حدیث
سوگند به خدا امام شما سالیان درازی غایب می شود و چشم های مومنین در فراق او اشکباران است

شنبه, ۱ اردیبهشت , ۱۴۰۳ Saturday, 20 April , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1978 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 187×
پ
پ

جانشینان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دوازده نفر هستند.

عن جَابِر بْنَ سَمُرَةَ : سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ: يَكُونُ بَعْدِي‏ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ‏

پیامبر اکرم ص فرمودند : جانشینان بعد از من دوازده نفرند که همگی از قریش هستند.

بحار الأنوار ،ج‏36، ص 239

آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در زمان حیاتشان، جانشینانشان را معرفی کرده بودند؟

آیا تعداد و اسامی امامان از قبل مشخص بوده است؟

در منابع حدیثی شیعه، روایات متعددی از اخبار پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امامان معصوم علیهم السلام، از تعداد، نام و مشخصات جانشینان پیامبر و حجتهای الاهی آمده است .

پیروان خلفای غاصب، به تبعیت از بزرگانشان این روایات را در منابع خود نیاورده اند، اما حتی آنان هم نتوانسته اند، از ذکر اخباری که از پیامبر نقل شده و تعداد جانشینان ایشان و قریشی بودن آنان را مشخص می کند، ممانعت کنند، زیرا این روایات در حد تواتر نقل شده اند.

اهل سنت در راستای تحریف معنوی روایات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره ی تعداد جانشینان، خودشان 12 خلیفه مشخص کرده اند. جالب است که 12 جانشینی که محدثان و مورخان اهل سنت معرفی کرده اند، با یکدیگر متفاوت است !!!!!!!!!!

 اما در منابع شیعی، همه جا این دوازده جانشین به یک صورت معرفی شده‌اند.

محدث عالیقدر شیعه، شیخ کلینی در کتاب کافی در بخش کتاب الحجه، در بابی با عنوان “ما جاء فی الائمه الاثنی عشر” تعدادی از این روایات را جمع‌آوری کرده است.

برخی از این روایات را در ادامه ذکر می‎‌کنیم.

(1)

قال رَسُول اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم: أَنَا أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‏ ثُمَّ أَخِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ‏ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‏ فَإِذَا اسْتُشْهِدَ عَلِيٌّ فَالْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍ‏ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‏ ثُمَّ ابْنِيَ الْحُسَيْنُ مِنْ بَعْدِهِ‏ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‏ فَإِذَا اسْتُشْهِدَ فَابْنُهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ‏ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‏ وَ سَتُدْرِكُهُ يَا عَلِيُ‏  ثُمَّ ابْنُهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍ‏ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‏ وَ سَتُدْرِكُهُ يَا حُسَيْنُ ثُمَّ يُكَمِّلُهُ اثْنَيْ عَشَرَ إِمَاماً تِسْعَةً مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ

الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏1، ص: 529، ح4

سليم بن قيس گويد: شنيدم عبد اللَّه بن جعفر طيار گفت: من و حسن و حسين و عبد اللَّه بن عباس و عمر بن ام سلمه و اسامة بن زيد نزد معاويه بوديم كه ميان من و معاويه سخن درگرفت.

من به معاويه گفتم: من از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله شنيدم كه ميفرمود: من نسبت به مؤمنين از خود آنها اولى هستم، سپس برادرم على بن ابى طالب نسبت به مؤمنين از خودشان اولى است و چون على عليه السلام شهيد شد حسن بن على نسبت به مؤمنين از خودشان أولى است، آنگاه پس از او پسرم حسين نسبت به مؤمنين از خودشان اولى است و چون او شهيد شود، پسرش على بن الحسين نسبت به مؤمنين از خودشان اولى است، اى على! (بن ابى طالب) تو او را درك ميكنى، سپس پسرش محمد بن على، نسبت به مؤمنين از خودشان اولى است، و اى حسين! تو او را درك ميكنى، سپس تو دوازده امام را كامل ميكنى.

در ادامه ی روایت آمده است که :

 قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ وَ اسْتَشْهَدْتُ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَبَّاسٍ وَ عُمَرَ ابْنَ أُمِّ سَلَمَةَ وَ أُسَامَةَ بْنَ زَيْدٍ فَشَهِدُوا لِي عِنْدَ مُعَاوِيَةَ قَالَ سُلَيْمٌ وَ قَدْ سَمِعْتُ ذَلِكَ مِنْ سَلْمَانَ وَ أَبِي ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادِ وَ ذَكَرُوا أَنَّهُمْ سَمِعُوا ذَلِكَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص.

عبد اللَّه بن جعفر گويد: من از حسن و حسين و عبد اللَّه بن عباس و عمر بن ام سلمه و اسامة بن زيد (كه در محضر معاويه حاضر بودند) گواهى خواستم، آنها نزد معاويه بسخن من گواهى دادند.

قطعا گواهی این اشخاص صاحب نام، در تاریخ بسیار مهم است.

(2)

حدیث لوح حضرت فاطمه سلام الله علیها

این حدیث یکی از زیباترین احادیث در معرفی جانشینان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می باشد که داستان بسیار زیباتری هم دارد.

ابتدا از زبان حضرت صادق علیه السلام اشاره ی مختصری به داستان خواهیم کرد و سپس متن حدیث را نقل می کنیم:

امام صادق عليه السلام فرمايد: پدرم بجابر بن عبد اللَّه انصارى فرمود: من با تو كارى دارم، چه وقت برايت آسان‏تر است كه ترا تنها ببينم و از تو سؤال كنم؟ جابر گفت: هر وقت شما بخواهى، پس روزى با او در خلوت نشست و به او فرمود: در باره لوحى كه آن را در دست مادرم فاطمه عليها السلام دختر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله ديده‏ئى و آنچه مادرم بتو فرمود كه در آن لوح نوشته بود، بمن خبر ده.

جابر گفت: خدا را گواه مي گيرم كه من در زمان حيات رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله خدمت مادرت فاطمه عليها السلام رفتم و او را به ولادت حسين عليه السلام تبريك گفتم، در دستش لوح سبزى ديدم كه گمان كردم از زمرد است و مكتوبى سفيد در آن ديدم كه چون رنگ خورشيد (درخشان) بود.

به او  عرض كردم: دختر پيغمبر! پدر و مادرم قربانت، اين لوح چيست؟ فرمود: لوحى است كه خدا آن را به رسولش صلّى اللَّه عليه و آله اهدا فرمود، اسم پدرم و اسم شوهرم و اسم دو پسرم و اسم اوصياء از فرزندانم در آن نوشته است و پدرم آن را بعنوان مژدگانى بمن عطا فرموده.

جابر گويد: سپس مادرت فاطمه عليها السلام آن را بمن داد. من آن را خواندم و رونويسى كردم پدرم به او گفت: اى جابر! آن را بر من عرضه مي دارى؟ عرض كرد: آرى. آنگاه پدرم همراه جابر بمنزل او رفت، جابر ورق صحيفه‏ئى بيرون آورد. پدرم فرمود: اى جابر، تو در نوشته‏ات نگاه كن تا من برايت بخوانم، جابر در نسخه خود نگريست و پدرم قرائت كرد، حتى حرفى با حرفى اختلاف نداشت.

آنگاه جابر گفت: خدا را گواه مي گيرم كه اين گونه در آن لوح نوشته ديدم:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* هَذَا كِتَابٌ‏ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ لِمُحَمَّدٍ نَبِيِّهِ وَ نُورِهِ وَ سَفِيرِهِ وَ حِجَابِهِ وَ دَلِيلِهِ‏ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ‏ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعَالَمِينَ عَظِّمْ يَا مُحَمَّدُ أَسْمَائِي وَ اشْكُرْ نَعْمَائِي وَ لَا تَجْحَدْ آلَائِي إِنِّي‏ أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا قَاصِمُ الْجَبَّارِينَ وَ مُدِيلُ الْمَظْلُومِينَ وَ دَيَّانُ الدِّينِ إِنِّي‏ أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَمَنْ رَجَا غَيْرَ فَضْلِي أَوْ خَافَ غَيْرَ عَدْلِي عَذَّبْتُهُ‏ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ‏ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ‏ فَإِيَّايَ فَاعْبُدْ وَ عَلَيَّ فَتَوَكَّلْ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ اين نامه از جانب خداوند عزيز حكيم است براى محمد پيغمبر او، و نور و سفير و دربان و دليل او، كه روح الامين از نزد پروردگار جهان بر او نازل شود.

اى محمد أسماء مرا بزرگ شمار و نعمت هاى مرا سپاس گزار و الطاف مرا انكار مدار.

همانا منم خدائى كه جز من شايان پرستشى نيست، منم شكننده جباران و دولت رساننده بمظلومان و جزا دهنده روز رستاخيز، همانا منم خدائى كه جز من شايان پرستشى نيست، هر كه جز فضل مرا اميدوار باشد (باينكه خود را مستحق ثواب من داند) و از غير عدالت من بترسد، (باينكه كيفر مرا ستم انگارد) او را عذابى كنم كه هيچ يك از جهانيان را نكرده باشم، پس تنها مرا پرستش كن و تنها بر من توكل نما.

إِنِّي لَمْ أَبْعَثْ نَبِيّاً فَأُكْمِلَتْ أَيَّامُهُ وَ انْقَضَتْ مُدَّتُهُ إِلَّا جَعَلْتُ لَهُ وَصِيّاً وَ إِنِّي فَضَّلْتُكَ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ وَ فَضَّلْتُ وَصِيَّكَ عَلَى الْأَوْصِيَاءِ وَ أَكْرَمْتُكَ بِشِبْلَيْكَ‏ وَ سِبْطَيْكَ حَسَنٍ وَ حُسَيْنٍ فَجَعَلْتُ حَسَناً مَعْدِنَ عِلْمِي بَعْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ أَبِيهِ وَ جَعَلْتُ حُسَيْناً خَازِنَ وَحْيِي وَ أَكْرَمْتُهُ بِالشَّهَادَةِ وَ خَتَمْتُ لَهُ بِالسَّعَادَةِ فَهُوَ أَفْضَلُ مَنِ اسْتُشْهِدَ وَ أَرْفَعُ الشُّهَدَاءِ دَرَجَةً جَعَلْتُ كَلِمَتِيَ التَّامَّةَ مَعَهُ وَ حُجَّتِيَ الْبَالِغَةَ عِنْدَهُ بِعِتْرَتِهِ أُثِيبُ وَ أُعَاقِبُ

من هيچ پيغمبرى را مبعوث نساختم كه دورانش كامل شود و مدتش تمام گردد، جز اينكه براى او وصى و جانشينى مقرر كردم. و من ترا بر پيغمبران برترى دادم و وصى ترا بر اوصياء ديگر، و ترا بدو شير زاده و دو نوه‏ات حسن و حسين گرامى داشتم، و حسن را بعد از سپرى شدن روزگار پدرش كانون علم خود قرار دادم و حسين را خزانه دار وحى خود ساختم و او را بشهادت گرامى داشتم و پايان كارش را بسعادت رسانيدم، او برترين شهداست و مقامش از همه آنها عاليتر است. كلمه تامه خود را همراه او و حجت رساى خود (براهين قطعى امامت) را نزد او قرار دادم، بسبب عترت‏  او پاداش و كيفر دهم.

پیشنهاد گروه فرهنگی امیدواران
قصه اشک: آقامون دلبره ...

أَوَّلُهُمْ عَلِيٌّ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ وَ زَيْنُ أَوْلِيَائِيَ الْمَاضِينَ‏ وَ ابْنُهُ شِبْهُ جَدِّهِ الْمَحْمُودِ مُحَمَّدٌ الْبَاقِرُ عِلْمِي وَ الْمَعْدِنُ لِحِكْمَتِي سَيَهْلِكُ الْمُرْتَابُونَ فِي جَعْفَرٍ الرَّادُّ عَلَيْهِ كَالرَّادِّ عَلَيَّ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأُكْرِمَنَّ مَثْوَى جَعْفَرٍ وَ لَأَسُرَّنَّهُ فِي أَشْيَاعِهِ وَ أَنْصَارِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ أُتِيحَتْ‏ بَعْدَهُ مُوسَى فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ حِنْدِسٌ- لِأَنَّ خَيْطَ فَرْضِي لَا يَنْقَطِعُ وَ حُجَّتِي لَا تَخْفَى وَ أَنَّ أَوْلِيَائِي يُسْقَوْنَ بِالْكَأْسِ الْأَوْفَى مَنْ جَحَدَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ جَحَدَ نِعْمَتِي وَ مَنْ غَيَّرَ آيَةً مِنْ كِتَابِي فَقَدِ افْتَرَى عَلَيَّ

نخستين آنها سرور عابدان و زينت اولياء گذشته من است.

و پسر او كه مانند جد محمود (پسنديده) خود محمد است، او شكافنده علم من و كانون حكمت من است.

و جعفر است كه شكّ‏كنندگان در باره او هلاك ميشوند، هر كه او را نپذيرد (خود او را بامامت نپذيرد يا سخنش را باطاعت) مرا نپذيرفته، سخن و وعده پابرجاى من است كه: مقام جعفر را گرامى‏دارم و او را نسبت به پيروان و ياران و دوستانش مسرور سازم.

پس از او موسى است كه (در زمان او) آشوبى سخت و گيج‏كننده فرا گيرد، زيرا رشته وجوب اطاعت من منقطع نگردد و حجت من پنهان نشود و همانا اولياء من با جامى سرشار سير آب شوند. هر كس يكى از آنها را انكار كند، نعمت مرا انكار كرده و آنكه يك آيه از كتاب مرا تغيير دهد، بر من دروغ بسته است.

 وَيْلٌ لِلْمُفْتَرِينَ الْجَاحِدِينَ عِنْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ مُوسَى عَبْدِي وَ حَبِيبِي وَ خِيَرَتِي فِي عَلِيٍّ وَلِيِّي وَ نَاصِرِي وَ مَنْ أَضَعُ عَلَيْهِ أَعْبَاءَ النُّبُوَّةِ وَ أَمْتَحِنُهُ بِالاضْطِلَاعِ بِهَا يَقْتُلُهُ عِفْرِيتٌ مُسْتَكْبِرٌ يُدْفَنُ فِي الْمَدِينَةِ الَّتِي بَنَاهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ‏ إِلَى جَنْبِ شَرِّ خَلْقِي حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَسُرَّنَّهُ بِمُحَمَّدٍ ابْنِهِ وَ خَلِيفَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ وَ وَارِثِ عِلْمِهِ فَهُوَ مَعْدِنُ عِلْمِي وَ مَوْضِعُ سِرِّي وَ حُجَّتِي عَلَى خَلْقِي لَا يُؤْمِنُ عَبْدٌ بِهِ إِلَّا جَعَلْتُ الْجَنَّةَ مَثْوَاهُ وَ شَفَّعْتُهُ فِي سَبْعِينَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ كُلُّهُمْ قَدِ اسْتَوْجَبُوا النَّارَ

پس از گذشتن دوران بنده و دوست و برگزيده‏ام موسى، واى بر دروغ‏بندان و منكرين على (امام هشتم عليه السلام) و دوست و ياور من و كسى كه بارهاى سنگين نبوت را بدوش او گذارم و بوسيله انجام دادن آنها امتحانش كنم (گويا اشاره بپذيرفتن امر دشوار ولايت عهديست) او را مردى پليد و گردنكش (مأمون) ميكشد و در شهرى كه (طوس) بنده صالح (ذو القرنين) آن را ساخته است، پهلوى بدترين مخلوقم (هارون) بخاك سپرده مى‏شود، فرمان و وعده من ثابت شده كه:

او را بوجود پسرش و جانشين و وارث علمش محمد مسرور سازم، او كانون علم من و محل راز من و حجت من بر خلقم ميباشد، هر بنده‏ئى باو ايمان آورد، بهشت را جايگاهش سازم و شفاعت او را نسبت بهفتاد تن از خاندانش كه همگى سزاوار دوزخ باشند بپذيرم.

وَ أَخْتِمُ بِالسَّعَادَةِ لِابْنِهِ عَلِيٍّ وَلِيِّي وَ نَاصِرِي وَ الشَّاهِدِ فِي خَلْقِي وَ أَمِينِي عَلَى وَحْيِي أُخْرِجُ مِنْهُ الدَّاعِيَ إِلَى سَبِيلِي وَ الْخَازِنَ لِعِلْمِيَ الْحَسَنَ وَ أُكْمِلُ ذَلِكَ بِابْنِهِ م‏ح‏م‏د رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ عَلَيْهِ كَمَالُ مُوسَى وَ بَهَاءُ عِيسَى وَ صَبْرُ أَيُّوبَ فَيُذَلُّ أَوْلِيَائِي فِي زَمَانِهِ وَ تُتَهَادَى رُءُوسُهُمْ كَمَا تُتَهَادَى رُءُوسُ التُّرْكِ وَ الدَّيْلَمِ فَيُقْتَلُونَ وَ يُحْرَقُونَ وَ يَكُونُونَ خَائِفِينَ مَرْعُوبِينَ وَجِلِينَ تُصْبَغُ الْأَرْضُ بِدِمَائِهِمْ وَ يَفْشُو الْوَيْلُ وَ الرَّنَّةُ فِي نِسَائِهِمْ أُولَئِكَ أَوْلِيَائِي حَقّاً بِهِمْ أَدْفَعُ كُلَّ فِتْنَةٍ عَمْيَاءَ حِنْدِسٍ وَ بِهِمْ أَكْشِفُ الزَّلَازِلَ وَ أَدْفَعُ الْآصَارَ وَ الْأَغْلَالَ‏ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ‏ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ‏ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ

الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏1، ص: 528، ح3

و عاقبت كار پسرش على را كه دوست و ياور من و گواه در ميان مخلوق من و امين وحى من است بسعادت رسانم. از او بوجود آورم دعوت‏كننده بسوى را هم و خزانه‏دار علمم حسن (امام عسكرى عليه السلام) را.

و اين رشته را بوجود پسر او «م ح م د» كه رحمت براى جهانيانست كامل كنم، او كمال موسى و رونق عيسى و صبر ايوب دارد. در زمان (غيبت) او دوستانم خوار گردند و (ستمگران) سرهاى آنها را براى يك ديگر هديه فرستند، چنان كه سرهاى ترك و ديلم (كفار) را بهديه فرستند، ايشان را بكشند وبسوزانند، و آنها ترسان و بيمناك و هراسان باشند، زمين از خونشان رنگين گردد و ناله و وا ويلا در ميان زنانشان بلند شود، آنها دوستان حقيقى منند. بوسيله آنها هر آشوب سخت و تاريك را بزدايم و از بركت آنها شبهات و مصيبات و زنجيرها را بردارم، درودها و رحمت پروردگارشان بر آنها باد، و تنها ايشانند، هدايت‏شدگان.

(3)

قال امیرالمومنین علی علیه السلام : يَا هَارُونِيُّ إِنَّ لِمُحَمَّدٍ اثْنَيْ عَشَرَ إِمَامَ عَدْلٍ لَا يَضُرُّهُمْ خِذْلَانُ مَنْ خَذَلَهُمْ وَ لَا يَسْتَوْحِشُونَ بِخِلَافِ مَنْ خَالَفَهُمْ وَ إِنَّهُمْ فِي الدِّينِ أَرْسَبُ مِنَ الْجِبَالِ‏  الرَّوَاسِي فِي الْأَرْضِ وَ مَسْكَنُ مُحَمَّدٍ فِي جَنَّتِهِ مَعَهُ أُولَئِكَ الِاثْنَيْ عَشَرَ الْإِمَامَ الْعَدْل‏

الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏1، ص: 529، بخشی از  ح 5

اى هارونى! حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم دوازده امام عادل دارد كه هر كه ايشان را واگذارد و رها كند، به آنها زيانى نرسد و آن ها از مخالفت مخالفين وحشت نكنند و در امر دين از كوه هاى پا برجاى روى زمين استوارترند و محل سكونت محمد در بهشت خود او است و همراهيان او همين دوازده امام عادل باشند.

(4)

سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ علیه السلام يَقُولُ‏ : إِنَّ اللَّهَ‏ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِهِ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ … يَعْبُدُونَهُ قَبْلَ خَلْقِ الْخَلْقِ يُسَبِّحُونَ اللَّهَ وَ يُقَدِّسُونَهُ وَ هُمُ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم.

الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏1، ص: 531، ح 6

شنيدم على بن الحسين عليهما السلام مي فرمود: همانا خدا محمد و على و يازده فرزند او را از نور عظمت خود آفريد .آن ها  او را عبادت مي كردند. پيش از آفرينش مخلوق، خدا را تسبيح و تقديس مي نمودند. ايشان ائمه عليهم السلام از فرزندان رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله‏اند.

(5)

… فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام : إِنَّ لِهَذِهِ الْأُمَّةِ اثْنَيْ عَشَرَ إِمَاماً هُدًى مِنْ ذُرِّيَّةِ نَبِيِّهَا وَ هُمْ مِنِّي وَ أَمَّا مَنْزِلُ نَبِيِّنَا فِي الْجَنَّةِ فَفِي أَفْضَلِهَا وَ أَشْرَفِهَا جَنَّةِ عَدْنٍ وَ أَمَّا مَنْ مَعَهُ فِي مَنْزِلِهِ فِيهَا فَهَؤُلَاءِ الِاثْنَا عَشَرَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ وَ أُمُّهُمْ وَ جَدَّتُهُمْ وَ أُمُّ أُمِّهِمْ وَ ذَرَارِيُّهُمْ لَا يَشْرَكُهُمْ فِيهَا أَحَدٌ.

الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏1، ص: 532  بخشی از ح 8

….اين امت دوازده امام هادى از نسل پيغمبرش دارد و آنها از نژاد من هستند و اما منزل پيغمبر ما در بهترين و شريفترين مقام بهشت بنام جنت عدن است و اما همراهيان او در آن منزل، همين دوازده تن از نسل او باشند با مادرشان و جده آنها و مادر مادر آنها (خديجه عليها السلام) و اولاد ايشان، كسى ديگر با ايشان در آن منزل شركت ندارد.

(6)

عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى فَاطِمَةَ علیه السلام وَ بَيْنَ يَدَيْهَا لَوْحٌ فِيهِ أَسْمَاءُ الْأَوْصِيَاءِ مِنْ وُلْدِهَا فَعَدَدْتُ اثْنَيْ عَشَرَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ ع ثَلَاثَةٌ مِنْهُمْ مُحَمَّدٌ وَ ثَلَاثَةٌ مِنْهُمْ عَلِيٌ‏ .

الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏1، ص: 532، ح 9

جابر بن عبد اللَّه انصارى گويد: خدمت فاطمه عليها السلام رسيدم، در برابرش لوحى بود كه نام هاى اوصياء از فرزندان او در آن بود، من شمردم، دوازده نفر بودند، آخر آنها قائم عليه السلام بود، سه محمد در ميان آن ها بود و سه على ( از فرزندان حضرت زهرا سلام الله علیها ).

توضيح‏

اين روايت در برخی از مجامع حدیثی «چهار على» ذكر شده است. اما  اگر مقصود، امامان از فرزندان فاطمه عليها السلام باشند ، پس سه امام از فرزندان حضرت زهرا سلام الله علیها ، علی نام دارند و یک امام، همسر ایشان است.

(7)

عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: يَكُونُ تِسْعَةُ أَئِمَّةٍ بَعْدَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ.

الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏1، ص: 533، ح 15

امام باقر عليه السلام فرمود: بعد از حسين بن على عليهما السلام،  9 امام ميباشد و نهمى آنها امام قائم عليه السلام است.

با توجه به همین هفت روایت، می یابیم که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم در حیات خود ، جانشینان خود را با اسم و ویژگی معرفی کرده بودند و حتی تصریح زیادی وجود دارد که آخرین آن ها حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، نهمین فرزند از نسل امام حسین علیه السلام می باشد.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.