پس اطرافیان امام گفتند: \”با شما میآییم؛ چرا که دوست داریم جواب او را بدهید و ما نیز به او چیزی بگوییم (پاسخ گستاخی او را بدهیم.)\”
پس امام کفشهایشان را پوشیدند و به راه افتادند؛ در حالی که این آیهی شریفه را تلاوت میفرمودند:
\”… وَ الْکاظِمِینَ الْغَیظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یحِبُّ الْمُحْسِنِینَ \”
\” … و خشم خود را فرو مىبرند و از خطاى مردم درمىگذرند؛ و خدا نیکوکاران را دوست دارد.\”
(سوره آل عمران، آیه ۱۳۴)
پس اطرافیان دانستند که امام (علیه السلام) چیزی به او نخواهند گفت.
سپس امام سجاد (علیه السلام) خارج شدند تا این که به در منزل آن مرد رسیدند. آنگاه با صدای بلند فرمودند: \”به او بگویید که علی بن الحسین آمده است.\” پس آن مرد در حالی که اراده فتنهجویی داشت، بیرون آمد و شک نداشت که امام برای مجازات او به خاطر آن چه انجام داده بود، آمدهاند.
پس امام زین العابدین (علیه السلام) به او فرمودند: \”ای برادر من!، تو لحظاتی پیش نزد من آمدی و گفتی و گفتی؛ پس اگر آن چه گفتی در من موجود است، من از خداوند طلب بخشایش میکنم و اگر آنچه گفتی در من نیست، خداوند تو را ببخشاید.
در این هنگام آن مرد پیشانی امام را بوسید و گفت: \”من چیزی در مورد تو گفتم که در تو نیست و من به آن سزاوارترم.\”
« برگرفته از کتاب إرشاد، تألیف شیخ مفید (ره)، جلد ۲، صفحه ۱۴۵ »
ثبت دیدگاه