حدیث
سوگند به خدا امام شما سالیان درازی غایب می شود و چشم های مومنین در فراق او اشکباران است

جمعه, ۷ اردیبهشت , ۱۴۰۳ Friday, 26 April , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1978 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 187×
اوج بی رحمی
۰۷ بهمن ۱۳۸۶ - ۱۲:۲۷
پ
پ

ابوخلیق را پیش مختار بردند. مختار از او پرسید: ای ملعون! در کربلا، هیچ گاه دلت به حال حسین علیه السلام سوخت؟
گفت: بلی. یک مرتبه آن قدر دلم سوخت که مرگ خود را از خدا خواستم تا آ« حال زار حضرت را نبینم. هنگامی که سید الشهدا علیه السلام طفل کشته ی خود را زیر عبا گرفت و ازمیدان برگشت رو به خیمه های کرد . من تماشا می کردم. دیدم زنی مجلله چادر به سر و نقاب به صورت بیرون خیمه ایستاده است. گویا مادر آن طفل بود که انتظار بچه اش را می برد. همین که امام علیه السلام چشمش به مادر افتاد، برگشت. مقداری صبر کرده، دوباره رو به خیمه آورد. باز خجالت کشیده، برگشت. تا سه مرتبه، امام علیه السلام رو به خیام رفت و برگشت از مادر علی اصغر، خجالت کشید. چون آ« حالت حسین علیه السلام را دیدم جگرم کباب شد.

مختار گفت: ای ملعون! آخر چه شد؟
گفت: بالاخره امام علیه السلام از مرکب پیاده شد. طفل را روی زمین نهاد و با غلاف شمشیر قبری حفر نمود. بر آن طفل، نماز خواند و او را به خاک سپرد و برگشت.
مختار گفت: این حالت حسین دلم را سوزانید که نخواست کسی به بدن این طفل آزار برساند؛ یا سرش را ببرند و یا در زیر سم اسب ها، پایمال شود.
ابو خلیق گفت: به خدا قسم، نگذاشتند بدن آن طفل صحیح و سالم بماند. روز یازدهم سر هر سروری به سرداری دادند که جهت افتخار بر نیزه کند و به کوفه آورد به ابو ایوب غنوی سری از شهدا نرسید. لذا دستور داد تا زمین کربلا را زیر و رو کردند و پیکر آن طفل را یافتند، بیرون آورده، سرش را بریدند. بر سر نیزه زدند و به کوفه آوردند.

پیشنهاد گروه فرهنگی امیدواران
پیامک به مناسبت ميلاد امام حسين علیه السلام

 برگرفته از سحاب رحمت- عباس اسماعیلی یزدی

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.