امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ درباره پیامبر چنین میگویند:
\”جایگاهش (مکه) بهترین جایگاه و خاندانش برترین خاندان است. در دامان کرامت و بزرگواری و گهواره سلامت پرورش یافت. نکوکاران بدو دل سپردند و چشمها به سوی او خیره شدند. خداوند به دست او کینهها را زیر خاک نهاد و آتش دشمنیها را خاموش گرداند. همکیشان را به دوستی و برادری واداشت و میان خویشان جدایی افکند. خواران را به وسیله او عزیز و سربلند گرداند و عزیزان را خوار و ذلیل کرد. سخن او بیان و سکوتش گویا بود.\” (الدلیل علی موضوعات نهجالبلاغه، ص ۲۴۴)
او ـ صلی الله علیه و آله ـ پیامبری درستکار، راستگویی هوشیار، بزرگزادهای والا گهر، بلند مرتبهای زبانآور و خیرخواه، خردمندی بافضیلت، خداپرستی پارسا، بخشندهای بزرگوار، قانعی فروتن، بردباری صبور و همراهی دلپذیر و مهربان بود. هرگز برای تصمیم گیری در امور پیش منجم و پیشگو و فالبین نمی رفت. دشمنانش بسیار بودند. چون آماج سختیها قرار میگرفت، پایداری میکرد. در برابر مشکلات و شداید، صبور بود. به دنیا، بیاعتنا و مشتاق آخرت بود و از این رو دولتش پایدار شد. هر عضو از او گواه معجزهای بود.
او ـ صلی الله علیه و آله ـ پیامبری درستکار، راستگویی هوشیار، بزرگزادهای والا گهر، بلند مرتبهای زبانآور و خیرخواه، خردمندی بافضیلت، خداپرستی پارسا، بخشندهای بزرگوار، قانعی فروتن، بردباری صبور و همراهی دلپذیر و مهربان بود. هرگز برای تصمیم گیری در امور پیش منجم و پیشگو و فالبین نمی رفت. دشمنانش بسیار بودند. چون آماج سختیها قرار میگرفت، پایداری میکرد. در برابر مشکلات و شداید، صبور بود. به دنیا، بیاعتنا و مشتاق آخرت بود و از این رو دولتش پایدار شد. هر عضو از او گواه معجزهای بود.
و آنان که به توصیف او پرداختهاند چنین میگویند:
ظاهری آراسته و مرتب داشت. هرگاه میآمدند، او را از بوی خوشش میشناختند.
بسترش از پوستی بود که میان آن با پوست و برگ درخت خرما پر شده بود. هرجا میرفت ردایش را تا میکرد و بر آن مینشست. بسیاری اوقات بر بالشی پوستی که از لیف خرما پرشده بود تکیه می کرد.
رختخواب آن حضرت ـ صلی الله علیه و آله ـ فقط حصیر بود و مقید به مسواک زدن دندانهایشان بودند.
هرگز از طعم غذا، نکوهش و یا ستایش نمیکردند؛ در حضور آن گرامی، هرگز میان اصحابش سخن درنمیگرفت.
هرگاه نیازمندی از آن حضرت چیزی میخواست یا نیازش را برآورده میکرد و یا با خوشرویی و خوشزبانی پوزش میطلبید.
هرگاه با عدهای غذا میخورد نخستین کسی بود که شروع به خوردن میکرد و آخرین کسی بود که از خوردن دست میکشید تا دیگران سیر بخورند.
آب را با سه نفس و بتدریج مینوشید و آن را یکباره سرنمیکشید.
کلامش متین و روشن بود و هر شنوندهای آن را درک میکرد.
از اصحابش دیدار و دلجویی میکرد؛ افراد مجلس را به یک چشم مینگریست بطوری که هیچ یک از آنان گمان نمیکرد دیگری از او برتر است. هرگاه کسی برای حاجتی با آن حضرت مینشست آنقدر صبر میفرمود تا آن کس از مجلس خارج میشد؛ اگر کسی از او چیزی میخواست یا نیازش را برآورده میکرد و یا با خوشرویی و زبان خوش پوزش میطلبید؛ دست پرمهرش سر همه مردم را نوازش میداد، چنان که برای انان به منزله پدری مهربان بود.
دعوت افراد را قبول میکرد؛ هدیه را هر چند پاچه گوسفند بود میپذیرفت و در برابرش پاداش میداد؛ برای خدایش به خشم میآمد و هرگز به خاطر خود خشمگین نمیشد؛ حق را اجرا میکرد هر چند به زیان او و اصحابش تمام میشد.
زمانی که شمار یارانش اندک بود و برای افزایش افراد خود حتی به یک نفر نیز محتاج بود به حضرتش پیشنهاد کردند که از مشرکان علیه مشرکان کمک گیرد نپذیرفت و فرمود: ما از مشرکان یاری نمیطلبیم.
او، پیوسته خوشرو، نرمخو و مهربان بود؛ نه خشن بود و نه درشتخوی؛ هرگز صدایش را بلند نمیکرد و زبان به ناسزا نمیگوشود؛ از کسی عیبجویی و ستایش نمیکرد؛ از آنچه میل نداشت چشم میپوشید و هرگز کسی را ناامید برنمیگرداند.
به گاه نشستن با وقارترین مردم بود؛ سنگین و آرام بود؛ نگاهش به پایین طولانیتر از نگاهش به بالا بود؛ پاکدامنترین مردم بود؛ به اصحابش سخت احترام میگذاشت؛ در برابر آنان پایش را دراز نمیکرد؛ هرگاه جا برای نشستن تنگ بود برایشان جا باز میکرد و هرگز زانوانش از زانوان همنشینش جلوتر نمیرفت.
بسیار ساکت و خاموش بود؛ جز به وقت ضرورت زبان به سخن نمیگشود؛ از بیهودهگویان اعراض میکرد؛ خندهاش تبسم بود و سخنش متین و روشن؛ اصحابش در حضور وی، به پاس احترام حضرتش و پیروی از او، صدای خود را به خنده بلند نمیکردند بلکه لبخند میزدند؛ مجلسش، مجلس بردباری و حیا و خیر و امانت بود و در آن صداها بلند و زبانها به بدگویی گشوده نمیشد؛ هرگاه سخن میگفت حاضران سرهای خود را به زیر میافکندند چنان گویی پرندهای بر سر آنان نشسته است.
در پایین مجلس مینشست و مردم را نیز به این کار توصیه میکرد. میفرمود: حق مجالس را ادا کنید ؛ عرض شد: حق مجالس چیست؟ فرمود: چشمان خویش را پایین اندازید، سلام را پاسخ گویید، نابینا را راهنمایی کنید، به خوبیها فرمان دهید و از بدیها و ناپسندیها نهی کنید.
و فرمود: هرگاه کسی از مجلس بیرون رود و دوباره باز آید به جایی که از آن برخاسته است سزاوارتر از دیگران است.
اگر میشنید که از فردی گفتار یا رفتاری ناخوشایند سرزده است، برای آن که انگشتنمای مردم نشود، هرگز نمیفرمود، چرا فلانی چنین گفته و یا چنان کرده است، بلکه میفرمود: چرا عدهای چنین میکنند. یا چنان میگویند.
کلام او، فصیح بود تا آنجا که اصحابش عرض کردند: ای پیامبر خدا، احدی به فصاحت شما ندیدهایم. و حضرت ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: چرا چنین نباشم حال آن که قرآن به زبان من است.
کلامش موجزترین کلام بود و در عین ایجاز مقصود میرساند؛ جامع، پرمعنا و کم لفظ سخن میگفت، نه بیجهت سخنی میآرود و نه چیزی فرومیگذاشت؛ سخنانش منسجم بود و پیوسته؛ گاه از سخن باز میایستاد تا شنونده گفتارش را بفهمد و حفظ کند؛ صدایش رسا و خوشنواترین مردم بود؛ بسیار ساکت و خاموش بود و جز به وقت ضرورت سخن نمیگفت و به هنگام خوشنودی یا سخن حق بر زبان نمیآورد.
با مردم به اندازه فهمشان سخن میگفت و میفرمود: ما گروه پیامبران فرمان داریم که با مردم به اندازه خرد و فهمشان صحبت کنیم.
هرگاه حدیثی میگفت یا چیزی میپرسید آن را تکرار میکرد تا هم آنچه را میگوید دقیق بگوید و هم مخاطب بخوبی دریابد؛ شیرین سخن بود، نه کم میگفت و نه زیاد و بیهوده میگفت.
در سلام گفتن، بر دیگران پیش میجست.
حاضران در مجلسش از او نمیترسیدند.
هرگاه وارد مجلسی میشد جایی خاص برای نشستن برنمیگزید بلکه در همان پایین مجلس مینشست. پیوسته خنده بر لب داشت. هرگز عیبجویی نمیکرد؛ بد زبان و ناسزاگو و کینهتوز نبود و میفرمود: خداوند از انسان کینهتوز و بخیل و بدزبان بیزار است.
آخرین کسی بود که به خشم میآمد و نخستین کسی بود که خشنود میشد؛ نیاز محتاجان را برآورده میکرد و میفرمود: نیازهای بینوایان را به اطلاع من برسانید. به ناتوانان و مستضعفان نزدیکتر بود و خود را از آنان پنهان نمیکرد و میفرمود: هرگاه کسی متصدی امری از امور مسلمین شود و خود را از ضعفا و بینوایان پنهان نگه دارد خداوند در رستاخیز خود را از او پنهان نگه خواهد داشت.
اگر یکی از صحابهاش را سه روز نمیدید جویای حالش میشد، اگر به مسافرت رفته بود برایش دعا میکرد و اگر بیمار بود در خانهاش از او عیادت میکرد.
هرگز دیده نشد که در حضور کسی پایش را دراز کند؛ به هیچ کس اشاره تحقیرآمیز نمیفرمود؛ به هیچکس با یک انگشت اشاره نمیکرد بلکه با تما دست اشاره می فرمود.
اگر کسی با آن حضرت سخن میگفت با تمام اعضای مبارکش به جانب او رو میکرد و اگر با کسی سخن میگفت با تمام چهرهاش رو به سوی او میایستاد.
دادگر بود و به عدالت داوری میکرد و به دادگری فرمان میداد و اصحابش را دادگری میآموخت و می فرمود: یک ساعت به داد رفتار کردن نزد خدا برتر است از یک سال عبادت کردن.
نگاه خود را میان اصحابش یکسان تقسیم میکرد.
میفرمود: آن که ستمگری را یاری رساند از خدا و پیامبرش بیزاری جسته است.
یکبار شتری را دید که از گرسنگی رنج میبرد، پس فرمود: صاحبش کجاست، به او بگویید که خود را برای محاکمه در رستاخیز آماده کند.
راستگو بود و به وعدههایش عمل میکرد؛ آنچه در مکه مکرمه به مردم گفته بود در مدینه بدان عمل کرد و آنچه در مدینه بدان عمل کرد از قانون خدای تعالی تجاوز نکرد. بر سخنان خویش استوار و پایدار بود؛ گفتارش بر کردارش پیشی نمیجست بلکه نخست عمل میکرد و سپس میگفت.
همه مردم را دوست میداشت و میفرمود: دست خویش را بر سر هر که میخواهی بگذار و برایش همان بخواه که برای خود خواهی. و میفرمود: دو چیز است که در رأس همه خوبیهاست: ایمان به خدای عزّوجلّ و مفید بودن آنان نزد او کسانی هستند که برای خانواده او سودمندتر و مفیدتر باشند.
علیبنابیطالب ـ علیه السلام ـ درباره او فرموده است:
ظاهری آراسته و مرتب داشت. هرگاه میآمدند، او را از بوی خوشش میشناختند.
بسترش از پوستی بود که میان آن با پوست و برگ درخت خرما پر شده بود. هرجا میرفت ردایش را تا میکرد و بر آن مینشست. بسیاری اوقات بر بالشی پوستی که از لیف خرما پرشده بود تکیه می کرد.
رختخواب آن حضرت ـ صلی الله علیه و آله ـ فقط حصیر بود و مقید به مسواک زدن دندانهایشان بودند.
هرگز از طعم غذا، نکوهش و یا ستایش نمیکردند؛ در حضور آن گرامی، هرگز میان اصحابش سخن درنمیگرفت.
هرگاه نیازمندی از آن حضرت چیزی میخواست یا نیازش را برآورده میکرد و یا با خوشرویی و خوشزبانی پوزش میطلبید.
هرگاه با عدهای غذا میخورد نخستین کسی بود که شروع به خوردن میکرد و آخرین کسی بود که از خوردن دست میکشید تا دیگران سیر بخورند.
آب را با سه نفس و بتدریج مینوشید و آن را یکباره سرنمیکشید.
کلامش متین و روشن بود و هر شنوندهای آن را درک میکرد.
از اصحابش دیدار و دلجویی میکرد؛ افراد مجلس را به یک چشم مینگریست بطوری که هیچ یک از آنان گمان نمیکرد دیگری از او برتر است. هرگاه کسی برای حاجتی با آن حضرت مینشست آنقدر صبر میفرمود تا آن کس از مجلس خارج میشد؛ اگر کسی از او چیزی میخواست یا نیازش را برآورده میکرد و یا با خوشرویی و زبان خوش پوزش میطلبید؛ دست پرمهرش سر همه مردم را نوازش میداد، چنان که برای انان به منزله پدری مهربان بود.
دعوت افراد را قبول میکرد؛ هدیه را هر چند پاچه گوسفند بود میپذیرفت و در برابرش پاداش میداد؛ برای خدایش به خشم میآمد و هرگز به خاطر خود خشمگین نمیشد؛ حق را اجرا میکرد هر چند به زیان او و اصحابش تمام میشد.
زمانی که شمار یارانش اندک بود و برای افزایش افراد خود حتی به یک نفر نیز محتاج بود به حضرتش پیشنهاد کردند که از مشرکان علیه مشرکان کمک گیرد نپذیرفت و فرمود: ما از مشرکان یاری نمیطلبیم.
او، پیوسته خوشرو، نرمخو و مهربان بود؛ نه خشن بود و نه درشتخوی؛ هرگز صدایش را بلند نمیکرد و زبان به ناسزا نمیگوشود؛ از کسی عیبجویی و ستایش نمیکرد؛ از آنچه میل نداشت چشم میپوشید و هرگز کسی را ناامید برنمیگرداند.
به گاه نشستن با وقارترین مردم بود؛ سنگین و آرام بود؛ نگاهش به پایین طولانیتر از نگاهش به بالا بود؛ پاکدامنترین مردم بود؛ به اصحابش سخت احترام میگذاشت؛ در برابر آنان پایش را دراز نمیکرد؛ هرگاه جا برای نشستن تنگ بود برایشان جا باز میکرد و هرگز زانوانش از زانوان همنشینش جلوتر نمیرفت.
بسیار ساکت و خاموش بود؛ جز به وقت ضرورت زبان به سخن نمیگشود؛ از بیهودهگویان اعراض میکرد؛ خندهاش تبسم بود و سخنش متین و روشن؛ اصحابش در حضور وی، به پاس احترام حضرتش و پیروی از او، صدای خود را به خنده بلند نمیکردند بلکه لبخند میزدند؛ مجلسش، مجلس بردباری و حیا و خیر و امانت بود و در آن صداها بلند و زبانها به بدگویی گشوده نمیشد؛ هرگاه سخن میگفت حاضران سرهای خود را به زیر میافکندند چنان گویی پرندهای بر سر آنان نشسته است.
در پایین مجلس مینشست و مردم را نیز به این کار توصیه میکرد. میفرمود: حق مجالس را ادا کنید ؛ عرض شد: حق مجالس چیست؟ فرمود: چشمان خویش را پایین اندازید، سلام را پاسخ گویید، نابینا را راهنمایی کنید، به خوبیها فرمان دهید و از بدیها و ناپسندیها نهی کنید.
و فرمود: هرگاه کسی از مجلس بیرون رود و دوباره باز آید به جایی که از آن برخاسته است سزاوارتر از دیگران است.
اگر میشنید که از فردی گفتار یا رفتاری ناخوشایند سرزده است، برای آن که انگشتنمای مردم نشود، هرگز نمیفرمود، چرا فلانی چنین گفته و یا چنان کرده است، بلکه میفرمود: چرا عدهای چنین میکنند. یا چنان میگویند.
کلام او، فصیح بود تا آنجا که اصحابش عرض کردند: ای پیامبر خدا، احدی به فصاحت شما ندیدهایم. و حضرت ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: چرا چنین نباشم حال آن که قرآن به زبان من است.
کلامش موجزترین کلام بود و در عین ایجاز مقصود میرساند؛ جامع، پرمعنا و کم لفظ سخن میگفت، نه بیجهت سخنی میآرود و نه چیزی فرومیگذاشت؛ سخنانش منسجم بود و پیوسته؛ گاه از سخن باز میایستاد تا شنونده گفتارش را بفهمد و حفظ کند؛ صدایش رسا و خوشنواترین مردم بود؛ بسیار ساکت و خاموش بود و جز به وقت ضرورت سخن نمیگفت و به هنگام خوشنودی یا سخن حق بر زبان نمیآورد.
با مردم به اندازه فهمشان سخن میگفت و میفرمود: ما گروه پیامبران فرمان داریم که با مردم به اندازه خرد و فهمشان صحبت کنیم.
هرگاه حدیثی میگفت یا چیزی میپرسید آن را تکرار میکرد تا هم آنچه را میگوید دقیق بگوید و هم مخاطب بخوبی دریابد؛ شیرین سخن بود، نه کم میگفت و نه زیاد و بیهوده میگفت.
در سلام گفتن، بر دیگران پیش میجست.
حاضران در مجلسش از او نمیترسیدند.
هرگاه وارد مجلسی میشد جایی خاص برای نشستن برنمیگزید بلکه در همان پایین مجلس مینشست. پیوسته خنده بر لب داشت. هرگز عیبجویی نمیکرد؛ بد زبان و ناسزاگو و کینهتوز نبود و میفرمود: خداوند از انسان کینهتوز و بخیل و بدزبان بیزار است.
آخرین کسی بود که به خشم میآمد و نخستین کسی بود که خشنود میشد؛ نیاز محتاجان را برآورده میکرد و میفرمود: نیازهای بینوایان را به اطلاع من برسانید. به ناتوانان و مستضعفان نزدیکتر بود و خود را از آنان پنهان نمیکرد و میفرمود: هرگاه کسی متصدی امری از امور مسلمین شود و خود را از ضعفا و بینوایان پنهان نگه دارد خداوند در رستاخیز خود را از او پنهان نگه خواهد داشت.
اگر یکی از صحابهاش را سه روز نمیدید جویای حالش میشد، اگر به مسافرت رفته بود برایش دعا میکرد و اگر بیمار بود در خانهاش از او عیادت میکرد.
هرگز دیده نشد که در حضور کسی پایش را دراز کند؛ به هیچ کس اشاره تحقیرآمیز نمیفرمود؛ به هیچکس با یک انگشت اشاره نمیکرد بلکه با تما دست اشاره می فرمود.
اگر کسی با آن حضرت سخن میگفت با تمام اعضای مبارکش به جانب او رو میکرد و اگر با کسی سخن میگفت با تمام چهرهاش رو به سوی او میایستاد.
دادگر بود و به عدالت داوری میکرد و به دادگری فرمان میداد و اصحابش را دادگری میآموخت و می فرمود: یک ساعت به داد رفتار کردن نزد خدا برتر است از یک سال عبادت کردن.
نگاه خود را میان اصحابش یکسان تقسیم میکرد.
میفرمود: آن که ستمگری را یاری رساند از خدا و پیامبرش بیزاری جسته است.
یکبار شتری را دید که از گرسنگی رنج میبرد، پس فرمود: صاحبش کجاست، به او بگویید که خود را برای محاکمه در رستاخیز آماده کند.
راستگو بود و به وعدههایش عمل میکرد؛ آنچه در مکه مکرمه به مردم گفته بود در مدینه بدان عمل کرد و آنچه در مدینه بدان عمل کرد از قانون خدای تعالی تجاوز نکرد. بر سخنان خویش استوار و پایدار بود؛ گفتارش بر کردارش پیشی نمیجست بلکه نخست عمل میکرد و سپس میگفت.
همه مردم را دوست میداشت و میفرمود: دست خویش را بر سر هر که میخواهی بگذار و برایش همان بخواه که برای خود خواهی. و میفرمود: دو چیز است که در رأس همه خوبیهاست: ایمان به خدای عزّوجلّ و مفید بودن آنان نزد او کسانی هستند که برای خانواده او سودمندتر و مفیدتر باشند.
علیبنابیطالب ـ علیه السلام ـ درباره او فرموده است:
از کسی که بر او ستم میکرد انتقام نمیگرفت مگر آن که محارم خدا هتک میشد که در آن صورت برای خدا به خشم میآمد. (بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۳۷)
و در جایی دیگر فرموده است: خداوند پیامبر را در عصری مبعوث کرد که مردم در گمراهی و سرگردانی به سرمیبردند و آشوب و فتنه آنان را از هرسوفرا گرفته بود، هواهای نفسانی بر خردها چیره شده بود، خودخواهی همه را به فلاکت افکنده بود، جهل و نادانی، آنان را سبکسر کرده بود، در سختیهای شدید و در بلای نادانی سرگردان بودند. در چنین اوضاعی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ به پند و اندرز دادن ایشان همت گماشت و راه راست را پیمود و مردم را به خردمندی و حکمت و پند نیکو فرا خواند. (نهجالبلاغه، خطبه ۹۴)
و نیز فرموده است: اما بعد، خداوند محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ را در عصری به پیامبری برگزید که نه عرب سواد داشت و نه کسی ادعای پیامبری و نبوت میکرد؛ او با نیروی پیروانش با نافرمانان و مخالفان جنگید و آنان را به ساحل نجات رسانید و قبل از آن که قیامت آنان را دریابد محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ ایشان را به راه راست هدایت کرد؛ خستگی و سستی را از واماندگان طریق معرفت خدا میگرفت و شکست خوردگان راه هدایت را متوقف میکرد و در کنارشان آنقدر میایستاد تا آنان را به هدف الهی برساند؛ در این مسیر فقط در کسانی که از نظر معنوی سقوط کرده بودند (مانند ابوجهلها( نتوانست نفوذ کند؛ با تمام تلاش خود راه نجات را به آنان نشان داد، در جایگاه شایسته جایشان داد، آسیای اجتماع آنان را به گردش درآورد و آن را عزیز و سربلند کرد. (نهجالبلاغه، خطبه ۱۰۴)
و در جایی دیگر فرموده است: خداوند پیامبر را در عصری مبعوث کرد که مردم در گمراهی و سرگردانی به سرمیبردند و آشوب و فتنه آنان را از هرسوفرا گرفته بود، هواهای نفسانی بر خردها چیره شده بود، خودخواهی همه را به فلاکت افکنده بود، جهل و نادانی، آنان را سبکسر کرده بود، در سختیهای شدید و در بلای نادانی سرگردان بودند. در چنین اوضاعی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ به پند و اندرز دادن ایشان همت گماشت و راه راست را پیمود و مردم را به خردمندی و حکمت و پند نیکو فرا خواند. (نهجالبلاغه، خطبه ۹۴)
و نیز فرموده است: اما بعد، خداوند محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ را در عصری به پیامبری برگزید که نه عرب سواد داشت و نه کسی ادعای پیامبری و نبوت میکرد؛ او با نیروی پیروانش با نافرمانان و مخالفان جنگید و آنان را به ساحل نجات رسانید و قبل از آن که قیامت آنان را دریابد محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ ایشان را به راه راست هدایت کرد؛ خستگی و سستی را از واماندگان طریق معرفت خدا میگرفت و شکست خوردگان راه هدایت را متوقف میکرد و در کنارشان آنقدر میایستاد تا آنان را به هدف الهی برساند؛ در این مسیر فقط در کسانی که از نظر معنوی سقوط کرده بودند (مانند ابوجهلها( نتوانست نفوذ کند؛ با تمام تلاش خود راه نجات را به آنان نشان داد، در جایگاه شایسته جایشان داد، آسیای اجتماع آنان را به گردش درآورد و آن را عزیز و سربلند کرد. (نهجالبلاغه، خطبه ۱۰۴)
ثبت دیدگاه