پنهانی خورشید
… راستی اگر خورشید چندین سال بر آسمان هیچ شهر و دهکده ای، و بر دامن هیچ کوه و دشتی، و بر اندرون هیچ خانه و روزنه هیچ کاشانه ای نتابد و چشم هیچ انسانی آن را نبیند، آیا همین مقدار عدم دیدار چندین ساله موجب شک و تردید در اشخاص نمی شود؟ و آیا می توان به نجوانانی که از آغاز کودکی خورشید را ندیده اند، وجود آن را اثبات کرد؟ اگر به آنها گفته شود: تمام پدر بزرگها هر روز زمستان در کنار دیوار می نشستند و آفتاب می گرفتند. و در تابستان از تابش آن به سایه پناهنده می شدند. و گهگاهی هم تابش مستقیم آن، صورت آنها را آزار می داد.
… راستی اگر خورشید چندین سال بر آسمان هیچ شهر و دهکده ای، و بر دامن هیچ کوه و دشتی، و بر اندرون هیچ خانه و روزنه هیچ کاشانه ای نتابد و چشم هیچ انسانی آن را نبیند، آیا همین مقدار عدم دیدار چندین ساله موجب شک و تردید در اشخاص نمی شود؟ و آیا می توان به نجوانانی که از آغاز کودکی خورشید را ندیده اند، وجود آن را اثبات کرد؟ اگر به آنها گفته شود: تمام پدر بزرگها هر روز زمستان در کنار دیوار می نشستند و آفتاب می گرفتند. و در تابستان از تابش آن به سایه پناهنده می شدند. و گهگاهی هم تابش مستقیم آن، صورت آنها را آزار می داد.
و هزاران خصوصیت دیگر از خورشید به آنها می گفتند. آیا آنان که خورشید را ندیده بودند، یقین به وجودش پیدا می کردند؟ و باورشان می شد که خورشیدی بوده و هم اکنون ابری آمده و چندین سال طول کشیده و امکان دیدار را از آنان گرفته است؟ یا شبهات در وجود خورشید ذهن نسل هائی که خورشید را ندیده اند نسبت به وجود آن دچار شک و تردید می کرد؟ جواب مثبت است. چنانکه نسبت به بسیاری از باورهای مسلم گذشته، و موجودات قطعی و یقینی و رویدادهای حتمی با گذشت زمانی مختصر و روی کار آمدن نسل های تازه این حالت تردید و انکار و بی خبری را می بینیم.
اما خورشید بدین گونه در پس ابر مخفی نمانده بلکه در همان بحبوحه انکار همگانی که هیچ کس نشانی از آن نداشت و چشمی بر آن نیفتاده بود به ناگاه لحظهای بر بام خانهای می تابد و محلهای را روشن می کند. و افرادی که هیچ لزومی ندارد از گروه خاصی باشند آن را می بینند. امروز کودکی می گوید سحرگاهان بر محله ما تابید و فردا پیرزنی، و روز دیگر عالمی و واپسین روزش جاهلی. یک روز زنی مدعی دیدار خورشید می شود، و روز دگر مردی، گاهی بر دهکدهای می تابد و روزی بر شهری. و خلاصه در مرور زمان به اندازهای که شک و تردید کلی را از اعتقاد به وجود خورشید برطرف سازد جلوه می کند، دلی می برد و نهان می شود. و استمرار اعتقاد به وجود خود را در معتقدان به وجود خویش نگه می دارد.
تابشی از پس ابر
خورشید آسمان ولایت، ستاره فروزان حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ، حضرت بقیه الله ـ ارواحنا فداه ـ نیز بدینگونه در دوران تاریک و ابر گرفته غیبت عمل نموده، و مشیت الهیه بدینگونه جاری گشته که گهگاهی بر بام خانهای و بر روزنه کاشانهای بتابد. و دیدگان انسان دلباختهای را به جمال خود روشن کند. گاهی در مکه جلوهای کند و زمانی در کربلا، گاهی در عرفات و گاهی در منی. زمانی عالمی بزرگوار و فقیهی پاک دامن و عابدی شب زنده دار هم چون مقدس اردبیلی و سید بحر العلوم را موفق به دیدار کند. و گاهی بر سر قبر هود و صالح بر دانشمندی وارسته و عالمی بزرگوار و شیدائی از همه جا بریده و سر بر آستانش گذاشته هم چون مرحوم میرزا مهدی اصفهانی جلوه نماید. لحظهای به عیادت بیماری بر روی تخت افتاده و دست بر دامان او زده رود. و زمانی پژوهشگری که در تحقیق و نوشتن خسته شده و بر ادامه تاریکی شب امیدوار که این کتابی که در دست دارم پایان پذیرد را نوازشی کند، و در نوشتن کتاب به کمک او آید. روزی شیعیان گرفتار را از دست دزدان عنیزه نجات دهد. و روزی دیگر مشکل شیعیان بحرین را با یک جلوه بر شیخ محمد بن عیسی بحرینی حل کند. و وزیر ناصبی ملحد را رسوا سازد، و بر دوران گرفتاری و اختناق دوستان بحرینی خود خاتمه دهد. اینها همه از باب همان تابش گهگاهی خورشید است و بیرون آمدن از پس ابر غیبت، تا آفتاب خود دلیل آفتاب باشد و نیازی برای اثبات وجودش به ادله عقلیه و نقلیه نداشته باشیم.
خورشید آسمان ولایت، ستاره فروزان حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ، حضرت بقیه الله ـ ارواحنا فداه ـ نیز بدینگونه در دوران تاریک و ابر گرفته غیبت عمل نموده، و مشیت الهیه بدینگونه جاری گشته که گهگاهی بر بام خانهای و بر روزنه کاشانهای بتابد. و دیدگان انسان دلباختهای را به جمال خود روشن کند. گاهی در مکه جلوهای کند و زمانی در کربلا، گاهی در عرفات و گاهی در منی. زمانی عالمی بزرگوار و فقیهی پاک دامن و عابدی شب زنده دار هم چون مقدس اردبیلی و سید بحر العلوم را موفق به دیدار کند. و گاهی بر سر قبر هود و صالح بر دانشمندی وارسته و عالمی بزرگوار و شیدائی از همه جا بریده و سر بر آستانش گذاشته هم چون مرحوم میرزا مهدی اصفهانی جلوه نماید. لحظهای به عیادت بیماری بر روی تخت افتاده و دست بر دامان او زده رود. و زمانی پژوهشگری که در تحقیق و نوشتن خسته شده و بر ادامه تاریکی شب امیدوار که این کتابی که در دست دارم پایان پذیرد را نوازشی کند، و در نوشتن کتاب به کمک او آید. روزی شیعیان گرفتار را از دست دزدان عنیزه نجات دهد. و روزی دیگر مشکل شیعیان بحرین را با یک جلوه بر شیخ محمد بن عیسی بحرینی حل کند. و وزیر ناصبی ملحد را رسوا سازد، و بر دوران گرفتاری و اختناق دوستان بحرینی خود خاتمه دهد. اینها همه از باب همان تابش گهگاهی خورشید است و بیرون آمدن از پس ابر غیبت، تا آفتاب خود دلیل آفتاب باشد و نیازی برای اثبات وجودش به ادله عقلیه و نقلیه نداشته باشیم.
روزنهای به خورشید
مرحوم علامه سید هاشم بحرانی
ثبت دیدگاه