پیرمرد نصرانى، عمرى کار کرده و زحمت کشیده بود. اما ذخیره و اندوخته اى نداشت. آخر کار نابینا هم شده بود. پیرى و کورى همه با هم جمع شده و جز گدایى راهى برایش باقى نگذارده بود؛ کنار کوچه می ایستاد و گدایى مىکرد. مردم هم ترحم مىکردند و به عنوان صدقه، پشیزى به او […]