حدیث
سوگند به خدا امام شما سالیان درازی غایب می شود و چشم های مومنین در فراق او اشکباران است

جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳ Friday, 29 March , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1978 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 187×
۱۰ سـؤال پیرامون غدیر
۱۴ خرداد ۱۴۰۲ - ۰:۵۵
پ
پ

ده پرسش و پاسخ صوتی به همراه متن، پیرامون امیرالمومنین علیه السلام و غدیر

دریافت فایل

سؤال اول: به چه دلیل امام و جانشین پیامبر را فقط خداوند می‌تواند تعیین کند؟

پاسخ: همان‌گونه که خدای عالمیان خود پیامبرش را انتخاب می‌کند جانشین او نیز توسط حق تعالی معیّن می‌شود؛ زیرا تنها خداوند است که از باطن افراد آگاهی داشته و می داند چه کسی مؤمن واقعی است و ایمانش تا آخرین لحظات عمر نیز حفظ می‌شود. در صورتی که اگر این امر به مردم واگذار شود چه بسا فردی را که ظاهری آراسته و متدیّن دارد ولی در باطن منافق است اشتباهاً به جانشینی پیامبر که مقامی الهی بوده و باید از دین خدا حفظات کند برگزینند و واضح است که اگر جانشین پیامبر خود بهره‌ای از اسلام نبرده باشد چه بر سر اسلام خواهد آمد.

آیات ذیل نیز این امر را بیان می‌کنند:

۱٫ در آیه ۱۲۴ سوره انعام می فرماید: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ» یعنی خداوند خود بهتر می داند که رسالتش را در کجا قرار دهد زیرا فقط او از باطن افراد با خبر است. «إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ».

۲٫ در آیه ۱۵۵ سوره اعراف خداوند حکایت انتخاب ۷۰ نفر توسط حضرت موسی علیه‌السّلام از میان قوم بنی‌اسرائیل را بیان می‌کند که کفر ورزیدند و از پیامبرشان خواستند که خدا را به آنها نشان دهد؛ در صورتی که خدا قابل دیدن نیست. بنابراین مشاهده می‌کنید در جایی که شخصی مانند حضرت موسی علیه‌السّلام نتواند از ایمان برگزیدگان امتش اطلاع داشته باشد دیگران چگونه می‌توانند کسی را به عنوان امام معیّن کنند.

۳٫ آیات ۱۷۵ و ۱۷۶ سوره اعراف داستان بلعم باعورا بیان می‌فرماید که آن‌قدر زاهد و عابد بود که خداوند اسم اعظم خویش را آموخته بود تا هر وقت خدا را بخواند اجابت شود؛ امّا وی از هوای نفسش پیروی کرده و علیه پیامبر خدا اقدام نمود و حضرت موسی علیه‌السّلام را نفرین کرد و در نتیجه این عمل تمام مقاماتش از او گرفته شد. پس وقتی کسی که عمری را در لباس ایمان به سر برده ممکن است با یک خطا سقوط کند چگونه مردم می‌توانند از باطن و عاقبت چنین شخص ظاهرالصلاحی اطلاع داشته باشند تا او را اشتباهاً امام خویش قرار ندهند.

۴٫ خداوند در آیه ۳۶ سوره احزاب می‌فرماید: «وَ مَا کَانَ لِمُؤمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَهٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَن یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَد ضَلَّ ضَلَلاً مُّبِیناً» یعنی هیچ مرد و زن مؤمنی را نشاید که وقتی خدا و رسولش امری را در مورد وصایت و جانشینی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اعلام کردند انتخابی در این مورد داشته باشد و هر کس از خدا و پیامبرش نافرمانی کند همانا به گمراهی آشکار دچار شده است. طبق این آیه شریفه می‌بینیم که وقتی خداوند جانشین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را در موارد متعدّدی از جمله در غدیر خم اعلام نموده است مردم باید از این امر خداوند اطاعت کرده و نمی توانند برای خود امامی را انتخاب کند و هر کس از این دستور نافرمانی کند به گمراهی آشکار دچار شده است.

۵٫ از طرف دیگر می‌بینیم که خداوند متعال بر باطن پاک اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله گواهی داده است آن‌جا که در آیه ۳۳ سوره احزاب که به آیه تطهیر معروف است می‌فرماید: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» یعنی خداوند اراده کرده است که پلیدی را از شما خاندان پیامبر دور نماید و به طور کامل شما را پاکیزه گرداند پس تنها کسانی را می‌توان به عنوان امام جانشین پیامبر پذیرفت که باطنی پاکیزه داشته باشند و خود خداوند آنها را تعیین کرده باشد و اینان کسانی جز اهل بیت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله از امیرالمومنین علی علیه السلام تا حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف نمی‌باشند.

دریافت فایل

سؤال دوم: آیا دلیل ما در اثبات ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام تنها حدیث غدیر است؟

پاسخ: خیر. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در موقعیتهای بسیاری موضوع ولایت جانشینی امیرالمومنین علی علیه السلام را اعلام نمودند. بعضی از این موارد عبارتند از:

۱٫ در اولین روزی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نبوت خود را در جمع معدودی از بستگان خویش اعلام نمودند ، یعنی یوم الدار آن حضرت پس از آن که سه بار به اقوام و خویشان خود فرمودند کیست که به من ایمان آورد تا او را جانشین خود قرار دهم، تنها امیرالمومنین علیه السلام بودند که برخاسته و به ایشان جواب مثبت دادند. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله نیز فرمودند انما انت وصیی و وارثی یعنی همان را تو وارث و جانشین من می باشی.

۲٫ زمانی که پیامبر در بین مهاجرین و انصار پیمان برادری برقرار کرده اند ، امیرالمومنین علی علیه السلام را به عنوان برادر خویش قرار داده و در حدیثی که به حدیث منزلت معروف است ، فرمودند انت منی بمنزله هارون من موسی الا انّه لا نبیّ بعدی ، یعنی یا علی نسبت به تو به من مثل نسبت هارون به موسی می باشد ، جز اینکه بعد از من پیامبری نخواهد آمد. پس همان گونه که هارون جانشین حضرت موسی بوده است ، امیرالمومنین علیه السلام نیز جانشین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله معرفی شدند.

۳٫ در حدیثی معروف ثقلین که به علت تکرار زیاد توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در موارد متعدد متواتر بوده و مورد اتفاق شیعه و سنّی است. ایشان می فرمایند انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی ما ان تمسکتم بهما لن تزلو بعدی ابدا یعنی من در بین شما دو وزنه گرانبها باقی می گذارم کتاب خدا و عترتم که اهل بیتم می باشد ، اگر به این دو متمسک شوید ، هرگز بعد از من گمراه نخواهیم شد.

۴٫ آیه ی پنجاه و نه سوره نساء می‌فرماید أَطِیعُواْ اللَّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الْأَمْرِ مِنکُمْ یعنی از خدا و رسول و اولی الامرتان پیروی کنید. با مراجعه به تفاسیر می بینیم که منظور از اولی الامر ائمه معصومین علیهم‌السّلام می باشد که اطاعت از آنان در ردیف اطاعت از خدا و رسولش شناخته شده است.

۵٫ آیه پنجاه و پنج سوره ی مائده می فرماید إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَوهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ یعنی همان آوری سرپرست و رهبر شما خداوند و رسولش می باشند و کسانی که ایمان آورده اند و در حال رکوع زکات و صدقه می‌دهند. داستان این آیه نیز طبق تمام تفاسیر شیعه و سنی مربوط به زمانی است که امیرالمومنین علی علیه السلام در حال رکوع به فقیری انگشتری خود را بخشیدند. طبق این آیه نیز ولایت و رهبری امیرالمومنین علی علیه السلام بیان شده است.

۶٫ آیه شصت و هفت سوره مائده می فرماید یَأَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ یعنی ای رسول ما آنچه را که از سوی پروردگارت در مورد تعیین وصایت امیر مؤمنان نازل شده ، ابلاغ کن که اگر این کار را انجام ندهی، رسالت خداوند را به اتمام رسانده‌ای و خداوند تو را از شرّ و مردمان حفظ می کند. نکته قابل توجه در این آیه این است که خداوند می‌دانسته که اعلام جانشینی امیرالمومنین باعث مخالفت گروهی از مردم می شود و به همین دلیل فرموده که شر آنان را از تو باز می داریم. علاوه بر آیات و روایات فوق الذکر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در احادیث بیشمار دیگری نیز بر ولایت و وصایت امیر مؤمنان علی علیه السلام تأکید کردند ولی امتیاز حدیث غدیر این است که آن را در برابر بیش از صد هزار نفر مسلمان که در حال بازگشت از سفر حج بودند ، پس از سه روز دستور توقف به آنها در بیابان های گرم و سوزان اعلام نمودند تا کسی از وصایت و جانشینی آن حضرت بی اطلاع نباشد.

دریافت فایل

سوال سوم: کلمه مولا در حدیث غدیر به چه معنایی می باشد؟

پاسخ: مولا در لغت به معانی متعددی از جمله یاور، آقا و سیّد، سرپرست، مالک و اولا به تصرّف، رهبر مورد اطاعت و دوست آمده است ولی به قرینه‌های متعددی مقصود پیامبر در جمله معروف من کنتم مولاه فعلی مولاه هرکس من مولای اویم علی مولای اوست معنی مورد امامت و رهبری و اختیار در تصرف است و دوستی با آن حضرت در درجه بعدی قرار می‌گیرد. قراین متعدد در این خصوص به این شهر می باشند:

۱٫ اوّل این که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله قبل از ادای این جمله ابتدا بر مولویّت و اختیار دار بودن خودشان از مردم اقرار گرفتند و فرمودند: «آیا من بر شما از خودتان اولا و با اختیار بیشتر در تصرف جان و اموالتان نیستم؟» مردم گفتند: «بلی» سپس پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در ادامه همان حدیث عین آن ولایت را برای امیرالمومنین علیه السلام نیز اثبات کردند.

۲٫ دوّم اینکه هیچ عقل سلیمی نمی پذیرد که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله سه روز تمام در گرمای شدید عربستان بیش از ۱۰۰ هزار نفر را معطّل کرده باشند تا فقط به آنان بگویند علی را دوست دارید در حالی که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله بارها فرموده بودند که اهل بیتم را دوست داشته باشید و در آن موقعیت خاص این مطلب دستور جدیدی نبود پس نتیجه می‌گیریم که این تأکید و معطّلی برای اعلام جانشینی آن حضرت بوده که مهمّی محسوب می‌شده است.

۳٫ سوم اینکه تذکّر قرآن کریم به پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله که اگر این عمل یعنی اعلام ولایت امیر مؤمنان را ننمایی مانند آن است که رسالتت را انجام نداده‌ای، نشان دهندۀ اهمیت این مسئله یعنی موضوع ولایت و جانشینی آن حضرت است و اعلام دوستی مسئله ای نبود که خداوند بخواهد آن را این‌گونه مورد عتاب و تأکید قرار دهد. چرا که قبلاً در قرآن در آیه ۱۰ سوره حجرات بیان شده بود که تمام مومنین با هم برادرند و باید همدیگر را دوست دارند و این اختصاص به امیرالمومنین علیه‌السّلام ندارد.

۴٫ چهارم اینکه به هر زمان که مسئلۀ دوستی در اینجا مطرح باشد اقتضای دوستی واقعی با کسی این است که به او تأسّی کرده و از او پیروی کنیم؛ دشمن او را دشمن و دوستش را گرامی بداریم و اینجاست که دوستی با کفار حرام بوده و امکان ندارد کسی با کسی دوست باشد ولی با دشمن او نیز دوستی ورزد.

۵٫ پنجم اینکه هم شیعه و هم اهل سنت این گونه نقل کردند که بلافاصله پس از اعلام ولایت امیرالمومنین علی علیه‌السّلام در روز غدیر ابوبکر و عمر جزو اولین کسانی بودند که پیش آمده و به عنوان ولایت و رهبری با ایشان بیعت کردند و گفتند مبارک باد مبارک باد بر تو ای ابوالحسن اکنون تو مولای ما و مولای هر زن و مرد مؤمن هستی. این اقرار نشان‌دهندۀ این است که منظور پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله که اعلام جانشینی امیرالمومنین علی علیه السلام بوده است را همه حتی مخالفین درک کرده و به آن اقرار داشتند.

۶٫ ششم اینکه در واقع این شبهه را غاصبین حقّ امیرالمومنین علیه‌السّلام را رایج کرده‌اند تا موضوع روشنی مثل جانشینی آن حضرت را زیر سؤال برده و خود در مسند آن حضرت بنشینند؛ چرا که بر همگان معلوم بوده و هست که منظور پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله اعلام ولایت و جانشینی آن حضرت بوده است نه فقط دوستی با ایشان و اگر کسی منصفانه و بدون غرض به تاریخ بنگرد این موضوع از روز هم روشن تر خواهد بود.

دریافت فایل

سؤال چهارم: چرا با وجود تأکیدات بسیار قرآن و پیامبر صلّی الله علیه و آله بر ولایت امیرالمؤمنین علی علیه‌السّلام مخصوصاً در غدیر خم مردم این بیعت را فراموش کرده و کسان دیگری را به رهبری خود پذیرفتند؟

پاسخ اوّل این است که تمام مردم این‌گونه نبودند و اصحاب بزرگ و با ایمان پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله مانند سلمان، ابوذر، مقداد، حذیفه، بلال حبشی، عمّار یاسر و بعضی دیگر بیعت خود را در غدیر نشکسته ایمان خود را به کفر مبدّل ننموده و از امیرالمؤمنین علیه‌السّلام پیروی کردند.

پاسخ دوّم این است که دنیا محلّ امتحان مردم است و خدا به آنان اختیار می‌دهد تا باطن خود را آشکار کنند ولی هوای نفس آدمی‌باعث می‌شود که با وجود آگاه بودن از حق به آن تن ندهد و اصولاً کافر به چنین شخصی گفته می‌شود؛ مانند اینکه انسان می‌داند ظلم و دروغ بد است ولی به خاطر کسب دنیا و ریاست دروغ گفته و ظلم می‌کند این است که عدّه‌ای پس از شهادت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله از هوای نفس خویش پیروی نموده کفر و نفاق درونی خویش را ظاهر کرده و برای رسیدن به ریاست از اسلام و ایمان روی برتافتند. آزاد گذاشتن این عدّه در عملکردشان نیز دلیل رضایت خداوند از عمل آنان نیست؛ بلکه آنان در این امتحان بزرگ الهی رو سیاه شدند.

پاسخ سوم اینکه مطالعۀ تاریخ نشان می‌دهد که فقط معدودی از غاصبین و سردمداران نفاق و ظلم بودند که در شهر مدینه علیه امیرالمؤمنین علیه‌السّلام قیام نموده حق ایشان را غصب کرده و با ایجاد جوّ رعب و وحشت دیگران را نیز به بیعت از خویش وا داشتند. اکثریت مردم نیز یا به خاطر ایمان ضعیف و ترس از در افتادن با غاصبان و یا به دلیل میل به دنیا از آنان پیروی نمودند و اگر آن عدّۀ اندک نبودند که که به خود جرأت مقابلۀ با دستورات صریح رسول خدا را دادند مسلّماً مردم طبق دستور خدا و رسولش از اهل بیت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله پیروی می‌کردند؛ نمونۀ این جوّ رعب و وحشت، حمله و آتش زدن در خانه دخت گرامی پیامبر صلّی الله علیه و آله سیدۀ نساء دو جهان حضرت زهرا سلام الله علیها و مصدوم نمودن ایشان و گرفتن بیعت اجباری از امیرالمؤمنین علی علیه‌السّلام بوده است. نمونه دیگر آن نیز حمله به قبیلۀ مالک بن نویره و قتل او و تجاوز به همسرش به خاطر قبول نکردن خلافت ابوبکر می‌باشد.

نتیجه اینکه کسانی که در غدیر حضور داشتند به شهرهای خود رفتند و از کودتای انجام شده در شهر مدینه بی اطّلاع بوده و بعد نیز در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتند و این گونه نبوده که همۀ مسلمانان به این عمل راضی باشند و غاصبین را به رهبری خود پذیرفته باشند.

دریافت فایل

سؤال پنجم: اگر امامت، وصایت و حکومت بر مردم حقّ امیرالمؤمنین علی علیه‌السّلام بود پس چرا ایشان هنگام غصب حقّ خود اعتراض و مبارزه نکردند؟

پاسخ: اوّلاً امامت و وصایت منسبی است که با قبول یا ردّ مردم تغییر نکرده و از بین نمی‌رود.

ثانیاً حکومت بر مردم هنگامی‌ عملی می‌شود که آن را بپذیرند آیا وقتی اکثریّت مردم مشرک و کافر باشند می‌توان بر آن‌ها حکومت دینی کرد؟ لذا مثل امام را مثل کعبه دانستند که مردم باید به سراغ ایشان بیایند و وظیفۀ امام نیست که به سراغ مردم برود؛ چرا که مردم محتاج امام هستند نه این‌که امام محتاج آنان باشد. از این رو است که امام زمان علیه‌السّلام زمانی ظهور می‌نمایند که مردم به راستی در طلب ایشان بوده و برای ظهورشان دعا کنند.

دوم این‌که در موقعیّت صدر اسلام و با وجود تعداد زیادی تازه مسلمان که اطّلاعی از مسائل اسلامی نداشتند، وقوع جدال بین صحابۀ پیامبر صلّی الله علیه و آله باعث از بین رفتن اصل دین و زحمات چندین سالۀ پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله می‌شد. این بود که امیرالمؤمنین علیه‌السّلام به جنگ با غاصبین بر نخواستند و طبق امر خدا و رسولش سکوت اختیار کردند. این در حالی است که شخصیّت بزرگواری مانند صدّیقه کبری فاطمۀ زهرا سلام الله علیها که بزرگواری ایشان بر همۀ مسلمانان آشکار بود، در مقابل غاصبان حقّ امیرالمؤمنین علیه‌السّلام ایستادگی کردند تا جایی که جان خویش را در این راه گذاشتند و این نشانۀ بارز اعتراض آن حضرت به عمل غاصبان است؛ از سوی دیگر امیرالمؤمنین علیه‌السّلام به همراه همسر مظلومۀ‌شان مسئلۀ احقاق حقّ خویش را شب‌ هنگام با مهاجرین و انصار در میان می‌گذاشتند و با یادآوری بیعت آنان در غدیر خواستار کمک و یاری آن‌ها بر علیه غاصبان حق می‌شدند ولی یاوری نمی‌یافتند.

سوم این‌ که امیرالمؤمنین علی علیه‌السّلام بارها و بارها دربارۀ حقّ غصب شده خود سخن گفتند که نمونۀ آن‌ها را می‌توان در بسیاری از خطبه‌های نهج البلاغه از جمله خطبۀ سوم، خطبۀ شقشقیّه، خطبۀ ششم، خطبۀ بیست و ششم و خطبۀ صد و هفتاد و دوّم یافت. در خطبۀ شقشقیه حضرت می‌فرمایند: «آگاه باش! به خدا سوگند که پسر ابی قحافه خلافت را مانند پیراهنی پوشید و حال آن‌ که می‌دانست که من برای خلافت مانند قطب وسط آسیاب هستم.». در خطبۀ شش حضرت می‌فرمایند: «به خدا سوگند از زمان وفات رسول اکرم صلّی الله علیه و آله که تاکنون همیشه من از حقّ خود محروم و ممنوع بوده و بر کار خویش تنها ایستاده بودم.». در خطبۀ بیست و شش حضرت می‌فرمایند: «راضی نشدم که آن‌ها (یعنی بنی‌هاشم) کشته شوند و چشمی که خاشاک در آن رفته بود به هم نهادم و با این‌که استخوان گلویم را گرفته بود آشامیدم و بر گرفتگی راه نَفَس و بر چیزهای تلخ‌تر از طعم علقم شکیبایی نمودم.». در خطبۀ صد و هفتاد و دو آن حضرت می‌فرمایند: «خداوندا! من از تو علیه قریش و یاوران آن‌ها کمک می‌طلبم زیرا آن‌ها پیوند خویشاوندی مرا قطع کردند و منزلت مرا کوچک شمردند و برای گرفتن چیزی که به من تعلّق داشت با هم هم‌داستان شدند.».

و نهایتاً این‌که این سنّت الهی که با وجود این‌که قدرت دارد تا دشمن خویش را نابود سازد ولی به جهت امتحان مخلوقاتش به آنان اختیار و امکان مخالفت می‌دهد تا جایی که حتّی به موجودی مثل شیطان نیز اجازۀ حیات و تصرّف در حکومت دنیا داده شده است. پس فرصت دادن به غاصبان برای امتحان آنان بوده و دلیلی بر تأیید آنان نیست.

دریافت فایل

سؤال ششم: چرا امیرالمؤمنین علی علیه‌السّلام در طی ۲۵ سال حکومت غاصبان به آنان کمک کردند؟ آیا این دلیل تأیید آنان نیست؟

پاسخ: کمک امیرالمؤمنین در واقع کمک به غاصبین قلمداد نمی‌شود بلکه کمک به اسلام نوپا برای بقای حیات خویش بوده است؛ مثل ایشان مثل مادر دلسوزی است که یک نامادری سنگدل و بی‌رحم فرزندش را به زور ربوده و با تهدید به قتل فرزند، قصد نگهداری او را دارد. این مادر برای نجات جان فرزندش حاضر است تا از حقّ مادری خویش صرف نظر کرده و اجازه دهد تا فرزندش در دامان آن نامادری ظالم رشد کند امّا کشته نشود. طبیعتاً این مادر دلسوز از دور نگاهش به فرزند بوده و هر لحظه که بتواند در یاری رساندن به جگرگوشه‌اش دریغ نخواهد کرد؛ امّا این به معنی تأیید آن نامادری ظالم و غاصب نیست.

امیرالمؤمنین علی علیه‌السّلام کسی بودند که با جان‌فشانی‌های خویش نهال نوپای اسلام را به ثمر نشاندند و طبیعتاً بیشتر از هر کس دیگر برای حفظ این حال دلسوز بودند و وقتی غاصبانی که حتّی لحظه‌ای ایمان به خدا و اسلام نیاوردند به این نهال نوپا حمله‌ور شده و برای تصاحب آن حاضر بودند آن را از بین ببرند، ایشان از حقّ خویش گذشتند و با دلسوزی تمام هر جا که توانستند این نهال را آبیاری کردند تا رشد کند و به درختی تنومند تبدیل شود. به همین دلیل است که امیرالمؤمنین علی علیه‌السّلام فرمودند: «من صبر کردم در حالی که استخوان در گلو و خار در چشم داشتم.» و همین گفتار دلیلی بر نارضایتی تمام ایشان از حکومت غاصبان بوده است.

دریافت فایل

سؤال هفتم: چرا نام امیرالمؤمنین علیه‌السّلام در قرآن به صراحت نیامده است؟

پاسخ: روش قرآن بر این است که اصل مطالب را بیان کند و تصریح بر جزئیّات نداشته باشد؛ مانند اصل نماز که در قرآن ذکر شده ولی تعداد رکعات و کیفیت خواندن نماز بیان نشده و این امر به عهدۀ پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و جانشینان ایشان گذاشته شده است. به همین دلیل، اصل امامت و ولایت امیرالمؤمنین علی علیه‌السّلام در قسمت‌های مختلف قرآن آمده است؛ مانند آیۀ بخشش انگشتری در رکوع، آیۀ دوازده ماه، آیۀ ولایت و بسیاری آیات دیگر. بنابراین لزومی به تصریح نام ایشان در قرآن نبوده است و این موضوع از عظمت مقام ایشان در قرآن نمی‌کاهد.

دوّم اینکه اگر نام کسی در قرآن بیاید دلیل برتری و کمال و فضیلت او نیست؛ چرا که نام‌هایی مثل شیطان، فرعون، ابولهب و امثالهم بارها در قرآن آمده است و همه می‌دانند که اینان در زمرۀ دشمنان خدا هستند. از طرفی بخشی از دشمنان امیرالمؤمنین علی علیه‌السّلام از جمله معاویه آن‌ قدر با ایشان دشمن بودند که به علّت هم‌نام بودن آن حضرت با یکی از اسماء الهی دستور دادند تا حتّی آن نام خداوند در پایان قرائت قرآن از عبارت معروف «صَدَقَ اللهُ الْعَلَیُّ العَظِیم» حذف شود؛ با وجود اینکه این نام در «آیت الکرسی» و قسمت‌های دیگر قرآن ذکر شده است و منظور، خدای علی عظیم می‌باشد؛ ولی این دشمنان با حذف کلمۀ «علی» از این جمله، کینۀ خود را آشکار نموده و به خاطر دشمنی با امیر مؤمنان علی علیه‌السّلام، با نام خداوند نیز دشمنی ورزیدند. متأسّفانه این سنّت غلط تا به امروز نیز ادامه یافته است. لذا اگر نام آن حضرت در قرآن برده می‌شد چه بسا اقدام به حذف نام ایشان نموده و بدتر از آن دست به تحریف قرآن نیز می‌زدند.

به علاوه پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم که به تصریحِ قرآن جز از روی وحی الهی سخن نمی‌فرمودند، بارها و بارها و در احادیث بی‌شماری صراحتاً به ولایت و وصایت امیرالمؤمنین علیه‌السّلام با ذکر نام ایشان اشاره نمودند که از جمله، عبارت معروف «مَنْ کُنْتُ مَوْلاه فَعَلِیٌّ مَوْلاه؛ یعنی هرکس که من مولای اویم، پس علی مولای اوست.» را می‌توان نام برد؛ ولی با وجود همۀ این تصریحات و گفتن نام آن حضرت در موارد مختلف، دشمنان ایشان همۀ این تصریحات را نادیده گرفتند و چه بسا اگر در قرآن هم نام ایشان برده می‌شد، همان‌گونه که اشاره شد آن را توجیه یا تحریف می‌نمودند.

دریافت فایل

سؤال هشتم: چرا پیامبر صلّی الله علیه و آله مسئلۀ امامت و ولایت امیر مؤمنان علیه‌السّلام را مکتوب نکردند تا موضوع جانشینی ایشان واضح و روشن بوده و کسی را یارای مخالفت نباشد؟

پاسخ: اصولاً وقتی خدای متعال در قرآن کریم و پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در موارد متعدّد و به وضوحِ کامل، مخصوصاً در غدیر خم موضوع وصایت و جانشینی امیرالمؤمنین علی علیه‌السّلام را به همگان اعلام نمودند، لزومی به نوشتن این مطلب به صورت جداگانه نبود؛ ولی وقتی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله اصرار منافقین را بر مخالفت با این امر مهم مشاهده کردند، مخصوصاً وقتی با وجود دستور صریح ایشان، منافقین حاضر نشدند با لشکر اسامه همراه شوند، لازم دیدند این مطلب را برای آخرین بار تأٰکید نموده و حتّی آن را مکتوب کنند. لذا پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در بستر بیماری دستور فرمودند تا کاغذ و قلم آورده شود که این موضوع را بنویسند امّا همان‌گونه که در کتاب‌های معتبر اهل سنّت مثل صحیح بخاری نقل شده است، عمر بن خطّاب با این امر مخالفت کرد و حتّی به آن حضرت جسارت نموده و نسبت بی‌ادبانۀ «هذیان گفتن» به ایشان روا داشت و با این کار اجازه نداد کاغذ و قلم آورده شود تا پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله این موضوع مهم را بنویسند و گفت: «حَسْبُنا کِتابَ الله» یعنی کتاب خدا ما را بس است؛ در صورتی که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در حدیث معروف ثقلین، کتاب خدا قرآن را فقط در کنار عترت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله مایۀ رستگاری دانستند.

خداوند متعال نیز در قرآن کریم فرموده: «پیامبر هیچ‌گاه از روی هوای نفس سخن نمی گوید؛ بلکه سخنان او وحی الهی است.». بنابراین پیامبر اکرم صلّی الله و علیه و آله در آخرین لحظۀ حیات خویش قصد مکتوب نمودن موضوع جانشینی امیرالمؤمنین علی علیه‌السّلام را داشتند ولی خلیفۀ دوّم مانع شد.

دریافت فایل

سؤال نهم: چرا شیعیان از روی تعصّب عمل می‌کنند و به جای گفت و گو با مخالفین، آن‌ها را طرد و لعن می‌نمایند؟

پاسخ: اوّل این‌که عملکرد بعضی از شیعیان بی‌اطّلاع ملاک اعتقادات صحیح تشیّع نیست و نباید اشتباهات آنان را به حساب تشیّع گذاشت. از طرفی ما تنها کسانی را لعن و طرد می‌کنیم که خداوند آن‌ها را لعن و طرد کرده است.

خداوند در آیات متعدّدی از قرآن، کسانی مانند کافرین، ظالمین، شیطان، فرعون، ابولهب و افرادی که به اهل بیت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم ظلم و ستم نموده‌اند مانند قاتلین امام حسین علیه‌السّلام و یاران ایشان و به خصوص کسانی که رسول خدا و دختر بزرگوارشان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را آزرده‌اند، صریحاً مورد لعن خداوند و قرآن قرار گرفته‌اند.

نمونه‌ی آن آیه‌ی ۵۷ سوره‌ی احزاب است که می‌فرماید: «کسانی که خداوند و رسولش را بیازارند در دنیا و آخرت مورد لعن و نفرین خداوند واقع می‌شوند.». بنابراین کسانی مستوجب لعن و نفرین هستند که سردمداران غصب حقّ امیرالمؤمنین علیه‌السّلام بوده و دیگران را نیز به گمراهی کشانیدند. از سوی دیگر ما هیچ‌گاه کسانی را که از تاریخ و وقایع صدر اسلام اطّلاع کافی نداشته و از روی باور فطری خویش اعتقاد به اسلام دارند و گمان می‌کنند که همه‌ی اصحاب پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم انسان‌های خوب و وارسته‌ای بوده‌اند و به همین دلیل به آنان احترام می‌گذارند، لعن و نفرین نمی‌کنیم؛ بلکه بلعکس اعتقاد داریم که باید با این گروه از برادران اهل سنّت، با صلح و مسالمت تمام گفت‌وگو نموده و آنان را با حق آشنا کنیم و اطمینان داریم که آن‌ها نیز اگر از ظلم‌هایی که بعضی از صحابه‌ی ناپاک و منافق پیامبر با اهل بیت او نموده‌اند آگاه شوند، همانند خداوند، رسول او و مؤمنان ظالمین را لعن و نفرین خواهند کرد.

دریافت فایل

سؤال دهم: چرا شیعه در مورد امیرالمؤمنین علیه‌السّلام و ائمّه‌ی معصومین علیهم‌السّلام غلو می‌کنند و برای آنان مقامات زیادی مثل یدالله یعنی دست خدا و عین الله، چشم خدا قائلند؟

پاسخ: همان‌گونه که گفته شد سخنان و رفتار شیعیان بی‌اطّلاع دلیل بر ردّ اعتقادات صحیح تشیّع نیست؛ به همین دلیل گفتار بسیاری از فرقه‌ها که خود را شیعه می‌دانند ولی مقام خدایی برای امیرالمؤمنین علی علیه‌السّلام قائلند، صحیح نیست و این گفتار باطل ملاک اعتقاد صحیح شیعیان نمی‌باشد. بلکه شیعه‌ی واقعی، رسول خدا و امیر مؤمنان و ائمّه‌ی معصومین علیهم‌السّلام را بندگان خدا می‌داند و ما در هر نماز می‌گوییم: «وَ أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُه یعنی ما شهادت می‌دهیم که محمّد صلّی الله و علیه و آله و سلّم بنده و فرستاده‌ی خداوند است.».

مقاماتی را که شیعه برای این بزرگان قائل می‌باشد، مقاماتی است که خداوند به فضل و کرم خویش به آنان عطا کرده است و اگر نه آنان از خود هیچ ندارند. همان‌گونه که اگر خداوند به کسی کمالی مثل قدرت نویسندگی، بیان خوب، هوش زیاد و غیره عطا کند ما نه تنها متعجّب نمی‌شویم بلکه آن شخص را به خاطر داشتن آن کمال می‌ستایم. پس نباید از کمالات بی‌شماری که خدا به بندگان برگزیده‌اش عطا کرده متعجّب شویم و آن را انکار کنیم. بلی؛ امیرالمؤمنین علیه‌السّلام و ائمّه‌ی معصومین علیهم‌السّلام دست خداوند، چشم خداوند و گوش خداوند هستند؛ ولی نه بدین مفهوم که آنان جزئی از خدا باشند؛ بلکه به این معنی که خداوند خواسته است هر کاری که می‌خواهد انجام دهد از طریق این بزرگواران باشد و در عین حال خداوند مجبور به این کار نیست و اگر زمانی بخواهد این کمال را از آنان سلب کند و خود مستقیماً یا به دست کسان دیگری امور خود را انجام دهد، مختار خواهد بود.

خداوند این مطلب را در آیه‌ی ۱۰۵سوره‌ی‌ توبه این چنین می‌فرماید: «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ یعنی هر کاری که می‌خواهید انجام دهید پس خدا و رسولش و مؤمنین یعنی ائمّه‌ی معصومین علیهم‌السّلام کارهای شما را خواهند دید.». جالب‌تر از همه اقرار بزرگان اهل سنّت از جمله خلیفه‌ی دوّم به این کمال امیرالمؤمنین علیه‌السّلام می‌باشد. به این حکایت توجه کنید: شخصی در حال طواف خانه‌ی خدا مشغول چشم‌چرانی بود و امیرالمؤمنین علیه‌السّلام به او سیلی زدند. آن شخص به خلیفه‌ی دوّم شکایت برد. عمر بن خطّاب به او گفت: «ساکت باش! زیرا چشم خدا تو را دید و دست خدا تو را زد.» بنابراین غلو درباره‌ی ائمّه‌ی معصومین به معنای خدا دانستن آن‌ها کاملاً مطرود است؛ امّا اقرار به کمالاتی که خداوند به آن بزرگواران از فضل خویش عطا کرده و آن‌ها را ممتاز گردانیده کاملاً مقبول و قابل پذیرش است.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.