حدیث
سوگند به خدا امام شما سالیان درازی غایب می شود و چشم های مومنین در فراق او اشکباران است

جمعه, ۳۱ فروردین , ۱۴۰۳ Friday, 19 April , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1978 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 187×
پ
پ

حجره در بسته 

دل افسرده ام با غم قرین است کـه در فـکر جــواد العـــارفیــن است
چرا غمگین در این عالم نباشم پریشان قلب ختم المرسلین است
شد از زهر جفا و کینه مسموم جهان از ماتمش با غم قــرین است
به هنگام شباب، از کید دشمن خـزان، گلـزار سلطـــان مبیـن است
میــان حجـــره در بســــته بـر او زاهـش، لـرزه بر عـرش بــرین است
غبــار غم نشسته بــر رخ مـــاه گـه قتـــل شـــه دنیــا و دیـــن است
لبش عطشان و جانش بر لبش بود چنـــان جـدش که دریـا افـرین است
هنـوزم در تمــام کـــون، قطـــره بپـا شـــور عــزا در شهـر دیـن است

باب المراد غریب 

طائر عرشم ولى پر بسته ‏ام
یاد دلدارم ولى دلخسته‏ام

آسمانم بى ستاره مانده است
درد من را سوى غربت رانده است

ناله‏ها مانده است در چاه دلم
قاتلى دارم درون منزلم

من رضا را همچو روحى بر تنم
هستى و دارو ندار او منم

ضامن آهو مرا بوسیده است
خنده‏ام را دیده و خندیده است

بر رضا هرکس دهد من را قسم
حاجتش را مى‏دهد بى بیش و کم

لاله‏اى در گلشن مولا منم
غصه دار صورت زهرا منم

زهر کین کرده اثر رویم ببین
همچو مادر دست بر پهلو غمین

در میان حجره‏اى در بسته‏ام
بى قرارم، داغدارم، خسته‏ام

این طرف یا فاطمه باشد جواد
آن طرف دشمن ز حالش گشته شاد

این طرف درد و غم و آه و فغان
آن طرف هم دختران کف زنان

کس نباشد بین حجره یاورم
من جوانمرگم، شبیه مادرم

ریشه‏ها را کینه‏ها سوزانده است
جاى آن سیلى به جسمم مانده است

حال که رو بر اجل آورده‏ام
یاد باباى غریبم کرده‏ام

نیست یک درد آشنا اندر برم
خواهرى نبود کنار پیکرم

تشنه لب در شور و شینم اى خدا
یاد جدّ خود حسینم اى خدا

جواد زمانی

ماه کاظمین

سلام من به نور عین زهرا
جواد ، ماه کاظمین زهرا

سلام من به غربت حریمش
به کاظمین و صاحب کریمش

سلام من به قلب بیقرارش
که سوخته ز یار نابکارش

سلام من به غربت نگاهش
به چشم های منتظر به راهش

سلام من به حال احتضارش
به لحظه های سخت انتظارش

دلش به دام عشق مبتلا بود
در انتظار مقدم رضا بود

به حال مرگ فتاده محتضر بود
منتظر هم پدر و پسر بود

درون حجره بسکه ناله ها زد
شراره بر تمام لاله ها زد

قتلگهش میان مسکنش بود
وای خدا قاتل او زنش بود

سیلی کین به چهره شرف زد
کنار پیکرش نشست و کف زد

درون حجره قلب لاله میسوخت
برون حجره خصم شعله افروخت

شروع به پایکوبی از جفا کرد
فاطمه را به غصه مبتلا کرد

دل ببرد به راه کاظمینم
زائر بارگاه کاظمینم

همان سرا که زائری ندارد
همان وطن که غم از آن ببارد

دو یاس خسته در نهاد دارد
امام کاظم و جواد دارد

عاشق پر بسته کاظمینم
کبوتر خسته کاظمینم

خدا کند رسم به کوی یارم
که تشنه می از سبوی یارم

سید محمد میرهاشمی

«یوسف زهرا» 

گشته عالم غرق ماتم در عزاى جوادالائمه
کرده زهرا ناله بر پا از براى جوادالائمه

یوسف زهرا به سن نوجوانى گشته مسموم
مى‏ دهد جان در میان حجره ‏ى در بسته مظلوم

در بهار زندگى از عمر خود گردیده محروم
رفته از هوش گشته خاموش ناله ‏هاى جوادالائمه

آه و واویلا که آخر همسر ناقابل او
آن همه لطف و محبت دید و آمد قاتل او

از شرار آتش زهر شعله‏ ها زد بر دل او
با چنان زهر قاتل شد سزاى جوادالائمه

فاطمه اولاد خود را در بلا پیوسته بنگر
یوسف را کام عطشان با دل بشکسته بنگر

قتله گاهش را میان حجره در بسته بنگر
شد ز بیداد شهر بغداد کربلاى جوادالائمه

همچو جدش تشنه لب در بین حجره دست و پا زد
از براى قطره آبى قاتل خود را صدا زد

هر کنیزى ناله بر مظلومى ابن الرضا زد
شیون از خاک شد بر افلاک در سراى جوادالائمه

می سوزد از غم قلب کبابم مسموم کینه اندر شبابم

از غمم خون دل اهل ولا شد

دیده گریان این ماتم رضا شد

غریبم غریبم ابن الرضایم

در بین حجره در پیچ وتابم لبخند قاتل گشته جوابم

جان دهم عاقبت با کام عطشان

بین شادی همسر و کنیزان

غریبم غریبم ابن الرضایم

گسسته از زهر بین تاروپودم ابن الرضا وارباب جودم

طایر قدسم وافتاده در دام

جسم بی جان من افتاده بر بام

غریبم غریبم ابن الرضایم

«ستاره ‏ى رضوى»

(عزیز فاطمه واى) (۴)

جواد عزیز رضا، شهید زهر جفا

چشمه‏ ى جود و کرم، غریب آل عبا

تو قبله‏ اى و پناه، قتیل ناله وآه

اسیر سوز جگر، بدون جرم و گناه

سلاله‏ ى نبوى، امام مرتضوى

گل مدینه ‏اى و، ستاره‏ ى رضوى

فداى غربت تو، به اشک محنت تو

کرم نما ز وفا، رسم به تربت تو

باب تو باب مراد، جود و کرامت و داد

خدا کند که شوم، فداى نام جواد

گل زمانه تویى، مه یگانه تویى

ز جور همسر خود، غریب خانه تویى

امام ما همه‏ اى، همیشه قائمه ‏اى

به وقت دادن جان، به ذکر فاطمه ‏اى

«جام شقایق» 

اى در جوانى کشته ‏ى، زهر جفا، ابن الرضا
گشته ‏ى قتیل جرعه‏ ى، جام بلا، ابن الرضا

اى در میان شهر غم، مظلوم و تنها و غریب
مسموم زهر کین و جور و جفا، ابن الرضا

دل بى قرار و بى کس و دور از دیار عترتت
اى از تبارو اهل خود، گشته جدا ابن الرضا

از ظلم و جور همسر و از کینه‏هاى معتصم
در خون دل از غصه ‏ها، اى مبتلا ابن الرضا

جان شقایق از غمت، پر شد ز خون عاشقان
داغى چو لاله بر دلت، مانده به جا ابن الرضا

جان داده‏ اى از محنت و اندوه و رنج بى کسى
بس که ستم‏ها دیده ‏اى، از الشقیا ابن الرضا

خاک مزارت قطعه‏ اى والاتر از باغ بهشت
اى کاظمینت قبله و، قبله نما ابن الرضا

زائر به وجه اطهرت، کروبیان و قدسیان
روى تو باشد از ازل، وجه خدا ابن الرضا

بر اهل عالم اى امام، اى پیشواى خاص و عام
بر حلقه‏ ى دلدادگان، اى مقتدا ابن الرضا

در اقتدایت هستى و، هستى اسیر جام تو
بر عارفان اهل دل، اى آشنا ابن الرضا

تقوا رهین حالت، نورانى رخساره ‏ات
اى چهره‏ ات آیینه ‏ى، مهر و صفا ابن الرضا

بر خوان لطف و بخششت، عالم تمامى ریزه خور
اى سائل احسان تو، جود و سخا ابن الرضا

حاتم گداى خسته ‏اى، از مستمندان رهت
بر سائلان درگه‏ ات، بنما عطا ابن الرضا

ما ماندگان ره کجا، بزم غم عشقت کجا
جایى که زهرا بهر تو، دارد عزا ابن الرضا

«مظهر جود»

کیستم من مظهر جود خداى مهربانم
نهمین آئینه دار خاتم پیغمبرانم

هشتمین آلاله‏ ى باغ ولاى مرتضایم
گوهر دریاى عصمت من جواد بن رضایم

بعد موسى جرعه نوش باده ‏ى جام طهورم
اولین فرزند دلبند رضا در شهر نورم

لاله‏ اى بودم که کرده داغ مادر، خون دل من
شوهرى هستم که باشد همسر من قاتل من

در سنین نوجوانى همسر نامهربانم
داد زهرى کز شرارش سوخت مغز استخوانم

من درون خانه بودم او به پشت درب خانه
مى‏ زدم من ناله از دل، مى‏ زد او چنگ و چغانه

در کویر تشنه کامى داد از کین زهر نابم
تشنه لب گشتم نداد آن بى حیا یک جرعه آبم

هر زمان از پرده دل ناله از اغیار کردم
یادى از ناله‏ ى بین در و دیوار کردم

بس که خون دل ز دست همسر نااهل خوردم
در سنین نوجوانى همچو مادر جان سپردم

«قبله ‏ى دلها»

اى تجلى غربت عالم (۲)
که غریبى در خانه‏ ى خود هم (۲)
آن که بود، محرمت، قاتلت شد همسرت (۲)
در غم ماتمت، در عزا شد مادرت
( یا جواد، یاجواد، یا جواد ابن الرضا(۲) )(۲)
دیده‏ ى کوثر، بر تو خون بارید(۲)
ناله زد مادر، تا که نعشت دید(۲)
گریه کرد، آسمان، در عزایت اى غریب (۲)
ضجه زن، حوریان، از برایت اى غریب
( یا جواد، یاجواد، یا جواد ابن الرضا(۲) )(۲)
قبله ‏ى دلها، کاظمین تو(۲)
واى از آن آه یا حسین تو(۲)
غصه ‏ى کربلا، ماتم کوى بلا(۲)
این همه، از جفا، قتل تو کرده روا
(یا جواد، یاجواد، یا جواد ابن الرضا(۲) )(۲)

«سوز آه» 

به روى خاک چنان ناله از جفا مى ‏زد

که سوز آه وى آتش به ما سوا مى‏ زد

به لب ز کینه‏ ى بیگانه هیچ شکوه نداشت

و لیک داد ز بیداد آشنا مى‏ زد

شرار زهر ز یک سو لهیب غم یک سو

به جان و پیکرش آتش جداجدا مى ‏زد

گذشت کار ز کار و نداشت کار به کس

پیشنهاد گروه فرهنگی امیدواران
امامت در خردسالی

در آن میانه فقط آب را صدا مى ‏زد

صداى ناله‏ ى وى هى ضعیف تر مى ‏شد

که پیک مرگ بر او از جنان صدا مى‏ زد

برون حجره همه پایکوب و دست افشان

درون حجره یکى بود و دست و پا مى‏ زد

ستاده خصم و جواد الائمه جان مى‏ داد

از او بپرس که زخم زبان چرا مى‏ زد

«ابن الرضا»

روح دعا کنج حجره ز عطش در نواست
عشق خدا پسر فاطمه ابن الرضاست

مقتل او منزلش شد بسکه یار ما غریب است
همسر او قاتلش شد ذکر او امن یجیب است

یا رضا جان یا رضا جان…. یا رضا جان
قاتل او کف زنان به مرگ او بنگرد

سوز عطش طاقت از پیکر او میبرد
جسم این جان روى خاک حجره افتاد

در جوانى همچو زهرا جان به جانان ارمغان داد
یا رضا جان یا رضا جان…. یا رضا جان

روح دعا کنج حجره ز عطش در نواست
عشق خدا پسر فاطمه ابن الرضاست

مقطع او منزلش شد بسکه یار ما غریب است
همسر او قاتلش شد ذکر او ام یجیب است

«مرثیه گروهى» 

گلهاى زهرا شد همه پرپر ز بیداد
در کربلا و سامرا، در طوس و بغداد
نالد همیشه بلبل، از داغ این همه گل

بقیه الله، آجرک الله

بغداد یک بار دگر در غم نشسته
با ناله‏ هاى دجله در ماتم نشسته
شراره در نهاد است، غمزده ‏ى جواد است

بقیه الله، آجرک الله

با آن که همچون غنچه‏ اى خون شد دل او
شریک زندگانیش شد قاتل او
شکوفه‏ ى ولایت، پرپر شد از جنایت

بقیه الله، آجرک الله

در حجره ‏ى در بسته مى ‏سوزد تمامى
جانش ز زهر و پیکرش از تشنه کامى
رمق به جان ندارد، لب تشنه جان سپارد

بقیه الله، آجرک الله

اعدا دگر طرحى چو عاشورا فکندند
بر بام خانه پیکر او را فکندند
جسمش بنفشه فام است سه روزى روى بام است

بقیه الله، آجرک الله

این کشته‏ اى که تشنه لب همچون حسین است
شهید بغداد و غریب کاظمین است
سلام ما به قبر او به جلوه‏ هاى صبر او

بقیه الله، آجرک الله
عالم سیه پوش غمش بر دل نشسته ماتمش
بقیه الله، آجرک الله

«آه آسمان»

مظهر جود وتقوا را کشتند
نوگل باغ زهرا را کشتند

آه و واویلا آه و واویلا

میان حجره دست و پا می زد
مادرش زهرا را صدا مى‏ زد

آه و واویلا آه و واویلا

زهر جفا زد آتش به جانش
بوده تسلا زخم زبانش

آه و واویلا آه و واویلا

کرببلایش شد شهر بغداد
گوشه حجره تشنه لب جان داد

آه و واویلا آه و واویلا

زهر عدوش کارگر گردید
امام هادى بى پدرگردید

آه و واویلا آه و واویلا

مهدى زهرا صاحب عزایش
دیده‏ ى زهرا گریان برایش

آه و واویلا آه و واویلا

«لب عطشان»

غریب شهر و خانه ‏ام، در هجون غمم(۲)
خدا چه تنها شده‏ ام، در بر محرمم(۲)
قاتل جان من شده همسرم (۲)
رخت عزا به تن کند مادرم

( واویلتا(۳) واغربتا)

باب عطشان شده‏ ام، عازم دلبرم(۲)
شبیه جد تشنه و، بى کس و یاورم (۲)
شعله زده شرارم بر سینه ‏ام (۲)
قاتل من شد غم دیرینه‏ ام

( واویلتا(۳) واغربتا)

کشته مرا غصه‏ ى یک، شهر جفا(۲)
کنم به حال سجده ‏ام، در غمش ناله ‏ها(۲)
وارث بى کس مرتضایم (۲)
فاطمه جان به سوى تو بیایم

( واویلتا(۳) واغربتا)

«ابن الرضا»

از اشک عزا دیده ‏ها دریاست
ماتم جواد یا غم زهراست

در حجره‏ ى غم جان دهد مظلوم
فرزند رضا حجت معصوم

مى‏ رسد به گوش ناله ‏ى مغموم
این زمزمه‏ ى غربت مولاست

زهر ستم و خصم بد بنیاد
زد به خرمنش شعله ‏ى بیداد

مرغ حق چرا از نفس افتاد
تشنه لب چرا کوثر طاهاست

یارو همدمش دشمن جانش
ظلم آشکار زهر پنهانش

آتش زده بر جان سوزانش
این نه همسر است خصم بى پروا است

این نور خداست آخر ام الفضل
این ابن الرضاست آخر ام الفضل

خون به دل چراست آخر ام الفضل
از زهر و عطش در دلش غوغاست

«بانگ جواد» 

کیست اندر حجره ‏ى در بسته افغان مى‏ کند
کز غم او فاطمه گیسو پریشان مى‏ کند

همچو انسانى که مى‏ سوزد درون آتشى
آب آب از پشت در با قلب سوزان مى ‏کند

گاه مى‏ گوید: که زهرم داده‏ اید، آبم دهید
گاه با حق گفتگو با چشم گریان مى ‏کند

ام فضل بى حیا تا نشنود بانگ جواد
امر برکف کوبى جمع کنیزان مى‏ کند

ریخت ام الفضل آبى را که مى‏ برد آن کنیز
دید چون آن خادمه بر شاه احسان مى ‏کند

جان به قربانش که در آن پیچ و تاب تشنگى
یاد از لبهاى خشک شاه عطشان مى‏ کند

برد گلچین دغل آن شاخه ‏ى طوبى به بام
آرى آن ظالم، جفاى خویش پنهان مى ‏کند

خواست آن گل را کند پژمان به زیر آفتاب
دید پر در پر به رویش سایه مرغان مى ‏کند

کینه ورزى تا کجا یارب که از بعد سه روز
دشمن از بامش به خاک کوچه غلطان مى ‏کند

«نگین کاظمین»

مظلوم و بى کس و حبیب، منم غریب منم غریب
غم‏هاى عالمى همه، شده نصیب شده نصیب
من وارث حسینم نگین کاظمینم

غریباً وا غریبا(۳)

در اوج آسمان غم، ماه شبم ماه شبم
از جور و کینه و ستم، جان به لبم جان به لبم
دیگر از پا فتادم زهرا برس به دادم

غریباً وا غریبا(۳)

در خانه هم جفا رسد، ز همسرم ز همسرم
او با زخم زبان بود، برابرم برابرم
تنهاى خانه هستم چشم از جهان ببستم

غریباً وا غریبا(۳)

«بى یاور»

بسوزد از عطش، لب خشکیده ‏ام (۲)
به یاد مادر است، (دل غمدیده‏ ام) (۲)

به بالینم بیا، نما دردم دوا، فدایت مادر را
فدایت مادرا…… (غریبم من غریبم)

به بام خانه‏ ام (تن افتاده است) (۲)
غم آن بى کفن، به دلها مانده است (۲)

بسوزم ز این جفا، به یاد کربلا، ز داغ لاله ‏ها
فدایت مادرا……(غریبم من غریب)

لبم از تشنگى (دل از داغ نگار) (۲)
بسوزد هر دو از (رخ نیلى یار) (۲)

دگر پایم شفا، نمایم ناله ‏ها، به یادت مادرا
فدایت مادرا……(غریبم من غریب)

صداى خنده ‏اى (رسد از همسرم) (۲)
میان خانه هم، (چنین بى یاورم) (۲)

غمم شد خاتمه، نمایم زمزمه، فدایت فاطمه
فدایت مادرا……(غریبم من غریب)

«نور دو چشم رضا»

(مظلوم، گل رضا مولا)

اى همه صبر و رضا، اى ثمر مرتضى
مظهر بخشش وجود، نور دو چشم رضا

بى کس و یار و غریب، کار تو صبر و شکیب
غربت عالم همه، گشته با قلبت نصیب

غرق به خون شد دلت، غصه و غم حاصلت
آن که بود محرمت، همسر تو قاتلت

خون جگر از کینه‏ ها، کینه‏ى دیرینه ‏ها
جان دهى از ماتم، آتش بر سینه ‏ها

حب تو عشق همه، با تو کنم زمزمه
جان به فداى تو اى، گریه کن فاطمه

قتل تو شد از غمش، کشته تو را ماتمش
ضجه نمودى تو از، ناله دم به دمش

همره چشم ترت، پر زده تا دلبرت
تا که شوى زائر، خسته دل مادرت

«گل یکدانه»

من که پرپر مى ‏زنم تشنه لب در لانه ‏ام
بر على موسى الرضا من گل یکدانه‏ ام

من جوادم جان بدادم تشنه لب در لانه ‏ام (۲)
همسر بیگانه‏ ام با کنیزان صف زند

مى ‏دهم من جان ز کف او به شادى کف زند
دل کبابم رفته تابم همسرم شد قاتلم

از شرار زهر غم سینه ‏ام شد چاک چاک
من لبم خشکیده و، آب ریزد روى خاک

همچو جدم گویم هر دم العطش تا جان دهم
من که چون شمع سحر، سوزد از پا تا سرم

بر مشامم مى ‏رسد بوى عطر مادرم
در بر من مادرمن آمده وقت وصال

من نگویم کف مزن، یا به رویم در مبند
مادرم اینجا بود پیش او کمتر بخند

شرم بنما لحظه ‏اى را کف مزن در پیش او
من جوادم جان بدادم تشنه لب در لانه ‏ام (۲)

«غریب خانه»

من که در خانه غریبم، خون دل‏ها شد نصیبم
منتظر بودم شب و روز، تا اجل گردد نصیبم

وقت رفتن آمد آخر مى ‏روم تا کوى دلبر
بر سرم یک دم بیا تا پر کشم سوى تو مادر

واغریبا واغریبا….

من جواد ابن الرضایم، از تبار مرتضایم
همچو اجداد غریبم، بر رضاى حق رضایم

غصه‏ هاى من به خانه مى ‏کشد از دل زبانه
بى کسى آل حیدر شد نصیبم از زمانه

واغریبا واغریبا….

یاد غمهاى تو مادر، برده از یاد جور همسر
پیکرم مسموم زهر و، قلب من سوزان یک در

گر چه این زهر حاصلم شد همره خون دلم شد
اى همه عالم بدانید داغ زهرا قاتلم شد

واغریبا واغریبا…. 

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.