گر بيايی کوير خسته ی شب
گلشن مهر و نور می گردد
گر بيايی به زير پای طلوع
چاه راه عبور می گردد
گر بيايی ستارگان سحر
در نگاه تو رنگ می بازند
گر بيايی کبوتران اميد
لانه هارا دوباره می سازند
آه اکنون بيا و باور کن
که شب از رنگ روز می ترسد
در دل هر سپيده می بينم
دل شامی سياه می لرزد
من در اين غار، خسته و دلتنگ
انتظار تو را ستاره کنم
در شب وحشت آفرين و سياه
لحظه های تو را شماره کنم
من ز شوق و شعف شوم لبريز
تو چو لبخند ماه رؤيايی
با مژه، می دَوَم به پا بوست
که تو از راه دور می آيی
آری ای مهرِ مهربانِ اميد
مشعلِ دل فروزِ زيبايی
روحِ شعر و ستاره و دريا
کعبه ی قلب های شيدايی
تو بيا تا ز پرتو رويت
شب تاريک ما سحر گردد
ور نه ای مهر مهربان مهدی
بی تو هر لحظه تيره تر گردد
آه ای اشـياق بی پایان
تو بيا تا که عشق جان گيرد
زير زنجير آهنين شکيب
دست لرزان ما توان گيرد
ثبت دیدگاه