سلام به همراهان خوب گروه فرهنگی امیدواران
باز خبر خوش مسابقه و جایزه به مناسبت میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها
سوالات مسابقه از مقالاتی که در ایام فاطمیه در سایت امیدواران قرار گرفت و بخشهایی از آن مقالات، در کانال تلگرام هم آمد، انتخاب شده است.
پس از مطالعه مقالات، به سوالات چهار گزینه ای زیر پاسخ دهید و در مسابقه ی ما شرکت کنید انشاالله از برندگان مسابقه ی میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها باشید.
مهلت شرکت:
مهلت شرکت در مسابقه تا ساعت 24 روز یک شنبه 13 بهمن 1399 خواهد بود.
انشالله برندگان مسابقه در روز میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها اعلام خواهند شد.
جوایز:
به سه نفر از کسانی که پاسخ کامل داده باشند، به قید قرعه مبلغ 200.000 تومان جایزه تعلق خواهد گرفت.
منتظر استقبال گرم شما همراهان هستیم.
گروه فرهنگی امیدواران
لطفا قبل از پاسخ به سوالات مقالات زیر را مطالعه فرمایید.
شبهه ی سکوت حضرت علی علیه السلام در برابر اهانت به همسرشان
یک سوال:
آیا محنتهایی که برای حضرت زهرا سلام الله علیها به وقوع پیوست با شجاعت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام در تناقض نیست؟
برخی از طرفداران مکتب خلافت ادعا می کنند که اين وقايعی که شيعه به آن معتقد است صحت ندارد. اهانت به حضرت زهرا و آتش زدن خانه ی ایشان و سقط فرزندشان را متناقض با دلیری و شجاعت حضرت علی می دانند.
در پاسخ به این ادعا می گوییم :
آنچه شيعه در اين واقعهی تاريخی نقل و گزارش میکند، صحيح و مستند است و اگر سؤال کننده قصد دارد شجاعت امير المؤمنين عليه السلام را در تناقض با وقوع چنين حادثه ای مطرح کند، سخت در اشتباه است زيرا چنين استدلالی نه تنها صحيح نيست بلکه با قرآن نيز متناقض است.
خداوند در قرآن كريم داستان هائی را از پيامبران مثال زده است که به حکمتهائی حتی از دين الاهی به دفاع نپرداخته اند، يا به دلايلی برای احقاق حقی اقدام نکرده اند.
اين فرستادگان الاهی با آن که در راه خدا از هيچ حادثه ای ترس نداشتند، اما به اذن خدا و به حکمت هائی در مواردی راه صبر و سکوت و حتی گريز از دشمن را در پيش گرفته اند.
به عنوان مثال داستان حضرت هارون ، حضرت نوح ، حضرت موسی ، حضرت لوط علي نبينا و آله و عليهم السلام و پيامبر اکرم صلی الله عليه و آله و سلم بيانگر چنين حقيقتي هستند.
قرآن كريم دفاع نكردن از حق الهي و نجنگيدن انبياي الهي در برخي موارد را متناقض با شجاعت آنان معرفي نفرموده است، بلكه حكمتهايي را به عنوان علّت عملكرد آن حجج الهي بيان کرده است.
1-داستان جانشينی حضرت هارون عليه السلام
وقتی حضرت موسی علي نبينا و آله و عليه السلام به ميقات رفتند، برادرشان حضرت هارون علي نبينا و آله و عليه السلام را به جانشينی خود در ميان بنی اسرائيل گماردند. چون وعدهی حضرت موسی علي نبينا و آله و عليه السلام از سی روز به چهل روز اضافه شد، بنی اسرائيل به دست سامری گمراه و گوساله پرست شدند و به نصايح هارون عليه السلام اهميتی ندادند. حضرت موسى علي نبينا و آله و عليه السلام در بازگشت از ميقات، گمراهی قومشان را ديدند و جانشينشان را شماتت کرده، گفتند: چرا مانع گوساله پرستی قوم نشدی[1]؟
به گزارش قرآن کريم حضرت هارون عليه السلام در پاسخ حضرت موسی علي نبينا و آله و عليه السلام چنين گفتند: ای پسر مادرم، اين قوم مرا در فشار گذاردند و نزديك بود مرا به قتل برسانند[2]. من فكر كردم اگر به مبارزه برخيزم و درگيرى پيدا كنم تفرقهی شديدى در ميان بنى اسرائيل مىافتد. لذا از اين ترسيدم كه تو به هنگام بازگشت بگويى چرا در ميان بنى اسرائيل تفرقه افكندى و سفارش مرا در غياب من به كار نبستى[3]. حضرت موسی علي نبينا و آله و عليه السلام، عذرِ برادر و جانشين خود را پذيرفتند و برای او و خودشان از خداوند رحمت و غفران طلب کردند[4].
قطعاً حضرت هارون عليه السلام ، فرستاده ی خدا، دلير و شجاع بودند، اما به دليل سفارش حضرت موسی علي نبينا و آله و عليه السلام و ترس از تفرقه به مبارزه و جنگ نپرداختند. حضرت موسی علي نبينا و آله و عليه السلام ، پيامبر اولوالعزم الاهي نيز عذر و دليل برادر را پذيرفتند و قرآن نيز در مقام تأييدو نه به عنوان اعتراض اين داستان را نقل کرده است.
2-داستان حضرت نوح عليه السلام
حضرت نوح علي نبينا و آله و عليه السلام سالهای متمادی قوم خود را به سوی خدا دعوت کردند، اما آنها بهجای هدايت، ايشان را تكذيب كردند و ديوانه خواندند[5]. پيامبر اولوالعزم خدا حضرت نوح علي نبينا و آله و عليه السلام، زجر و ستم بسيار كشيد تا آنجا که خواستند حضرتش را سنگ باران كنند.
ايشان پس از سالها صبر و شکيبائی، دست تضرع و ياری به درگاه خدا برداشته، فرمودند: پروردگارا من سخت مغلوب قوم واقع شدهام تو به لطف خود مرا يارى فرما[6].
طبق استدلال مخالفان بايد پيامبری حضرت نوح علي نبينا و آله و عليه السلام هم با اعتراف به مغلوب شدن در برابر کافران،خدشهدار شده باشد، اما نه تنها قرآن در مقام تأييد، اين داستان را بيان نموده، بلکه در ادامه استجابت دعای ايشان و حکايت نصرت الاهی به اين پيامبر بزرگ خدا را گزارش می کند.
3-ماجرای فرار حضرت موسی عليه السلام
هنگامىکه پروردگار به حضرت موسى علي نبينا و آله و عليه السلام فرمان داد كه به سوى قوم ستمكار برو، ايشان در پاسخ عرض کردند:
«پروردگارا خوف آن دارم تا مرا تكذيب كنند[7]و از طرفى آنان بر گردن من خونى دارند و مىترسم مرا بكشند[8].»
خداوند به ايشان وعدهی نصرت داد و حضرت موسی علي نبينا و آله و عليه السلام به همراهی برادرشان هارون نزد فرعون رفتند. فرعون داستان کودکی حضرت موسی علي نبينا و آله و عليه السلام را يادآوری کرد و او را ناسپاس خواند[9].حضرت موسی علي نبينا و آله و عليه السلام در پاسخ او فرمودند:
فَفَرَرْتُ مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ[10]
چون از شما ترسيدم، از شما گريختم و فرار کردم.
به تصريح قرآن كريم حضرت موسی علي نبينا و آله و عليه السلام به اذن الاهی از دشمن گريختند و قرآن به اين عملِ حضرت موسی علي نبينا و آله و عليه السلام اعتراضی نکرده و نبوت ايشان را خدشه دار ندانسته است .
4-داستان حضرت لوط عليه السلام
آن هنگام که حضرت لوط علي نبينا و آله و عليه السلام از پند و اندرز قوم خود نااميد شدند و خود را ناتوان و بیياور ديدند، به قومشان گفتند: اگر در برابر شما توان داشتم، با شما میجنگيدم در غير اينصورت، به پايگاهی استوارپناه میبرم[11].
حضرت لوط علي نبينا و آله و عليه السلام نيز مانند انبياي سابق به دلايلی با قوم خود نجنگيدند و تنها آنان را به خدا واگذار نمودند. خداوند نيز ايشان را ياری فرمود و راه نجات را به آن نبي خويش نماياند و قومش را هلاک گردانيد.
5-ماجرای هجرت پيامبر اکرم صلی الله عليه و آله و سلم و فرار شبانه از مکه
زمانی که آزار و اذيت مشرکان مکه بر حضرت محمّد مصطفي صلی الله عليه و آله و سلم سختتر و سنگينتر شد و خداوند ايشان را آگاه کرد که مشرکان قصد کشتن وی را دارند، پيامبر خدا صلی الله عليه و آله و سلم برای حفظ جان، شبانه از مکه گريختند و اميرالمؤمنين عليه السلام در بستر ايشان خوابيدند[12].
به استدلال مخالفان اگر حق با پيامبر بود، بايد در مکه می ماندند و از حق الاهی خويش دفاع می کردند، نه اين که شبانه فرار کنند و ديگری را در بستر خود بگذارند.
آيا چنين عملكِردي مسأله نبوت ايشان را زير سؤال میبرد؟ قطعا چنين نبوده و پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله و سلم، به امر و تأييد الاهی به اين کار مبادرت ورزيدند.
پس ممکن است ولی خدا با تمام شجاعت و دليری ، بنا بر حکمتی و در موقعيتی خاص ،به اذن خدا از حق الاهی يا شخصی خود دفاع نکند و به دلايلی به مبارزه و جنگ مبادرت نورزد و قرآن اين گونه عملکرد را در موارد متعدد تأييد کرده است .
نتيجهگيري
همان طور که حضرت هارون عليه السلام با داشتن قدرت و شجاعت، با سامری نجنگيدند؛ حضرت نوح علي نبينا و آله و عليه السلام به درگاه خدا به مغلوب شدن در برابر قوم اعتراف کردند؛ حضرت موسی علي نبينا و آله و عليه السلام به اذن خدا از ترس جان از ديار خود گريختند؛ حضرت لوط علي نبينا و آله و عليه السلام خود را در برابر قومشان ناتوان خواندند و پيامبر اکرم صلی الله عليه و آله و سلم شبانه از دست دشمنان از مکه فرار کردند، بدون آن که به شؤون پيامبری و رهبری آنان خدشهای وارد شود؛ اميرالمؤمنين عليه السلام نيز به اذن و حکمت الاهي و سفارش صريح پيامبر اکرم صلی الله عليه و آله و سلم در برابر ستم و تجاوز دشمن به حريم همسر مظلومهی خويش سکوت کردند و به دلايلی از قدرت و شجاعتِ بینظير و بیبديل خويش در دفاع از حق خود و همسرشان استفاده نکردند[13].
قطعاً اين استدلال مخالفان که حوادث نقل شده درباره ی شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها با شجاعت اميرالمؤمنين عليه السلام در تقابل و تضاد است و لذا اين وقايع نادرست هستند، ادعائی باطل و مخالف قرآن و نشانگر تعصبات کورکورانه ی آنان می باشد .
وقايع مربوط به شهادت حضرت فاطمهي زهرا سلام الله عليها مورد تأييد شيعه و سني است.
اما چه خوب شد که سؤال كننده به اين واقعه اشاره کرده است. زيرا اين نکته قابل توجه است که گرچه تاريخ نويسانِ جيرهخوار حکومت، بر محو اين اسناد کوشيدهاند ، اما در لابلای مدارک اهل سنت، اين حوادث و حقايق تاريخی گزارش شده است .بررسی همهی منابع و مدارک عامه در اين باره در مجال اين نوشتار نيست، اما در اينجا به ذکر چند نمونه اکتفا میکنيم:
كل واقعهي هجوم به خانهي وحي از زبان ابن قتيبهي دينوري
ابن قتيبه دينوری از دانشمندان متعصب عامه در کتاب الامامة و السياسة پس از آن که وقايع پس از شهادت پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله و سلم را به صورت دلخواه خود و هم کيشانش تعريف میکند، خانهي امير المؤمنين علی عليه السلام را مرکز توطئه و آشوب عليه جماعت مسلمين معرفی نموده و چنين مینويسد :
ابوبکر از کسانی که همراه علی از بیعت با او خودداری کرده بودند پرسش کرد. هنگامی که آگاه شد آنان در خانهی علی گرد آمدهاند، عمر را به سوی آنان فرستاد. عمر به در خانهی علی آمد و از آنان خواست که بیرون بیایند و با ابوبکر بیعت کنند و آنان از این کار خودداری کردند. عمر درخواست هیزم کرد و گفت: سوگند به کسی که جان عمر در دست اوست، بیرون بیایید وگرنه خانه و اهلش را به آتش خواهم کشید. به عمر گفته شد فاطمه در آن خانه است. عمر گفت: حتی اگر فاطمه در آن خانه باشد. آنانی که در خانهی علی بودند، بیرون آمدند و بیعت کردند، مگر علی. این چنين گفته شده است که علی سوگند یاد کرده بود از خانه بیرون نیاید و عبا بر دوش نیاندازد تا وقتی که قرآن را گردآوری کند. فاطمه جلوی درب ایستاده بود و گفت : هیچ مردمی همچون شما دیدارشان برای من بد و نفرت انگیز نیست. جنازهی رسول خدا را بر روی دستهای ما تنها گذاشتید و کار خلافت را میان خود قطعه قطعه کردید و در این خصوص از ما جویا نشدید و حق را به ما باز نگرداندید. عمر نزد ابوبکر آمد و گفت :آیا از این فرد متخلف بیعت نمیگیری؟ ابوبکر به قنفذ که آزاد شدهی وی بود، گفت : برو و علی را نزد ما بیاور. قنفذ نزد علی آمد و گفت: خلیفهی رسول خدا تو را میخواند. علی گفت: چقدر زود بر پیامبر دروغ روا داشتید. قنفد برگشت و موضوع را به آگاهی ابوبکر رسانید، عمر بار دوم گفت: به کسی که از بیعت با تو خودداری کرده است، فرصت مده. ابوبکر بار دیگر به قنفد گفت: نزد علی برو به او بگو: امیرالمؤمنین تو را به بیعت با خود فرا میخواند. قنفد نزد علی آمد و وی را از سخنان ابوبکر آگاه گردانید. علی در پاسخ وی گفت : سبحان الله. چیزی را ادعا کرده است که از آنِ او نیست. قنفذ برگشت و سخنان علی را به آگاهی ابوبکر رسانید. عمر برخاست و گروهی نیز با وی آمدند، تا این که به درب خانهی فاطمه رسیدند. فاطمه وقتی آگاه شد چه کسانی پشت درب هستند، با صدای بلند چنین گفت: پدر، رسول خدا، چه چیزهایی که پس از تو، از فرزند خطّاب و ابوقُحافه دیدم. مردم وقتی صدا و گریهی فاطمه را شنیدند، گریهکنان برگشتند. نزدیک بود قلبهای آنان پاره و جگر آنان تکه تکه شود. اما عمر و عدهای باقی ماندند. آنان علی را از خانه بیرون آوردند و وی را نزد ابوبکر بردند. به علی گفتند : بیعت کن. علی گفت: اگر بیعت نکنم، چه میکنید؟ در پاسخ وی گفتند: در این صورت سوگند به خدا ، گردن تو را خواهیم زد. علی گفت: در این صورت بندهی خدا و برادر رسول خدا را میکشید. عمر گفت: بنده خدا را میکشیم ولی برادر رسول خدا را هرگز.
بخشهايي از واقعهي جانگداز هجوم به خانهي وحي در منابع اهل سنت و شيعه
ديگر کتابهای عامه و خاصه نيز به بخشهايی از اين واقعهی جانسوز اشاره کردهاند که به ذکر چند عنوان و نمونههايی ذيل آنها بسنده میکنيد:
1-تهدید عمر لعنة الله عليه مبنی بر به آتش کشیدن خانهي حضرت فاطمه سلام الله عليها
- ابوبکر سراغ علی فرستاد تا از او بیعت بگیرد، لذا عمر فتیله بهدست آمد[14].
- عمر با پارچهای از آتش پیش آمد تا خانه را به آتش کشد[15].
- او با پارهای از آتش پیش آمد تا خانه را بر سر اهلش به آتش کشد[16].
2-سقط حضرت محسن عليه السلام فرزند حضرت زهرا سلام الله عليها
- فاطمه را پشت در فشردند تا اینکه محسن، فرزند داخل رحمش، سقط شد[17].
- عمر با لگد به فاطمه زد تا اینکه محسن او سقط شد[18][19].
3-ضربه زدن و لگد زدن به حضرت زهرا سلام الله عليها
- پس حضرت فاطمه سلام الله عليها دختر رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم، که درود خدا بر او باد، برخاست که بین او و امير المؤمنين علی عليه السلام حائل شود و مانع دست یافتن او بر ايشان شود. پس او را زدند[20].
4-شلاق زدن عمر لعنة الله عليه بر بازوی حضرت زهرا سلام الله عليها
- شلاق زدن عمر لعنة الله عليه به او، بر روی بازویش، بهطوری بود که [جای شلاق] مثل دُملج سیاهِ و متورم شد[21].
5-سيلی زدن به حضرت زهرا سلام الله عليها
- به او سیلی زد بهطوری که با صورت و پیشانیاش به زمین خورد[22].
- سیلی زدن به صورت او، به گونهای که گوشوارهاش که زیر خمارش نهان بود، بر زمین افتاد و نمایان شد[23].
نتيجهگيري
با توجه به منابع فوق و دیگرمنابع عامه و خاصه ، جای هیچ شک و تردیدی نيست که خليفه ی دوم برای به آتش کشیدن خانه حضرت فاطمه سلام الله عليها تهديد کرد و اصل این ماجرا از حوادث قطعی و مسلم در تاریخ اسلام است.
نقل این ماجرای جانگداز از زبان «ابن قتیبه» که یکی از تاریخ نویسان متعصب عامه است، نشانگر این حقیقت است که حضرت زهرا سلام الله علیها مورد اهانت و آزار و اذيت قرار گرفتند و اين از امور مسلم تاریخي است که هرگز قابل انكار نيست، هر چند که شيطان صفتان بخواهند آنرا پنهان کنند و منکر وقوع آن شوند.
يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ[24]
میخواهند که نور خدا را با دهانهایشان خاموش کنند؛ اما خداوند نور خود را کامل میگرداند.
پيوست
به دليل آنكه بررسی همهی منابع عامه در اینباره در مجال این نوشتار نیست، علاقهمندان میتوانند به تحقیقات دیگر در این موضوع مراجعه نموده و این مبحث را به صورت مبسوط در کتابهای ذیل مطالعه کنند:
1-احراق بيت فاطمه سلام الله عليها، استاد شيخ حسين غيب غلامی
2-الهجوم علی بيت فاطمه سلام الله عليها، استاد الشيخ عبدالزهرا مهدی
3-دانشنامهی شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها، به اهتمام علی لباف
4-الحجة الغراي علی شهادة الزهرا سلام الله عليها، استاد شيخ جعفر سبحانی
5-احراق بيت الزهراء سلام الله عليها، سيد محمد حسين سجاد
6-شهادت مادرم زهرا سلام الله عليها افسانه نيست، غلامرضا عليخواه
7-تا ابد اندوه، سيد مجتبی موسوی راد
[1] اعراف/150: وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسىَ إِلىَ قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونىِ مِن بَعْدِى أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَ أَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يجَرهُ إِلَيْهِ
[2] اعراف/150: قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونىِ وَ كاَدُواْ يَقْتُلُونَنىِ فَلَا تُشْمِتْ بىِالْأَعْدَاءَ وَ لَا تجَْعَلْنىِ مَعَ الْقَوْمِ الظَّلِمِينَ
[3] طه/94: قَالَ يَبْنَؤُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتىِ وَ لَا بِرَأْسىِ إِنىّ خَشِيتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَينْ بَنىِ إِسْرَ ءِيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلىِ
[4]اعراف/151: قَالَ رَبّ اغْفِرْ لىِ وَ لِأَخِى وَ أَدْخِلْنَا فىِ رَحْمَتِكَ وَ أَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ
[5] قمر/9
[6] قمر/10: رَبِّ اِنّی مَغلوبٌ فَانتَصِر
[7] شعرا/12
[8] شعرا/14: قَالَ رَبّ إِنىّ أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ وَ يَضِيقُ صَدْرِى وَ لَا يَنطَلِقُ لِسَانىِ فَأَرْسِلْ إِلىَ هَرُونَ وَ لهَمْ عَلىَ ذَنبٌ فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ
[9] شعرا/18-19
[10] شعرا/21
[11] هود/80 : قَالَ لَوْ أَنَّ لىِ بِكُمْ قُوَّةً أَوْ ءَاوِى إِلىَ رُكْنٍ شَدِيدٍ
[12] ر.ك. ماجراي آيهي غار در قرآن كريم.
[13] البته برخی دلايل ايشان بر اين صبر و شکيبائی روشن است و خود در فرمايشاتشان به آن اشاره نمودهاند. براي مطالعهي بيشتر ر.ك. پيمان و پايداري/دكتر عبدالعلي موحدي.
[14] انساب الاشراف1،/586/رقم 1184/چاپ مصر
[15] المختصر فی اخبار البشر(ابواللفداء ، متوفی 732)/1/156/ چاپ بیروت
[16] العقد الفرید( ابن عبدر بّه ، متوفی 328)5/13-14/ چاپ بیروت
[17] اثبات الوصیه/ 143
[18] میزان الاعتدال 1/ 139.
[19] لهجوم علی بیت فاطمه(ع)( شیخ عبد الزهرا مهدی)/247(به نقل از تفسير عیاشی 2/ 308/چاپ العملیه الاسلامیه/ تهران.)
[20] همان/ 259-258(به نقل از الهدایه الکبری، ص 401و 418، چاپ مؤسسه البلاغ، بیروت)( حسین بن حمدان (متوفی 334) از امام صادق عليه السلام نقل میکند)
[21] همان/ 259-258(به نقل از الهدایه الکبری، ص 401و 418، چاپ مؤسسه البلاغ، بیروت)( حسین بن حمدان (متوفی 334) از امام صادق عليه السلام نقل میکند)
[22] همان/ 336(به نقل از : الحدائق الناظره 5/ 180/چاپ قم(به نقل از شیخ یوسف بحرانی (متوفی 1186))
[23] همان/ 260(به نقل از حلیه الابرار 2/ 668/چاپ دارالکتب العلمیه)(علامه سید هاشم بحرانی(متوفی 1107) در ضمن روایت مفصلی از امام صادق عليه السلام نقل میکند)
[24] صف/8
آیا حضرت زهرا سلام الله علیها با غصب خلافت کنار آمده بودند؟
آیا حضرت زهرا سلام الله علیها با غصب خلافت کنار آمده بودند؟
[quote]برخی اصرار دارند، ثابت کنند که حضرت زهرا با حکومت غاصبانه خلفا کنار آمدند و آن چه شیعه در این باره معتقد است، موهومات و ساخته و پرداخته شیعیان در روزگاران بعد است.[/quote]
به یک استدلال زیبا و ساده از علامه امینی رضوان الله تعالی علیه توجه کنید:
علامه اميني رحمة الله علیه صاحب کتاب گران قدر الغدير، بابت تحقیق سفري به کشور مصر داشتند. در آن جا در جلسه ای با تعدادي از دانشمندان اهل تسنن بحث و گفتوگويي داشتند.
ضمن بحث ایشان چنین سؤال كردند:
آيا حديث: «من مات بغير امام، مات ميتة جاهلية» را قبول داريد؟
همه گفتند: بله، از رواياتي است كه به سندهاي متعدد و صحيح وارد شده است.
فرمودند: آيا قبول داريد كه حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها با أبوبكر بيعت نكرد و ديگر با او صحبت نكرد و به حالت غضبناك از او از دنيا رفت؟
( فغضبت فاطمة بنت رسول الله صلي الله عليه و سلم، فهجرت أبا بكر، فلم تزل مهاجرته حتي توفيت)
صحيح بخاري ،كتاب المغازي، ح ٣٩٩٨؛ صحيح مسلم كتاب الجهاد،ح ٥٢
گفتند: بله
فرمودند: فاطمه زهراء سلامالله عليها كه با أبوبكر بيعت نكرد و از دنيا رفت، آيا او بدون امام از دنيا رفته است و ـ نستجير بالله ـ مرگش مرگ جاهلي است؟
گفتند: خير. در خود صحيح بخاري هم خوانديم: فاطمه سرور زنان بهشتي است.
فاطمة سيدة نساء أهل الجنة.
صحيح بخاري ،ج 4، ص 209
پس حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها نه تنها به بهشت ميرود، بلكه سرور زنان بهشتي هم هست.
فرمودند: آيا حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها اين روايت را قبول نداشت كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: «من مات بغير امام، مات ميتة جاهلية»؟
گفتند: خير، اين روايت با سندهاي صحيح آمده است و قابل انكار نيست و همه صحابه آن را نقل كردهاند.
پس علامه امینی رحمه الله علیه فرمودند:
پس چون حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها به بهشت ميرود و روايت پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله را هم قبول دارد، راه سومي ميماند و آن اين است كه حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها، أبوبكر را به عنوان خليفه پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله و امام بر حق قبول نداشت. …
این جا بود که علماء أهل سنت سرشان را پايين انداخته و از پاسخ درماندند.
این استدلال ساده و زیبا در جلد دهم کتاب شریف الغدیر ، صفحه 494 با مدارک بسیار از منابع خود اهل سنت آمده است.
داستان فدک را دقیق تر بدانیم
داستان فدک را دقیق تر بدانیم
سوال : آیا فدک هبه ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت زهرا سلام الله علیها بود یا به عنوان ارث به حضرت زهرا سلام الله علیها تعلق پیدا کرد ؟
پاسخ :
برخی تصور می کنند که فدک از اموال پیامبر اکرم بود که به حضرت زهرا س به ارث رسیده بود و ابوبکر به مصالحی و با استناد به دلایلی آن را برای مصلحت جامعه مسلمین گرفت!!!!!!!!!!
اما طبق مستندات متعدد در کتاب های مختلف ، بعد از آن که آيه ی وَ آَتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ سوره إسراء/آيه26 نازل شد، پيامبر اکرم صلي الله عليه واله وسلم فدک را به حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها بخشيد و از آن زمان، فدک، ملک شخصي آن حضرت بود.
با تمام تلاش طرفداران مکتب خلافت در محو این مدارک، باز هم در کتاب های اهل سنت ، مستنداتی مبنی بر آن که فدک ، هبه ی پیامبر به حضرت فاطمه بوده است، وجود دارد که به برخی از آن ها اشاره می شود:
- لَمّا نَزَلَتْ (وَ آتِ ذَا الْقُرْبي حَقَّهُ) أعْطي رَسُولُ اللهِ صلّي الله عليه و سلّم فاطِمَةَ فَدَکاً.
وقتي این آيه نازل شد، رسول خدا صلّي الله عليه وآله و سلم، فاطمه سلام الله علیها را خواست و فدک را به او داد.
شواهد التنزيل (:حاکم حَسَکاني)، ج 1، ص 438
ينابيع المودّه (:قندوزي)، ص 119
مقتل الحسين (:خوارزمي)، ج 1، ص 70
درّ المنثور (سيوطي)، ج 2، ص 158 و ج 5، ص 273
ميزان الاعتدال (:ذهبي)، ج 2، ص 228
مسند ابي يعلي، ج 2، ص 534، حديث 436؛
المطالب العاليه (:ابن حجر عسقلاني)، ج 3، ص 367 .
- ياقوت بن عبدالله حُمَوي نيز چون به واژه «فدک» مي رسد، در مقام توضيح چنين مي نويسد:
فَهِي مِمّا لَمْ يوجَفْ عَلَيهِ بِخَيلٍ وَ لا رِکابٍ، فَکانَتْ خالِصَةً لِرَسُولِ اللهِ صلّي الله عليه [و آله] و سلّم… وَ هِي الَّتِي قالَتْ فاطِمَةُ: إنَّ رَسُولَ اللهِ نَحَلَنِيها، فَقالَ أبـُوبَکْرٍ اُرِيدُ لِذلِکَ شُهُوداً، وَ لَها قِصَّةٌ.
«فدک» از چيزهايي است که بدون تاخت و تاز به دست آمده است، پس ملک خاصّ رسول خداصلّي الله عليه وآله بود. آن همان چيزي است که فاطمه]سلام الله علیها[ فرمود: رسول خدا آن را به من بخشيده و ابوبکر ]از او[ براي آن، شاهد خواست و آن را داستاني است.
معجم البلدان، ج 4، ص 238 .
- قالَتْ فاطِمَه لِأبِي بَکْرٍ: إنَّ رَسُولَ اللهِ جَعَلَ لِي فَدَک فَأعْطِنِي إياها.
فاطمه ]سلام الله علیها[ به ابوبکر گفت: رسول خدا فدک را براي من قرار داده، پس آن را به من بازگردان.
فتوح البلدان، ج 1، ص 35؛
عمدة الاخبار، ص 394؛
وفاء الوفاء، ج 3، ص 999
- «بَلاذري» نيز در کتاب خود، سندي از دوران خلافت «مأمون عبّاسي» ثبت مي کند که. در سال 210 هجري، خليفه وقت مأمون عبّاسي (عبدالله، فرزند هارون) امر کرد تا فدک را به فرزندان فاطمه]سلام الله علیها [ پس دهند و طي حکمي به فرماندار خويش در مدينه «قُثَم بن جعفر» چنين نوشت: «پس از حمد و ثناي الهي، اميرمؤمنان ]مأمون![ به سبب جايگاهش نسبت به دين خدا و خلافت پيامبر خدا و خويشان آن حضرت، ]براي اين که رسم و سنّت نيکويي را پايه ريزي کند،] لايق تر است… رسول خدا فدک را به دختر خويش عطا کرده بود و اين مطلب، امري روشن و مشهور است و خاندان آن حضرت در اين مورد اختلافي ندارند. پس نظر اميرمؤمنان ]مأمون عبّاسي! [بر اين است که آن را به وارثان [ آن حضرت [ برگرداند و به آنان تسليم کند؛ به جهت تقرّب و نزديکي به خداوند متعال.
فتوح البلدان، ج 2، ص 46
جالب است که نقل شده دِعْبل خُزاعي که در همان مجلس حضور داشته است، برمي خيزد و در حضور مأمون چنين مي سرايد:
أصْبَحَ وَجْهُ الزَّمانِ قَدْ ضَحِکا بِرَدِّ مَاْمُونٍ هاشِماً فَدَکا .
چهره روزگار خندان شد چرا که مأمون (خليفه وقتِ عبّاسي) فدک را به بني هاشم (صاحبان اصلي آن) برگرداند.
شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 16، ص 217
البته ابوبکر هبه بودن فدک را نپذیرفت، لذا حضرت زهرا سلام الله علیها مجبور شدند به عنوان ارث، از حق خود دفاع نمایند. باز هم ابوبکر با استناد به یک حدیث مجعول، ادعا کرد که پیامبران ارث نمی گذارند.
لذا از ديدگاه اهل سنّت، انبياء بعد از خود براي خويشاوندان و بازماندگان خود مال دنيوي به ارث نمي گذارند و اموالشان در راه اسلام و منافع امّت وقف مي شود.
در «صحيح البخاري» ، از عايشه روايتي با اين الفاظ نقل شده است:
فاطمه زهرا و عبّاس عموي پيامبر صلّي الله عليه ]و آله[ و سلّم به نزد ابوبکر صديق آمدند و از او ميراث خود را از زمين فدک و خمس خيبر خواستند. ابوبکر پاسخ داد : از رسول خدا صلّي الله عليه ]و آله [و سلّم شنيدم که فرمود: از ما انبياء کسي ارث نمي برد، آن چه بعد از خود مي گذاريم، صدقه است.» .
طبراني از علماء بزرگ أهل سنت در روايتي از زهري نقل مي كندکه :
عايشه مي گويد: فاطمه براي دريافت ارث خودش از پدرش رسول الله صلی الله علیه و آله با أبو بكر سخن گفت و فرمود: آيا دختر تو از تو ارث مي برد و من از پدرم ارث نمي برم؟! المعجم الأوسط لطبراني، ج 4، ص 104، ح 3718
نیز إبن سعد كه از مورخان قديمي أهل سنت است، وقتي قضيه حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها را مطرح مي كند، مي گويد: فاطمه، أبوبكر را به چالش مي كشد و مي فرمايد: وقتي تو بميري، چه كسي از تو ارث مي برد؟ أبوبكر گفت: فرزندم و خانواده ام. فاطمه گفت: پس چه شده است كه تو وارث پيامبر شدي و ما كه فرزند او هستيم، وارث او نيستيم؟!
الطبقات الكبري، جلد 2، صفحه 314
باز در منابع اهل سنت آمده است که : قالَتْ فاطِمَةُ لِأبِي بَکْرٍ: إِنَّ رَسُولَ اللهِ صلّي الله عليه [و آله] و سلّم جَعَلَ لِي فَدَ کَ، فَأعْطِنِي إِياها. وَ شَهِدَ لَها عَلِي ابْنُ أبِي طالِبٍ، فَسَألَها شاهِداً آخَرَ، فَشَهِدَتْ لَها اُمُّ أيمَنَ. فَقالَ: قَدْ عَلِمْتِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ أنـَّهُ لاتَجُوزُ إِلّا شَهادَةُ رَجُلَينِ أوْ رَجُلٍ وَ امْرَأتَينِ.
فتوح البلدان، ج 1، ص 35
السيرة الحلبيه، ج 3، ص 487
معجم البلدان، ج 4، ص 239
شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 16، ص 219 ـ 220
فاطمه]سلام الله علیها [ به ابوبکر گفت: رسول خدا صلّي الله عليه وآله فدک را به من واگذار کرده است، پس آن را به من بازگردان. بر اين مطلب علي]عليه السّلام[ شهادت داد. ابوبکر شاهد ديگري طلبيد و ]بار ديگر[ اُمّ اَيمَن بر اين مدّعا صحّه گذاشت. پس ابوبکر گفت: اي دختر رسول خدا! مي داني که در شهادت بايد دو مرد حضور داشته باشند، يا يک مرد و دو زن! [و اينک که تو شاهدانت يک مرد و يک زن هستند، پس شهادت ايشان پذيرفته نيست.
در هر صورت چه هبه و چه ارث، متاسفانه دستگاه خلافت، فدک را به ناحق از حضرت زهرا سلام الله علیها غصب کرد.
داستان بیعت گرفتن از امیرالمومنین علی علیه السلام و کتاب الامامه و السیاسه اهل سنت
داستان بیعت گرفتن از امیرالمومنین علی علیه السلام و کتاب الامامه و السیاسه اهل سنت
ابن قتیبه دینوری در کتاب الامامه و السیاسه برخی وقایع مربوط به اهانت به حضرت زهرا سلام الله علیها را آورده است. اما این مساله بر افرادی سنگین آمده و نپذیرفته اند .
این جا یک سوال مهم مطرح می شود:
با توجّه به حمیّت و تعصّب شدید «ابن قُتَیْبَه»، انگیزه او از ثبت سخنان «عمربن خطّاب» مبنی بر «تهدید خانه فاطمه علیها السّلام به سوزاندن» چه میتواند باشد؟
به عبارت دیگر، چرا «ابن قُتَیْبَه» ـ که یک ناصبی است ـ به درج سندی دست مییازد که میتوان از آن «مظلومیّت اهل بیت علیهم السّلام» و «مذمّت عمر و ابوبکر» را استخراج نمود؟
برای دستیابی به جوابِ پرسش فوق، نخست باید دید که «ابن قُتَیْبَه» در کجای کتابش و در چه فضایی به ذکر این ماجرا پرداخته است؛[1] تا پس از آن، بتوانیم با توجّه به شناختی که از محتوای کتاب «الإمامة و السیاسه» به دست آوردهایم، انگیزه مؤلّف آن را کشف نماییم.
بدین منظور، ابتدا به سیری در کتاب میپردازیم.
سیری در مطالب مندرج در کتاب « الإمامة و السیاسه »
مؤلّف، کتاب خود را با نقل پنج روایت جعلی،[2] با موضوع «برتری ابوبکر و عمر» آغاز مینماید!
جالبتر آن که سه حدیث دروغین از احادیث این باب، از زبان حضرت علی علیه السّلام نقل شده است!
بدین ترتیب، او در آغاز کتابش، عقیده غلط و انحرافی خود مبنی بر «برتری ابوبکر و عمر از حضرت علی علیه السّلام» را به خوانندگانِ اثرش تحمیل و القا مینماید و با درج این احادیث در ابتدای کتابش، تعصّب کور مذهبی خود را به طور شفّافی به نمایش میگذارد.
وی در ادامه نوشتهاش، باب دیگری را با عنوان «برگزیده شدن ابوبکر به خلافت توسّط پیامبر» میگشاید!
سپس در ذیل آن، ماجرای دروغین «نماز ابوبکر»[3] را با آب و تابِ فراوانی نقل میکند!
مؤلّف کتاب، در ضمن نقل این ماجرای ساختگی، به خوانندگانِ کتابش چنین القا مینماید که:
الف) میراث پیامبرصلّیاللهعلیهوآله در میان مردم، انصار هستند؛ نه قرآن و عترت (ثقلَیْن)!
ب) وقتی پیامبرصلّیاللهعلیهوآله در بستر بیماری چشمانش را باز نمود و فرمود: دوستم را بخوانید؛ منظورش ابوبکر بود، نه حضرت علیعلیهالسّلام!
ج) ابوبکر فردی نازک دل بود که سخت در نمازهایش میگریست!
د) ابوبکر بنا به دستور رسول خداصلّیاللهعلیهوآله، تا روزی که ایشان رحلت کرد، با مردم نماز میخواند!
بدین ترتیب، او موفّق میشود تا به طرز زیرکانهای، عقیده باطل خود مبنی بر «حقّانیّت خلافت ابوبکر» را به خوانندگانِ کتابش القا نماید و پشتوانههایی از احادیث نبوی را برای آن بتراشد!
مؤلّف کتاب، در ادامه نوشتارش وارد مبحث «سرگذشت سقیفه» میشود. وی در این بخش، ابوبکر را ـ بهطور ضمنی ـ شایسته خلافت جلوه میدهد! و از زبان «عمر» و «ابوعُبَیْده» سخنانی را میآورد که از برتری و لیاقتِ ابوبکر برای کسب خلافت حکایت دارد!
در ادامه، به یادآوری سخنانی از «انصار» میپردازد و در ضمن آنها، خشنودی و رضایت انصار از به خلافت رسیدن ابوبکر را یادآوری میکند!
سپس سخنانی از «انصار» را به میان میآورد که بر اساس آنها میتوان گفت: انصار، خلافت را حقّ ابوبکر میدانسته و مخالفت با او را برخلاف تقوای الهی میشمردهاند!
مؤلّف کتاب، پس از این مقدّمهچینیهای هدفمند، وارد مبحث «خودداری سعد بن عُبادَه از بیعت با ابوبکر» میشود.
بدیهی است که اگر خواننده کتاب «الإمامة و السیاسه» تا بدین بخش از کتاب، با نویسنده آن «همدلی و همراهی» کرده و پیامهای او را بهخوبی دریافته باشد، «سعد بن عُبادَه» را در این ماجرا، به مخالفت با خلیفه رسول خدا و دوری از جماعت صحابه و مسلمین محکوم خواهد کرد!
سپس در ادامه ماجرای «سعد بن عُبادَه»، از بیعت یکپارچه بنیامیّه و بنیزُهره با «ابوبکر» یاد میکند؛ آنگاه به موضوع «خودداری حضرت علیعلیهالسّلام از بیعت با ابوبکر» میپردازد و از زبان «ابوبکر» خطاب به حضرت امیرعلیهالسّلام مینویسد:
«اگر بیعت نکنی، تو را مجبور نمیکنم.»!
و از زبان «ابوعُبَیْده» خطاب به آن حضرتعلیهالسّلام مینویسد:
«ابوبکر در کار خلافت از تو نیرومندتر است و کارها را همه جانبه در نظر میگیرد؛ بنابراین کار خلافت را به او بسپار…»!
آنگاه در پاسخ به سخنان «ابوبکر» و سخنان «ابوعُبَیْده» از زبانِ حضرت علیعلیهالسّلام مینویسد:
«ای گروه مهاجران، خدا را در نظر آورید، خلافت و زمامداری محمّد[صلّیاللهعلیهوآله] را از خانه او خارج نکنید… پیروی هوای نفس نکنید تا گمراه نشوید…»
او در ادامه نقل سخنان حضرت علیعلیهالسّلام، از استنصارهای شبانه ایشان نیز یاد میکند و مینویسد:
«علی، شبانه فاطمه دختر پیامبر را بر چهارپایی سوار میکرد و به مجالس انصار میرفت و از آنان کمک و یاری میخواست.»
(بدین ترتیب، خواننده کتاب، این آمادگی را از لحاظ فکری و روحی پیدا میکند تا سند تاریخی دیگری به اطّلاع او برسد.)
مؤلّف کتاب، پس از ذکر گام به گام مطالبی که دورنمای آنها را ملاحظه فرمودید، با اتّـکا به فضایی که برای مخاطبش فراهم ساخته است، خانه علیعلیهالسّلام را مرکز توطئه و آشوب علیه جماعت مسلمین معرّفی نموده و مینویسد:
«ابوبکر از کسانی که همراه علی بودند و از بیعت با او خودداری کرده بودند پرسش کرد؛ هنگامی که آگاه شد آنان در خانه علی گرد آمدهاند، عمر را بهسوی آنان فرستاد.
عمر به درب خانه علی آمد و از آنان خواست تا بیرون بیایند و با ابوبکر بیعت کنند ولی آنان از این کار خودداری کردند.
عمر درخواست هیزم کرد و گفت:
سوگند به کسی که جان عمر در دست اوست، بیرون آیید و گرنه خانه و اهلش را به آتش خواهم کشید.
به عمر گفته شد: ای ابوحفص، فاطمه در آن خانه است.
عمر گفت: حتّی اگر فاطمه نیز در خانه باشد.
آنانی که در خانه علی بودند، همگی بیرون آمدند و بیعت کردند، مگر علی.
این چنین گفته شده است که علی سوگند یاد کرده بود از خانه بیرون نیاید و عبا بر دوش نیندازد تا وقتی که قرآن را گردآوری کند.
فاطمه جلوی درب ایستاد و گفت: هیچ مردمی همچون شما دیدارشان برای من، بد و نفرتانگیز نیست.
جنازه رسول خدا[صلّیاللهعلیهوآله] را بر روی دستهای ما تنها گذاشتید و کار خلافت را میان خود قطعه قطعه کردید، و در این خصوص از ما جویا نشدید، و حق را به ما بازنگرداندید.
عمر نزد ابوبکر آمد و گفت: آیا از این فرد متخلّف بیعت نمیگیری؟
ابوبکر به قُنْفُذ که آزادشده وی بود گفت: برو و علی را نزد ما بیاور.
قُنْفُذ نزد علی آمد و گفت: خلیفه رسول خدا تو را میخواند.
علی گفت: چقدر زود بر پیامبر [صلّیاللهعلیهوآله] دروغ روا داشتید.
قُنْفُذ برگشت و موضوع را به آگاهی ابوبکر رسانید، ابوبکر پس از شنیدن سخنان علی، گریهای طولانی کرد.
عمر بار دوم گفت: به کسی که از بیعت با تو خودداری کرده است فرصت مده.
ابوبکر بار دیگر به قُنْفُذ گفت: نزد علی برو و به او بگو: امیرالمؤمنین تو را به بیعت با خود فرامیخواند.[4]
قُنْفُذ نزد علی آمد و وی را از سخنان ابوبکر آگاه گردانید.
علی در پاسخ وی گفت: سبحان الله، چیزی را ادّعا کرده است که از آنِ او نیست.
قُنْفُذ برگشت و سخنان علی را به آگاهی ابوبکر رسانید. وی نیز بار دیگر گریهای طولانی کرد.
عمر برخاست و گروهی نیز با وی آمدند، تا این که به درب خانه فاطمه رسیدند.
فاطمه وقتی آگاه شد چه کسانی پشت درب هستند، با صدای بلند چنین گفت:
پدر، رسول خدا، چه چیزهایی که پس از تو، از فرزندِ خطّاب و ابوقُحافه دیدم.
مردم وقتی صدا و گریه فاطمه را شنیدند، گریهکنان برگشتند. نزدیک بود قلبهای آنان پاره و جگر آنان تکّه تکّه شود.
امّا عمر و عدّهای باقی ماندند.
آنان علی را از خانه بیرون آوردند و وی را نزد ابوبکر بردند.
به علی گفتند: بیعت کن.
علی گفت: اگر بیعت نکنم چه میکنید؟
در پاسخ وی گفتند: در این صورت سوگند به خدا، گردن تو را خواهیم زد.
علی گفت: در این صورت بنده خدا و برادر رسول خدا را میکشید.
عمر گفت: بنده خدا را میکشیم ولی برادر رسول خدا را هرگز.
ابوبکر ساکت بود و سخنی نمیگفت؛ کسی در آن میان گفت:
آیا او را فرمان نمیدهی که با تو بیعت کند.
ابوبکر گفت: تا زمانی که فاطمه در کنار اوست، او را مجبور بر این کار نمیکنم.»
تا اینجا دانستیم که مؤلّف کتاب «الإمامة و السیاسه» در کجای کتابش و در چه فضایی به ذکر ماجرای «تهدید به احراق» پرداخته است.
حال میخواهیم با توجّه به شناختی که از محتوای کتاب بهدست آوردهایم، انگیزه مؤلّف آن را کشف نماییم.
نتیجهگیری
به نظر شما، خوانندهای که مطالب مندرج در کتاب «الإمامة و السیاسه» را مطالعه کرده و صحّت آنها را پذیرفته است؛ هنگام ملاحظه مطالبی حاکی از خودداری حضرت امیرعلیهالسّلام از انجام بیعت با ابوبکر به چه نتیجهای میرسد؟
آیا حضرت علیعلیهالسّلام را در تخلّف از انجام بیعت با ابوبکر، مُحِق میداند یا ایشان را به مخالفت با خلیفه رسول خدا و جماعت مسلمین متّهم و محکوم مینماید؟!
آیا چنین خوانندهای، حضرت علیعلیهالسّلام را همچون «سعد بن عُبادَه» مستحقّ سرزنش نمیانگارد؟ و رفتارهای آن دو را در یک راستا ارزیابی نمیکند؟
بدیهی است که اگر وی، مبانی پیریزی شده در کتاب «الإمامة و السیاسه» را باور کرده و به دلالت آنها معتقد شده باشد،
اوّلاً:
حضرت علیعلیهالسّلام را در استنکافش از پذیرش خلافت ابوبکر، مورد مذمّت قرار میدهد!
ثانیاً:
به ابوبکر ـ به عنوان خلیفه رسول خدا ـ این حق را میدهد که در مقابل مخالفتهای حضرت علیعلیهالسّلام بهتندی موضعگیری نموده و به زور از حضرت علیعلیهالسّلام مطالبه بیعت نماید!
ثالثاً:
عمر را به واسطه رشادتش میستاید!
به عبارت دیگر، مؤلّف کتاب، پس از ترتیب دادن فضایی حاکی از حقّانیّت خلافت ابوبکر، از ماجرای «مطالبه بیعت از حضرت علیعلیهالسّلام» و «تهدید عمر مبنی بر سوزاندن خانه فاطمهعلیهاالسّلام» سخن به میان میآورد.
او در این ماجرا، از حضرت علیعلیهالسّلام چهره یک «متخلّف» را به نمایش میگذارد که از انجام بیعت با خلیفه رسول خدا و پذیرش آن، استنکاف مینماید!
لذا، خلیفه مسلمین، این اجازه و حق را دارد که با وی برخورد کرده و برای وادار ساختن او به انجام بیعت، خانهاش را به سوزاندن تهدید کند!
در نهایت نیز بهگونهای از رفتار ابوبکر یاد میکند که بر نرمش و بزرگواری او در برخورد با مخالفان حکومتش دلالت دارد!
بنابراین، هر سنّیزادهای که در فضای کتاب غوطهور شود، از مشاهده حادثه «تهدید عمر به احراق بیت فاطمهعلیهاالسّلام»، به هیچ نتیجهای جز مذمّت و نکوهش حضرت علیعلیهالسّلام ـ آن هم به دلیل امتناع از انجام بیعت با ابوبکر ـ دست نمییابد! و این، همان انگیزهای است که مؤلّف کتاب «الإمامة و السیاسه» را به ثبت «تهدید عمر به احراق» واداشته است.[5]
توجّه
انگیزه فوق، تنها به «ابنقُتَیْبَه ناصبی» اختصاص نداشته و همه تاریخنگارانِ سنّی که ماجرای «تهدید عمر» را در آثارشان به ثبت رساندهاند ـ آگاهانه یا مقلّدانه ـ در همین فضا سخن گفته و از همین انگیزه پیروی کردهاند؛ چرا که پشتوانه و خاستگاه اصلی ایجاد این فضا و تحقّق این انگیزه، عقاید تند تسنّنگرایانه است و توجّه به روح ناصبیگریِ «ابنقُتَیْبَه» در آغاز این نوشتار، تنها، یاریرسان ما در کشف آن گردید.
سایر مورّخین سنّی که ماجرای «تهدید به احراق» را در همین فضا نقل نمودهاند، عبارتاند از:
1 ـ بَلاذری (متوفّای 279)
2 ـ طبری (متوفّای 310)
3 ـ ابنعبد ربّه (متوفّای 328)
4 ـ ابوالفداء (متوفّای 732)
یادآوری انگیزه مؤلّف کتاب «الإمامة و السیاسه» از ثبت سند حاکی از « تهدید بیت فاطمهعلیهاالسّلام به احراق»
یادآور میشویم که انگیزه مؤلّف کتاب،[6] از ثبت «تهدید عمر مبنی بر احراق بیت فاطمهعلیهاالسّلام»، اثبات حقّانیّت و مظلومیّت حضرت علیعلیهالسّلام و ایراد خدشه به خلافت ابوبکر نبوده است.
بلکه برعکس، او در فضای اعتقاد غلطش به حقّانیّت خلافتِ ابوبکر و با انگیزه مذمّت حضرت علیعلیهالسّلام و محکوم نمودن ایشان به تخلّف از انجام بیعت با خلیفه رسول خدا، به ثبت «تهدید عمر» اقدام نموده است.
بنابراین، ثبت، تحریف و یا حذف هر سند تاریخی دیگری در کتابِ «الإمامة و السیاسه»، در راستای صیانت از «این انگیزه» صورت میگیرد و تابع حفظ و نگهداری آن میباشد.
برگرفته از کتاب زخم آتش
احراق بیت فاطمهعلیهاالسّلام در منابع اهل سنّت
به اهتمام: علی لبّاف
ناشر : مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر
٭ دورنمای مطالب
[1] ـ ترجمه فارسی کتاب «الإمامة و السیاسه» به نام «امامت و سیاست»، توسّط «سیّد ناصر طباطبایی» و از روی چاپ مصر: «شرکة مکتبة و مطبعة مصطفی البانی الحلبی و أولاده» انجام یافته است.
[2] ـ ر.ک: «علی بن ابیطالبعلیهالسّلام و حدیث تربیع» (تألیف: حسین غیب غلامی هرساوی).
[3] ـ ر.ک: «آخرین نماز پیامبرصلّیاللهعلیهوآله» (تألیف: سیّد مرتضی عسکری، ترجمه: محمّد باقر ادیبی).
[4] ـ لازم به تذکّر است که استفاده از لفظ امیرالمؤمنین برای اشاره به خلفا، از دوران عمر در میان مسلمانان رواج یافت.
[5] ـ مؤلّف کتاب، ماجرای استنصارهای شبانه و عیادت ابوبکر و عمر از حضرت زهراعلیهاالسّلام را نیز با همین انگیزه پلید نقل مینماید.
ر.ک: «شعلههای همیشه» (تألیف: علی لبّاف)، مندرج در کتاب «درسنامههای فاطمیّه»، مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر.
[6] ـ و سایر مورّخین سنّی که ماجرای «تهدید به احراق» را نقل نمودهاند.
عصمت حضرت زهرا سلام الله علیها از دیدگاه اهل سنت
سوال: آیا اعتقاد به عصمت حضرت فاطمة زهرا سلام الله علیها تنها با مستندات شيعی قابل دفاع است؟
پاسخ:
خیر. بررسی مستندات اهل سنت، نشانگر اینست که اعتقاد به عصمت حضرت زهرا سلام الله علیها تنها مختص شیعیان نیست، بلکه این موضوع به راحتی از مدارک اهل سنت هم قابل اثبات است.
در ادامه به برخی از این مستندات اشاره میکنیم:
1- دانشمند بزرگ شیعه، ميرحامدحسين هندي در کتاب گرانقدر عبقات الانوار حدیث شریف ثقلین را از 502 منبع اهلتسنن نقل کردهاست. این حدیث شریف بر عصمت حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها دلالت ميکند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی اهل بیتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی ابداً وانهما لن یفترقاحتی یردا علی الحوض. من در میان شما دو امانت نفیس و گران بها باقی میگذارم، یکی کتاب خدا و دیگری عترت من (اهل بیت من) است. مادام که به هر دوی آن ها با هم، چنگ زنید، هرگز بعد از من گمراه نخواهید شد. و این دو هیچ گاه از همدیگر جدایی پذیر نخواهند بود تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
این تصریح رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم، بیانگر عصمت حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها میباشد، زیرا قطعا فاطمه زهرا سلام الله عليها از اهل بیت پیامبر هستند و طبق این حدیث تمسک به ایشان، انسان را از گمراهی نجات میدهد.
2- روايات حرمت ايذاي حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها و نيز محوريت غضب و رضاي ايشان، نيز بر عصمت ايشان دلالت دارد.
سيدمرتضي حسيني فيروزآبادي در کتاب «فضائل الخمسه من الصحاح السته» احادیث «حرمت ایذای فاطمه سلام الله علیها» را جمعآوري کردهاند:
قال رسواللهِ لفاطمة: انّ اللهَ یغضِبُ لِغَضَبِکَ ویرضی لِرِضاکِ
رسول خدا، خطاب به حضرت فاطمه فرمودند: همانا خداوند به غضب تو، غضب میکند؛ و به خشنودی تو، خشنود میشود.
- مستدرک حاکم نیشابوری ،ج3،ص153؛
- اسُدالغابه(تألیف ابن اثیر)،ج5،ص522؛
- تهذیب التهذیب (تألیف :ابن حجر)،ج12،ص441؛
- الاِصابه(تألیف:ابن حجر)،ج8،ص159؛
- کنزالعمّال(تألیف:متّقی هندی)،ج7،ص111؛
انّ الرّبَّ یغضِبُ لِغَضَبِکَ ویرضی لِرِضاکِ.
رسول خدا، خطاب به حضرت فاطمه فرمودند: همانا پروردگار به غضب تو، غضب می کند؛ و به خشنودی تو، خشنود می شود.
- میزان الاعتدال،تألیف ذهبی ،ج2،ص72؛
- ذخائرالعقبی،تألیف:محب الدّین طبری،ص39.
انّ اللهَ عزَّوجلّ یغضِبُ لغضبِ فاطمه و یرضی لِرِضاها.
همانا خدای متعال به غضب فاطمه، غضب میکند؛ و به خشنودی او، خشنود میشود.
- کنزالعمّال،تألیف:متّقی هندی،ج6،ص219.
فاطمة ُ بضعةُ منّی فمن ْ اغضَبَها اَغْضَبَنی.
فاطمه پاره تن من است؛ هر کس او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است.
- صحیح بخاری،حدیث شماره3437و3483؛
- کنزالعمّال،تالیف متّقی هندی،ج6،ص220؛
- فیض القدیر،تألیف :مناوی،ج4‘ص421
فاطمةبضعةُ منّی یُریبُنی ما ارابَها و یؤذینی ما اَذاها.
فاطمه پاره تن من است؛ مرا آشفته میسازد، هر آنچه او را آشفته کند؛ و مرا ناراحت میسازد، هرآنچه او را ناراحت کند.
- مسند احمد بن حنبل،ج4،ص328؛
- حلیة الاَولیاء،تألیف :ابونعیم،ج2،ص40.
انّما فاطمةُ بضعةُ منّی یؤذینی ما اَذاها.
همانا فاطمه پاره تن من است؛ هر آنچه او را بیازارد، مرا میآزارد.
- صحیح مسلم،حدیث شماره4483؛
- سنن ترمذی،ج2ص319.
انّما فاطمةُ بضعةُ منّی یؤذینی ما اَذاها و یُنْصِبُنی ما اَنْصَبَها.
همانا فاطمه پاره تن من است ؛ هر آنچه او را بیازارد، مرا میآزارد؛ و هر آنچه او را اندوهگین سازد، مرا اندوهگین مینماید.
- مسند احمدبن حنبل،ج4،ص5؛
- مستدرک حاکم نیشابوری ،ج3ص159؛
- سنن ترمذی ،ج2،ص319
شاید این سوال مطرح شود که چرا این همه روایت شبیه هم را در این موضوع، آوردهایم. قصد ما از ارائهی این همه مدرک و سند آنست که مشخص شود این روایات متعدد و در کتابهای مختلف اهل سنت نقل شدهاند، لذا قابل انکار نیستند.
اين تعبير پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مختص حضرت فاطمه زهراء سلاماللهعليها است و نسبت به هيچكس، حتي نسبت به أمير المؤمنين عليهالسلام به كار نرفته است. بزرگان أهل سنت مانند امام قرطبي و ديگران از اين روايت استفاده ميكنند كه حضرت فاطمه زهراء سلاماللهعليها از نظر عصمت و مقام و رفعت، همطراز و همسنگ نبي مكرم صلياللهعليهواله هستند غير از نبوت و رسالت.
داستان آن در
آن روزها پيامبر را با خدا خلوتي بود. جبرئيل ـ آن امين رازهاي خداوندي ـ پيام آورده بود كه معبود، چهل شبانه روز تو را مي خواند. خلوتي مدام و تمام. و آن رسولِ مشتاق به پيامهاي خداوندي ـ سرسپرده به فرمانهاي پروردگارـ چهل شبانه روز از خانه دوري گزيد تا هيچ چيز او را از اين چله نشيني عابدانه باز ندارد و لحظه اي به كار ديگر مشغول نگردد.
اكنون زمان بازگشت فرا رسيده بود. 40 شبانه روز جان مشتاق خديجه به انتظار نشسته بود تا حلقه ي در، به دست نازنين پيامبر نواخته شود و قامت مبارك او از در به درون آيد.
افطار شام چهلم از بهشت آمده بود تا مقدمات ولادت آن بانوي بهشتي، همه بهشتي باشد … .[1]
بيماري بر پسران رسول خدا[2] عارض گشته بود. پيامبر به عيادت ايشان آمدند و فرمودند: براي شفاي ايشان نذري كنيد. اميرالمؤمنين (ع) و همسر والايشان فاطمه (س) نذر كردند تا سه روز متوالي روزه بگيرند. امام حسن و امام حسين (ع) نيز در اين نذر همراه شدند. همچنين فضه خادمه كه خويش را با آنها همراه نمود تا از اين بركت محروم نماند.
وقت افطار بود و سهم هر روزه دار يك قرص نان، دستها به سفره نرسيده صداي در بلند شد. مسكيني به درِ خانه ي كرم آمده بود و مي دانست دست خالي باز نخواهد گشت. شب دوم در را يتيمي كوبيد و افطار سفره را به غنيمت گرفت. شب سوم، در ميزبان كوبش اسيري بود تا بهترينها را از آن خود كند. و به خدا قسم كه جز خود خدا، كسي را ياراي آن نبود تا اين همه ايثار و سخاوت را ستايش كند و جز مدح ثناي او نمي توانست پاداش آن سه روز به حساب آيد… .[3]
پشت در گرسنه اي است كه مي خواهد سير شود، برهنه اي است كه طلب پوشش دارد و در راه مانده اي است كه بايد به كاشانه ي خويش بازگردد. و كدام در جز درِ اين خانه خواهد توانست هر آرزويي را برآورده سازد؟؟
درب اين خانه با به صدا درآمدن، صاحب خانه اي را به خويش مي خواند كه درياي عطوفت است و دنياي مهرباني. چون در بگشايد گره مي گشايد! غم مي زدايد و غصه را فراري مي دهد.
اين بار هم گردنبندي عطا مي كند با بركت. هم گرسنه را سير كرده و هم برهنه را پوشانده، و هم تاب دوري نياورده و به همين خانه بازگشته است … .[4]
صبح است و وقت نماز. درب خانه چشم انتظار عزيز هر روزي است تا از صداي گرم رسول خدا(ص) دوباره جان بگيرد و از شادي حضور او در خويش پرواز كند.
پيامبر رحمت چند صباحي است هر روز به درِ خانه دخت گرامي اش مي آيد و به اهل خانه كه نه، به اهل بيت خود[5] سلام مي كند و درود مي فرستد و آنها را به وصف الهي گرامي مي دارد.[6]
«انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً»احزاب/33
و آن روز؟
آن روز نيز درب همين خانه است كه كوبيده شده است. كوبيدني نه از روي مهر و عطوفت و نه از سر احترام، و نه حتي از سر نياز و تقاضا…
كوبيدني كه عرش الهي را لرزاند و سكان آسمان را در هم نورديد. اين بار نيز بانوي خانه پشت در آمد تا صداي در بي جواب نماند …
در را باز كن وگرنه در را آتش مي زنم!![7]
اينكه پشت در ايستاده دختر پيامبر است! پاره تن او[8]! بضعة الرسول و بهجة قلبه[9]!
اين خانه را با هركه در آن است آتش مي زنم!![10]
فاطمه (س) پشت در ايستاده بود كه شعله هاي آتش زبانه كشيد… او هنوز پشت در ايستاده بودكه آتش، درب خانه ي اهل بيت پيامبر را سوزاند… هنوز پشت در ايستاده بود كه دري با آن همه كرامت به لگد گشوده شد[11] و در و ديوار و هر چه بين آن بود از ميان رفت… [12]
تا او ديگر نتواند بايستد و جز چند روزي مهمان زمينيان نباشد… .[13]
اين بار نيز كسي دست خالي از درِ اين خانه بازنگشت! جماعت، آمده بودند تا مزد رسالت دهند![14] ثقل سنگين پيامبر را حرمت بدارند![15] صداي حقيقت را خاموش كنند و چون كفتاري گرسنه، اسلام مرده را به غنيمت برند، كه بازهم دست پر بازگشتند … .
اماكاش…
كاش مي شد لحظه اي دل خوش داشت كه تو راست مي گويي ! كاش مي شد باور كرد كه خانه خديجه در داشته اما خانه فاطمه نه! كاش مي شد به خود قبولاند كه مسكين و يتيم و اسير نه از در،كه از ديوار آمده اند! و كاش مي شد خود را فريفت و در را ناديده گرفت…
كاش تو راست مي گفتي و همه اينها افسانه اي بيش نبود…
اگر نقلي در ميان نبود[16]، اگر مي شد به بهانه نبودن مدرك اين ننگ را از مسلماني پاك كرد، اگر فقط يك سند بود[17] تا راحت آن را نديده بگيريم و زخم دل را التيام دهيم، اگر فقط من مي گفتم و هيچ كس از همراهان تو به حرف من گواهي نمي داد، اگر مانند تمام حقايق ناگفته اين را هم پنهان كرده بودند و اگر تعفن اين بزرگترين ظلم تاريخ اين چنين فراگير نبود… شايد مي شد جايي براي حرفها و بهانه هاي كودكانه ي تو پيدا كرد…
اما افسوس كه هيچ راهي براي رهايي از اين غم باقي نمانده و هيچ روزنه اي براي خوش داشتن دل پيدا نمي شود… چشم به هر سو كه مي بندي و رو به هر طرف كه مي كني، حقيقت با تمام تلخي رخ مي نمايد و راه را بر هر پندار خوشي مي بندد. هيچ جايي براي همراه شدن با تو و غرض هايت باقي نمانده است! هيچ جا!
و اما امروز نه تنها من كه هر مسلمان آزاده اي ـ اگرچه كه طالب آنيم كه داغ اين ننگ را از چهره خود پاك كنيم و گذشته را از اين زشت ترين ظلم حيات رهايي بخشيم، اما ـ ترجيح مي دهيم كه بينا باشيم و ببينيم، تا اين كه كور باشيم يا خود را به كوري بزنيم…!
نویسنده : ز.س. صدر
پاورقی
[1] مدارک شیعه: بحار ج 16ص78؛ مدارک اهل تسنن: لسان المیزان، ج4، ص36؛ میزان الاعتدال، ج2، ص26.
[2] آيه مباهله: آل عمران،61.
[3] دهر،8؛ تفسیر برهان ذیل آیه؛ تفسیر کشاف ذیل آیه.
[4] بحار الأنوار 43 /56 – 58/ح50
[5] تفسیر برهان؛ در المنثور و شواهد التنزیل ذیل آیه اهل بیت را پنج تن دانسته اند.
[6] مسند احمد بن حنبل،ج3،ص259؛ صحیح ترمذی،ج2،ص29، در مورد نزول آیه در شأن اهل بیت رجوع شود به اسباب النزول واحدی،ص239 ؛ تفسیر طبری،ج22،ص7.
[7] انساب الاشراف،ج 1، ص 586، رقم 1184؛ الإمامة و السیاسه ، ج 1، ص 12؛ تاریخ الاُمم و الملوک( طبری) ، ج 2، ص 443.
[8] اهل تسنن: صحيح بخارى ، ج 3 ، ص 83 ؛ سيراعلام النبلاء ، ج 2 ، ص 123.
[9] شیعه: بحار، ج23، ص 110؛ اهل تسنن: مناقب(زمخشری)،ص213؛ ينابيع المودة، ص 82 .
[10] «انساب الاشراف»، ج 1، ص 586؛ «العقد الفرید»، ج 5، ص 13؛ «شرح نهج البلاغه»، ج 2 ، ص 21
[11] بحار الأنوار، ج 28 ص 227.
[12] سقط: «تلخیص الشافی» ج 3، ص 156؛ «شرح التجرید» ص 376. اصابت در: دراسةٌ و تحلیلٌ حول الهجوم علی بیت فاطمهعلیهاالسّلام، ص 262؛ به نقل از: إثبات الوصیّه، ص 145؛ همان، ص 268، ش 150؛ به نقل از: معانی الأخبار، ص 206؛ همان، ص 307، ش 238؛ به نقل از: بحار الأنوار، ج 85 ، ص 264 .
[13] کامل الزیارات، ص 333؛ «دلائل الامامه» ،ص 27؛ «مصباح» ،ص 522؛ «احتجاج» ، ج 1، ص 83؛ «الأمالی» ، ص 100، مجلس 24.
[14] شوری، 23: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبی.
[15] حدیث ثقلین: صحيح تِرمذى، ج 6 ، ص 124، ح 3786؛ مسند احمد، ج 3، ص 59؛ طبقات الكبرى، ج 2، ص 194؛ صحيح تِرمذى، ج 6، ص 124، ح 3786.
[16] در داشتن خانه فاطمه س: مصنف، ج 5، ص 489؛ معجم الكبير، ج 22، ص 412؛ بحار الأنوار، ج 43، ص 142؛ بحار الأنوار، ج 24 ص 219؛ دلائل الامامة ، ص 107 ؛ بحار الأنوار، ج 91، ص 226؛ إمامة والسياسة، ج 1، ص 16.
[17] همان.
زمان مسابقه به پایان رسیده است
ثبت دیدگاه