حدیث
سوگند به خدا امام شما سالیان درازی غایب می شود و چشم های مومنین در فراق او اشکباران است

جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳ Friday, 29 March , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1978 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 187×
پ
پ

بریر بن خضیر همدانی:

١ . قرآن شناسى

بُرَیر، از بزرگ ترین قرآن شناسان عصر خود در کوفه بوده است ، به گونه اى که وى «أقرأ أهل زمانه (بهترین قارى عصر خود) و«سیّد القُرّاء (سرور قاریان)» شمرده شده است.
٢ . بصیرت کامل

بُرَیر، به مبانى دینى خود اعتقادى راسخ و نسبت به حقّانیت راهى که در پیش گرفته بود، بصیرت کامل داشت و از این رو در مناظره با یزید بن مَعقِل در روز عاشورا او را به مباهله دعوت کرد و با غلبه یافتن بر او دعایش به اجابت رسید و حقّانیت خود را اثبات نمود .
٣ . پارسایى

یکى دیگر از ویژگى هاى بُرَیر ، پارسایى ، عبادت ، شب زنده دارى و روزه دارى است . در باره او گزارش شده است که :
کان من الزهّاد الذین یصومون النهار ویقومون اللیل (۱)
بُرَیر، از پارسایانى بود که روزها را روزه مى گرفتند و شب ها را به نماز مى ایستادند .
۴ . سخنورى

وى از سخنوران توانا بود . سخنان وى در ذى حُسُم و هنگامى که سپاه کوفه ، مانع از رسیدن آب به اهل بیت امام علیه السلام شده بود، و نیز احتجاج او در روز عاشورا بر کوفیان به فرمان امام علیه السلام، دلیل روشنى بر توانایى او در سخنورى است.
همچنین، وى با اجازه امام علیه السلام ، در موضوع آب با ابن سعد ، گفتگو کرد .
گفتگوی بریر با شمر در شب عاشورا
الفتوح :
أقبَلَ الشِّمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ ـ لَعَنَهُ اللّه ُ ـ فی نِصفِ اللَّیلِ ومَعَهُ جَماعَهٌ مِن أصحابِهِ حَتّى تَقارَبَ مِن عَسکَرِ الحُسَینُ علیه السلام ، وَالحُسَینُ علیه السلام قَد رَفَعَ صَوتَهُ وهُوَ یَتلو هذِهِ الآیَهَ «وَلَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ» ، إلى آخِرِها . قالَ : فَصاحَ لَعینٌ مِن أصحابِ شِمرِ بنِ ذِی الجَوشَنِ : نَحنُ ورَبِّ الکَعبَهِ الطَّیِّبونَ ، وأنتُمُ الخَبیثونَ ! وقَد مُیِّزنا مِنکُم . قالَ : فَقَطَعَ بُرَیرٌ الصَّلاهَ ، فَناداهُ : یا فاسِقُ ! یا فاجِرُ ! یا عَدُوَّ اللّه ِ ! أمِثلُکَ یَکونُ مِنَ الطَّیِّبینَ ؟! ما أنتَ إلّا بَهیمَهٌ ولا تَعقِلُ ، فَأَبشِر بِالنّارِ یَومَ القِیامَهِ وَالعَذابِ الأَلیمِ. قالَ : فَصاحَ بِهِ شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ ـ لَعَنَهُ اللّه ُ ـ وقالَ : أیُّهَا المُتَکَلِّمُ ، إنَّ اللّه َ تَبارَکَ وتَعالى قاتِلُکَ وقاتِلُ صاحِبِکَ عَن قَریبٍ
فَقالَ لَهُ بُرَیرٌ : یا عَدُوَّ اللّه ِ! أبِالمَوتِ تُخَوِّفُنی ، وَاللّه ِ ، إنَّ المَوتَ أحَبُّ إلَینا مِنَ الحَیاهِ مَعَکُم ! وَاللّه ِ ، لا یَنالُ شَفاعَهَ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله قَومٌ أراقوا دِماءَ ذُرِّیَّتِهِ وأهلِ بَیتِهِ
قالَ : وأقبَلَ رَجُلٌ مِن أصحابِ الحُسَینِ علیه السلام إلى بُرَیرِ بنِ حُضَیرٍ ، فَقالَ لَهُ : رَحِمَکَ اللّه ُ یا بُرَیرُ ! إنَّ أبا عَبدِ اللّه ِ یَقولُ لَکَ : اِرجِع إلى مَوضِعِکَ ولا تُخاطِبِ القَومَ ، فَلَعَمری لَئِن کانَ مُؤمِنُ آلِ فِرعَونَ نَصَحَ لِقَومِهِ وأبلَغَ فِی الدُّعاءِ ، فَلَقَد نَصَحتَ وأبلَغتَ فِی النُّصحِ . (۲)
ترجمه:
شمر بن ذى الجوشن ـ که خداوند ، لعنتش کند ـ ، نیمه شب ، با گروهى از همراهانش به لشکر حسین علیه السلام نزدیک شد . حسین علیه السلام ، با صداى بلند ، به تلاوت این آیه مشغول بود: «و البته کسانى که کافر شده اند ، نباید تصوّر کنند این که به ایشان مهلت مى دهیم ، براى آنان ، نیکوست …» ، تا آخر آیه .
ملعونى از همراهان شمر بن ذى الجوشن ، فریاد کشید: به خداى کعبه سوگند، ما پاکیزگانیم و شما ، پلیدید ، و ما از شما ، جدا گشته ایم !
بُرَیر ، نمازش را قطع کرد و ندا داد: اى فاسق ! اى تبهکار ! اى دشمن خدا! آیا مانند تویى ، از پاکیزگان است ؟ ! تو جز چارپایى بى خِرد ، نیستى. تو را به آتش روز قیامت و عذاب دردناک ، بشارت باد !
شمر بن ذى الجوشن ـ که خدا لعنتش کند ـ ، بر سرِ او داد کشید و گفت: اى گوینده ! خداوند ـ تبارک و تعالى ـ ، تو را و همراهت حسین را به زودى مى کُشد .
بُرَیر به او گفت: اى دشمن خدا! آیا مرا از مرگ مى ترسانى ؟ به خدا سوگند، مرگ ، از زندگى با شما، براى ما دوست داشتنى تر است . به خدا سوگند ، کسانى که خون فرزندان و خاندان محمّد صلى الله علیه و آله را مى ریزند ، به شفاعتش نمى رسند .
مردى از یاران حسین علیه السلام به سوى بُرَیر بن حُضَیر آمد و به او گفت: خدایت رحمت کند ، اى بریر! ابا عبد اللّه علیه السلام به تو مى فرماید : «به جایگاهت ، باز گرد و با آنان سخن مگو، که ـ به جانم سوگند ـ ، اگر مؤمنِ آل فرعون ، قومش را نصیحت کرد و دعوت را به آخر رساند، تو نیز نصیحت کردى و آن را به آخر رساندى
۵ . خنده رویى در صبح عاشورا

بُرَیر ، همان کسى است که به دلیل یقین به زندگىِ پس از مرگ ، در صبح عاشورا ، هنگامى که امام علیه السلام و یارانش در حلقه محاصره دشمن بودند و فاصله اى با شهادت نداشتند ، از آرامش خاصّى برخوردار بود و با دوست خود ، عبد الرحمان ، با چهره اى خندان ، گفتگو مى کرد . دوستش به وى ایراد گرفت و گفت : اى بُرَیر ! مى خندى ؟! الآن ، نه وقت خنده است ، و نه کار بیهوده .
بُرَیر ، در پاسخ وى گفت :
قوم من مى دانند که من ، نه در جوانى و نه در پیرى به کار بیهوده علاقه مند نبوده ام . و إنما أفعل ذلک استبشاراً بما نصیر إلیه این کار را براى خجستگى آنچه برایمان اتّفاق مى افتد ، مى کنم. به خدا سوگند ، جز این نیست که ما با این گروه ، با شمشیرهایمان رویارو مى شویم و ساعتى را با آنها مى جنگیم و سپس با حور العین ، هماغوش مى گردیم .
امام زمان علیه السلام هم در زیارت ناحیه مقدسه به بریر سلام داده است.
براساس نقل ابن شهر آشوب در مناقب وقتی بریر بن خضیر به میدان رفت چنین رجز میخواند
بَرَزَ بُرَیرُ بنُ خُضَیرٍ الهَمدانِیُّ وهُوَ یَقولُ :
أنَا بُرَیرٌ وأبی خُضَیرٌ
لَیثٌ یَروعُ الأُسدَ عِندَ الزِّئرِ
یَعرِفُ فینَا الخَیرَ أهلُ الخَیرِ
أضرِبُکُم ولا أرى مِن ضَیرِ
کَذاکَ فِعلُ الخَیرِ مِن بُرَیرِ
قَتَلَهُ بَحیرُ بنُ أوسٍ الضَّبِّیُّ .(۳)
ترجمه:
بُرَیر بن خُضَیر هَمْدانى به میدان آمد ، در حالى که مى گفت :
من، بُرَیرم و پدرم، خُضَیر بود؛
شیرى که دیگر شیران را [ نیز ] با غُرّشش مى ترسانْد
نیکوکاران ، کار خیر ما را مى دانند
شما را [ با شمشیر ] مى زنم و در این کار ، زیانى نمى بینم .
این گونه است انجام دادن کار خیر از بُرَیر .
براساس نقل شیخ صدوق ۳۰ نفر از لشگر کفار و منافقین رو به درک واصل کرد
الأمالی للصدوق عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین عن أبیه عن جدّه [زین العابدین] علیهم السلام : بَرَزَ … بُرَیرُ بنُ خُضَیرٍ الهَمدانِیُّ ، وکانَ أقرَأَ أهلِ زَمانِهِ ، وهُوَ یَقولُ :
أنَا بُرَیرٌ وأبی خُضَیرُ
لا خَیرَ فیمَن لَیسَ فیهِ خَیرُ
فَقَتَلَ مِنهُم ثَلاثینَ رَجُلاً ، ثُمَّ قُتِلَ رِضوانُ اللّه ِ عَلیهِ.(۴)
ترجمه:
أمالی صدوق ـ به نقل از عبد اللّه بن منصور ، از امام صادق ، از پدرش امام باقر ، از جدّش امام زین العابدین علیهم السلام ـ : بُرَیر بن خُضَیر هَمْدانى ـ که بهترین قارى روزگارش بود ـ ، به میدان آمد، در حالى که مى گفت :
من ، بُرَیرم و پدرم ، خُضَیر است
خیرى نیست در کسى که خیرى ندارد
آن گاه ، سى تن از آنان را کُشت و سپس ، به شهادت رسید . رضوان خدا بر او باد !
جریان شهادت بریر براساس نقل تاریخ طبری و دیگر منابع معتبر اهل سنت
تاریخ الطبری عن أبی مخنف عن یوسف بن یزید عن عفیف بن زهیر بن أبی الأخنس ـ وکانَ قَد شَهِدَ مَقتَلَ الحُسَینِ علیه السلام ـ : خَرَجَ یَزیدُ بنُ مَعقِلٍ مِن بَنی عَمیرَهَ بنِ رَبیعَهَ وهُوَ حَلیفٌ لِبَنی سَلیمَهَ مِن عَبدِ القَیسِ ، فَقالَ : یا بُرَیرَ بنَ حُضَیرٍ ! کَیفَ تَرَى اللّه َ صَنَعَ بِکَ ؟
قالَ : صَنَعَ اللّه ُ ـ وَاللّه ِ ـ بی خَیرا ، وصَنَعَ اللّه ُ بِکَ شَرّا .
قالَ : کَذَبتَ ، وقَبلَ الیَومِ ما کُنتَ کَذّابا ، هَل تَذکُرُ وأنَا اُماشیکَ فی بَنی لَوذانَ وأنتَ تَقولُ : إنَّ عُثمانَ بنَ عَفّانَ کانَ عَلى نَفسِهِ مُسرِفا ، وإنَّ مُعاوِیَهَ بنَ أبی سُفیانَ ضالٌّ مُضِلٌّ ، وإنَّ إمامَ الهُدى وَالحَقِّ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ ؟
فَقالَ لَهُ بُرَیرٌ : أشهَدُ أنَّ هذا رَأیی وقَولی ، فَقالَ لَهُ یَزیدُ بنُ مَعقِلٍ : فَإِنّی أشهَدُ أنَّکَ مِنَ الضّالّینَ .
فَقالَ لَهُ بُرَیرُ بنُ حُضَیرٍ : هَل لَکَ فَلاُباهِلکَ ؟ وَلنَدعُ اللّه َ أن یَلعَنَ الکاذِبَ وأن یَقتُلَ المُبطِلَ ، ثُمَّ اخرُج فَلاُبارِزکَ . قالَ : فَخَرَجا فَرَفَعا أیدِیَهُما إلَى اللّه ِ یَدعُوانِهِ أن یَلعَنَ الکاذِبَ ، وأن یَقتُلَ المُحِقُّ المُبطِلَ ، ثُمَّ بَرَزَ کُلُّ واحِدٍ مِنهُما لِصاحِبِهِ ، فَاختَلَفا ضَربَتَینِ ، فَضَرَبَ یَزیدُ بنُ مَعقِلٍ بُرَیرَ بنَ حُضَیرٍ ضَربَهً خَفیفَهً لَم تَضُرَّهُ شَیئا ، وضَرَبَهُ بُرَیرُ بنُ حُضَیرٍ ضَربَهً قَدَّتِ المِغفَرَ ، وبَلَغَتِ الدِّماغَ ، فَخَرَّ کَأَنَّما هَوى مِن حالِقٍ ، وإنَّ سَیفَ ابنِ حُضَیرٍ لَثابِتٌ فی رَأسِهِ ، فَکَأَنّی أنظُرُ إلَیهِ یُنَضنِضُهُ مِن رَأسِهِ
وحَمَلَ عَلَیهِ رَضِیُّ بنُ مُنقِذٍ العَبدِیُّ فَاعتَنَقَ بُرَیرا ، فَاعتَرَکا ساعَهً . ثُمَّ إنَّ بُرَیرا قَعَدَ عَلى صَدرِهِ ، فَقالَ رَضِیٌّ : أینَ أهلُ المِصاعِ وَالدِّفاعِ ؟ قالَ : فَذَهَبَ کَعبُ بنُ جابِرِ بنِ عَمرٍو الأَزدِیُّ لِیَحمِلَ عَلَیهِ ، فَقُلتُ : إنَّ هذا بُرَیرُ بنُ حُضَیرٍ القارِئُ الَّذی کانَ یُقرِئُنَا القُرآنَ فِی المَسجِدِ ، فَحَمَلَ عَلَیهِ بِالرُّمحِ حَتّى وَضَعَهُ فی ظَهرِهِ ، فَلَمّا وَجَدَ مَسَّ الرُّمحِ بَرَکَ عَلَیهِ فَعَضَّ بِوَجهِهِ ، وقَطَعَ طَرَفَ أنفِهِ ، فَطَعَنَهُ کَعبُ بنُ جابِرٍ حَتّى ألقاهُ عَنهُ ، وقَد غَیَّبَ السِّنانَ فی ظَهرِهِ ، ثُمَّ أقبَلَ عَلَیهِ یَضرِبُهُ بِسَیفِهِ حَتّى قَتَلَهُ .
قالَ عَفیفٌ : کَأَنّی أنظُرُ إلَى العَبدِیِّ الصَّریعِ قامَ یَنفُضُ التُّرابَ عَن قَبائِهِ ، ویَقولُ : أنعَمتَ عَلَیَّ یا أخَا الأَزدِ نِعمَهً لَن أنساها أبَدا .
قالَ : فَقُلتُ : أنتَ رَأَیتَ هذا ؟ قالَ : نَعَم ، رَأْیَ عَینی وسَمْعَ اُذُنی .
فَلَمّا رَجَعَ کَعبُ بنُ جابِرٍ ، قالَت لَهُ امرَأَتُهُ ـ أو اُختُهُ ـ النَّوارُ بِنتُ جابِرٍ : أعَنتَ عَلَى ابنِ فاطِمَهَ وقَتَلتَ سَیِّدَ القُرّاءِ ! لَقَد أتَیتَ عَظیما مِنَ الأَمرِ ، وَاللّه ِ لا اُکَلِّمُکَ مِن رَأسی کَلِمَهً أبَدا . (۵)
تاریخ الطبرى ـ به نقل از ابو مِخنَف ـ : یوسف بن یزید ، از عفیف بن زُهَیر بن ابى اَخنَس ـ که در هنگام شهادت حسین علیه السلام ، حضور داشت ـ ، برایم نقل کرد : یزید بن مَعقِل از قبیله بنى عَمیرَه بن ربیعه ـ که با تیره بنى سَلیمه از قبیله عبد قیس هم پیمان بودند ـ ، بیرون آمد و گفت: اى بُرَیر بن خُضَیر ! مى بینى که خدا ، براى تو چه خواسته است؟
بُرَیر گفت: به خدا سوگند که براى من ، خوبى خواسته است و براى تو ، بدى !
یزید گفت: دروغ مى گویى ، در حالى که پیش از این ، دروغگو نبودى . آیا به یاد مى آورى که در محلّه بنى لَوذان ، با هم مى رفتیم و تو مى گفتى: عثمان بن عفّان ، بر خود ، ستم کرد و معاویه بن ابى سفیان ، گم راه و گم راه کننده است و بى تردید ، پیشواى هدایت و حقیقت، على بن ابى طالب است؟
بُرَیر گفت: گواهى مى دهم که این ، نظر و گفته من است.
یزید بن مَعقِل به او گفت: من ، گواهى مى دهم که تو از گم راهان هستى .
بُرَیر بن خُضَیر به او گفت: اگر موافقى با همدیگر مُباهله کنیم و خدا را بخوانیم تا دروغگو را لعنت کند و هر کدام را که بر باطل هستیم ، بکُشد . سپس بیرون بیا، تا با هم ، تن به تن بجنگیم.
هر دو بیرون آمدند و دستانشان را به سوى خدا ، بلند کردند و از او خواستند که دروغگو را لعنت کند و آن که بر حق است ، دیگرى را که بر باطل است، بکُشد . سپس در برابر یکدیگر ایستادند و به نبرد با هم پرداختند و دو ضربه به هم زدند . یزید بن مَعقِل ، ضربه اى آرام به بُرَیر بن خُضَیر زد که آسیبى به او نرساند و بُرَیر بن خُضَیر نیز ضربه اى به او زد که کلاهْ خود او را شکافت و تا مغز سرش رسید و چنان [ بر زمین ]افتاد که گویى از بلندى ، سقوط کرده است . شمشیر ابن خُضَیر هم در سرش گیر کرد ؛ و گویى او را مى بینم که آن را تکان مى دهد تا آن را از سرش بیرون بکِشد .
سپس ، رضى بن مُنقِذ به بُرَیر حمله بُرد و با او گلاویز شد و لَختى درگیر بودند. سپس بُرَیر بر سینه اش نشست . رضى گفت: جنگاوران و مدافعان ، کجایند ؟
کعب بن جابر بن عمرو اَزْدى ، رفت تا به بُرَیر، حمله ببرَد . به او گفتم : این ، بُرَیر بن خُضَیر قارى است که در مسجد ، به ما قرآن مى آموخت .
امّا او با نیزه به او یورش بُرد و آن را در پشت بُرَیر ، جاى داد. بُرَیر ، چون سوزش نیزه را احساس کرد، بر او جَست و صورتش را گاز گرفت و نوک بینى اش را کَنْد ؛ ولى کعب بن جابر ، او را زد تا بر زمینش انداخت و نیزه را کاملاً در پشتِ او فرو کرد . سپس ، به او روى آورد و چندان با شمشیرش بر او زد تا او را کُشت .
عفیف [ بن زُهَیر ] مى گفت: گویى مرد عبدىِ از پاى افتاده را مى بینم که برخاست و خاک از جامه اش تکانْد و گفت: اى برادر اَزْدى ! نعمتى به من دادى که هرگز ، آن را فراموش نمى کنم.
[یوسف بن یزید] مى گفت : به عفیف گفتم: تو خود ، اینها را دیدى ؟
او گفت: آرى . به چشم خود ، دیدم و با گوش خود ، شنیدم .
هنگامى که کعب بن جابر باز گشت ، همسرش (یا خواهرش) نَوار دختر جابر ، به او گفت: دشمنان فرزند فاطمه را یارى دادى و بزرگ قاریان را کُشتى! کار فجیعى انجام دادى. به خدا سوگند، دیگر هیچ گاه ، حتّى یک کلمه هم با تو سخن نمى گویم !
مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی :
أصبَحَ الحُسَینُ علیه السلام فَصَلّى بِأَصحابِهِ ، ثُمَ قُرِّبَ إلَیهِ فَرَسُهُ فَاستَوى عَلَیهِ ، وتَقَدَّمَ نَحوَ القَومِ فی نَفَرٍ مِن أصحابِهِ ، وبَینَ یَدَیهِ بُرَیرُ بنُ خُضَیرٍ الهَمدانِیُّ ، فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام : کَلِّمِ القَومَ یا بُرَیرُ وَانصَحهُم . فَتَقَدَّمَ بُرَیرٌ حَتّى وَقَفَ قَریبا مِنَ القَومِ وَالقَومُ قَد زَحَفوا إلَیهِ عَن بُکرَهِ أبیهِم ، فَقالَ لَهُم بُرَیرٌ : یا هؤُلاءِ اتَّقُوا اللّه َ ؛ فَإِنَّ ثَقَلَ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله قَد أصبَحَ بَینَ أظهُرِکُم ، هؤُلاءِ ذُرِّیَّتُهُ وعِترَتُهُ وَبناتُهُ وحَرَمُهُ ، فَهاتوا ما عِندَکُم ، ومَا الَّذی تُریدونَ أن تَصنَعوا بِهِم ؟
فَقالوا : نُریدُ أن نُمَکِّنَ مِنهُمُ الأَمیرَ عُبَیدَ اللّه ِ بنَ زِیادٍ فَیَرى رَأیَهُ فیهِم .
فَقالَ بُرَیرٌ : أفَلا تَرضَونَ مِنهُم أن یَرجِعوا إلَى المَکانِ الَّذی أقبَلوا مِنهُ ؟ وَیلَکُم یا أهلَ الکوفَهِ ! أنَسیتُم کُتُبَکُم إلَیهِ وعُهودَکُمُ الَّتی أعطَیتُموها مِن أنفُسِکُم وأشهَدتُمُ اللّه َ عَلَیها وکَفى بِاللّه ِ شَهیدا ؟ وَیلَکُم ! دَعَوتُم أهلَ بَیتِ نَبِیِّکُم وزَعَمتُم أنَّکُم تَقتُلونَ أنفُسَکُم مِن دونِهِم ، حَتّى إذا أتَوکُم أسلَمتُموهُم لِعُبَیدِ اللّه ِ ، وحَلَأتُموهُم عَن ماءِ الفُراتِ الجاری وهُوَ مَبذولٌ ، یَشرَبُ مِنهُ الیَهودُ وَالنَّصارى وَالمَجوسُ ، وتَرِدُهُ الکِلابُ وَالخَنازیرُ ! بِئسَما خَلَفتُم مُحَمَّدا فی ذُرِّیَّتِهِ ! ما لَکُم ؟! لا سَقاکُمُ اللّه ُ یَومَ القِیامَهِ ! فَبِئسَ القَومُ أنتُم .
فَقالَ لَهُ نَفَرٌ مِنهُم : یا هذا ! ما نَدری ما تَقولُ .
فَقالَ بُرَیرٌ : الحَمدُ لِلّهِ الَّذی زادَنی فیکُم بَصیرَهً ، اللّهُمَّ إنّی أبرَأُ إلَیکَ مِن فِعالِ هؤُلاءِ القَومِ ، اللّهُمَّ ألقِ بَأسَهُم بَینَهُم حَتّى یَلقَوکَ وأنتَ عَلَیهِم غَضبانُ .
فَجَعَلَ القَومُ یَرمونَهُ بِالسِّهامِ ، فَرَجَعَ بُرَیرٌ إلى وَرائِهِ . (۶)
ترجمه :
حسین علیه السلام ، صبحگاهان ، با یارانش نماز گزارد . سپس اسبش را برایش آوردند و بر آن نشست و با چند تن ازیارانش به سوى لشکر دشمن ، پیش آمد . بُرَیر بن خُضَیر هَمْدانى، جلوى ایشان بود. حسین علیه السلام به او فرمود : «اى بُرَیر ! با اینان ، سخن بگو و آنان را نصیحت کن .
بُرَیر ، پیش رفت و نزدیک لشکر دشمن ـ که همگى به سوى حسین علیه السلام پیش آمده بودند ـ ، ایستاد .
سپس، بُرَیر به آنان گفت: اى مردم ! از خدا پروا کنید، که باقى مانده گران قدرِ پیامبر صلى الله علیه و آله ، به میان شما آمده است و اینان ، فرزندان و خاندان و دختران و حرمِ (نزدیکانِ) او هستند . نظر و دلیلتان را بیاورید و بگویید که مى خواهید با آنان ، چه کنید؟
گفتند: مى خواهیم که آنان را در اختیار امیر عبید اللّه بن زیاد بگذاریم تا در باره ایشان ، نظر دهد .
بُرَیر گفت: آیا راضى نمى شوید که ایشان ، به همان جایى که از آن آمده اند، باز گردند ؟ واى بر شما ، اى کوفیان! نامه هایى را که براى آنان فرستادید و تعهّدهایى را که از جانب خود به ایشان دادید و خدا را بر آن گواه گرفتید، فراموش کرده اید ، و خدا براى گواهى دادن ، کافى است. واى بر شما! خاندان پیامبرتان را دعوت کردید و ادّعا کردید که جانتان را براى آنان ، فدا مى کنید ؛ امّا چون نزد شما آمدند ، آنان را در اختیار عبید اللّه گذاشتید و آب جارى فرات را که در دسترس همه است و یهود و نصارا و مجوس از آن مى نوشند ، و سگ و خوک هم به آن در مى آیند، از آنان ، باز داشتید . پس از محمّد صلى الله علیه و آله ، با ذریّه اش بد کردید. شما را چه مى شود ؟! خداوند ، روز قیامت ، شما را سیراب نکند! چه بد قومى هستید شما !
برخى از آنها به او گفتند: اى مرد ! ما نمى دانیم که چه مى گویى .
بُرَیر گفت: ستایش ، ویژه خدایى است که بصیرتم را در باره شما افزون کرد . خدایا ! من از کردار این گروه ، به سوى تو بیزارى مى جویم . خدایا ! میانشان درگیرى و هراس بینداز ، تا تو را خشمگین بر خودشان ، ملاقات کنند .
آنان ، به سوى او تیراندازى کردند و بُرَیر ، به عقبْ باز گشت.

پیشنهاد گروه فرهنگی امیدواران
مقتل و روضه : وضعیت خرابه شام و بردن سر مطهر امام حسین (علیه السلام) به کربلا توسط امام زین العابدین (علیه السلام) (متن مستند مقاتل خوانده شده در زیارت اربعین)

الفتوح :
کُلَّما حَمَلَ [الحُسَینُ علیه السلام ] بِنَفسِهِ عَلَى الفُراتِ حَمَلوا عَلَیهِ حَتّى أحالوهُ عَنِ الماءِ . ثُمَّ رَمى رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ ـ یُکَنّى أبَا الحُتوف الجُعفِیَّ ـ فَوَقَعَ السَّهمُ فی جَبهَتِهِ ، فَنَزَعَ الحُسَینُ علیه السلام السَّهمَ فَرَمى بِهِ ، فَسالَتِ الدِّماءُ عَلى وَجهِهِ ولِحیَتِهِ .
فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام : اللّهُمَّ إنَّکَ تَرى ما أنَا فیهِ مِن عِبادِکَ هؤُلاءِ العُصاهِ الطُّغاهِ ، اللّهُمَّ فَأَحصِهِم عَدَدا ، وَاقتُلهُم بَدَدا ، ولا تَذَر عَلى وَجهِ الأرضِ مِنهُم أحَدا ، ولا تَغفِر لَهُم أبَدا .(۷)
ترجمه:
هرگاه حسین علیه السلام ، به تنهایى به سوى فراتْ یورش مى بُرد ، به او حمله مى کردند تا او را از [ رسیدن به ]آب ، باز بدارند . آن گاه ، مردى از آنان ـ که کنیه اش ابو حُتوف جُعْفى بود ـ ، تیرى انداخت و بر پیشانى حسین علیه السلام نشست . حسین علیه السلام ، تیر را کَنْد و آن را انداخت . خون بر صورت و محاسنش ، سرازیر شد .
سپس حسین علیه السلام گفت : «خدایا ! تو مى بینى که من از دست این بندگان نافرمان و طغیانگرت ، در چه حالى هستم . خدایا ! یکْ یکِ آنان را به شمار آور و جدا از هم و متفرّق ، هلاکشان ساز و هیچ یک از آنان را بر روى زمین ، باقى مگذار و هرگز ، آنان را میامرز !» .
منبع مقتل :
مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج ١ ص ٢۴٨.
الفتوح : ج ۵ ص ٩٩ ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج ١ ص ٢۵١
المناقب لابن شهر آشوب : ج ۴ ص ١٠٠ ، بحار الأنوار : ج ۴۵ ص ١۵
الأمالی للصدوق : ص ٢٢۴ ح ٢٣٩ ، روضه الواعظین : ص ٢٠۶
تاریخ الطبری : ج ۵ ص ۴٣١ وراجع : الکامل فی التاریخ : ج ٢ ص ۵۶۵ وأنساب الأشراف : ج ٣ ص ٣٩٩ .
مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج ١ ص ٢۵٢
الفتوح : ج ۵ ص ١١٧ ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج ٢ ص ٣۴ ؛ بحار الأنوار : ج ۴۵ ص ۵٢ .
منبع: پایگاه میثم مطیعی

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.