حدیث
سوگند به خدا امام شما سالیان درازی غایب می شود و چشم های مومنین در فراق او اشکباران است

پنجشنبه, ۳۰ فروردین , ۱۴۰۳ Thursday, 18 April , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1978 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 187×
پ
پ

۱ـ جبران نقص 

لبعض مـوالیه: عاتب فلانا و قل له: ان الله اذا اراد بعبـد خیــرا اذا عوتب قبل.(۱)
امام على النقى (ع) به یکـى از دوستـانـش فـرمـــود:
فلانى را توبیخ کن و به او بگو: خداوند چون خیر بنده اى خواهد, هرگاه تـوبیخ شـود, بپذیـرد.(و در صـدد جبـران نقص خـود بـرآیـد). 

۲ـ جایگاه اجابت دعا 
ان لله بقـاعا یحب ان یـدعى فیها فیستجیب لمن دعاه و الحیـر منها.(۲)
همانا براى خداوند بقعه هایى است که دوست دارد در آنها به درگاه او دعا شود و دعاى دعا کننده را به اجابت رسـانـد, و حـائر حسیـن (ع) یکى از آنهاست. 

۳ـ خدا ترسى 
مـن اتقـى الله یتقـى, و مـن اطـاع الله یطـاع , ومـن اطاع الخالق لم یبال
سخط المخلوقین. و مـن اسخط الخالق فلییقـن ان یحل به سخط المخلوقیـن.(۳)
هر کـس از خدا بترسد, مردم از او بترسند, و هر که خدا را اطاعت کند, از او اطاعت کنند, و هر که مطیع آفریدگار باشد باکى از خشـم آفریدگان ندارد, وهر که خـالق را به خشـم آورد, بـایـد یقیـن کنـد که به خشـم مخلـوق دچـار مـى شــود. 

۴ـ اطاعت خیر خواه 
مـن جمع لک وده و رایه فاجمع له طـاعتک.(۴)
هر که دوستـى ونظر نهایـى اش را براى تو همه جانبه گرداند, طاعتت رابراى او همه جانبه گردان. 

۵ـ اوصاف پروردگار 
ان الله لایوصف الا بما وصف به نفسه, وانى یوصف الذى تعجز الحواس ان تدرکه و الارهـام ان تنـاله و الخطـرات ان تحـده و الابصـار عن الاحـاطه به.
ناى فى قربه و قرب فـى نایه,کیف الکیف بغیران یقال: کیف, و این الاین بلا ان یقـال: ایـن, هـو, منقطع الکیفیه و الاینیه, الـواحـد الاحـد, جل جلاله و تقـدست اسماوه.(۵)
به راستـى که خدا جز بدآنچه خودش را وصف کرده وصف نشود. کجا وصف شود آن که حواس از درکـش عاجز است, و تصورات به کنه او پى نبرند, و در دیده ها نگنجد؟ او با همه نزدیکـى اش دور است و با همه دورىاش نزدیک. کیفیت و چگـونگـى را پـدیـد کرده بدون این که خـود کیفیت و چگونگى داشته باشد , مکان را آفریده بدون ایـن که خـود مکانى داشته باشد. او از چگـونگـى و مکان بر کنار است, یکتاى یکتاست, شکوهش بزرگ و نامهایش پاکیزه است.

۶ـ اثر بخش خداست, نه روزگار 

لاتعد و لا تجعل للایـام صنعا فـى حکـم الله.(۶)
از حـد خـود تجـاوز نکـن و بـراى روزگـار هیچ اثـرى در حکم خدا قرار نـده. 

۷ـ نتیجه بى اعتنایى به مکر خدا 
من امن مکر الله و الیم اخذه, تکبر حتى یحل به قضاوه و نافذ امره , و مـن کان علـى بینه مـن ربه هانت علیه مصائب الدنیا و لو قرض و نشـر.(۷)
هر که از مکر خدا و مواخذه دردناکش آسوده زید,تکبر پیشه کند تا قضاى خدا و امر نافذش او را فرا گیرد, و هر که بر طریق خدا پرستى , محکـم واستـوار باشد, مصـائب دنیـا بـروى سبک آیـد, اگـر چه مقـراض شـود و ریز ریز گــردد. 

۸ـ تقیه 
لـو قلت ان تـارک التقیه کتـارک الصلـوه لکنت صـادقـا.(۸)
اگر بگـویـم کسى که تقیه را ترک کند مانند کسى است که نماز را ترک کرده هر آینه راست گفته ام . 

۹ـ شکر و شاکر 
الشاکـر اسعد بالشکـر منه بالنعمه التى اوجبت الشکر لان النعم متاع و الشکر نعم و عقبى.(۹)
شخص شکر گزار به سبب شکر سعادتمندتر است تا به سبب نعمتى که باعث شکر شـده است. زیـرا نعمت, کـالاى دنیـاست و شکـرگزارى نعمت دنیا و آخرت است. 

۱۰ـ دنیا جایگاه آزمایش 
ان الله جعل الدنیا دار بلوى و الاخره دار عقب و جعل بلوى الدنیا لثواب الاخره سببـا و ثـواب الاخـره مـن بلـوى الـدنیـا عوضـا.(۱۰)
همانا که خداوند دنیا را سراى امتحان و آزمایش ساخته و آخرت را سراى رسیدگى قرار داده است, و بلاى دنیا را وسیله ثواب آخرت, و ثـواب آخرت را عوض بلاى دنیا قرار داده است.

۱۱ـ ستمکار بردبار 

ان الظالم الحالم یکاد ان یعفى علیه بحلمه, و ان المحق السفیه یکاد ان نور یکاد ان یطفىء نور حقه بسفهه.(۱۱)
به راستى ستمکار بردبار , بسا که به وسیله حلم و بردبارى خود از ستمش گذشت شـود و حقـدار نابخرد , بسا که به سفاهت خود, نـور حق خـویـش را خامـوش کنـد. 

۱۲ـ آدم بى شخصیت 
من هانت علیه نفسه فلا تامن شره.(۱۲)
کسـى که خـود را پست شمـارد , از شـر او در امـان مبـاش. 

۱۳ـ دنیا جایگاه سود و زیان 
الـدنیـا سـوق ربح فیها قـوم و خسـر آخـرون.(۱۳)
دنیـا بـازارى است که گـروهـى در آن سـود بـرنـد و دسته اى زیـان ببیننــد. 

۱۴ـ حسد وخودخواهى 
الحسد ماحق الحسنات , الزهو جالب المقت و العجب صارف عن طلب العلم داع الى الغمط و الجهل , والبخل ادم الاخلاق و الطمع سجیه سیئه.(۱۴)
حسد نیکوییها را نابود سازد, و دروغ , دشمنى آورد, وخـودپسندى مانع از طلب دانـش وخواهنده خوارى و جهل گردد, و بخل ناپسندیده تریـن خلق و خـوى است, وطمع خصلتى ناروا و ناشایسته است. 

۱۵ـ پرهیز از تملق 
قال ابوالحسن الثالث(ع) لرجل و قد اکثر من افراط الثناء علیه: اقبل على شانک, فان کثره الملق یهجـم علـى الظنه واذا حللت مـن اخیک فـى محل الثقه, فاعدل عن الملق الى حسن النیه.(۱۵)
امام هادى (ع) به کسـى که در ستـایـش از ایشان افـراط کـرده بـود فرمودند: از این کار خـوددارى کـن که تملق بسیار, بدگمانى به بار مـىآورد و اگر اعتماد بـرادر مـومنت از تـو سلب شـد از تملق او دست بـردار و حسـن نیت نشـان ده.

۱۶ـ جایگاه حسن ظن و سوء ظن 

اذا کان زمان العدل فیه اغلب من الجور فحرام ان یظن باحد سوء حتى یعلم ذلک منه, واذا کان الجـور اغلب فیه مـن العدل فلیـس لاحد ان یظن باحـد خیرا ما لـم یعلم ذلک منه.(۱۶)
هرگاه در زمانه اى عدل بیـش از ظلم رایج باشد, بدگمانـى به دیگرى حرام است, مگر آن که (آدمـى ) بـدى از کسـى ببینـد. و هرگاه در زمانه اى ظلـم بیـش ازعدل باشد, تا وقتـى که (آدمـى) خیرى ازکسـى نبینـد, نبایـد به او خـوشبیـن باشـد. 

۱۷ـ بهتر از نیکى و زیباتر از زیبایى 
خیر من الخیر فاعله, و اجمل من الجمیل قائله, وارجح من العلم حامله, و شـر مـن الشـر جـالبه , و اهـول مـن الهول راکبه.(۱۷)
بهتر از نیکى , نیکوکار است و زیباتر از زیبایى گوینده آن است , و برتر از علـم, حـامل آن است , و بـدتـر از بـدى , عامل آن است و وحشنـاک تــر از وحشت آوردنده آن است. 

۱۸ـ توقع بیجا 
لاتطلب الصفا ممن کدرت علیه, و لا الوفاء لمن غدرت به, و لا النصح ممن صرفـت سوء ظنک الیه, فـانمـا قلب غیرک کقلبک له.(۱۸)
از کسى که بر او خشم گرفته اى , صفا و صمیمیت مخواه و از کسى که به وى خیانت کرده اى وفا مطلب و از کسـى که به او بـدبیـن شده اى, انتظار خیرخـواهـى نداشته بـاش, که دل دیگـران بـراى تـو همچـون دل تـو بــراى آنهاست. 

۱۹ـ برداشت نیکو از نعمتها 
القوا النعم بحسـن مجاورتها والتمسوا الزیاده فیها بالشکر علیهـا, واعلموا ان النفـس اقبل شـىء لمـا اعطیت و امنع شـىء لما منعت.(۱۹)
نعمتها را با برداشت خوب از آنهابه دیگران ارائه دهید و با شکرگزارى افزون کنید, و بدانید که نفـس آدمـى رو آورنده تریـن چیز است به آنچه به او بـدهـى و بـازدارنـده تـریـن چیز است از آنچه که از او بازدارى. 

۲۰ـ خشم به زیردستان 
الغضب على من تملک لوم.(۲۰)
خشم بر زیردستان از پستى است.

پیشنهاد گروه فرهنگی امیدواران
امام هادی علیه السلام در قفس شیر

۲۱ـ عاق والدین 

العقوق ثکل من لم یثکل .(۲۱)
نـافـرمـانـى فـرزنـد از پـدر و مـادر, داغ داغ نـادیـدگـان است. 

۲۲ـ تاثیر صله رحم در ازیاد عمر 
ان الرجل لیکون قد بقى مـن اجله ثلاثون سنه فیکون وصولا لقرابته وصولا لرحمه, فیجعلها الله ثلاثه و ثلاثین سنه, و انه لیکون قد بقى مـن اجله ثلاث و ثلاثون سنه فیکـون عاقـا لقـرابته قـاطعا لـرحمه, فیجعلها الله ثلاث سنین.(۲۲)
چه بسا شخصى که مدت عمرش مثلا سى سال مقدر شده باشد به خاطر صله رحم و پیوند با خـویشاوندانـش, خـداوندعمرش رابه ۳۳ سال برساند. و چه بسا کسـى که مدت عمرش ۳۳سال مقدر شده باشد به خاطر آزردن خـویشاوندان وقطع رحمـش , خـداوند عمرش را به سه سال برساند. 

۲۳ـ نتیجه عاق والدین 
العقـوق یعقب القله و یـودى الى الذله.(۲۳)
نارضایتى پدر و مادر, کمى روزى را به دنبال دارد, آدمى را به ذلت مى کشاند. 

۲۴ـ مصیبت بى طاقت 
المصیبه للصـابـر واحـده وللجـازع اثنـان.(۲۴)
مصیبت بـراى صـابـر یکـى است و بـراى کسـى که بـى طـاقتـى مـى کنـد دوتـاست. 

۲۵ـ همراهان دنیا و آخرت 
النـاس فـى الـدنیـا بـالامـوال و فـى الاخـره بـالاعمـال.(۲۵)
مـردم در دنیـا بـا امـوالشـان و در آخـرت بـا اعمـالشـان هستند.

۲۶ـ شوخى بیهوده 

الهزل فکـاهه السفهاء و صناعه الجهال.(۲۶)
مسخـرگـى , تفـریح سفیهان و کـار جــاهلان است. 

۲۷ـ زمان جان دادن 
اذکـر مصـرعک بیـن یـدى اهلک و لا طبیب یمنعک و لا حبیب ینعفک.(۲۷)
وقت جـان دادنت نزد خـانـواده ات را به یاد آر که در آن هنگام طبیبى جلوگیر مرگت و دوستى نفع رسانت نباشد. 

۲۸ـ نتیجه جدال 
المراء یفسد الصداقه القدیمه و یحلل العقده الوثیقه واقل ما فیه ان تکون فیه المغالبه و الغالبه اس اسباب القطیعه.(۲۸)
جدال, دوستى قدیمى را تباه مى کند و پیوند اعتماد را مى گشاید و کمترین چیزى که درآن است غلبه بـر دیگـرى است, که آن هـم سبب جـدایـى مـى شـود. 

۲۹ـ حکمت ناپذیرى دل فاسد 
الحکمه لاتنجع فى الطباع الفاسده.(۲۹)
حکمت, اثرى در دلهاى فاسد نمى گذارد. 

۳۰ـ درک لذت در قلت 
السهر الذ للمنـام الجـوع یزیـد فـى طیب الطعام.(۳۰)
شب بیـدارى سبب لذت بخشـى خواب, و گرسنگى سبب خوش خوارکى در طعام ناب است.

۳۱ـ اسیر زبان 

راکب الحرون اسیـر نفسه, والجـاهل اسیـر لسـانه.(۳۱)
کسى که بر اسب سرکش ,سوار است, اسیر هواى نفس خویش و نادان اسیر زبان خویش است. 

۳۲ـ تصمیم قاطع 
اذکـر حسـرات التفـریط بـاخذ تقـدیـم الحزم.(۳۲)
افسـوس کـوتـاهـى در انجـام کـار را بـا گـرفتـن تصمیـم قـاطع جبـران کـن. 

۳۳ـ خشم وکینه توزى 
العتـاب مفتـاح الثقـال, و العتـاب خیـر مـن الحقـد.(۳۳)
خشـم و تنـدى , کلیـد گـرانبارى است و خشـم بهتـراز کینه تـوزى است. 

۳۴ـ ظهور مقدرات 
المقادیر تریک ما لا یخطر ببالک.(۳۴)
مقـدرات چیزهایـى را بـر تـو نمایان مى سـازد که به فکرت خطـور نکـرده است. 

۳۵ـ خودخواهان مغضوب 
من رجى عن نفسه کثر الساخطون علیه.(۳۵)
هـر که از خـود راضـى بـاشـد خشمگیـران بـر او زیـاد خـواهنـد بـــود.

۳۶ـ تباهى فقر 

الفقر شره النفس و شده القنوط.(۳۶) 
فقـر مـایه آزمنـدى نفـس و سبب نـاامیـدى زیـاد است . 
۳۷ـ راه پرستش 
لـو سلک النـاس وادیـا شعبـا لسلکت وادى رجل عبـدالله وحـده خـالصـا. (۳۷)
اگر مردم به راههاى گوناگونى روند, من به راه کسـى که تنها خدا را خالصانه مى پرستد خواهم رفت. 

۳۸ـ آثار گوشت خوارى 
مـن تـرک اللحـم اربعیـن صباحا ساء خلقه و من اکل اللحم اربعیـن صباحا ساء خلقه.(۳۸)
کسى که چهل روز گـوشت نخـورد بد خلقى پیدا کند, وکسى که چهـل روز پى در پى نیز گوشت بخورد اخلاقش بد شود. 

۳۹ـ یکانگى خدا 
لـم یزل الله وحـده لاشـىء معه ثـم خلق الاشیـاء بدیعا و اختار لنفسه احســن الاسماء.(۳۹)
خـداوند از ازل تنها بـود و چیزى بــا او نبـود سپــس اشیـاء را بـه صـورت نـو ظهور آفـریـد وبـراى خـودش بهتـریـن نـامها را بـرگزیــد. 

۴۰ـ فروتنى 
التـواصع ان تعطـى النـاس مـا تحب ان تعطــاه.(۴۰)
فـروتنـى آن است که با مـردم چنـان کنـى که دوست دارى بـا تو چنان باشنـد.

پى نوشت ها: 
۱- تحف العقول,ص ۴۸۱٫چاپ مدرسین قم.
۲- همان,ص ۴۸۲٫
۳- همان,ص ۴۸۲٫
۴- تحف العقول, ص ۴۸۳٫
۵- همان,ص ۴۸۲٫
۶- تحف العقول , ص ۴۸۳٫
۷- همان,ص ۴۸۳٫
۸- همان,ص ۴۸۳٫
۹- تحف العقول , ص ۴۸۳٫
۱۰- همان, ص ۴۸۳٫
۱۱- همان,ص ۴۸۳٫
۱۲- تحف العقول , ص ۴۸۳٫
۱۳- همان,ص ۴۸۳٫
۱۴- مسند الامام الهادى,ص ۳۰۲٫
۱۵- مسند الامام الهادى, ص ۳۰۲٫
۱۶- همان, ص ۳۰۴٫
۱۷- مسند الامام الهادى,ص ۳۰۴٫
۱۸- همان,ص ۳۰۵٫
۱۹- همان,ص ۳۰۵٫
۲۰- مسند الامام الهادى ,ص ۳۰۴٫
۲۱- همان,ص ۳۰۴٫
۲۲- همان,ص ۳۰۳٫
۲۳- مسند الامام الهادى,ص ۳۰۳٫
۲۴ـ همـان,ص ۳۰۴٫
۲۵ـ همـان,ص ۳۰۴٫
۲۶ـ همان,ص ۳۰۴٫
۲۷- مسندالامام الهادى,ص ۳۰۴٫
۲۸- همان,ص ۳۰۴٫
۲۹- پیشین,ص ۳۰۴٫
۳۰- همان,ص ۳۰۴٫
۳۱- مسند الامام الهادى ص ۳۰۴٫
۳۲- همان ص ۳۰۴٫
۳۳- همان,ص ۳۰۴٫
۳۴- همان,ص ۳۰۳٫
۳۵- همان,ص ۳۰۳٫
۳۶- بحارالانوار,ج ۷۸,ص ۳۶۸٫
۳۷- همان,ج ۷۸,ص ۲۴۵٫
۳۸- همان,ج ۵۶,ص ۳۲۶٫
۳۹- همان,ج ۵۷,ص ۸۳٫
۴۰- محجه البیضاء,ج ۵,ص ۲۲۵٫

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.