حدیث
سوگند به خدا امام شما سالیان درازی غایب می شود و چشم های مومنین در فراق او اشکباران است

چهارشنبه, ۵ اردیبهشت , ۱۴۰۳ Wednesday, 24 April , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1978 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 187×
پ
پ

نفرین بر کشنده ی شما،

نفرین بر کسانی که تحمل فضائل شما را ندارند،

نفرین بر کسانی که حق شما را غصب کردند.

 یکی از یاران از امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام نقل می‌کند که حضرت فرمودند:

«به یاد دارندگان از یاران پیامبر، حضرت محمّد صلی الله علیه وآله، می‌دانند که در بینشان صاحب فضیلتی نیست، جز آن که من در آن فضیلت، سهیم و برترم و من، هفتاد فضیلت دارم که هیچ کدامشان در آنها شریک نیستند».

 گفتم:ای امیر مؤمنان! مرا از این فضایل، خبر ده.

 فرمود:

و امّا سی و ششم، من از پیامبر خدا شنیدم که می‌فرمود:”نفرین بر کشنده تو! او بدبخت‌تر از ثمود و پی کُننده ناقه بود و عرش خداوند، به دلیل کشته شدن تو به لرزه درمی‌آید. بشارت باد بر تو – ای علی – که تو از جمله صدّیقان، شهیدان و صالحانی “.

و امّا سی و هفتم، خداوند متعال از بین اصحاب محمّد صلی الله علیه وآله مرا به دانش ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و خاصّ و عام، ویژه ساخت. این چیزی است که خداوند به من و به پیامبرش به این خاطر، منّت نهاد و پیامبر خدا به من فرمود:” ای علی! خداوند عزوجل به من فرمان داده که تو را نزدیک سازم و دور نکنم، آموزشت دهم و از تو روی نگردانم، و بر من لازم است که پروردگارم را فرمان ببرم و بر تو لازم است که آن را فراگیری “.

و امّا سی و هشتم، پیامبر خدا مرا به جنگی اعزام کرد و برایم دعاها کرد و بر آنچه که بعداً پیش خواهد آمد، آگاهم ساخت. یکی از اصحابش به این خاطر، غمگین شد و گفت:اگر محمّدصلی الله علیه وآله توانمند بود که پسر عمویش را پیامبر قرار دهد، این کار را می‏ کرد. خداوند متعال به زبان پیامبرش مرا از آن، مطّلع کرد.

پیشنهاد گروه فرهنگی امیدواران
وارث امامت

و امّا سی و نهم، از پیامبر خدا شنیدم که می‌فرمود:” دروغ می‌گوید آن که علی را دشمن می‌دارد و می‏ پندارد که مرا دوست دارد. دوستی من و دوستی او، جز در دل مؤمن، جمع نمی‌گردد. ای علی! خداوند عزوجل دوستداران من و تو را در آغازِ گروه پیشتازان به بهشت قرار داده است و دشمنان من و تو را در اوّلِ گروه گم‌راهان از امّتم قرار داده که وارد دوزخ می شوند “.

و امّا چهلم، پیامبر خدا در جنگی مرا به سوی چاهی فرستاد. چاه، آب نداشت. من برگشتم و به او خبر دادم. فرمود:” آیا در چاه، گِل وجود دارد؟ “. گفتم:آری. فرمود:” کمی از آن برایم بیاور “. من مقداری گِل آوردم و کلماتی به آن خواند. آن‏گاه فرمود:” این را در چاه بینداز “. افکندم. ناگهان، آب جوشید و پیرامون چاه را فرا گرفت. پیشش آمدم و خبر دادم. به من فرمود:” ایعلی! توفیق یافتی و به برکت تو آب جوشید ” و این منقبت، ویژه من بود، نه اصحاب پیامبر ‌صلی الله علیه وآله.[۱]

 ————-

[۱] الخصال:۱:۵۷۲٫

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.