امام مهدى عليه السلام و مسئله طول عُمر – بخش چهارم
جالب اين كه تحقيقات آنان با توفيقاتى نيز همراه بوده است و توانستهاند در طى چند دههى اخير، با همگانى كردن و افزايش بهداشت و سلامت جامعه، سلسلهاى از بيمارىها و مرگ و ميرها را مهار كنند و كاهش دهند.
2- دانشمندان، با تحقيقاتى كه به عمل آوردهاند، موفّق شدهاند عمر برخى از حشرات را تا نهصد برابر عمر طبيعى آن، افزايش دهند. اگر اين قضيّه، روزى در مورد انسان به حقيقت به پيوندد، عُمر هزار ساله براى انسان، امرى پيش پا افتاده خواهد بود.(1)
3- دانشمندان مىگويند، پيرى، چيزى جز فرسوده شدن سلولهاى بدن نيست و اگر روزى بشر بتواند سلولهاى بدن انسان را جوان نگهدارد، خواهد توانست به راز طول عُمر دست يابد و از عمرى دراز برخوردار گردد.
4- از نظر دانش جديد، جسم انسان براى ساليانى دراز، داراى قابليّت حيات و بقا است. دانشمندانى كه نظريات آنان مورد اعتماد است مىگويند، همهى بافتهاى اصلى، در جسم انسان و حيوان، تا بىنهايت قابليّت بقا دارد و از اين حيث، كاملاً ممكن است كه انسانى هزاران سال زنده بماند. البته مشروط به اين كه عوارضى بر او عارض نشود كه ريسمان حيات او را پاره كند.(2)
اين قضيّه، از پشتوانهى دينى مطمئنى نيز برخوردار است. سالم ماندن جسم پيامبران و امامان و اوليا و عالمان ربّانى و شهيدان راه خدا و صالحان، دليل بر درستى اين مطلب است.
دهها و صدها مورد از اين گونه جسدها را در ايران و ساير كشورهاى اسلامى مىتوان يافت كه صدها بلكه هزاران سال از درگذشت آنان مىگذرد، لكن هنوز بدن آنان سالم باقى مانده است. از آن جمله است، جسد (حيقوق نبى) كه از پيامبران بنى اسراييل و از پيروان موسى كليم عليه السّلام بود، و بيش از دو هزار سال از درگذشت وى مىگذرد.
مرقدش در كشور ما و در (تو يسر كان)(3) قرار دارد. قبر ايشان، در سالهاى اخير، از سوى سارقان آثار باستانى و فرهنگى، حفارى و تخريب مىشود و بدن اين پيامبر الهى نمايان مىگردد. مسئولان شهر كه براى دفن مجدد جسد در محل حاضر مى شوند، از نزديك ديدهاند كه بدن وى كاملاً سالم بوده است.
اين قضيّه، در كشور ما، در مورد امامزادگان و عالمان ربّانى و… بارها تكرار شده است.
چنانكه اشاره شد، اين قضيّه. حدّاقل، در مورد پيامبران، داراى پشتوانهى دينى است. فريقين، از رسول خدا صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم نقل كردهاند كه فرمود:
خداوند، گوشت ما پيامبران را بر زمين حرام كرده و زمين چيزى از آن را نمىخورد.
در بحار الانوار آمده است:
رسول خدا، روزى به ياراناش فرمود: زندگى و مرگام براى شما مايه خير و بركت است. حيات من، باعث هدايت شما از گمراهى و نجات شما از آتش شد. و مرگ من، براى شما خير است، براى اين است كه اعمال شما بر من عرضه مىشود و از خداوند مىخواهم اعمال نيكو و شايستهى شما را افزايش دهد و نسبت به اعمال نكوهيدهى شما از خداوند طلب آمرزش مىكنم..
مردى از منافقان به پيامبر عرض كرد: (اى پيامبر خدا! چهگونه چنين امرى ممكن است، حال آن كه بدن شما متلاشى و تبديل به خاك خواهد شد؟!). پيامبر فرمود: كلّا! إنَّ الله حرّم لحومنا على الأرض فلا يطعم منها شيئ(4)؛
چنين نيست! خداوند، گوشت ما پيامبران را بر زمين حرام كرده است و زمين چيزى از آن را نمىخورد..
اهل سنّت نيز همين مضون را در آثار خود آوردهاند. آنان از رسول خدا صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم نقل كردهاند كه فرمود:
جمعه، از بهترين روزهاى شما است. در روز جمعه، بر من زياد صلوات بفرستيد كه صلوات شما بر من عرضه مىشود.. گفتند: (اى رسول خدا! چهگونه صلوات ما بر شما عرضه مىشود، در حالى كه بدن شما متلاشى و تبديل به خاك خواهد شد؟!). حضرت فرمود: حرّم الله على الأرض أنْ تأكل أجساد الأنبياء؛ خداوند، خوردن جسد پيامبران را بر زمين حرام كرده است.(5)
ب: يك بحث تكميلى
ترديدى نيست كه رعايت قوانين مربوط به بهداشت و دانش تندرستى، اعم از آنچه دين به انسانها توصيه مىكند، يا آن چه از دستاوردهاى دانش بشرى است – مىتواند نقش مهمى در سلامت و طول عمر انسان ايفا كند. همچنان كه عدم رعايت قوانين ياد شده، مىتواند نقش تعيين كنندهاى در كاهش عمر انسان داشته باشد.
حال كه رعايت قوانين بهداشتى و سلامتى، موجب سلامت و طول عمر انسان مىشود، هر قدر كه قوانين ياد شده بهتر و با دقّت بيشترى رعايت شود، به همان نسبت، صحّت و طول عمر انسان نيز افزايش خواهد يافت.
همچنين اين كه نحوهى زندگى و مكانى كه در آن زندگى مىكند، در صحّت و طول عمر انسان نقش دارد، امرى كاملاً محسوس است.
بنابراين، اگر موجبات صحت و سلامتى انسان از هر نظ فراهم شود، عمر انسان طولانى خواهد شد.
اساس اين عوامل و اسباب، پنج چيز است:
1- آن كه از هنگامى كه مادّهى وجود انسان در صُلب پدر قرار دارد، و زمانى كه از صلب پدر به رحم مادر انتقال مىيابد و در آن جا به رشد و نموّ مى پردازد، و هنگامى كه در دامن مادر شير مىخورد، پدر و مادر، اقدامات لازم را براى صحّت و سلامت فرزندشان به عمل آورند.
چه بسا فرزندانى كه در دوران كودكى يا جوانى دچار بيمارى و مرگ مىشوند، و اين بيمارى از پدر و مادر به آنان انتقال يافته است، يا آن كه پدر و مادر، مراقبتهاى لازم را در مور حفظ سلامت فرزند خود به عمل نياوردهاند. و همين قضيّه موجب بيمارى فرزندشان شده است. در اين صورت، عامل بيمارى و بىنصيب ماندن فرزند، از حيات و زندگى طبيعى، پدر مادراند.
2- دومين عاملى كه در سلامت و طول عمر انسان نقش مهمّى بر عهده دارد، استفادهى صحيح از هوا، آب، غذا، لباس، مكانى است كه در آن زندگى مىكند. رعايت قوانين صحّت و سلامت، در هر يك از موارد ياد شده، از علل مهم صحّت و طول عمر انسان است. و چه بسا انسانهايى كه بيمارى و مرگ آنان از عدم مراعات موارد ياد شده نشئت گرفته است.
پزشكان مىگويند، بسيارى از كسانى كه مىميرند، با اجل طبيعى از دنيا نمىروند، بلكه مرگشان بر اثر عوارض و بيمارىهايى است كه از عدم رعايت اصول سلامت، در يكى از امور فوق نشئت گرفته است.(6)
3- چنان كه اشاره شد، يكى از امور مهم در مقابله با پيرى و مرگ، تغذيه است. تغذيه، داراى انواعى است. استفاده از نور خورشيد و ستارگان، در امر سلامت جسم، و توانايى آن براى بقا، تأثيرهايى عظيم دارد. دانستن روش استفاده از نور و اشعه، در كار استوار ساختن نيروهاى بدنى و سالم نگاهدارى آنها، امرى مهم و رازى عظيم است.
مسئلهى ديگر، مسئلهى ادويه و تركيبات آنهاست كه در آن فوايد مهمى نهفته است. گاه، ممكن است دراز عمرى، مستند به راز نهفته در خوراكها و آبهاى موجود در طبيعت باشد، البته اگر كسى علم آن را داشته باشد.(7)
4- نيز طول عُمر هر فرد، بستگى دارد به صحّت قواى مزاجى او. هر مقدار كه مزاج، صحيح و قوىتر باشد، مقتضى بقا، بيشتر خواهد بود. توليد مزاج قوى در انسان و صحّت آن، به واسطه نور، اب، هوا، خاك، اغذيه، ادويه،… است. بقا و صلاح مزاج، در هر آنى، محتاج حفظ اعتدال است. پس چه مانعى دارد كسى در قواى روحى و علمى، چنان قوى باشد كه به كيفيّت توليد مزاج صحيح و قوى، و حفظ آن، و خصوصيات نافع و مضر مزاج علم داشته باشد و مزاج خود را به حد اعدال نگاه دارد، و به زندگانى خود بيتشر ادامه دهد(8)؟
5- حوادث و رويدادهاى طبيعى و سرما و گرماى خارج از حد متعارف و درد و رنج و بيمارىها و مصيبت و غم و اندوه و… از جمله امورى هستند كه در حفظ صحّت يا عدم صحّت انسان، و نيز در طولانىشدن يا كوتاهى عُمر انسان، تأثير كامل دارند. چه بسا انسانهايى كه بر اثر سرما و گرما يا شدت درد و بيمارى جان باختهاند يا حوادثى مانند رنجها و مصيبتها يا غصّه و اندوهها، از آنان سلب حيات كرده است.
حال اگر انسانى پيدا شود كه همهى قوانين و مقرّرات سلامتى را خوب رعايت كند، چرا نتواند صدها بلكه هزاران سال عُمر كند(9)؟
بله؛ اين كه مىگوئيم طول عُمر صدها ساله براى انسان، خلاف عادت است، به اين معنا است كه اجتماع اسباب حفظ صحّت و سلامت انسان، از همهى جهات و خصوصيّاتى كه پيش از اين به آن اشاره شد، امرى است كه به ندرت رخ مىدهد و براى اكثر مردم، در غالب زمانها و مكانها، چنين شرايطى اتفاق نمىافتد، لكن اگر فرض كنيم كه همهى شرايط ياد شده، براى فرد يا افرادى فراهم شود، در اين صورت، عمر طولانى امرى عادى و بر طبق ناموس طبيعت خواهد بود.
در قلمرو قدرت الهى
چنان كه ديديم، قرآن كريم و سنّت شريف و عقل و تجربهى تاريخى و دانش جديد، بر امكان و وجود عمر طولانى براى انسان صحّه گذاردهاند و آن را به رسميّت شناختهاند.
افزون بر طرق ياد شده، راه ديگرى نيز براى اين كه يك انسان بتواند عمر طولانى داشته باشد و جود دارد. اين راه، همان راه اعجاز و قدرت خداوند است.
آرى، حضرت مهدى (عليه السّلام)، با قدرت الهى زنده است و در ميان مردم، به حيات خود ادامه مىدهد. همان خدايى كه آتش را براى ابراهيم سرد و وسيلهى سلامت قرار داده و گِل را براى عيسى تبديل به پرنده مىكند، و عيسى و خضر را پس از قرنها زنده نگه مىدارد، مىتواند مهدى (عليه السّلام) را نيز با قدرت الهى خود زنده نگهدارد.(10)
بدون شك، امام مهدى عليه السّلام يك انسان معمولى و عادى نيست، بلكه شخصيّتى استثنايى و به فرمودهى رسول گرامى اسلام، خليفهى خدا است(11) و خدايى كه مصلحت مىبيند و قادر است دشمنان خود، مانند (ابليس) و (دجّال) را براى مدّتى طولانى زنده نگه دارد، قادر است و مصلحت مىداند كه بنده و خليفهى خود در زمين را براى مدّتى طولانى زنده نگهدارد و جامعهى بشرى را از فيض وجود آن حضرت بهرهمند سازد.
گنجى شافعى مىنويسد:
اين امر، مورد اتّفاق است كه سه تن باقى مىمانند كه دو تن از آنان، صالحاند – يكى، پيامبر است و ديگرى، امام – و آن فرد سوم، طالح و دشمن خدا، دجّال است. حال كه اخبار صحيح، بقاى عيسى عليه السّلام و دجال را درست مىشمارد، پس چرا بقاى مهدى عليه السّلام را نپذيريم؟! با آن كه بقاى مهدى، بر اساس خواست و قدرت خداوند است. و مهدى عليه السّلام، نشانهى رسول خدا است. و مهدى، نسبت به آن دوتاى ديگر، به بقا، سزاوارتر است؛ چرا كه او اگر باقى بماند، پيشواى آخرالزمان است و چنان كه در اخبار آمده، زمين را پر از عدل و داد خواهد ساخت. بنابراين، بقاى مهدى عليه السّلام از جانب خداوند براى انسانها، لطف و مصلحت است.(12)
وى مىافزايد:
بقاى دجال، گر چه براى جهانيان مفسدههايى را در پى دارد، با اين وجود، بقاى او از جانب خداوند مايهى آزمايش است، تا انسانهاى فرمان بُردار از نافرمان، و نيكوكار از بدكار، و صالح از فاسد، باز شناخته شوند. اين، حكمت بقاى دجال است.
امّا بقاى عيسى عليه السّلام به دلالت آيهى قرآن(13) موجب ايمان آوردن اهل كتاب خواهد شد، و آن حضرت، نبّوت پيامبر اسلام صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم را تصديق خواهد كرد، و با نمازگزاردن پشت سر امام مهدى عليه السّلام و يارى كردن آن حضرت، ادعاى امام مهدى را مورد تأييد قرار خواهد داد. بنابراين، بقاى مهدى عليه السّلام اصل است، و بقاى عيسى عليه السّلام و دجال، فرع بقاى وجود مهدى عليه السّلام است، حال چه گونه ممكن است كه فرع باقى باشد، اما اصل باقى نباشد؟!
اگر چنين امرى جايز باشد، بايد صحيح باشد كه مسبّب بدون وجود سبب، تحقّق يابد، حال آن كه چنين امرى از ديدگاه عقل محال است.(14)
ت ت: ثابت جو 81/10/4
چ 1: حسينى 81/10/5
غ 1: ثابتجو 81/10/10
آماده براى تبديل
پاورقی
(1) أئمتنا، على محمّد على دخيّل، ج 2، ص 372، دارمكتبة الامام الرضا عليه السّلام، بيروت، چاپ ششم، 1402 ه.ق.
(2) أئمتنا، ج 2، ص 371؛ المهدى، ص 141؛ منتخب الأثر، ص 281.
(3) تويسر كان، از شهرهاى استان همدان است.
(4) بحار الانوار، علاّمهى مجلسى، ج 27، ص 299، باب 6، و ج 22، ص 550؛ بصائر الدرجات، ص 131.
(5) تهذيب تاريخ دمشق، ابن عساكر، ج 3، ص 157، داراحياء التراث، بيروت، چاپ سوم، 1407 ه.ق؛ شفائ السقام، تقى الدين سبكى شافعى، ص 181، چاپ حيدر آباد دكن، 1402 ه.ق؛ الحاوى للفتاوى، سيوطى، ج 2، ص 328 و 330 و 331، دار احياء التراث بيروت (با تصريح به صحت سند)؛ سنن ابى داوود، كتاب الجمعه، باب 1، و كتاب الدعا، باب 4؛ سنن ابن ماجه، ح 1637 1636 1085؛ مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 8، دارالفكر؛ سنن بيهقى، ج 3، ص 249، دارالمعرفه؛ مستدرك، حاكم نيشابورى، ج 4، ص 560؛ الأذكار النووية، نووى، ص 106؛ المعجم الكبير، ابوالقاسم طبرائى، ج 1، ص 186، چاپ عراق؛ كنز العمال، متقى هندى، ح 23301؛ تفسير ابن كثير، ج 6، ص 463؛ موارد الظمآن، هيثمى، ص 55، چاپ سلفيه؛ البدايه و النهايه، ابن كثير، ج 5، ص 276؛ ميزان الاعتدال، ذهبى، 2991.
(6) دايرة معارف القرن العشرين، محمد فريد وجدى، ج 5، ص 458 – 441، دارالفكر، بيروت.
(7) بر گرفته از خورشيد مغرب، محمّدرضا حكيمى، ص 205 – 203.
(8) همان.
(9) المهدى عليه السّلام، صدرالدين صدر، ص 138.
(10) اضواء على السنّته المحمديّة، محمود ابوريه، ص 236 (نقل از نامهى سيد مرتضى عسكرى).
(11) مراجعه كنيد به ص 21 از همين بحث.پپ
(12) البيان فى اخبار صاحبالزمان، ص 157.
(13) و ان من اهل الكتاب… نساء: 159.
(14) البيان فى اخبار صاحب الزمان، ص 157.
ثبت دیدگاه