضا صدر
ثبت دیدگاه