راه خدا
﴿ یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ وَ جَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ ﴾
راه خدا
بگو: او خدایی است یکتا و اوست که از همهکس و همهچیز بینیاز است؛ نه فرزند کسی است و نه فرزندی دارد و هموست که کسی چون او نیست.
هر فطرت پاکی وجود خداوند را یقین دارد و کمتر مسلکی موجود است که خالق را نفی نماید؛ اما نقطهی تقابل، پیرامون توصیف آن خالق است.
در این مورد کمتر دین و مسلکی موجود است که به خطا نرفته باشد؛ چه در فرقههای منحرف در دین اسلام خداوند را بهگونهای وصف میکنند که مخالف عقل و فطرت انسان است.
خداوندی که دارای فرزند است[1]و با پسر خود کشتی میگیرد!![2]
خداییکه دارای دست و پا و صورت و چشم بوده، در قیامت مشاهده شود؛ خداییکه نشانهی شناخت او در قیامت توسط مؤمنین ساق پای او باشد!![3]
اینگونه تعاریف به دور از شأن الاهی بوده، هر عقل سلیمی آن را نفی میکند.
در میان تمام ادیان الهی تنها شیعه قائل است که خداوند آنگونه است که:« اللهُ اکبرُ مِن اَن یوصَف»: خداوند بزرگتر از آن است که حتی وصف شود؛ این معنایی است که هر روزه با گفتن آن در نماز، به آن اقرار میکنیم.
در مذهب شیعه خدای یکتا خدایی است که ﴿ لَیسَ کمِثْلِهِ شَیءٌ ﴾ است؛ خدایی است که هیچ کس و هیچ چیز مانند او نیست.
در مکتب تشیع، خداوند از چشم وهم و خیال بشر بهدور است؛ چه رسد که با چشم سر دیده شود. روایات اهل بیت علیهمالسلام هر توصیفی که خدا را محدود نماید و او را مخلوق اذهان نماید، نفی میکند.[4]
و یکی از دلایل حقّانیت مذهب شیعه، همین معارف توحیدی مطابق ِعقل آن است.
تمام کتابهای آسمانی را زیر و رو کنید؛ همهی ادیان را بررسی کنید؛ در هیچ مذهب و مسلکی، یک سر سوزن از معارفِ بلندِ توحیدی علی بن ابیطالب علیهالسلام را نمییابید.
این مطالب عمیق معرفتی که در دعاهای معصومین علیهمالسلام آمده است در هیچ مذهبی نیست:
« یا مَن لا یکیفُ بِکیفٍ وَ لا یؤینُ بِاَینٍ»: (ای خدا) ای کسی که او را کیفیت و چگونگی نیست! ای که لامکانی!
« یا مُحْتَجِباً عَنْ کلِّ عَینٍ»: ای که از هر چشمی در پردهای!
« یا مَوصُوفاً بِغَیرِ کنْهٍ وَ مَعرُوفاً بِغَیرِ شبه»[5]: ای (خدا) که (در نزد بشر) شناخته شدهای، بدون اینکه شبیه و نظیری داشته باشی!
دریایی از معارف توحیدی، در نهج البلاغه و کتب روایی و ادعیهی امامان معصوم علیهمالسلام موجود است که این خود دلیل حقّانیت تشیع است.
اگر دین، وسیلهای جهت قرب و بندگی خداست؛ پس باید وسیلهای جست که این کار از او برآید و به یقین، این وسیله تنها معارف توحیدی امامان معصوم علیهمالسلام است. دینی که خدایش از صبح تا شب با بندهاش کشتی بگیرد، دین تحریف شده است؛ مذهبی که خدایش، جسم و شکل و صورت داشته باشد، مذهب نیست.
فاعتبروا یا اولی الابصار!
پس باید به سوی خدا وسیلهی صحیح جست.
چرا که خداوند میفرماید:﴿ یا اَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ ابْتَغُوا اِلَیهِ الوَسیلَةَ ﴾[6]:
﴿ ای کسانی که ایمان آوردهاید تقوای الاهی پیشه کنید و برای تقرب به سوی او از وسایل الاهی استفاده نمایید.﴾
امیرمؤمنان علیهالسلام در مورد این آیه فرمودهاند:« من وسیلهی تقرب به خدا هستم.»[7]
آری! تقرب به درگاه خدا، تنها از راهی که خود او معین فرموده، ممکن است. در میان بنی اسرائیل خانوادهای بود که اگر هر یک از آنها چهل شب به درگاه خدا دعا میکرد، خواستهاش اجابت میشد. یکی از اعضای آن خانواده چهل شب به درگاه الاهی استغاثه نمود؛ اما دعایش مستجاب نشد؛ به خدمت حضرت عیسی علیهالسلام رسید و علت را جویا شد؛ مسیح علیهالسلام هم به درگاه خدا متوسل شد؛ وحی آمد که:
« ای عیسی! بندهی من از غیر از آن دری که باید، به نزد من آمده. او مرا در حالی خوانده که در دل به تو شک دارد؛ پس همانا اگر آنقدر مرا بخواند که گردنش قطع گردد و انگشتانش بیفتد، من پاسخ او را نخواهم داد.»[8]
و اینگونه است که توسّل به امامان معصوم علیهمالسلام که در میان شیعیان مرسوم است، دلایلی محکم به استناد قرآن و روایات دارد.
در این زمان صراط مستقیم، شاه راه سعادت، کشتی نجات، آیت بزرگ الاهی، جانشین و خلیفهی خداوند بر روی زمین، حق مطلق، مخزن علوم الاهی، وارث علم وکمالات انبیا، حافظ اسرار الاهی و فریادرس و پشت و پناه مؤمنان، وجود مقدس حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه است؛ لذا باید دست توسل ما به سوی آن بزرگوار بلند شود که در زیارت آن حضرت میخوانیم:« اَلسَّلامُ عَلَیک یا سَبیلَ اللهِ الَّذی مَنْ سَلَک غَیرَهُ هَلَک »[9]:
سلام بر تو ای راه خدا! که هرکه راهی جز آن بپوید به راستی تباه و هلاک میشود.
[1]. مسیحیان از آن جا که اعتقاد به خدای یکتا را موافق عقل و فطرتِ بشری یافته اند، کوشیده اند که تثلیث (اعتقاد به سه شخصیت برای خدا) را با یکتا پرستی سازگار نمایند؛ از این رو آنان خدا را دارای یک ذات با سه اُقنوم (شخص) می دانند؛ یعنی مسیحیت معتقد به تثلیثِ خدای واحد است! اما پر واضح است که خدای واحد حقیقی همان طور که امیرمؤمنان علیه السلام فرموده اند؛ یعنی خدایی که تک و بی همتاست و هیچ شبیهی ندارد؛ خدایی که نه در وجودِ خارجی و نه در عقل و وهمِ انسان قابل انقسام و تفکیک نیست. در حالی که مسیحیت به سه شخصیتِ کاملاً مجزّا در ذات خداوند معتقد است: شخصیتِ پدر، پسر و روح القدس. هیچ یک از این شخصیت ها به دیگری تقدم و تأخر ندارد و هر سه قدیم و ازلی هستند. جالب این جاست که دانشمندان مسیحی، خود به غیر فهم بودن آموزهی تثلیث اعتراف کرده اند؛ زیرا از لحاظ عقلی محال است که از یک واحد حقیقی، بتوان سه چیز تصور کرد، همانند اجتماع نقیضین. عبارتی از کتاب عهد جدید، به روشنی بیان می کند که مسیح مولود خداست: «خداوند به من گفته: تو پسر من هستی؛ امروز تو را تولید کردم »؛ مزامیر 2: 7. « زیرا که برای ما ولدی زاییده شده و پسر به ما بخشیده شد و سلطنت به دوش او خواهد بود و اسم او عجیب و مشیر و خدای قدیر و پدر سرمد و سرو سلامتی خواهد شد »؛ اشعیا 9: 6؛ برگرفته از کتاب مسیحیت شناسی مقایسه ای، انتشارات سروش، بخش 14- تثلیث، ص 334-375. بیان این مطالب نه از جهت آن است که خدای نا کرده به ساحت مقدس حضرت مسیح یا مسیحیت راستین توهین شود؛ بلکه قصد آن است که حق جویان متوجه شوند که بسیاری از آموزه های حضرت عیسی علیه السلام توسط نا اهلان تحریف شده و در کتاب های موجود مسیحی راه یافته است. چه خوبست که حق جویانِ ادیان، آیات توحیدی قرآن و کلمات حکمت آمیز نهج البلاغه را مورد مطالعه قرار دهند تا فطرتِ خداشناسِ آن ها جلا یابد و دوباره متذکر خدای حقیقی فطری شوند!
[2]. در باب سی و دوم از سِفر پیدایشِ تورات، چنین آمده است:
« شبی خداوند از اول شب تا طلوع فجر، با یعقوب کشتی گرفت و خداوند بر یعقوب غالب نشد! پس خدا به یعقوب گفت: مرا رها کن؛ زیرا فجر می شکافد! یعقوب گفت: تا مرا برکت (رسالت و پیامبری) ندهی، تو را رها نمی کنم! خداوند به یعقوب گفت: از این پس نام تو یعقوب خوانده شود، بلکه اسرائیل؛ زیرا با خدا و انسان مجاهدت کردی و نصرت یافتی. و یعقوب نام آن مکان را پنوئیل (گود زور خانه) نامید؛ زیرا با خدا روبهرو شد.»
[3]. در تورات، باب اول اصحاح اول، از سِفر پیدایش (تکوین)، شمارهی 27(چاپ لندن 1932 م) چنین آمده است: « پس خدا آدم را به صورت خود آفرید. آدم را به صورت خدا آفرید. ایشان را نر و ماده آفرید.» و جالب این است که همین روایات که قائل به تجسم خدا هستند، به صورت اسرائیلیات از تورات و انجیل به کتب حدیثی مکتب خلفا (سنّیان) راه یافته است. ابوهریره از پیامبر روایت کرده: « خداوند آدم را به صورت خود، با طول شصت زراع آفرید…»؛ صحیح بخاری2: 59(کتاب استئذان، باب بدء السّلام). ابو خزیمه، امام الائمه در مکتب خلفا می گوید: « در اثبات چشم برای خدا: پیامبر در مقام بیان فرموده که خدا دو چشم دارد.» آن گاه او حدیثی از عبدالله بن عمر روایت می کند که پیامبر فرموده اند: « خدا یک چشم نیست و مسیح دجال چشم راستش نابیناست.» باز احادیث دیگری را ابوهریره نقل می کند که در آن ها اثبات دست و پا و انگشت برای خدا می کند یا در قیامت خدا ساق پای خود را می نمایاند؛ آن گاه همهی مؤمنان برای او سجده می کنند؛ نقل از کتاب نقش ائمه علیهم السلام در احیای دین(علامه عسکری) درس های سی و چهار و سی و پنج. در جایی که به امیرمؤمنان علیه السلام و صدّیقهی کبری سلام الله علیها و سلمان و ابوذر اجازهی نقل حدیث داده نشد و تنها ابوهریرهی کذاب و کعب الاحبار یهودی و تمیم داری و انس بن مالک و عبدالله بن عمر، پس از پیامبر صلی الله علیه و آله اجازهی نقل حدیث داشتند، نتیجه همین شد که به جای نقل احادیث صحیح از پیامبر، نقل اکاذیب تورات در بین کتاب های مکتب خلفا رواج گرفت. در روایات شیعه از اهل بیت علیهم السلام، صورت داشتن و جسمانیت خدا به طور کلی مورد نفی و انکار قرار گرفته: راوی می گوید به امام موسی بن جعفر علیهما السلام نامه نوشتم و در مورد جسم و صورت (خدای سبحان) از ایشان پرسش نمودم. حضرتش در پاسخ چنین مرقوم داشتند: « منزه است آن خدایی که هیچ چیز مانند او نیست؛ نه (دارای) جسم است و نه صورت.»
[4]. ابو قرّه (از راویان مکتب خلفا) پس از کسب اجازه، نزد حضرت رضا علیه السلام آمد و از آن بزرگوار سؤالاتی نمود تا به بحث توحید رسید و گفت: ما در روایت داریم که خدا سخن گفتن خود و دیدار خود را میان دو نفر تقسیم نموده؛ به موسی مکالمهی با خود را عنایت فرموده و به محمد دیدار خود را. حضرت فرمود: پس چه کسی از جانب خداوند عزوجل به جن و انس (این حقایق را) تبلیغ فرموده است: ﴿ لا تُدرِکهُ الاَبصارُ وَ هُوَ یدرِک الاَبصارَ ﴾:﴿ دیدگان او را درک نمی کنند، و او دیدگان را درک می کند.﴾. ﴿ لا یحیطُونَ بِهِ عِلْماً ﴾: ﴿ مخلوق از درک او عاجز می باشد.﴾ ﴿ لَیسَ کمِثلِهِ شَیءٌ ﴾: ﴿ هیچ چیز مانند او نیست.﴾
آیا محمد صلی الله علیه و آله نبوده (که این آیه ها را به خلق، تبلیغ فرموده) است؟! ابو قرّه گفت: آری! همو بوده است.
حضرت فرمود: پس چگونه می شود شخصی بیاید و به همهی خلق بگوید: من از جانب خدا فرستاده شده ام و شما را به دستور خود او، به سوی او دعوت می کنم. و بگوید: ﴿ دیدگان او را نمی بینند و او دیدگان را درک می کند ﴾ و ﴿ علم خلق، به او احاطه پیدا نمی کند ﴾ و ﴿ چیزی مانند او نیست ﴾؛ آن گاه همو بگوید: « من به چشم خود، خدا را دیده ام و به او احاطهی علمی یافته ام و صورت او مانند صورت انسان است؟! آیا شرم و حیا نمی کنید ( که اینگونه سخنان را به پیامبر نسبت می دهید)؟!
زنادقه نتوانستند چنین افترا و تهمتی به پیامبر بزنند که بگویند: پیامبر از طرفی از جانب خدا سخنی را تبلیغ کرده و از طرف دیگر خود او، خلاف آن را گفته است!
ثبت دیدگاه