امشب ای کعبه زیارت کن، زیارت کن خدا را
همچو جـان برگیر در بر، جان ختمالانبیا را
چشم شـو سـر تا قدم، بنگر جمال کبریا را
بوسه زن خاک قدمهای علـی مرتضی را
رکن ارکان الهی، نــور حسـن ابتـدا را
پر کن از نور ولایت، وسعت ارض و سما را
کعبـه! امشب آبـرو از مقـدم حیـدر گرفتی
خانۀ حقی و صاحبخانه را در بـرگرفتی
دل به حیدر دادی اما دل ز پیغمبر گرفتی
جاودان مانی که امشب زندگی از سر گرفتی
بلکـه آب زندگـی از ساقـی کوثـر گرفتی
ناز کن؛ از خضر هم دیگر مگیر آب بقا را
ایـن محمّد را روان و روح قرآن است کعبه!
این امیرالمؤمنین، ایـن کل ایمان است کعبه!
این همان حبلالمتین، این رکن ارکان است کعبه!
این بـه جسم پاک کل انبیا جان است کعبه!
میهمانت میزبان ملک امکان است کعبه!
میدهد از امر حق روزی تمام ماسوا را
فاطمه! بنت اسـد! وصل خداوندت مبارک
بحر عصمت! گوهر بیمثل و مانندت مبارک
نقش لبخند علی بر قلب خورسندت مبارک
عیـد میـلاد یگانـه طفل دلبندت مبارک
مـادر شیـر خـدا! میـلاد فرزنـدت مبارک
داده ذات حـق بـه تـو آیینـۀ ایزدنما را
فاطمه بنت اسد تهلیل گو تکبیر زادی
نیمهشب در جوف کعبه مهر عالمگیر زادی
قل هوالله احد را بهترین تفسیر زادی
دختر شیری و از بهر محمّد شیر زادی
بلکه بر ختم رسل هم شیر هم شمشیر زادی
شیر ده از شیرهی جان در حرم شیر خدا را
مادر مولا نثار خاکت از گردون ستاره
ای سلامالله بر فرزند دلبندت هماره
از حرم بیرون بیا با قرص خورشیدت دوباره
دیده بگشا بین محمّد گشته سر تا پا نظاره
ذکر یا مولاست جاری بر زبانش بیشماره
تا بگیرد در بغل خورشید انوار الهدی را
ای مقام و قدر و اجلال تو از مریم فراتر
ای حریم خاص حق را با قدومت داده زیور
دخت شیر و مادر والا مقام شیر داور
جان شیرین محمّد را تویی فرخنده مادر
بیقراری میکند بر طفل دلبندت پیمبر
هدیه کن بر مصطفی امروز جان مصطفی را
یامحمّد البشاره البشاره جانت آمد
پیشتر از روز بعثت در بغل قرآنت آمد
همدم دیر آشنایم باز در دامانت آمد
آن که صدها بار جان خود کند قربانت آمد
ای فدایت جان خوبان جهان جانانت آمد
در بغل بگرفتهای روح تمام انبیا را
یامحمّد از تمام عالم خلقت سر است این
یا محمّد تو همانا شهر علمی و در است این
کفو تو، کفو کتابالله، کفو کوثر است این
فاتح احزاب و بدر و خندق است و خیبر است این
حیدر است این، حیدر است این، حیدر است این، حیدر است این
باز کرده در حضورت پنجهی مشکل گشا را
ای به احمد داده جان، آوای قرآنت علیجان
ای جنان یک شاخه گل از باغ و بستانت علیجان
ای تو جان مصطفی و مصطفی جانت علیجان
ای همه اسلام در ایمان سلمانت علیجان
گرچه قابل نیستم جانم به قربانت علیجان
بیبهایم، چون شود بخشی بها این بیبها را
تو یداللهی و من افتادهای بیدست و پایم
تو تمام هستی هستآفرینی من گدایم
تو امیرالمؤمنینی، من کیام عبد هوایم
هرکه هستم با همین پروندهی جرم و خطایم
آشنایم، آشنایم، آشنایم، آشنایم
داشتم پیش از ولادت در دلم مهر شما را
من دهم از دست، دامان تو را هرگز علی جان
رو کنم یک لحظه بر غیر شما هرگز علی جان
بیتو رو آرم به درگاه خدا هرگز علی جان
دامن مهر تو را سازم رها هرگز علی جان
تو کنی آنی مرا از خود جدا هرگز علی جان
کس نگیرد جز تو دست «میثم» بیدست و پا را
شاعر : استاد سازگار
ثبت دیدگاه