همسر علی حضرت زهرا سلام الله علیها
پنج سال پس از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله در دامنه ی کوههای سنگی مکه، در چشمانداز کعبه، در منزل وحی، در خانهای که فرشتگان آن را خوب میشناختند و در آن رفت و آمد داشتند، آنجا که زمزمه ی نماز پیامبر در صبح و شام و آوای ملکوتی او در دل شب، زمینش را به آسمان پیوند میزد، در خانه ی امید یتیمان، در خانه ی دستگیری از مستمندان، در خانه ی پناه اسیران، در خانه ی پیامبر و خدیجه، فاطمه سلام الله علیها چشم به جهان گشود.
آنها که با پیامبر خدا برخورد داشتهاند، گفتهاند که او نسبت به دخترش فاطمه علاقه عجیبی داشت. این علاقه، به خاطر رابطه پدر و فرزندی نبود. هرچند عاطفه پدری در وجود پیامبر موج میزد؛ اما سخنانی که پیامبر هنگام اظهار علاقه نسبت به دخترش فاطمه سلام الله علیها میفرمود، نشانگر معیارهای دیگری بود.
او میفرمود:
“هنگامیکه شوق بهشت در دلم پیدا میشود، گلوی فاطمه را میبوسم.”
و نیز میفرمود:
“فاطمه پاره تن من است. کسی که او را خوشحال سازد، مرا خوشحال ساخته و کسی که او را ناراحت کند، مرا ناراحت کرده است. فاطمه گرامیترین مردم نزد من است.”
هرگاه رسول خداصلی الله علیه و آله میخواست به سفری برود،، فاطمه سلام الله علیها آخرین فردی بود که با او وداع میکرد و چون از سفر بازمیگشت، فاطمه اولین کسی بود که به دیدارش می شتافت.
پیامبرصلی الله علیه و آله همواره پیش از خواب، گونه ی فاطمه سلام الله علیها را میبوسید و چهره ی خود را روی سینه او میگذاشت و برایش دعا میکرد.
و نیز میفرمود:
“فاطمه پاره تن من است. کسی که او را خوشحال سازد، مرا خوشحال ساخته و کسی که او را ناراحت کند، مرا ناراحت کرده است. فاطمه گرامیترین مردم نزد من است.”
هرگاه رسول خداصلی الله علیه و آله میخواست به سفری برود،، فاطمه سلام الله علیها آخرین فردی بود که با او وداع میکرد و چون از سفر بازمیگشت، فاطمه اولین کسی بود که به دیدارش می شتافت.
پیامبرصلی الله علیه و آله همواره پیش از خواب، گونه ی فاطمه سلام الله علیها را میبوسید و چهره ی خود را روی سینه او میگذاشت و برایش دعا میکرد.
فاطمه سلام الله علیها با چهرهای چون ماه شب چهارده، شبیهترین انسانها به پیامبر خدا بود. هیچ انسانی در راه رفتن، عملکرد، سخن گفتن، نشست و برخاست و راه و رسم زندگی به پیامبر خدا، شبیهتر از او نبود. هرگاه به حضور پیامبر وارد میشد، حضرت به احترام او با همه ی قامت میایستاد و او را بوسهباران میساخت و خوشآمد میگفت و دست او را میگرفت و در جای خود مینشانید.
او همواره لبخندی دلنشین و نمکین بر لب داشت و به گاه تبسم دندانهای سپید و مرتب و زیبایش به سان دانههای مروارید که در رشتهای ردیف شده باشند، نمایان میگشت.
ارجمندی و والایی فاطمه زهرا سلام الله علیها و مهر بیکران پیامبرصلی الله علیه و آله نسبت به او، باعث میشد تا بزرگان قریش در خواستگاریاش بر یکدیگر سبقت گیرند. پیامبر صلی الله علیه و آله در حالیکه پاسخ منفی به آنها میداد، میفرمود: من در این مورد در انتظار فرمان خدایم.
از جمله خواستگاران آن حضرت، عمر و ابوبکر بودند. روزی ابوبکر نزد پیامبر آمد و از دلسوزی و خیرخواهی و اسلام و ایمان خود سخن گفت. رسول خدا صلی الله علیه و آله از او پرسید: انگیزهات از این سخن چیست؟ گفت: از شما تقاضا میکنم فاطمه را به ازدواج من درآوری. پیامبر از او روی گردانید. ابوبکر بازگشت…
عمر گفت: تو همین جا باش، تا من نزد آن حضرت بروم و همان چیزی را که تو خواستی برای خود درخواست کنم. شتابان نزد پیامبر آمد و از دلسوزی و خیرخواهی و اسلام و ایمان خود سخن گفت. پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود: منظورت از این سخنان چیست؟ گفت: فاطمه را به ازدواج من درآور. پیامبر از او نیز روی گردانید…
از همه عجیبتر، خواستگاری عبدالرحمن بن عوف و عثمان بن عفان بود. به خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند و عبدالرحمن گفت: اگر فاطمه را به همسری من درآوری، صد شتر که بار همه آنها پارچههای گرانقیمت مصری باشد به اضافه ده هزار دینار طلا مهریه او میکنم. عثمان گفت: من هم، همان اندازه میدهم، به علاوه من پیش از عبدالرحمن اسلام آوردهام.
پیامبر از این خواستگاری زشت و بیمعنی چنان خشمگین شد که مشتی سنگریزه به طرف عبدالرحمن پاشید و فرمود: تو اموال خود را به رخ من میکشی؟ در این هنگام سنگریزهها تبدیل به درّ شدند، درّی که قیمت یکی از آنها به اندازه ی تمام اموال عبدالرحمن میشد.
رفته رفته این صدا در همه جا پیچید که رسول خدا صلی الله علیه و آله میخواهد تنها دخترش را به همسری علی بن ابیطالب درآورد.
هنگامیکه امیر مؤمنان به خواستگاری فاطمه زهرا سلام الله علیها رفت، چهره مبارکش از شرم گلگون شده بود. پیامبر با مشاهده او شاد و خندان شد و پرسید: برای چه نزد من آمدی؟ امیر مؤمنان به جهت ابهت پیامبر نتوانست خواسته ی خود را مطرح کند و لذا سکوت نمود. پیامبر صلی الله علیه و آله که از درون حضرت علی سلام الله علیه باخبر بود، فرمود: شاید به خواستگاری فاطمه آمدی؟ عرض کرد: آری. برای همین منظور آمدم. پیامبر فرمود:…اکنون بگذار تا این سخن را با او درمیان نهم.
آن وقت رسول خدا به زهرای اطهر سلام الله علیها فرمود: میخواهم تو را به همسری بهترین خلق خدا درآورم، نظر تو چیست؟ فاطمه که غرق در شرم و حیا بود، سر به زیر انداخت و همانند پاسخ دیگر خواستگارانش، در این مورد از خود مخالفتی نشان نداد. اینجا بود که پیامبر برخاست و فرمود:\” الله اکبر، سکوتها اقرارها.\” سکوت پرمعنای او نشانگر موافقت اوست.
فاطمه سلام الله علیها ، امیر مؤمنان را آنگونه که شایسته و بایسته بود، میشناخت و حرمتش را پاس میداشت. از سوی دیگر، امیر مؤمنان نیز به سرور بانوان همینگونه احترام میگذاشت، احترامی وصف ناپذیر.
حضرت علی میفرماید:\” به خدا قسم در طول زندگی مشترکمان هرگز او را خشمگین نساختم و بر کاری که از آن اکراه داشت، اجبار ننمودم. او نیز مرا هرگز خشمگین نساخت و نافرمانی من نکرد. او به گونهای بود که هرگاه به او مینگریستم، غمها و اندوههایم برطرف میشد\”.
حضرت علی میفرماید:\” به خدا قسم در طول زندگی مشترکمان هرگز او را خشمگین نساختم و بر کاری که از آن اکراه داشت، اجبار ننمودم. او نیز مرا هرگز خشمگین نساخت و نافرمانی من نکرد. او به گونهای بود که هرگاه به او مینگریستم، غمها و اندوههایم برطرف میشد\”.
ازدواج این دو دریای خروشان پرگوهر، پیمان دیگری از این دو چشمه نور را به خاطر می آورد؛ و دل را تا کرانه های غدیر می کشاند.
هنوز طنین صدای رسول خدا صلی الله علیه و آله به گوش می رسد:
\”….به یکدیگر سفارش کنید. آن را تبدیل نکنید. تغییر ندهید. همه بگویید: آنچه را از سوی پروردگار ت و خویشتن به ما فرمودی، در مورد امامت پیشوایان، علی امیرالمومنین و امامانی که از نسل او به دنیا می آیند شنیدیم. براین عقیده زنده ایم و بر آن می میریم. با قلبهایمان و جان هایمان و زبانهایمان و دستهایمان با تو پیمان می بندیم…\”
و بی تردید، زبانی راستگوتر از زبان زهرای علی این کلمات را تکرار نکرد؛ و چهره ای درخشان تر از چهره ی ملکوتیش برای بستن پیمان در مقابل او ننشست؛ و سینه ای پاک تر از سینه ی کبریاییش این عهد را به دل نگرفت؛ و دستی مهربان تر از دستان خداییش برای بیعت به سوی علی کشیده نشد؛ و جانی گرانقدرتر از جان پاکش این عهد را پذیرا نگردید.
چه کسی می توانست باور کند فاطمه اولین سلام الله علیها قربانی این راه خواهد بود . او که خود بخشی از پیمان بود و نیز والاترین بیعت کنندگان…!
داستان فدک او را از نخلها و نخلستان های مدینه بازپرس. قصه زبان خسته اش را از در و دیوار مسجد پیامبر بشنو! پژواک سیلی را در کوچه ها ی بنی هاشم بنیوش! فشار مصیبت ها و هجوم غم ها و سوزش جان را بین در و دیوار نظاره کن! پاداش دلی را که با مهر علی می تپد بر میخ در ببین! شکر دستانی را که برای حمایت به سوی علی دراز می شود را از شلاق ها و غلاف شمشیرها بپرس!
آخر مگر نه فاطمه پیمان بسته بود با دست و دل و زبان و مال و جان از علی حمایت نماید؟
آخر مگر نه فاطمه پیمان بسته بود با دست و دل و زبان و مال و جان از علی حمایت نماید؟
ثبت دیدگاه