حدیث
سوگند به خدا امام شما سالیان درازی غایب می شود و چشم های مومنین در فراق او اشکباران است

پنجشنبه, ۹ فروردین , ۱۴۰۳ Thursday, 28 March , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1978 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 187×
پ
پ

مقدمه

درباره علم ائمه علیه‌السلام در روایات بیان شده است که ایشان آنچه واقع شده و خواهد شد می‌دانند و چیزی از ایشان نهان نیست، هرگاه خواهند بدانند، می‌دانند، به اختیار خود می‌میرند و زمان شهادتشان را می‌دانند. مانند این نوع روایات از امام صادق علیه‌السلام که فرمودند:

«خدا بزرگوارتر و مهربان‌تر و مشفق‌تر از آن است که اطاعت شخصی را بر بندگانش واجب سازد و سپس خبر آسمان را در هر صبح و شام از او پوشیده دارد[1]

«هرگاه امام بخواهد چیزی را بداند، خدا آن‌ را به وی اعلام می‌کند[2]»

«هر امامی که نداند چه بر سرش می‌آید و به سوی چه می‌رود او حجت خدا بر خلقش نیست[3]

با وجود شمار بالای این نوع روایات در باب علم ائمه معصومین علیهم‌السلام و حتی روایاتی که به نحو جزئی‌تری اشاره دارد به اینکه این بزرگواران، قبل از شهادتشان از اتفاقی که قرار است بر ایشان برود، آگاه بوده و به دیگران خبر می‌دادند، اشکال تراشی و شبهه افکنی درباره علوم ائمه علیهم‌السلام هر روز به نحوی مطرح است.

یکی از شبهات رایج درباره امام حسین علیه‌ السلام سؤال درباره علم قبلی ایشان به شهادتشان است و اینکه قیام امام حسین علیه‌السلام با علم قبلی ایشان به شهادت خویش خلاف شرع و خلاف عقل خواهد بود.

نظیر این سوال را قرن‌ها قبل حسن بن جهم، از حضرت رضا علیه‌السلام پرسیده بود. وی نقل می‌کند که:

«به حضرت رضا علیه‌السلام عرض کردم: همانا امیرالمؤمنین علیه‌السلام قاتل خود را شناخته بود و می‌دانست که در چه شبی و در چه مکانی کشته می‌شود و چون نعره مرغابیان را در خانه شنید خودش فرمود: «و اینها نعره زنانی هستند که نوحه‌گرایی پشت سر دارند» و چون ام کلثوم به وی عرض کرد: «کاش امشب در خانه نماز بخوانی و برای نماز جماعت، دیگری را بفرستی» از او نپذیرفت و در آن شب بدون اسلحه در رفت و آمد بود، در صورتیکه می‌دانست ابن ملجم-لعنه الله علیه- او را با شمشیر می‌کشد و اقدام به چنین کاری جایز نیست. امام فرمودند: آنچه گفتی درست است ولی خودش اختیار فرمود که در آن شب مقدرات خدای عزوجل اجرا شود و وفات آن حضرت در آن شب معین شده بود[4]

نظیر این چنین سؤال‌ها امروزه درباره‌ی امام حسین و قیام ایشان با وجود علمشان به شهادت مطرح است. اینک برای وضوح مطلب، ابتدا به بررسی و بیان دقیق‌تر شبهه و سپس به بیان پاسخ آن می‌پردازیم.

سازمان شبهه

ناسازگاری علم امام با دستورات شرعی

همانطور که ذکر شد یکی از اشکالاتی که مخالفان درباره علم قبلی امام حسین علیه‌السلام به شهادتشان وارد می‌کنند، این است که می‌گویند:

قیام امام حسين با علم قبلی ایشان به شهادتشان، با بسیاری از دستورات شرعی سازگاری ندارد. برای مثال شرع اسلامی دستور به صیانت و حفظ نفس داده است، هرگونه آسیب رساندن به بدن را ممنوع می‌داند، کشتن خود یا دیگران را معارض با شرع و مصداق فعل حرام می‌داند، قاعده فقهی «لاضرار» نیز با بیان عبارت «لا ضرر و لاضرار فی الاسلام»، هر نوع ضرر رساندن را به خود و دیگران در اسلام ممنوع دانسته و جبران آن را واجب می‌داند. در قرآن نیز شاهد هستیم که خداوند متعال از القای نفس در تهلکه یعنی خود را به دست خود به هلاکت انداختن منع نموده و می‌فرماید: «ولا تلقوا بایدیکم الی التهلکه» یعنی خود را با دستان خودتان به هلاکت نندازید.

لذا این اشکال را وارد می‌کنند که اگر امام حسین علیه‌السلام با علم قبلی به شهادتشان قیام نموده و خانواده خود را با خود همراه نمودند، عملشان مصداقی از اعمال خلاف شرع خودکشی، دیگر کشی، عدم صیانت نفس، ضرر رساندن به خود و دیگران و القای نفس در تهلکه بوده است. از آنجا كه قطعاً ایشان مرتكب فعل حرام نمي‌شوند، از خلاف شرع بودن این اعمال در صورت وجود علم قبلی، نبود علم پیشین امام حسین علیه‌السلام به شهادتشان را نتیجه می‌گیرند. به بیان دیگر اگر امام بداند که مسیر حرکتش به مرگ خود و اطرافیانش منتهی می‌شود، فعلش حرام است و از نظر شرعی  مردود است. زیرا شأن امام اجل از این است که خلاف شرع مرتکب شود، بنابر این فرض اولیه مبنی بر علم قبلی امام، ناصحیح است.

ناسازگاری علم امام با دستورات عقلی

از دیگر اشکالاتی که به علم امام حسین علیه‌السلام نسبت به شهادتشان وارد می‌کنند، ناسازگاری علم قبلی امام با دستورات عقلی است. توضیح این اشکال به این صورت است که: اقدام به قیام و شروع به جنگ با علم به شکست، اقدامی بیهوده و بی‌نتیجه و لذا خلاف عقل است. یعنی، اگر امام حسین علیه‌السلام می‌دانستند که در واقعه‌ی عاشورا با مشکلاتی روبرو می‌شوند که منجر به شکست سپاهشان و شهادتشان خواهد شد، نباید قیام می‌کردند. زیرا در این شرایط اقدام به قیام کاری بی نتیجه و عبس است که خلاف عقل است. همچنین نوعی آسیب رساندن به نفس است که عقل آن را نمی‌پذیرد. اما  از آنجا که می دانیم ایشان مرتکب امر خلاف عقل نمی‌شوند، نتیجه حاصل می‌شود که ایشان علم قبلی نداشتند.

ناسازگاری علم قبلی امام حسین علیه‌السلام با وقایع تاریخی

وقایع تاریخی نیز از دیگر اشکالات مخالفان بر علم امام حسین علیه‌السلام به شهادتشان است. با این توضیح که:

اگر امام حسین علیه السلام علم قبلی به وقایع عاشورا داشتند، از وقوع بسیاری از رخدادهای ناگوار تاریخی که منجر به شکست ایشان در قیام عاشورا شد، ممانعت می‌نمودند. برای مثال اگر امام علیه‌السلام می‌دانستند که در روز عاشورا آب بر روی آنها بسته شده و دچار عطش می‌شوند، قطعاً مقدار زیادی آب با خود به همراه می‌بردند. اما عدم این کار و عارض شدن عطش در روز عاشورا بر ایشان ثابت می‌کند که امام حسین علیه‌السلام از آنچه بر ایشان در روز عاشورا گذشت، قبلاً خبر نداشتند. در این شبهه عطش مثالی است از مقوله‌ی تاریخی که علم قبلی امام اقتضا می‌کرد نسبت به آن پیشگیری نمایند.

پـــــاســــخ

آن چه از جمع‌بندی پرسش‌های مذکور در شبهه حاصل می‌شود این است که مستشکل دلایلی را بیان می‌کند تا اثبات نماید امام حسین علیه السلام علم قبلی به وقایع عاشورا و شهادتشان نداشتند. لذا در مقام پاسخ،  ابتدا به کمک شواهد و مستندات فراوان روایی- تاریخی به اثبات این حقیقت می‌پردازیم که علم قبلی امام حسین علیه‌السلام به هیچ عنوان قابل تردید و خدشه نیست، زیرا تردید درعلم امام حسین علیه‌السلام با وجود فراوانی روایات در این خصوص به معنای تردید در کل روایات و تاریخ است.  سپس در حاشیه کار به پاسخ سایر سوالات مرتبط که مستشکل در اینجا به آن اشاره نموده‌ است- با توجه به آیات قرآن و روایات ائمه معصومین علیه‌السلام-  خواهیم پرداخت.

شواهد و مستندات روایی و تاریخی مبنی بر علم قبلی امام حسین علیه‌السلام به وقایع عاشورا

درباره علم قبلی امام حسین علیه‌السلام به وقایع عاشورا و شهادت خویش، جای هیچ گونه شبهه و تردیدی وجود ندارد؛ چرا که گزارش‌ها و مستندات روایی- تاریخی زيادي وجود دارد که نشان مي‌دهد از سال‌ها پيش از واقعة عاشورا، امام حسين عليه‌السلام، از وقایع عاشورا و شهادت خویش با خبر بوده اند. باید افزود که این اطلاع به امام حسین علیه‌السلام محدود نبوده بلکه افراد دیگری نیز از آن با خبر بوده‌اند.

علم قبلی امام حسین علیه‌السلام به شهادتشان در روایات مختلف، در کتب متعدد و متنوع اعم از کتب شیعه و سنی، در موضوع حدیث، رجال، کلام، تاریخ و غیره و به طرق مختلف و در مواقف مختلف بیان شده است. تعدد منابع و وفور معنوی این روایات به حدی است که ترديدی در علم قبلی امام حسين عليه‌السلام به شهادتشان باقي نمي‌گذارد.

مصائبی که بر امام حسین علیه‌السلام و یاران ایشان رفته است، از سال‌ها قبل از ولادت ایشان، ابتدا به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و سپس به ائمه معصومین علیهم‌السلام و نهایتاً توسط ایشان به دیگران خبر داده شده بود به نحوی که زمان، مکان و چگونگی شهادت، موافقان و مخالفان امام حسین علیه السلام، تعداد سپاهیان و بسیاری دیگر از جزییات عاشورا که به تفصیل خواهد آمد، از قبل تصریح شده بود.

پس از آگاهی از وفور این نوع اخبار، هر تردیدی در علم قبلی امام حسین علیه‌السلام به شهادتشان،  نشان‌دهنده عناد و انکار حقیقت یا بی انصافی فاحش است.

اِخبار جزیی از قیام عاشورا  و شهادت امام حسین علیه السلام

خبر دادن از زمان شهادت امام حسین علیه السلام

در روایات شاهد هستیم که زمان واقعه عاشورا از سال‌ها پیش از این اتفاق به طور دقیق شصت سال پس از هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اخبار شده بود[5]. جدای از این بیان صریح، روایات دیگری نیز بیانگر این نکته‌اند که زمان شهادت امام حسین علیه‌السلام از قبل مشخص بوده و به انحاء مختلف بیان شده است. برای مثال زمان شهادت ایشان هنگام حکومت خاندان بنی امیه[6] و جزئی‌تر از آن هنگام حکمرانی یزید بن معاویه[7] خبر داده شده بود. همچنین در روایات آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از سال‌ها قبل خبر داده بودند که امام حسین علیه‌السلام شهید خواهند شد در زمانی‌که محاسن سپیدشان به خون رنگین شده است.[8] یعنی شهادت امام حسین علیه‌السلام در هنگام میانسالی عمر ایشان اعلام شده بود.

خبر دادن از مکان شهادت امام حسین علیه‌السلام

از دیگر جزئیاتی که بر اساس اِخبار از قبل روشن بوده است، سرزمین و محلی است که امام حسین علیه‌السلام و یارانشان در آنجا شهید شدند. یعنی از سال ها قبل از تولد امام حسین علیه‌السلام خبر داده شده بود که ایشان در آینده در سرزمین بابل[9] ، سرزمین طف[10]، در عراق[11] و در کربلا[12] که پشت کوفه[13] و در کنار نینوا[14] است، کنار دو رود فرات[15] و دجله[16] در کنار درختان حنظل[17]، در تل اعفر[18] شهید خواهند شد. محل و زمینی که حضرت در آنجا به خاک سپرده خواهند شد[19] و اینکه حرم و مرقد مبارک ایشان در نزدیکی مرقد پدر بزگوارشان امیرالمومنین علی علیه‌السلام خواهد بود[20]، خاکی که امام حسین علیه‌السلام بر روی آن شهید خواهند شد[21]، خاکی که خون امام حسین علیه‌السلام و یارانش بر روی آن ریخته خواهد شد[22]، جایی که امام حسین علیه السلام از روی اسب به زمین خواهند افتاد[23]، محل مرکب‌ها و شتران[24] و محل اسباب سفر و خیمه‌های امام حسین علیه‌السلام و یارانشان[25] نیز از پیش خبر داده شده بود.

این تعداد اخبار قبلی به این تفصیل و جزئی‌گویی قطعاً تصادفی نبوده است!

خبر دادن از لشکر و سپاه دشمن که با امام حسین علیه‌السلام جنگیدند

اخبار جزیی از سپاه دشمن و تعداد آنها و اینکه گروه متجاوز[26] از امت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم[27] که از منافقان[28] بوده و به تعبیر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خاندان حرب، همدستان کفر و حزب شیطان[29] که بدترین مردمان بر روی زمین اند[30] ایشان را شهید خواهند کرد، نقل شده است. از این فراتر نام، نسل و اهلیت دشمنان امام حسین نیز از پیش خبر داده شده بود که خاندان ابوسفیان[31] و بنی امیه[32] که از اهالی کوفه[33] هستند امام حسین علیه‌السلام و یاران ایشان را به شهادت خواهند رساند.

جزئی تر از آن نام برخی از افرادی که در عاشورا در سپاه مقابل با امام حسین علیه‌السلام خواهند جنگید مثل شبث بن ربعی[34]، عمرو بن حریث[35]، نام افرادی که صدای ایشان را شنیده ولی ایشان را یاری نخواهند داد.[36] مانند براء بن عازب[37] و ابو عبدالله جدلی[38]، نام پرچمدار سپاه دشمن حبیب بن حماز[39] و نام قاتلان نهایی سید الشهدا علیه‌السلام که به تعبیر روایات بدترین فرد امت[40] و لعنت شده امت[41] خواهند بود یعنی یزید بن معاوبه[42] که به تعبیر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم منافق فرزند منافق، بی نسب فرزند بی نسب، طغیانگر فرزند طغیانگر است[43]، شمر بن ذی الجوشن[44]، عمر بن سعد[45]، سنان بن انس نخعی[46] و محنف بن سلیم[47] از پیش اخبار شده بود. باید افزود که درباره گروهی که در کنار و همراه امام حسین علیه‌السلام جنگیده و ایشان را یاری دادند[48] و با ایشان شهید شدند[49] نیز، حضرات معصومان علیهم السلام از پیش با خبر بوده و اخبار کرده اند.

خبر دادن از نحوه به شهادت رساندن امام حسین علیه السلام

بیاناتی که از معصومین از نحوه به شهادت رسیدن امام حسین علیه‌السلام قبل از شهادت ایشان موجود است نیز نشان می‌دهد که حقایق عاشورا و شهادت امام حسین علیه‌السلام و خانواده و یاران ایشان از پیش خبر داده شده بود و تردیدی در آن وجود ندارد که امام حسین علیه‌السلام از آنها با خبر بوده اند. برای مثال روایاتی که خبر می دهند، در روز عاشورا سپاه دشمن ابتدا فرزندان و یاران امام حسین را شهید خواهند کرد،[50] سپس ایشان  تنها و بی یاور مانده [51] او را دور از اهل و عشیره‌اش[52] محاصره خواهند کرد[53] و به ایشان تیر زده[54] تا از روی اسب به زمین می‌افتند[55]. سپس ایشان مظلومانه همچون قوچ با شمشیر[56] از پشت سر ذبح[57] خواهند شد درحالی‌که تشنه هستند[58] و در خون خود می‌غلتند[59] و شهید می‌شوند در حالی‌که که محاسن سپیدشان به خون خضاب شده[60] است.

خبر دادن  از اتفاقات پس از شهادت امام حسین علیه السلام

حتی وقایع پس از شهادت امام حسین علیه‌السلام نیز از پیش اِخبار شده بود. خبر دادن از غارت حرم امام حسین علیه السلام[61] پس از شهادت ایشان، اسیر کردن همسران و فرزندان امام حسین علیه السلام[62]، هدیه آوردن سر امام حسین علیه‌السلام پس از شهادت ایشان[63]، گرداندن سر شهیدان در شهرها[64] و خبر دادن از زیارت مزار امام حسین علیه‌السلام تا نسل‌های آینده[65] از آن جمله‌اند.

شایان ذکر است که روایاتِ اِخبار قبلی از وقایع عاشورا، هم از روات ثقات و مورد اطمینان شیعیان نقل شده است و هم از روات و کتب مورد اطمینان در میان اهل سنت؛ به نحوی که صراحتاً می‌توان گفت مسلمانان در فرقه‌های مختلف صحّت این کلام را تأیید می‌کنند و جای هیچ تردیدی در صحت آن باقی نمی‌ماند.

برای روشن‌تر شدن مطلب به برخی گزارش‌های موجود درباره علم قبلی امام حسین علیه‌السلام به وقایع عاشورا در یک منبع از منابع شیعیان و اهل سنت نیم‌نگاهی می‌اندازیم.

گزارش علم قبلی امام به وقایع عاشورا در منابع شیعه

حقیقت علم قبلی امام حسین علیه‌السلام به شهادت خویش، از جمله اعتقادات انفکاک ناپذیر شیعیان است. این حقیقت در بسیاری از کتب شیعیان لحاظ گشته است.

یکی از کتب موثق وارزشمند نزد شیعیان، کتاب «کامل الزیارات» است. که در اینجا به معرفی این کتاب پرداخته و سپس به نقل برخی روایات علم قبلی امام حسین علیه‌السلام به شهادتشان در این کتاب می‌پردازیم.

معرفی کتاب «کامل الزیارات» تألیف جعفر بن محمد قولویه قمی

ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه قمی (متوفای368 ق) معروف به ابن قولویه، از فقیهان و محدثان بزرگ و مورد اعتماد شیعه است. وى يكى از بهترين شاگردان محمد بن يعقوب كلينى و از برجسته‏ ترين مشايخ شيخ مفيد به شمار مى ‏آيد. او علاوه بر شیخ کلینی از محضر شخصيت‏ هاى فراوان دیگری نیز استفاده نموده از جمله: پدر بزرگوارش، محمد بن جعفر بن قولويه، برادرش على بن محمد بن جعفر بن قولويه، محمد بن حسن صفار، ابن بابويه، پدر شيخ صدوق، محمد بن جعفر زرارى، محمد بن حسن بن وليد ، محمد بن حسن بن على بن مهزيار، محمد بن عبد الله حِميَرى، محمد بن حسن جوهرى و محمد بن احمد مصرى‏.

شخصيت‏ هاى فراوانى نيز از محضر او بهره برده‏ اند مانند: شيخ مفيد، حسين بن عبيد الله غضائرى، احمد بن عبدون، تلعكبرى، ابن عزور، محمد بن سليم صابونى‏.

جعفر بن محمد بن قولويه از بارزترين چهره‏ هاى علمى دوران خود بوده و روايات او در طول هزار سال پيوسته در مجموعه‏ هاى روايى بزرگ شيعه نقل شده و به آن استناد مى‏ شود.

علما و فقهاى شيعه براى او احترام خاصى قائلند و توثيق بسيارى از روات شيعه به دليل روايت آنها از ابن قولویه است.

نظر برخی علمای شیعه درباره ابن قولویه

شیخ مفید

شيخ مفيد از درياى علم او بهره‏هاى فراوان برده و او را بسيار ستوده است. این عالم بزرگ درباره وی گفته است: «خداوند شیخ مورد اعتماد ما، ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه را تأیید فرماید.[66]»

علامه حلّی

از علامه حلی نقل است: «ابوالقاسم از اصحاب ثقه و جلیل القدر در حدیث و فقه بوده است. وی از طریق پدر و برادرش از سعد نقل روایت كرده است.[67]»

نجاشی

نجاشی، فهرست‌نگار بزرگ شیعه، او را از عالمان برجسته و مورد اطمینان در حدیث و فقه شمرده و وی را برتر از هر نیکویی که درباره کسی گفته شود، دانسته است[68].

همچنین در جای دیگری گفته است: «ابوالقاسم از ثقات اصحاب ما و از شخصیت‌های گرانقدر آن‌ها در حدیث و فقه می‌باشد. هر زیبایی و علمی كه مردم را با آن وصف نمایی، برتر از آن را در جعفر بن محمد بن قولویه خواهی یافت[69]».

سید بن طاووس

سید بن طاووس نیز امانتداری او را مورد اتفاق همگان دانسته است[70]. و در تنقیح المقال گزارش شده که سید بن طاووس درباره وی گفته است: «در كتاب‌ها ملاحظه كردم كه شیخ صدوق کسی را که همه اتفاق بر امانت او کرده‌اند را جعفر بن محمد بن قولویه دانسته است.[71]»

شیخ طوسی

شیخ طوسی او را از شیوخ شیعه نام برده‌اند. و در فهرست خود درباره وی گفته است: «ابوالقاسم، جعفر بن محمد بن قولويه قمى، شخصيتى مورد اطمينان و داراى تأليفاتى فراوان، به تعداد ابواب فقه، مى‏باشد.[72]»

ابن حجر عسقلانی

ابن حجر عسقلانی سنی نیز در لسان المیزان[73] ابن قولویه را از بزرگان و کبار شیعه و از علمای مشهور شیعه دانسته و گفته است: «ابوالقاسم جعفر بن محمد بن موسی بن قولویه قمی شیعی، از بزرگان شیعه و علمای مشهور و بنام آن‌ها می‌باشد. شیخ طوسی و نجاشی و علی بن الحكم او را جزو مشایخ شیعه آورده‌اند. شیخ مفید یكی از شاگردانش بوده و در مدح و ثنایش كوتاهی نمی‌كرده. از او نیز حسین بن عبیدالله غضایری و محمد بن سلیم صابونی روایت كرده‌اند.[74]»

ملا علی یاری

ملا علی یاری درباره وی چنین گفته است: «جعفر بن محمد بن قولویه، از ثقات و بزرگان اصحاب امامیه در فقه و حدیث است. وی از شیخ ابوجعفر كلینی و همچنین از پدرش محمد بن قولویه نقل روایت كرده است.[75]»

کتاب «کامل الزیارات»

کتاب کامل الزیارات، کتابی به عربی درباره زیارت قبور پیامبر (ص) و ائمه اطهار(ع) تالیف ابن قولویه قمی است. این کتاب که از مهمترین کتب شیعیان درباره زیارت است، تنها اثر باقی‌مانده ابن قولویه است و از آن به نام‌های جامع‌الزیارات و کتاب‌الزیارات نیز یاد می‌شود. این کتاب در 108 باب تدوین گردیده است. کامل الزیارات مطابق با عنوان خود، به زیارت‌ها و به ویژه زیارت امام حسین علیه‌السلام پرداخته و بیش از هشتاد باب از صد و هشت باب کتاب را به فضایل و برکات زیارت امام حسین علیه السلام، آگاهی پیامبران و فرشتگان از شهادت امام علیه السلام، گریه مخلوقات بر امام علیه السلام، خواص تربت امام علیه‌السلام و…اختصاص داده است.

کامل الزیارات، مورد استفاده بسیاری از عالمان سده‌های بعد قرار گرفته و به ویژه مجلسی در بحار الانوار از آن، به فراوانی بهره برده است. شیخ طوسی در التهذیب و دیگر محدثان نیز، مطالبی از این کتاب را در آثار خود آورده‌اند. شیخ حرعاملی(متوفای 1104ق) در تالیف وسایل الشیعه این کتاب را از منابع خود قرار داده است. کامل الزیارات ابن قولویه، همانند تفسیر قرآن علی بن ابراهیم قمی، نزد اکثریت فقهای شیعه، از کتب صحاح محسوب می‌شود که محتاج به اعتبار و ملاحظه سند نیستند. زیرا مولفان آن‌ها به جز حدیث صحیح و معتبر، نقل نمی‌کنند[76]. در این کتاب مولف به شیوه معمول محدثان، روایات را با سلسله سند آورده است. او ملتزم شده است که جز از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیه‌السلام نقل نکند[77] و تنها از استادان مورد وثوق خود، بهره ببرد و این بر اعتبار کتاب او افزوده است.

مشتی از خروار روایات  علم قبلی امام حسین علیه‌السلام از شهادت خویش  از کتاب «کامل الزیارات»

كامل الزيارات  ـ به نقل از عبد اللّه بن ميمون قدّاح ، از امام صادق  : امير مؤمنان على عليه السلام  با گروهى از يارانش از كربلا گذشت . به آن جا كه رسيد، اشكْ چشمانش را پر كرد و سپس فرمود: «اين جا خوابگاه شتران آنها و اين جا جايگاه اسباب سفرشان است و اين جا خونشان ريخته مى شود. خوشا به حال تو ـ اى خاك ـ كه خون هاى محبان ، بر روى تو ريخته مى شود[78][79]

كامل الزيارات ـ به نقل از شهاب بن عبدِ رَبِّه ، از امام صادق عليه السلام ـ : چون حسين بن على عليه السلام از گردنه بَطْن بالا رفت ، به يارانش فرمود : «من ، خود را جز كشته شده نمى بينم» . گفتند : از چه رو ، اى ابا عبد اللّه ؟! فرمود : «به دليل خوابى كه ديده ام» . گفتند : آن چيست ؟ فرمود : «سگ هايى را ديدم كه مرا گاز مى گيرند و سخت ترينِ آنها بر من ، سگ پيسه اى بود[80]»[81]

كامل الزيارات ـ به نقل از زُراره ، از امام باقر عليه السلام ـ : حسين بن على عليه السلام از مكّه به محمّد به على (ابن حنفيّه) نامه نوشت كه : «به نام خداى بخشنده مهربان. از حسين بن على ، به محمّد بن على و خويشاوندان او از بنى هاشم. امّا بعد ، همانا هر كس به من بپيوندد ، شهيد مى شود و هر كس به من نپيوندد ، پيروزى نخواهد يافت. و السّلام[82][83].

گزارش علم قبلی امام به وقایع عاشورا در منابع اهل سنت

از اسناد موجود در کتب مختلف و موثق از منظر اهل تسنن می‌توان دریافت که حقیقت علم قبلی امام حسین علیه‌السلام به شهادتشان، نزد اهل سنت نیز پذیرفته شده است و هر گونه تردید و انکار درباره این حقیقت مساوی تردید و انکار کردن عالمان بزرگ اهل سنت و کتاب‌های مورد استناد و قبول آنها ست.

از جمله کتب موثق اهل تسنن که روایات علم قبلی امام حسین علیه‌السلام در آن به کرات ذکر شده است، کتاب «تاریخ طبری» تألیف محمد بن جریر طبری است که اینک به معرفی این کتاب و نظر علمای اهل سنت درباره مؤلف آن می‌پردازیم و سپس چند نقل از اِخبار علم قبلی را که در این کتاب ذکر شده است از باب نمونه بیان می‌کنیم.

معرفی کتاب «تاریخ طبری» تألیف محمد بن جریر طبری

ابو جعفر محمد بن یزید بن خالد بن کثیر طبری (متوفای 310) از مورخان، مفسران و محدثان برجسته اهل سنت است که پر حجم‌ترین کتاب تاریخ را تا روزگار خود نگاشته است. این کتاب، با گزارش تاریخ پیامبران و نیز ایران پیش از اسلام، آغاز می‌شود و پس از ذکر حوادث تا هجرت پیامبر(ص)، به نقل رویدادهای مهم سه قرن نخست اسلام، به ترتیب تاریخ هجری می‌پردازد.

این کتاب، همان‌گونه که از نامش پیداست، یک منبع تاریخ سیاسی است و اگرچه گزارش‌های آن از اعتبار یکسانی برخوردار نیستند و به ویژه در گزارش‌های برخی راویان (مانند سیف بن عمیره) که طبری به نقد آن‌ها نپرداخته، با مشکل روبرو هستیم، اما بسیاری از آنها با تکیه بر اسناد در دسترس مؤلف و به سان کتاب‌های حدیثی، با زنجیره سند، نقل شده و در نتیجه قابل نقد و بررسی‌اند.

تاریخ طبری، به ویژه در بخش مربوط به سال‌های 60 و 61 ق، یکی از منابع ارزشمند تاریخ کربلاست، خصوصا که طریق اصلی و کامل ما در دسترسی به مقتل ابو مخنف و نیز مقتل هشام کلبی است. البته هشام کلبی از مقتل ابو مخنف استفاده کرده؛ اما به دلیل اسناد دیگری که به دست وی رسیده، وقایعی را افزون بر آنچه ابومخنف نقل کرده، در کتابش آورده است. همه این‌ها در کنار آنچه طبری از واقدی، مورخ مشهور و کهن تاریخ صدر اسلام و نیز به وسیله عمار دهنی از امام باقر (ع) نقل کرده، ما را با مجموعه بزرگی از اخبار مستند، روبرو می‌سازند.[84]

پاره‌ای از آنچه طبری به آن پرداخته، دعوت کوفیان از امام حسین علیه السلام، قیام و شهادت مسلم بن عقیل در کوفه، حرکت امام حسین علیه‌السلام به سوی کوفه، شهادت امام علیه‌السلام و یارانش و نیز وقایع مربوط به اسیران است.

بیانات برخی از علمای اهل سنت درباره محمد بن جریر طبری و آثار وی

ابن تیمیه

ابن جریر طبری از جمله اساطین دین و بزرگان مورد اعتماد اهل سنت است و به حدی نزد آنها بزرگ است که: ابن تیمیه در منهاج با جسارت تمام اجتهاد او و امثال او را بر نقل شیعیان از حضرات عسکریین یعنی امام علی النقی علیه‌السلام و امام حسن عسکری علیه‌السلام و پدرانشان علیهم‌السلام ترجیح داده است و اعلم به دین و اولی از ایشان دانسته است. یعنی رجوع به امامان عسکریین علیهما السلام را با وجود فتوای ابن جریر طبری حرام و ناجایز می‌داند و پا را از این هم فرا تر نهاده و گفته است بر امامان عسکریین و امثال ایشان یعنی ائمه عصمت و طهارت علیهما السلام واجب است که از طبری تعلم کنند.[85]

او درباره تفسیر طبری چنین اظهار نظر می‌کند:

«در میان تفاسیری که در دست مردم است، صحیح‌ترین آن‌ها تفسیر محمد بن جریر طبری است؛ زیرا او گفته‌های سلف را با اسانید ثابت و صحیح یاد می‌کند و در این تفسیر بدعتی نیامده و از متهمین مانند مقاتل بن بکیر و کلبی نقل نمی‌کند[86]

سیوطی

سیوطی طبری را از مجددین دین دانسته و درباره او نوشته است که «وی از نظر علمی از ابن شریح جلیل‌تر و بزرگ‌تر است و مرتبه اجتهاد مطلق مستقل دارد[87].» باید گفت اجتهاد مطلقِ مستقل، مرتبه‌ای است که امامان چهار گانه اهل سنت امتیاز آن را دارند.

خطیب بغدادی

ابن جریر در علم قرائت، تفسیر، حدیث، فقه و اصول، اقوال صحابه و تابعین، عربیت و تاریخ امام بوده است و به طور کلی وی اتباع و مقلدینی دارد که از او تقلید می‌کنند که به آنها جریریه می‌گویند.خطیب در این باره گفته است که ائمه علما به او رجوع کرده و بر طبق حکم او قول‌می‌کردند. از جمله اقوال خطیب در منزلت طبری این است که : «طبری را کتابی است مشهور در تاریخ امم والملوک و کتابی در تفسیر که هیچ کس مانند آن را تالیف نکرده است.[88]»

ابن خلدون

وی در تمجید از طبری گوید: « …هو تاریخه الکبیر فانه اوثق ما رایناه فی ذلک و ابعد عن المطاعن و الشبه فی کبارالائمه من خیارهم و عدولهم من الصحابه و التابعین[89]»

ذهبی

ذهبی در تذکره الحفاظ می‌گوید: «محمد بن جریر طبری یکی از عالم‌ترین‌های اهل طبرستان است که تصانیف بسیاری دارد.»[90] همچنین می‌گوید: «محمد بن جریر طبری یکی از امامانی است که به‌خاطر علم و فضلی که در جمع آوری علوم داشته به رای او رجوع می‌شده و به قول او حکم می‌شده است و این امتیازی است که هیچ یک از معاصران وی به آن نایل نشده‌اند. زیرا او حافظ کتاب خدا، عارف و آشنا به احوال صحابه و تابعان و آگاه به اخبار مردم بوده است.»

وی درباره تصنیفات او چنین ادامه می‌دهد: «او کتابی بزرگ و مشهور درباره تاریخ امم (امت‌ها) دارد. همچنین کتاب تفسیری که مثل آن نوشته نشده است. همچنین کتاب تهذیب الآثار که مثل آن را کسی ندیده است. همچنین وی در اصول و فروع، کتب بسیاری دارد و در انتخاب اقوال فقها اختیار دارد.[91]»

ذکر چند نمونه از روایات علم قبلی امام حسین علیه‌السلام از کتاب تاریخ طبری

تاريخ طبری به نقل از ابو سعيد عَقيصا ، از برخى يارانش ـ : از حسين بن على عليه السلام در مكّه شنيدم كه با عبد اللّه بن زبير ، ايستاده بود. ابن زبير به او گفت : اى پسر فاطمه ! نزديك بيا .حسين عليه السلام به او ـ كه آهسته با وى سخن مى گفت ـ ، گوش فرا داد .آن گاه حسين عليه السلام رو به ما كرد و فرمود : «مى دانيد ابن زبير ، چه مى گويد؟». گفتيم: خدا ما را فدايت كند! نمى دانيم. فرمود : «مى گويد: در اين مسجد (مسجد الحرام) بمان تا مردم را پيرامون تو گِرد آورم». حسين عليه السلام آن گاه فرمود : «به خدا ، اگر يك وجب بيرون از مسجد كشته شوم، بهتر از آن است كه يك وجب ، داخل آن كشته شوم. به خدا ، اگر در سوراخِ يكى از خزندگان باشم، مرا بيرون مى كشند تا كار خود را انجام دهند. به خدا ، به من ستم مى كنند، چنان كه يهوديان در روز شنبه، ستم كردند»[92] .[93]

تاريخ الطبرى ـ به نقل از عُقْبة بن سَمعان ـ : وقتى آخر شب شد ، حسين عليه السلام به ما فرمود كه آبگيرى كنيم. آن گاه دستور حركت داد و ما به راه افتاديم. وقتى از قصر (منزلگاه) بنى مُقاتل ، حركت كرديم و لختى رفتيم، حسين عليه السلام چرتى زد و آن گاه بيدار شد و مى فرمود : « «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّـآ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» و «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَــلَمِينَ» » و اين را دو يا سه بار تكرار كرد. پسرش على ، بر اسب خويش آمد و گفت:  «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّـآ إِلَيْهِ رَ جِعُونَ» و «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَــلَمِينَ» پدر جان! فدايت شوم! حمد و اِنّا لِلّه گفتن تو ، براى چيست ؟ فرمود : «پسرم! چُرتم گرفت و [در خواب ،] سوارى را بر اسبى ديدم كه گفت: اين قوم ، حركت مى كنند و مرگ نيز به دنبال آنهاست . پس دانستم كه از مرگمان به ما خبر مى دهند» . گفت: پدر جان! خدا ، برايت بد نياورد! مگر ما بر حق نيستيم؟ فرمود : «سوگند به آن كه بندگان به سوى او خواهند رفت ، چرا» . گفت: پدر جان! پس اهمّيتى ندارد ؛ چرا كه بر حق ، جان مى دهيم. فرمود : «خدا ، نيكوترين پاداشى را كه به خاطر پدرى به فرزندى داده ، به تو بدهد![94]»[95].

تاريخ الطبرى : عمر بن سعد ، بانگ سر داد : اى سواران خدا ! سوار شويد . بشارتتان باد ! خود نيز با آنان ، سوار شد و پس از نماز عصر ، به سوى آنان (سپاه حسين عليه السلام ) تاخت . حسين عليه السلام جلو خيمه اش نشسته بود و [انحناى ]شمشيرش را به دور پاهايش حلقه كرده بود كه خوابش بُرد و سرش بر زانوهايش ، خم شد . در اين هنگام ، شيون خواهرش زينب عليهاالسلام را شنيد كه به برادرش نزديك مى شد و گفت : برادرم ! آيا صداها را نمى شنوى كه نزديك شده اند ؟ حسين عليه السلام سرش را بلند كرد و فرمود : «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را در خواب ديدم كه به من فرمود : تو به سوى ما مى آيى » . پس خواهرش بر صورت خود زد و گفت : واى بر ما ! حسين عليه السلام فرمود : «خواهر عزيزم ! واى بر شما نيست . آرام باش ، [خداى ]رحمان، تو را رحمت كند[96].[97]

پاسخ به شبهات مرتبط

پس از آنکه با نگاهی به مستندات تاریخی- روایی روشن شد علم قبلی امام حسین علیه‌السلام به شهادتشان، از حقایق غیر قابل خدشه و غیر قابل انکار است، اینک به پاسخ سؤالات حاشیه‌ای مطرح شده مرتبط با علم امام حسین علیه‌السلام به شهادتشان یعنی چگونگی سازگاری علم قبلی ایشان با شرع، عقل و برخی وقایع تاریخی می‌پردازیم.

آیا هر عملی که نتیجه آن مرگ خود یا دیگران است، خلاف شرع و خلاف عقل است؟

برای رسیدن به پاسخ این سؤال لازم است نگاهی به آیات قرآن و روایات انداخته و بیان شرع را درباره عملکرد عالمانه برخی افراد که نتیجه آن مرگ بوده است، ملاحظه نماییم.

آیات تشویق به جهاد در راه خدا

خداوند در آیات قرآن کریم، به جهاد فی سبیل الله امر نموده و آن را از واجبات دین که موجب خیر و سعادت اخروی است دانسته است. باید یاد آور شد که آنچه در جنگ اتفاق می‌افتد کشته شدن و آسیب دیدن  است اما با وجود این، خداوند مسلمانان را به بذل جان در راه خویش امر کرده و بهشت را برای مجاهد فی سبیل الله تضمین کرده است.

ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعداً علیه حقا فی التوریة و الانجیل و القرآن و من او فی بعهده من الله فاستبشرواببیعكم الذی با یعتم به و ذلك هم الفوز العظیم[98]

«خدا از مؤمنان جان‌ها و مال هایشان را خرید، تا بهشت از آنان باشد در راه خدا جنگ می كنند چه بكشند چه كشته شوند، وعده ای كه خدا در تورات و انجیل و قرآن داده است به حقبه عهده اوست و چه كسی بهتر از خدا به عهد خود وفا خواهد كرد. بدین خرید و فروخت كه كرده اید شاد باشید كه كام یابی بزرگ است.»

انفروا خفافاً و ثقالاً و جاهدوا با اموالكم و انفسكم فی سبیل الله ذلكم خیر لكم ان كنتم تعلمون[99]

«به جنگ بروید خواه بر شما آسان باشد، خواه دشوار و با مال و جان خویش در راه خدا جهاد كنید اگر بدانید خیر شما در این است.»

همانطور که ملاحظه می‌شود خداوند در آیات بالا بذل جان در راه خدا را مصداق القای نفس در تهلکه ندانسته و آن را خیر معرفی می‌کند.

كتب علیكم القتال و هو كره لكم و عسی ان تكرهوا شیاً و هو خیرلكم و عسی آن تحبوا شیاً و هو شر لكم و الله یعلم و انتم لا تعلمون[100]

جنگ بر شما مقرر شد در حالی كه آن را ناخوش دارید، شاید چیزی را ناخوش آرید و در آن خیر شما باشد و شاید چیزی را دوست داشته باشید و برایتان ناپسند افتد. خدا می داند وشما نمی‌دانید.

علت ناخوش دانستن جنگ، چیزی جز نتیجه مشکلات جنگ مثل هلاکت و آسیب دیدن نمی‌باشد ولی خداوند آن را واجب دانسته است ولو آنکه اقدام به جنگ موجب هلاکت گردد.

کلیه این آیات که جهاد در راه خدا را واجب و مورد ستایش می‌داند،  نشان می‌دهد که امام حسین علیه‌السلام نیز به بذل جان خود در راه خدا پرداخته و با وجود علم قطعی به شهادت، به تعبیر آیه 111 سوره توبه جان خود را به خدا فروخته است.

لذا پس از مطالعه این آیات بیش از پیش معلوم می‌شود که ادعای خلاف شرع بودن قیام امام حسین علیه‌السلام با وجود علم قبلی ایشان به شهادت، تا چه اندازه بی‌پایه است.

حضرت ابراهیم علیه‌السلام و اقدام به ذبح حضرت اسماعیل علیه السلام

ماجرای ذبح حضرت اسماعیل علیه‌السلام در قرآن کریم طى آیات 110-101 از سوره صافات گزارش شده است. حضرت ابراهیم علیه‌السلام پس از آن که از شکستن بت‌ها و فتنه نمرود و آتش او سالم و سربلند بیرون آمد، از خدا فرزندى صالح درخواست نمود؛ «رَبِّ هَبْ لى مِنَ الصَّالِحینَ[101]» و خداوند او را به جوانى بردبار نوید داد؛ «فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلیمٍ[102]» پس از مدتى ابراهیم علیه‌السلام خوابى دید که بر اساس آن مأمور به ذبح فرزندش اسماعیل گشت. حضرت ابراهیم خواب خویش را  با اسماعیل در میان گذاشت و نظر وی را دراین باره جویا شد. «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى‏ فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى[103]»‏ اسماعیل علیه‌السلام نیز پذیرفت و پدر را به اجراى فرمان خداوند تشویق نمود؛ «قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنى إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرینَ[104]»، وقتى هر دو آماده انجام این دستور شدند و به نقل روایات متعددى، شیطان را که تلاش مى‌کرد مانع اجراى این امر الهى گردد، ناکام گذاردند، ابراهیم(علیه السلام) مشغول ذبح شد، ولى خداوند متعال ابراهیم را ندا داد: «اى ابراهیم! آن رؤیا را تحقق بخشیدى و به مأموریت خود عمل کردى ما این گونه، نیکوکاران را جزا مى‌دهیم، این مسلّماً همان امتحان آشکار است، ما ذبح عظیمى را فداى او کردیم؛ «فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبينِ[105]» «وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهيمُ[106]» «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ[107]»«إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبينُ[108]» وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظيمٍ[109]».

همانطور که در آیات مشاهده می‌شود، حضرت ابراهیم علیه‌السلام به خاطر رضای خداوند اقدام به کشتن فرزندش اسماعیل نمود، درحالیکه می‌دانست با این اقدام فرزندش را با دست خودش به هلاکت انداخته است. همچنین حضرت اسماعیل علیه‌السلام به خاطر رضای خداوند حاضر شد در راه خدا هلاک شود. ولی خداوند نه تنها این را مصداق القای نفس در تهلکه ندانسته بلکه در آیات به مدح حضرت ابراهیم می‌پردازد و به او سلام می‌دهد. «سَلامٌ عَلى‏ إِبْراهيمَ[110]»، «كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ[111]»«إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنين[112]»

بنابراین اقدام امام حسین علیه‌السلام نیز به قیام در راه خدا با وجود علم ایشان به شهادت خود و خانواده اش، به معنای القای نفس در تهلکه نمی‌باشد.

حضرت ابراهیم علیه‌السلام و رها کردن همسرش هاجر و حضرت اسماعیل در وادی غير ذی زرع

حضرت ابراهیم علیه‌السلام در راستای امر خدا و برای کسب رضایت خدا، با وجود احتمال هلاکت، همسر و فرزندش اسماعیل را در بیابان بی آب و علف مکه رها می‌کند.

«رَّبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَاد غَيْرِ ذِي زَرْع عِندَ بَيْتِكَ الُْمحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ الصَّلاَةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُم مِنَ الَّثمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ)[113]

پروردگارا من برخی از ذریه و فرزندان خود را به وادی بی‌کشت و زرعی نزد بیت الحرام تو مسکن دادم. تا نماز به پا دارند. پس تو دل‌هایی از مردمان را به سوی آنها مایل گردان و به انواع ثمرات آنها را روزی ده باشد که شکر تو به جای آرند.

شاهد هستیم که خداوند این عمل حضرت ابراهیم علیه‌السلام را نیز مصداق القای نفس در تهلکه، خلاف قاعده لاضرر و یا خلاف عقل، ندانسته و حضرت ابراهیم را بر این اقدام نکوهش نکرده است در حالیکه اقدام ایشان به ظاهر انداختن خانواده به هلاکت بوده است.

لذا اگر امام حسین علیه‌السلام نیز خانواده شان را با خود به کربلا برده‌اند در حالیکه می‌دانستند عطش بر آنها فشار می‌آورد، برخی شهید و برخی اسیر می‌شوند و هلاکت را در پی خواهد داشت، عملکرد ایشان نیز خلاف شرع و خلاف عقل نبوده است.

شواهد تاریخی

صحابی پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم و بیان شان نزول آیه و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه

در تفسیر الدر المنثور[114] به چند طريق از اسلم ابى عمران روايت شده است كه گفت:

«در قسطنطنيه می‌جنگيديم، فرمانده نيروى مصر عقبة بن عامر، و فرمانده نيروى شام فضالة بن عبيد بود (روزى) لشكرعظيمى از روم در برابر ما صف آرايى كرد. ما نيز در برابر آنها صف آرايى كرديم. مردى از مسلمانان بر صف روم حمله كرد به ‌طورى كه داخل در صف ايشان شد. مردم صدايشان به گفتن سبحان اللَّه و اينكه چرا اين مرد خود را به تهلكه افكند بلند شد. ابوايوب صحابى رسول خدا (ص) برخاست و فرياد زد هان اى مردم!چرا شما اين آيه را تاويل می‌كنيد و مساله جهاد در راه خدا را از مصاديق آن می‌شماريد؟ اين آيه در باره ما انصار نازل شد كه وقتى خدا دين خود را غلبه و عزت داد و ياوران آن بسيار شدند، بعضى از ما پنهانى از رسول خدا به بعضى ديگر گفتند: فعلاً كه خدا دين خود را عزت داد و يارى كرد ما به سر وقت اموالمان برويم كه بى صاحب مانده است و چرا نبايد اين كار را بكنيم و به اصلاح آنچه از اموال كه فاسد شده بپردازيم؟ اينجا بود كه خداى تعالى در رد گفتار ما اين آيه را نازل كرد: وَ أَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ پس (بر خلاف آنچه شما پنداشته ايد) تهلكه جهاد در راه خدا نيست، بلكه عبارت است از ترك جهاد و پرداختن به اصلاح اموال»[115]

در این مثال روایی نیز شاهد هستیم که جهاد امام حسین علیه‌السلام در راه خدا نیز نمی‌تواند مصداق القای نفس در تهلکه یا خودکشی باشد. اگر حمله بردن فردی در صفوف دشمن برای نابود کردن آن‌ها که تنها نتیجه آن کشته شدن او بود، مصداق القای نفس در تهلکه نبوده است. به چه علت حمله بردن امام حسین علیه‌السلام به خیل دشمن برای جنگ با آنها مصداق القای نفس در تهلکه باشد؟!

مردی از انصار که برای رسیدن به بهشت خود را در انبوه دشمن انداخت و کشته شد

«زماني پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم در اوصاف بهشت سخن مي‌گفت. مردي از انصار به او گفت: اجازه مي‌دهي در جنگ خود را به کشتن دهم. فرمود: بهشت براي تو خواهد بود. پس برخاست و خود را به قلب دشمن زد و حمله برد تا در برابر رسول خدا صلي الله عليه وآله کشته شد و مردي ديگر پس از آنکه پيامبر بهشت را توصيف کرد، زره خود را بيرون آورد و دور انداخت و خود را در انبوه دشمن انداخت و به آنان حمله برد تا کشته شد.»[116]

این سؤال مطرح است که اگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کشتن خود را در جنگ علیه مسلمانان خلاف شرع نمی‌دانستند و به مرد انصاری اذن حمله با وجود علم به کشته شدن دادند، چه کسی حمله امام حسین علیه‌السلام به دشمن مسلمانان را خلاف شرع می‌داند؟

مسلم و شهادت داوطلبانه اش  در جنگ جمل

«اميرمؤمنان علیه‌السلام در جنگ جمل به يارانش فرمود: «من يأخذ هذا المصحف فيدعوهم إليه و هو مقتول؟ كيست كه اين قرآن را بگيرد و آنها را به قرآن دعوت كند در حالي‌كه- بر اثر انجام اين رسالت- كشته خواهد شد و من ضامنم بر خداوند بهشت را براى او! هيچكس برنخاست جز جوانى كم سن و سال بنام مسلم، از قبيله عبدالقيس كه قباى سفيدى بر دوش داشت! برخاست و عرض كرد: يا اميرالمؤمنين من قرآن را بر آنها عرضه مى‌كنم و جانم را به حساب خدا می‌گذارم! حضرت به او توجهى نكرد، گويا بر او دلسوزى نمود و براى بار دوم ندا در داد: كيست كه اين قرآن را بگيرد و بر اين گروه عرضه كند و بداند كه كشته خواهد شد و بهشت براى اوست آن نوجوان دوباره برخاست و گفت: من می‌برم و عرضه می‌كنم. اميرالمؤمنين عليه‌السلام براى بار سوم ندا نمود ولى جز آن جوان كسى برنخاست‌‌‌! حضرت امير عليه‌السلام قرآن را به او داد و فرمود: برو به طرف آنان و قرآن را بر آنها عرضه كن و آن‌ها را به حكم قرآن دعوت نما. آن جوان سعادتمند آمد تا در مقابل صفوف لشكر قرار گرفت. قرآن را گشود و گفت: «هذا كتاب اللّه عزّوجل و أمير المؤمنين يدعوكم إلى ما فيه». اين کتاب خداست و اميرمومنان شما را بدان دعوت مي‌کند. عايشه فرياد برآورد که او را هدف تير قرار دهيد. خدا او را زشت گرداند پس او را از هر طرف آماج تيرها قرار دادند.»[117]

نتیجه آنکه بنا بر شواهد قرآنی و روایی اقدام به كاري با علم قطعي به اينكه به مرگ منجر خواهد شد، لزوماً خلاف شرع و خلاف عقل نيست.  شاهد بودیم که قرآن، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه اطهار علیه‌السلام اقدام به عملی که نتیجه آن مرگ بوده است ولی آن عمل مطابق رضای خداوند بوده است، را نهی نکرده و خلاف شرع ندانسته اند؛ بلکه آن را مدح کرده و بهشت را برای عامل آن تضمین نمودند.

آیا علم قبلی امام حسین علیه‌السلام با وقایع تاریخی نظیر عطش ناسازگار است؟

همانطور که بیان شد یکی دیگر از شبهات مرتبط با علم قبلی امام حسین علیه‌السلام، سوال درباره وقایع تاریخی است که امام حسین علیه‌السلام می‌توانستند به کمک علم قبلی خود، از آنها جلوگیری نمایند و مانع رخداد آن وقایع ناگوار شوند ولی از علم خود جهت جلوگیری از این وقایع استفاده نکردند. شبهه این است که اگر امام حسین علیه‌السلام علم قبلی به وقایع عاشورا داشتند حتماً از علم خود استفاده می‌کردند و از این نوع وقایع ممانعت می‌نمودند. مثلاً اگر می‌دانستند در روز عاشورا عطش بر ایشان و بر خانواده شان عارض می‌شود، آب فراوان ذخیره می‌کردند! اگر می‌دانستند حرکت حضرت ابوالفضل العباس نتیجه‌ای جز شهادت ایشان ندارد، ایشان را برای آوردن آب نمی‌فرستادند! اگر می‌دانستند کوفیان به عهد خود وفا نمی‌کنند در مکه می‌ماندند و به سمت کوفه نمی‌رفتند.

داشتن امکانات ویژه ضرورتا به معنای استفاده از آن در پیش برد خواسته‌ها نیست

خداوند عزوجل

در پاسخ به این شبهه که چرا امام حسین علیه‌السلام بر اساس علم به آینده اقدام نکردند،  باید گفت که اگر قانون کلّ خلقت بر این اصل استواربود که هر کس ضرورتاً از تمام امکانات ویژه خود در همه جا و بدون در نظر گرفتن شرایط استفاده نماید، هر صاحب قدرتی در همه جا از قدرتش و هرعالم به آینده‌ای بنا بر علم قبلی‌اش عمل نماید، می‌بایست اولاً شاهد عمل کردن ِمالکِ کلّ قدرت و کل علوم غیبی یعنی خداوند متعال بنا بر قدرت و علمش می‌بودیم؛ اما شاهدیم که خداوند بنا را بر این منوال قرار نداده است. برای مثال می‌بینیم خداوند با وجود علمش به عملکرد آینده شیطان، از خلق او امتناع نکرد، با وجود علمش بر اینکه مردم دعوت انبیا و رسلش را نخواهند پذیرفت و ایشان را خواهند کشت از ارسال رسل امتناع ننمود، با وجود علم بر احوال و ویژگی‌ها، انسان‌ها را به گونه‌ای خلق نکرد که همه انسان‌ها از ابتدا در مسیر هدایت بوده و نیازی به ارسال رسل نباشد.

پیشنهاد گروه فرهنگی امیدواران
حدیث امام رضا علیه‌السلام در مورد ماه محرم

در زندگی انبیاء الهی نیز شاهد مثال هایی از این نوع هستیم.

انبیاء الهی

برای مثال پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با آنکه منافقان زمان را می‌شناخت ولی ازعلمش جهت افشای آنها و جلوگیری از عملکرد آنها استفاده نکرد و نیز توطئه کنندگان برای قتلش در بازگشت از جنگ تبوک را به نام می‌شناخت ولی از علم خود جهت اقدام علیه آنان استفاده نکرده و اسامی این منافقان را تنها به حذیفه فرمود بدون آن كه آنان را افشا كند و لذا حذیفه را «صاحب سرّ رسول خدا» می دانند[1]. ابن اسحاق درباره اين ماجرا از زبان رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ خطاب به حذيفه نقل مي كند كه فرمود: خداوند مرا به نام آن افراد و نام پدرانشان آگاه ساخته و اگر خداوند بخواهد در روشنائي صبح نام آنان را بر همگان اعلام خواهم كرد. پس می‌شود نسبت به امور غیبی علم وجود داشته باشد اما بنا بر مصالحی از آن علم استفاده نشود.

همچنین در شرح قرآنی زندگی حضرت یوسف علیه‌السلام در سوره یوسف می‌خوانیم که پدرش حضرت یعقوب نبی علیه‌السلام می‌دانست که پسرش یوسف زنده است و برادرانش به دروغ گفته‌اند که وی را گرگ خورده است. داشتن این علم در آیات مختلف سوره یوسف هویدا ست. می خوانیم که وقتی پسران، پیراهن یوسف را آغشته به خون کرده و این خبر دروغ را به پدر دادند، ایشان در جواب آنها فرمود:

وَجَآؤُوا عَلَى قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ [2]

و پيراهنش را [آغشته‏] به خوني دروغين آوردند. [يعقوب‏] گفت: « [نه‏] بلكه نَفْس شما كاري [بد] را براي شما آراسته است. اينك صبري نيكو [براي من بهتر است‏]. و بر آنچه توصيف مي‌كنيد، خدا ياري کننده است.»

فرزندانش او را برای گریستن در فراق از یوسف ملامت نمودند فرمود:

إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ .

گفت: «من شكايت غم و اندوه خود را پيش خدا مي‌برم، و از [عنايت‏] خدا چيزي مي‌دانم كه شما نمي‌دانيد. (يوسف(12)/86)

این علمی که یعقوب از آن خبر می داد علمی قطعی از زنده بودن حضرت یوسف علیه‌السلام از جانب خداوند بود. شاهد سخن آنجاست که وقتی بشارت دهنده ای برای حضرت یعقوب خبر زنده بودن یوسف را آورد ایشان فرمود:

قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ .

گفت: «آيا به شما نگفتم كه بيشك من از [عنايت‏] خدا چيزهايي مي‌دانم كه شما نمي‌دانيد؟» (يوسف(12)/96)

همچنین وقتی حضرت یوسف علیه‌السلام به تعلیم الهی برادرش بنیامین را نزد خود در مصر نگاه داشت، برادران مجبور شدند خبرِ به همراه نداشتن بنیامین را به پدر بدهند. در اینجا می‌خوانیم که ایشان در جواب آنها فرمود: بروید و از حال «یوسف» و برادرش تحقیق کنید و ناامید نشوید. این سخن زمانی بود که خبرزنده بودن حضرت یوسف علیه‌السلام هنوز اعلام نشده بود.

يَا بَنِيَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلاَ تَيْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ [3].

اي پسران من، برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد و از رحمت خدا نوميد مباشيد، زيرا جز گروه كافران كسي از رحمت خدا نوميد نمي‌شود.»

لذا حضرت یعقوب از ابتدا می‌دانست یوسف زنده است.  اما بنا بر خواست الهی مجبور به صبر بود و بنا بر علمش رفتار نکرد و سالها گذشت حتی فرزندانش را مجبور نکرد به دنبال  پیدا کردن یوسف بروند.

در آیات قرآن خواندیم این علم از لسان حضرت یعقوب از جانب خدا و غیبی دانسته شده است اما حتی اگر بگوییم علم حضرت یعقوب غیبی نبوده بلکه دروغ پسران به حدی واضح بود که ایشان از مکر آنها با خبر شد، به هر حال در اینجا جدای از بحث منبعِ علم،  ایشان علمی داشتند که مطابق آن علم، عمل نکردند. لذا برای ما شاهد مثال است.

حجج الهی

در زندگی حجج الهی نیز همچنین مواردی وجود داشته است که ایشان قدرت و علم  انجام کاری را داشته اند ولی بنا بر خواست الهی صبر نموده و از امکانات ویژه خود بهره نبردند. به این حقیقت در ماجرای امیر المومنین علیه‌السلام اشاره شده است. آنجا که در جریان حکمیت، امام از اقدام آینده ابوموسی اشعری و نتیجه حکمیت خبر دادند و از ایشان سوال شد که چرا از این علم غیبی در عمل، بهره نمی‌برید؟ حضرت این‌گونه پاسخ دادند که اگر خدا می‌خواست به علمش عمل کند، لازم نبود که رسولی بفرستد. یعنی قرار نیست من از علمم همه جا استفاده نمایم و اگر قرار بود کسی همیشه بر اساس علمش عمل نموده و کارها را در مسیر مورد رضای خدا قرار دهد، از همان ابتدا خداوند در خلقش چنین می‌نمود و دیگر نیازی به ارسال رسل برای هدایت خلایق نبود.

لو عمل الله فی خلقه بعلمه ما احتجّ علیهم بالرسل[4]

اگر خدا می خواست در خلقش به علمش رفتار نماید به رسل احتجاج نمی‌کرد

مثال دیگر، علم و قدرت امیر المومنین علیه‌السلام در برخورد با اهل سقیفه و بیعت شکنان غدیر است که ایشان از قدرت خود بهره‌ای نبرده و بنا بر خواست خدا و پیامبر اکرم (ص) صبر نمودند. درحالیکه فاتح خیبر، قدرت بر قلع و قمع مخالفان را داشتند، فرمود:

«سوگند به خانه‌ی خدا و راه منتهی به آن! و سوگند به سرعت حرکت به سمت رمی جمرات! اگر نبود عهدی که رسول خدا با من بست، بی تردید مخالفان را وارد رود (دریای) مرگ و زوال می‌کردم و رگبار صاعقه‌های مرگ را بر آنان می‌فرستادم و به زودی خواهند دانست[5]

امیرالمؤمنین که قدرت فوق بشری‌اش ثابت است، به خواست خدا از قدرتش برای اصلاح امور بهره‌ای نبرد و تن به سکوت و صبری سخت داد.

لذا نمی توان گفت صرف داشتن یک امکان ویژه به معنای لزوم استفاده از آن است.

سایر انسان‌ها

در زندگی سایر انسان‌ها نیز شاهد هستیم که در بعضی از امور، ما انسانها نیز اگر چه علم و قدرت انجام کاری را داریم ولی همیشه از آن بهره نمی‌بریم. به عنوان نمونه گاهی برملا کردن راز زندگی دیگری به نفع فردی است که  علم به آن نیز دارد ولی به خاطر دستورات اخلاقی یا شرعی از علم خود استفاده نکرده و از خیر فواید دنیوی گفتن راز دیگری می‌گذرد. نمونه دیگر فردی است که قدرت بدنی بالایی دارد و می‌تواند از قدرتش برای پیش برد بسیاری از اهدافش بهره برد ولی از قدرتش خلاف رضای خدا بهره ای نمی‌برد.

تمامی این مثال‌ها ما را بدان رهنمون می‌دارد که استفاده نکردن از یک امکان، به معنای نداشتن آن امکان نیست و دور از ذهن نیست که فردی به چیزی علم  و قدرت داشته ولی بنا بر مصالحی از آن بهره نبرد.

اگر ائمه علیهم‌السلام نیز از امکانات ویژه‌ای برخوردار هستند، بدین معنا نیست که ایشان حتماً باید از علم و قدرت فوق العاده خود در همه جا بهره برده،  زمین و زمان را بر هم زنند و امور را اصلاح نمایند و یا از علم و قدرت خود جهت حفظ خود و خانوادشان از صدمات جانی و مالی و سختی‌ها استفاده نمایند.

خواسته حجج الهی همیشه حفظ از آسیب و زنده ماندن نبوده است

از سوی دیگر مستشکل هدف و مطلوب ائمه علیهم‌السلام را زنده ماندن خود ویارانشان  قلمداد کرده و عقیده دارد که ایشان باید از امکانات الهی خود جهت رسیدن به این مطلوب استفاده می‌کردند و از خلاف آن یعنی استفاده نکردن ایشان از این امکانات الهیِ ویژه،  نظیر علم،  نتیجه‌ی نداشتن این امکانات الهی را می‌گیرد. در صورتی‌که می‌دانیم  ائمه علیهم السلام تسلیم فرمان و خواست الهی هستند. خواست آنها خواست خداست و عمل ایشان مطابق فرمان خداوند است و از آنجا که نه فرمان الهی همیشه استفاده از امکانان اعطایی در جهت زنده ماندن است و نه خواست الهی همیشه زنده بودن حجج است، خواست قلبی و رضایت باطنی ائمه علیهم‌السلام نیز همیشه زنده بودن و به راحتی زندگی کردن نبوده است. یعنی از آنجا که در واقعه عاشورا رضایت خداوند و حفظ دین، منوط به شهادت این بزرگواران و اسارت خانوادشان بوده است، قطعاً مطلوب و رضایت امام حسین علیه‌السلام نیز تابع رضایت خداوند شهادت خود و اسارت خانواده‌اش بوده است. اگر قرار بود خواست خداوند همیشه مطابق خواست معمول بشر باشد، قبل از حجج الهی انبیای گذشته می‌بایست به طریق علم غیب و یا وحی از خطرات جانی در امان می‌ماندند. اما گاهی رضای خداوند در کشته شدن برگزیدگانش است و از آنجا که هدف و رضای این برگزیدگان تابع رضای خداست، از امکانات موهبتی خداوند نظیر علم و قدرت نیز تنها در راستای رضای خداوند بهره می‌برند.

ایشان متناسب با شرایط و در راستای رضای خداوند و مقام ولایتشان از علم و قدرت وهبی خود بهره می‌برند و درجایی که صلاح بود،  امور را اصلاح کرده و یا جان خود را حفظ می‌کردند. اما  اگر قرار بود که از امکانات خود در همه جا و در جهت اجتناب از جمیع بلاها و مقدرات خدا استفاده نمایند، لازم می‌شد که هیچ یک از مقدرات ناخوشایند درباره آن‌ها محقق نشود.

جمع بندی

لذا به طور خلاصه در پاسخ به این شبهه باید گفت: اولاً؛ استفاده نکردن از یک امکان، به معنای نداشتن آن امکان نیست و دور از ذهن نیست که فردی به چیزی علم داشته باشد ولی بنا بر مصالحی از آن بهره نبرد. همچنانکه در مثال هایی که از عملکرد خداوند، انبیا و حجج الهی شاهد بودیم، ایشان نیز از علم و قدرت خود در همه جا بهره نبردند. ثانیاً: گاهی مشیت خداوند در کشته شدن برگزیدگانش است و از آنجا که هدف و رضای این برگزیدگان تابع مشیت خداست، از امکانات موهبتی خداوند نظیر علم و قدرت نیز تنها در همین راستا بهره می‌برند.


[1] ابن اثير جزري، اسد الغابه في معرفة الصحابه، بيروت، داراحياء التراث العربي، چاپ اول، 1417 هـ ، ج1، ص 573؛  فتح الباری، كتاب فضائل الصحابه، باب مناقب عمار و حذیفه به شماره 3743.

[2] سوره یوسف/ آیه 18

[3] همان/87

[4] مناقب آل ابی طالب علیهم‌السلام، ابن شهر آشوب، 2/261؛ غررالحکم و دررالکلم،570؛الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف، 2/511

[5] کافی 8/33،ح5،خطبه الطالوتیه

[1]باب  أنهم ع لا يحجب عنهم علم السماء و الأرض و الجنة و النار و أنه عرض عليهم ملكوت السماوات و الأرض و يعلمون علم ما كان و ما يكون إلى يوم القيامة .. الكافي (ط – الإسلامیه)، ج1، ص260؛ بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏26، ص 109؛ مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل الخاتمة، ج‏3، ص531؛ مرآت العقول فی شرح اخبار آل الرسول، ج3، ص129؛ تکمله الوسائل، ج1، ص396؛ منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج‏15، ص134.

[2] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ عِمْرَانَ بْنِ مُوسَى عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ الْمَدَائِنِيِّ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْمَدَائِنِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ‏ أَنْ‏ يَعْلَمَ‏ شَيْئاً أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِكَ. الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏1، ص258، باب أن الأئمة ع إذا شاءوا أن يعلموا علموا ؛ بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص315 ؛ الوافي، ج‏3، ص591، ح4.

[3] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ سَمَاعَةَ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ الْبَطَلِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ أَيُ‏ إِمَامٍ‏ لَا يَعْلَمُ‏ مَا يُصِيبُهُ‏ وَ إِلَى مَا يَصِيرُ فَلَيْسَ ذَلِكَ بِحُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ.

الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏1، ص258، باب أن الأئمة ع يعلمون متى يموتون و أنهم لا يموتون إلا باختيار منهم …؛ مختصر البصائر، ص62 ؛الوافی، ج3، ص594 ؛ مرآت العقول فی شرح اخبار آل الرسول، ج3، ص119 ؛ تفسیر نور الثقلین، ج5، ص443 ؛ تفسیر کنزالدقائق و بحر الغرائب، ج13، ص491.

[4] الكافي (ط – الإسلامية)،ج‏1،  ص259،  باب أن الأئمة ع يعلمون متى يموتون و أنهم لا يموتون إلا باختيار منهم …..

[5] تاريخ بغداد: ج۱، ص ۱۴۲؛ تاريخ دمشق: ج ۱۴، ص ۱۹۸، ح ۳۵۴۰ ؛ مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي: ج۱، ص۱۶۱ ؛ الأمالي للشجري: ج۱، ص۱۸۴؛ شرح الأخبار: ج۳، ص۱۳۵، ح۱۰۷۶.

[6] الأمالي للصدوق: ص۱۹۹، ح۲۱۲ ؛ روضة الواعظين: ص۱۷۲ ؛ بحار الأنوار: ج ۲۸ ص۷۱  ح۳۱، ج۴۴ ص۲۶۲  ح۱۷،  ج۴۳ ص۲۴۳ ح ۱۷، ج۴۴ ص۲۵۰ ح۱ ؛ المناقب للكوفي : ج۲ ص۲۳۴ ح۶۹۹ ؛ الأمالي للطوسي: ص۳۶۷  ح۷۸۱ ؛ سير أعلام النبلاء: ج۴ ص۳۹ ؛ مسند أبي يعلى: ج۱ ص۳۹۹ ح۸۶۸ ؛ مسند البزّار: ج۴  ص۱۰۹  ح۱۲۸۴ ؛ المطالب العالية: ج۴  ص۳۳۲  ح۴۵۳۲ ؛ تاريخ دمشق: ج۶۳  ص۳۳۶ ح ۱۳۰۱۲، ج۶۸  ص۴۱  ح۱۳۶۴۹ ؛ الفتن: ج۱ ص۲۸۱ ح۸۱۷ ؛ الفردوس: ج۵  ص۹۲  ح۷۵۶۶ ؛كنز العمّال: ج۱۱ ص۱۶۸  ح۳۱۰۶ ؛ العمدة: ص۴۵۷  ح۹۵۷ ؛ الغيبة للنعماني: ص۱۴۳ ح۳ ؛كامل الزيارات: ص۱۴۹ ح۱۷۸.

[7] الفتوح: ج۲ ص۵۵۳، ج ۴  ص۳۲۵ ؛ مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي: ج۱ ص۱۶۳،  ج۱ ص۱۶۰ ؛ الملهوف: ص۹۳ ؛ مثير الأحزان: ص ۱۸ و ۲۲ ؛ بحار الأنوار: ج۴۴ ص۲۴۸ ح۴۶، ج۴۴ ص۲۶۶ ح۲۴ ؛  سير أعلام النبلاء: ج۴  ص۳۹ ؛  مسند أبي يعلى: ج۱ ص۳۹۹ ح ۸۶۸ ؛ مسند البزّار: ج۴  ص۱۰۹ ح۱۲۸۴ ؛ المطالب العالية: ج۴ ص۳۳۲ ح۴۵۳۲ ؛ تاريخ دمشق: ج۶۳ ص۳۳۶ ح۱۳۰۱۲، ج ۶۸  ص۴۱  ح ۱۳۶۴۹ ؛ الفتن: ج۱ ص۲۸۱ ح۸۱۷ ؛ الفردوس: ج۵ ص۹۲ ح۷۵۶۶ ؛ كنز العمّال: ج۱۱ ص۱۶۶ ح۳۱۰۶۱  و ص ۱۶۸ ح۳۱۰۶۹، ج۱۲ ص۱۲۸ ح۳۴۳۲۴ ؛ العمدة: ص۴۵۷ ح۹۵۷ ؛  المعجم الكبير: ج۲۰ ص۳۸ ح۵۶، ج۳ ص۱۲۰ ح۲۸۶۱ ؛ الأمالي للشجري: ج۱ ص ۱۶۹؛ الحدائق الورديّة: ج۱ ص۱۱۷ ؛ شرح الأخبار: ج۳  ص ۱۳۹  ح ۱۰۸۱. .

[8] كفاية الأثر: ص۱۶ ؛ مستدرك الوسائل: ج۱۰ ص۲۷۶ ح۱۲۰۰۹ ؛ بحار الأنوار: ج۳۶ ص۲۸۵ ح۱۰7.

[9] الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة): ج۱ ص۴۴۶ ؛ تهذيب الكمال: ج۶ ص ۴۱۸ ؛ سير أعلام النبلاء: ج۳ ص۲۹۶ ؛ تاريخ دمشق: ج۱۴ ص۲۰۹ ح۳۵۴۲ ؛ تاريخ الإسلام للذهبي: ج ٥ ص٩ ؛ بغية الطلب في تاريخ حلب: ج٦ ص٢٦٠٩ ؛ البداية والنهاية: ج٨ ص١٦٣.

[10] المعجم الكبير: ج۳ ص۱۰۷ ح۲۸۱۴ ؛ أعلام النبوّة: ص۱۸۲ ؛كنز العمّال: ج۱۲ ص۱۲۳ ح۳۴۲۹۹ ؛ الأمالي للشجري: ج۱ ص۱۶۶ و۱۷۷ ؛ الخرائج والجرائح: ج۱ ص۶۸ ح۱۲۵؛ بحار الأنوار: ج۱۸ ص۱۱۳ ح۱۸، ج۳۶ ص۳۴۸ ح۲۱۸، ج٤٥ ص85 ح16 و ص٨٨ ح٢٦ ؛ الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة): ج۱ ص۴۲۵ ح۴۱۳ ؛ تاريخ دمشق: ج۱۴ ص۱۹۵ ح۳۵۳۳ ؛ دلائل النبوّة للبيهقي: ج۶ ص۴۷۰ ؛كشف الغمّة: ج۲ ص۲۲۴ ؛كفاية الأثر: ص۱۸۷؛ الحدائق الورديّة: ج۱ ص۱۱۸ ؛ المناقب لابن شهرآشوب: ج۴ ص۵۵ ؛ المعجم الأوسط: ج۶ ص۲۴۹ ح۶۳۱۶ ؛ مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي: ص۱۵۹و160؛ الأمالي للطوسي: ص۳۱۶ ح۶۴۲ ؛ شرح الأخبار: ج۳ ص۱۳۴ ح۱۰۷۴؛ المستدرك على الصحيحين: ج۳ ص۱۹۷ ح۴۸۲۶ ؛ كامل الزيارات: ص١٥١ ح١٨٢ وص١٩٥ح ٢٧٥.

[11] الأمالي للشجري: ج۱ ص۱۶۶ و ص174و177؛ الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة): ج۱ ص۴۲۳ ح۴۱۱ و ص۴۲۵ ح۴۱۳ ؛ تاريخ دمشق: ج۱۴ ص۱۹۵ ح3526 و۳۵۳۳ ؛ دلائل النبوّة للبيهقي: ج۶ ص468 و۴۷۰ ؛ كشف الغمّة: ج۲ ص۲۲۴ ؛ كفاية الأثر: ص۱۸۷؛ بحار الأنوار: ج۱۸ ص۱۲۴ ح۳۶، ج۳۶ ص۳۴۸ ح۲۱۸، ج۴۴ ص۲۴۷ ح۴۶، ج4 ص364، ج٤٥ ص86  ح18 و ص٨٩  ح٢٧ ؛ مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي: ج۱ ص۱۵۹و160؛ المستدرك على الصحيحين: ج۴ ص۴۴۰ ح۸۲۰۲ ؛  سير أعلام النبلاء: ج۳ ص۲۸۹ ؛ كنز العمّال: ج۱۳ ص۶۵۷ ح ۳۷۶۶۷ ؛ إعلام الورى: ج۱ ص۹۳ ؛ دلائل النبوّة لأبي نعيم: ج۲ ص۵۵۴ ح۴۹۳ ؛ اُسد الغابة: ج۱ ص۲۸۸ ؛ ذخائر العقبى: ص۲۵۰ ؛ مثير الأحزان: ص۱۷ ؛ المناقب لابن شهرآشوب: ج۱ ص۱۴۰ ؛ دلائل الإمامة: ص١٨٢ ح ٩٨ ؛ الخرائج والجرائح: ج١ ص٢٥٣ ؛ الصراط المستقيم: ج٢ ص١٧٩ ح٦ ؛كامل الزيارات: ص١٥١ ح١٨٤ ؛ المناقب للكوفي: ج٢ ص٢٦٢ ح٧٢٧.

[12] الفتوح: ج۲ ص۵۵۱ و۵۵۳، ج۴ ص۳۲۵، ج٥ ص ١٨؛ مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي: ج۱ ص162و ۱۶۳ و 164 و ۱۶۵ و 186 ؛ الملهوف: ص۹۳ ؛ مثير الأحزان: ص۱۸ و22 و 79  ؛ بحار الأنوار: ج۲۲ ص۳۸۶ ح۲۷، ج۲۸ ص۳۹ ح۱،  ج۳۲ ص۴۲۰  ح۳۸۵ ، ج۳۳ ص۴۱ ح ۳۸۳ ، ج۴۱ ص۳۳۷ ح۵۸  و ص۳۳۸ ح۵۸، ج۴۴ ص۲۲۸ ح۹  و ص۲۳۱ ح۱۴ و ص236 ح26 و ص264 ح22 و ص۲۴۸ ح۴۶  و ص٢٥٢ ح٢٠  و ص ٣١٥ ح١  و ص٣٢٧، ج٥٢ ص٢٠٢، ج۱۰۱ ص۱۱۶ ح42 و۴۴ ؛ فضل زيارة الحسين عليه السلام: ص۳۴ ؛ الأمالي للطوسي: ص۳۱۴ ح ۶۳۸ و ص۳۳۰ ح ۶۵۸؛ كامل الزيارات: ص۱۳۰ ح۱۴۶و147 وص۱۲۸ ح۱۴۲  و ص۱۴۴ ح۱۷۰ و ص۴۵۳ ح۶۸۵ و686  ؛ بشارة المصطفى: ص۲۱۴ ؛ ذخائرالعقبى: ص174 و ۲۵۲ و 255 ؛ الأمالي للشجري: ج۱ ص۱۶۶؛ فضائل الصحابة لابن حنبل: ج۲ ص۷۸۲ ح۱۳۹۱ ؛ تاريخ دمشق: ج۱۴ ص۱۸۹ ح۳۵۲۱  و ص۱۹۲ ح ۳۵۲۸ و ص193 ح3530 و ص۱۹۷ ح ۳۵۳۸  و  ص 198 و۲۲۲ و٢٢٠  و ص۲۲۴ ح ۳۵۴۳ ؛ الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة: ج۱ ص۴۲۸ ح۴۱۶ و ص۴۳۰  ح۴۱۹ و ص۴۳۲ ح۴۲۰  و ص464 ؛ كشف الغمّة: ج۲ ص۲۷۲ ؛ سير أعلام النبلاء: ج۳ ص۲۹۰ و311 ؛ المعجم الكبير:ج۳ ص۱۰۶ ح2812 و۲۸۱۳ و ص۱۱۱ ح۲۸۲۶ و ص۱۰۸ ح 2817 و۲۸۱۹  و ص۱۳۳ ح۲۹۰۲، ج۲۳ ص۲۸۹ ح۶۳۷، كنز العمّال: ج۱۳ ص۶۵۶ ح۳۷۶۶۶ و ص۶۵۷ ح۳۷۶۶۹  و ص٦٧١ ح٣٧٧١٣  ؛ مسند ابن حنبل: ج۴ ص۵۲۷ ح۱۳۷۹۶ و ص۴۸۲ ح۱۳۵۳۹؛ دلائل النبوّة للبيهقي: ج۶  ص۴۶۹ ؛ صحيح ابن حبّان: ج۱۵ ص۱۴۲ ح۶۷۴۲ ؛ مسند أبي يعلى: ج۳  ص۳۷۰ ح۳۳۸۹ ؛ دلائل النبوّة لأبي نعيم: ص۵۵۳ ح۴۹۲ ؛  إعلام الورى: ج۱ ص۹۴ ؛ المناقب لابن شهرآشوب: ج۴ ص۵۵ ؛ تهذيب الكمال: ج۶ ص۴۰۸ و 410 و ۴۱۱ ؛ تهذيب التهذيب: ج۱ ص۵۸۹ و590 ؛  الإصابة: ج۱ ص۲۷۱ ؛ البداية والنهاية: ج۸ ص۱۹۹؛ الأمالي للصدوق: ص۱۷۷ ح۱۷۸  و ص۱۹۹ ح۲۱۳ و ص٢١٩ ح٢٣٩  و ص٦٩٤ ح٩٥١ ؛ بشارة المصطفى: ص۱۹۹؛ الفضائل: ص۱۰؛ تفسير فرات: ص۱۷۱ ح۲۱۹ ؛ خصائص الأئمّة عليهم السلام: ص۴۷  و ص۲۶ ح۸۷  ؛ الخرائج والجرائح: ج۱ ص۱۸۳ ح۱۶ و ص۲۲۲ ح۶۷، ج٣  ص١١٤٤ ح٥٦  ؛ تذكرة الخواصّ: ص۲۵۰ ؛ وقعة صفّين: ص140 و141 و۱۴۲ ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج۳ ص169 و170 و۱۷۱ و ص١١٤٣ ح ٥٥ ؛ اسد الغابة: ج۴ ص۳۲۲ ؛ تهذيب الأحكام: ج۶ ص۷۲ ح۱۳۸ ؛ كفاية الطالب: ص۴۲۷  ؛ شرح الأخبار: ج۳  ص۱۳۶ ح۱۰۷۷ و ص۱۳۸ ح۱۰۸۰ و ص۱۴۱ ح۱۰۸۳ ؛ الملاحم والفتن: ص۳۳۵ ح ۴۸۸  و ص۲۳۶ ح۳۴۳ ؛ المطالب العالية: ج۴ ص۳۲۶  ح۴۵۱۷ ؛ كمال الدين: ص531 و٥٣٢ ح١ ؛ المناقب للكوفي:  ج۲ ص۲۶ ح۵۱۴  ؛ المصنّف لابن أبي شيبة: ج ۸  ص۶۳۳ ح۲۶۰ ؛  بغية الطلب في تاريخ حلب: ج۶ ص٢٦١٦ و۲۶۱۹ و ۲۶۲۴ ؛ الأخبار الطوال: ص۲۵۱ ؛ رجال الكشّي: ج۱ ص۷۳ ح۴۶ ؛ العقد الفريد: ج٣ ص٣٦٥ ؛  تذكرة الخواص: ص٢٥٠ ؛ تاريخ الإسلام للذهبي: ج٥ ص١٣.

[13] الأمالي للشجري: ج۱ ص۱۸۳ ؛ الحدائق الورديّة: ج۱ ص۱۱۷.

[14] مسند ابن حنبل: ج۱ ص۱۸۴ ح۶۴۸ ؛ مسند أبي يعلى: ج۱ ص۲۰۶ ح۳۵۸ ؛ المعجم الكبير: ج۳  ص۱۰۵ ح۲۸۱۱ ؛ تاريخ دمشق: ج۱۴ ص۱۸۷ ح۳۵۱۷ ؛ تهذيب التهذيب: ج۱ ص۵۸۹ ؛ سير أعلام النبلاء: ج۳ ص۲۸۸ ؛ بغية الطلب في تاريخ حلب: ج۶ ص۲۵۹۶ ؛ الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة: ج۱ ص۴۲۹ ح۴۱۷ ؛ المناقب للكوفي: ج۲ ص۲۵۳ ح۷۱۹ ؛ الملاحم والفتن: ص۲۳۷ ح۳۴۴ ؛ كمال الدين: ص٥٣٢  ح١ ؛ الأمالي للصدوق: ص٦٩٤ ح٩٥١ ؛ الخرائج والجرائح: ج٣ ص١١٤٤ ح٥٦ ؛ بحار الأنوار: ج٤٤ ص٢٥٢ ح٢٠ ؛ تذكرة الخواص: ص٢٥٠ ؛ كمال الدين: ص٥٣٢ ح١ ؛ الأمالي للصدوق: ص٦٩٤  ح٩٥١ ؛ الخرائج والجرائح: ج٣ ص١١٤٤ ح٥٦ ؛ الفتوح: ج٢ ص٥٥١.

[15] الفتوح: ج۲ ص۵۵۱، ج۴ ص۳۲۵ ؛ مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي: ج۱ ص۱۶۳ ؛ الملهوف: ص۹۳ ؛ مثير الأحزان: ص۱۸ ؛ بحار الأنوار: ج۴۴ ص٢٥٢ ح٢٠ و ص۲۴۸ ح۴۶، ج٤٥ ص٨٦  ح١٨ ؛ الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة): ج۱ ص۴۲۹ ح۴۱۷ ؛ تاريخ دمشق: ج۱۴ ص۱۸۷ ح۳۵۱۷ و ص۱۸۹ ح3519 و3520  و ص198 ؛ كنز العمّال: ج۱۲ ص۱۲۲ ح۳۴۲۹۸ ؛ مسند ابن حنبل: ج۱ ص۱۸۴ ح۶۴۸ ؛ مسند أبي يعلى: ج۱ ص۲۰۶ ح۳۵۸ ؛ المصنّف لابن أبي شيبة: ج۸  ص۶۳۲ ح۲۵۹ ؛ المعجم الكبير: ج۳ ص۱۰۵ ح۲۸۱۱ و ص۱۰۶ ح۲۸۱۱ ؛ اُسد الغابة: ج۴ ص۳۲۲ ؛ تهذيب التهذيب: ج۱ ص۵۸۹ ؛ سير أعلام النبلاء: ج۳ ص۲۸۸ ؛ بغية الطلب في تاريخ حلب: ج۶ ص۲۵۹۶ و۲۶۰۲ ؛ المناقب للكوفي: ج۲ ص۲۵۳ ح۷۱۹ ؛ الملاحم والفتن: ص۲۳۷ ح۳۴۴ ؛  شرح الأخبار: ج۳ ص۱۳۷ ح۱۰۷۹ ؛ كمال الدين: ص٥٣٢ ح١ ؛ الأمالي للصدوق: ص٦٩٤ ح٩٥١ ؛ الخرائج والجرائح: ج٣ ص١١٤٤ ح٥٦ ؛ الأخبار الطوال: ص۲۵۱ ؛ بغية الطلب في تاريخ حلب: ج۶ ص۲۶۲۴ ؛ كامل الزيارات: ص١٥١ ح١٨٤.

[16] المصنّف لابن أبي شيبة: ج۷ ص۲۷۶ ح۱۵۷، ج۸  ص۶۳۲ ح۲۵۷ ؛ المعجم الكبير: ج۳ ص۱۱۰ ح۲۸۲۴ ؛ الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة): ج۱ ص۴۳۰ ح۴۱۸ ؛ تاريخ دمشق: ج۱۴ ص۱۹۹ ؛كنز العمّال: ج۱۳ ص۶۷۳ ح۳۷۷۲۰ ؛ كامل الزيارات: ص۱۵۰ ح۱۸۰ ؛ بحار الأنوار: ج۴۴ ص۲۶۲ ح۱۶.

[17] البداية والنهاية: ج۸  ص۱۹۹.

[18] كامل الزيارات: ص١٥١ ح١٨٤ ؛ بحار الأنوار: ج٤٥ ص٨٦  ح١٨.

[19] الفتوح: ج۲ ص۵۵۱، ج۴  ص324 و 325 ؛ مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي: ج۱ ص159 و160 و163 ؛ الملهوف: ص4 و۹۳ ؛ مثير الأحزان: ص16 و ۱۸  ؛ بحار الأنوار: ج۱۸ ص۱۱۳ ح۱۸، ج۴۱  ص۳۳۷  ح۵۸، ج۴۴ ص۲۳۸ ح۳۰  و ص۲۴۸ ح ۴۶ ؛ المعجم الكبير: ج۳ ص۱۰۷ ح۲۸۱۴، ج۳  ص۱۲۰ ح۲۸۶۱، ج۲۰ ص۳۸ ؛ أعلام النبوّة: ص۱۸۲ ؛ كنز العمّال: ج۱۱ ص۱۶۶ ح۳۱۰۶۱، ج۱۲ ص۱۲۳ ح۳۴۲۹۹ و ص۱۲۸ ح۳۴۳۲۴  ؛ الأمالي للشجري: ج۱ ص۱۶۶ و 169؛ الخرائج والجرائح: ج۱ ص۶۸ ح ۱۲۵ ؛ الحدائق الورديّة: ج۱ ص117 و ۱۱۸ ؛ المناقب لابن شهرآشوب: ج۴ ص۵۵ و۷۲ ؛ المستدرك على الصحيحين: ج۳ ص۱۹۴ ح ۴۸۱۸ ؛ دلائل النبوّة للبيهقي: ج۶  ص۴۶۹ ؛ تاريخ دمشق: ج۱۴ ص۱۹۶ ح۳۵۳۷  ؛ الإرشاد: ج۲ ص۱۲۹؛ دلائل الإمامة: ص۱۷۹؛ كشف الغمّة: ج۲ ص۲۱۹؛ إعلام الورى: ج۱ ص۴۲۶ ؛  شرح الأخبار: ج۳ ص۱۳۹ ح۱۰۸۱۳  و ص۱۴۱ح۱۰۸۳؛ مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي: ج۱ ص۱۶۲؛  وقعة صفّين: ص۱۴۰؛ الأمالي للصدوق: ص۱۹۹ ح۲۱۳ ؛ الملاحم والفتن: ص ۳۳۵ ح۴۸۸؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج۳ ص۱۶۹.

[20] الملهوف: ص١٩.

[21]  المعجم الكبير: ج۳ ص۱۰۵ ح۲۸۱۱ و ص۱۰۶ ح۲۸۱۳ و ص۱۰۷ ح۲۸۱۴ و ۲۸۱۵ و ص۱۰۸ ح۲۸۱۷  و ص۱۰۹ ح2820 و۲۸۲۱ وص۱۳۳ ح۲۹۰۲ ،ج۸ ص۲۸۵ ح۸۰۹۶ ، ج۲۳ ص۲۸۹ ح۶۳۷، ج۲۴ ص۵۴  ح۱۴۱؛ اريخ دمشق: ج۱۴ ص۱۸۷ ح۳۵۱۷ و ص۱۸۹ ح۳۵۲۱  و ص۱۹۱ ح۳۵۲۴ و ص۱۹۲ ح۳۵۲۶ و ۳۵۲۸ و ص۱۹۳ ح۳۵۳۰ و۳۵۳۱  وص ۱۹۵ ح۳۵۳۳ و ۳۵۳۴ و۳۵۳۵ و ص۱۹۶ ح۳۵۳۷  و ص۱۹۷ ح۳۵۳۸ ؛ الأمالي للطوسي: ص۳۱۴ ح۶۳۸  و ص۳۱۶ ح64 و۶۴۲ و639 وص۳۳۰ ح۶۵۸  و ص۳۱۶ ح۶۴۱ ؛كشف الغمّة: ج۲ ص219 و ص224 و۲۶۹ و۲۷۲ ؛ شرح الأخبار: ج۳ ص۱۳۴ ح۱۰۷۴ و ص۱۳۵ ح۱۰۷۵ و1076 وص۱۴۲ ح۱۰۸۴ ؛ بحار الأنوار: ج۱۸ ص۱۱۳ ح۱۸ و ص۱۲۴ ح۳۶، ج۳۶ ص۳۴۸ ح۲۱۸، ج۴۴ ص۲۲۵ ح۵  و ص۲۲۸ ح۹  و ص۲۲۹ ح10 و11 و ص۲۳۱ ح۱۴  و ص۲۳۶ ح23 و26 و30، ج ٤٥ ص٨٩ ح٢٧ ؛كامل الزيارات: ص۱۲۸ ح۱۴۳ و ص۱۲۹ ح۱۴۵ و ص۱۳۰ ح۱۴۶ و147 و ص۱۲۸ ح۱۴۲ و ص۱۴۴ ح۱۶۹ ؛ بشارة المصطفى: ص۲۱۴ ؛  ذخائرالعقبى: ص۲۵۲ ؛ فضائل الصحابة لابن حنبل: ج۲ ص۷۸۲ ح۱۳۹۱؛ الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة: ج۱ ص۴۲۳ ح۴۱۱ و ص ۴۲۴ ح۴۱۲  و ص۴۲۵ ح۴۱۳  و ص۴۲۷ ح۴۱۴  و ص۴۲۸ ح۴۱۶  و ص۴۲۹ ح۴۱۷ ؛ سير أعلام النبلاء: ج۳ ص۲۸۸ و 289 و290؛ كنز العمّال: ج۱۲ ص۱۲۳ ح۳۴۲۹۹  و ص۱۲۷ ح ۳۴۳۱۸ و ص ۱۲۸ ح۳۴۳۲۳، ج۱۳ ص۶۵۶ ح۳۷۶۶۶ و ص۶۵۷ ح ۳۷۶۶۸ و37667 ؛ أعلام النبوّة: ص۱۸۲؛ الخرائج والجرائح: ج۱ ص۶۸ ح۱۲۵وص٢٥٣ ؛ دلائل النبوّة للبيهقي: ج۶ ص۴۶۸ و ص۴۶۹ و۴۷۰ ؛ الأمالي للشجري: ج۱ ص166و۱۷۷و186 ؛ كفاية الأثر: ص۱۸۷؛ مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي: ج۱ ص158 و۱۵۹؛ الحدائق الورديّة: ج۱ ص۱۱۸؛ المناقب لابن شهرآشوب: ج۴ ص۵۵ ؛ المستدرك على الصحيحين : ج۳ ص۱۹۴ح۴۸۱۸، ج۴ ص۴۴۰ ح۸۲۰۲ ؛ إعلام الورى: ج۱ ص۹۳ و ص94 و۴۲۶؛ الأمالي للصدوق: ص۲۰۳ ح۲۱۹؛ مسند ابن حنبل: ج۱ ص۱۸۴ ح۶۴۸، ج۴ ص۵۲۷ ح۱۳۷۹۶ وص۴۸۲ ح۱۳۵۳۹، ج۱۰ ص۱۸۰ ح۲۶۵۸۶ ؛ صحيح ابن حبّان: ج۱۵ ص۱۴۲ ح۶۷۴۲ ؛ مسند أبي يعلى: ج۱ ص۲۰۶ ح۳۵۸، ج۳ ص۳۷۰ ح۳۳۸۹ ؛ دلائل النبوّة لأبي نعيم: ص۵۵۳ ح۴۹۲؛ مجمع الزوائد: ج۹ ص۳۰۷ ح ۱۵۱۲۹؛ البداية والنهاية: ج۶ ص۲۳۰، ج۸ ص۱۹۹؛ المصنّف لابن أبي شيبة: ج۸ ص۶۳۲ ح۲۵۸؛ مسند إسحاق بن راهويه: ج۴ ص۱۳۰ ح۱۸۹۷؛ الإرشاد: ج۲ ص۱۲۹؛ دلائل الإمامة: ص۱۷۹؛ الملهوف: ص۹۱؛ مثير الأحزان: ص۱6؛ ا المطالب العالية: ج۴ ص۳۲۶ ح۴۵۱۷؛ تهذيب التهذيب: ج۱ ص۵۸۹ ؛ بغية الطلب في تاريخ حلب: ج۶ ص۲۵۹۶؛ المناقب للكوفي: ج۲ ص۲۵۳ ح۷۱۹ ؛ الملاحم والفتن: ص۲۳۷ ح۳۴۴ ؛ الصراط المستقيم: ج٢ ص١٧٩ ح٦ ؛ تذكرة الخواص: ص٢٥٠.

[22] كامل الزيارات: ص۴۵۳ ح۶۸۵ ؛ خصائص الأئمّة عليهم السلام: ص۴۷؛ قرب الإسناد: ص۲۶ ح۸۷ ؛ الخرائج والجرائح: ج۱ ص۱۸۳ ح۱۶؛ بحار الأنوار: ج۲۲ ص۳۸۶ ح۲۷، ج۳۲ ص۴۲۰ ح۳۸۵، ج۱۰۱ ص۱۱۶ ح۴۴ ؛ دلائل النبوّة لأبي نعيم: ج۲ ص۵۸۲ ح۵۳۰ ؛ الصواعق المحرقة: ص۱۹۳ ؛ الفصول المهمّة: ص۱۷۱ ؛ ذخائر العقبى: ص۱۷۴ ؛ كشف الغمّة: ج۲ ص۲۲۴ و ۲۶۶؛ شرح الأخبار: ج۳ ص۱۳۷ ح۱۰۷۹؛ وقعة صفّين: ص۱۴۲ ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج۳ ص۱۷۱؛ المطالب العالية: ج۴ ص۳۲۶ ح۴۵۱۷؛ الأخبار الطوال: ص۲۵۱؛ بغية الطلب في تاريخ حلب: ج۶ ص۲۶۲۴ ؛ رجال الكشّي: ج۱ ص۷۳ ح۴۶.

[23] الفتوح: ج۴ ص۳۲۵ ؛ مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي: ج۱ ص۱۶۳ ؛ الملهوف : ص۹۳؛ مثير الأحزان: ص۱۸ ؛ بحار الأنوار: ج۴۴ ص۲۴۸ ح۴۶ ،ج۱۰۱ ص۱۱۶ ح۴۲ ؛ تذكرة الخواصّ: ص۲۵۰ ؛ اُسد الغابة: ج۴ ص۳۲۲ ؛ تهذيب الأحكام: ج۶ ص۷۲ ح ۱۳۸ ؛ كامل الزيارات: ص۴۵۳ ح۶۸۶ ؛ الخرائج والجرائح: ج۱ ص۱۸۳ ح۱۶.

[24] كامل الزيارات: ص۴۵۳ ح۶۸۵ ؛ خصائص الأئمّة عليهم السلام: ص۴۷ ؛ قرب الإسناد: ص۲۶ ح۸۷ ؛ الخرائج والجرائح: ج۱ ص۱۸۳ ح۱۶؛ بحار الأنوار: ج۲۲ ص۳۸۶ ح۲۷، ج۳۲ ص۴۲۰ ح۳۸۵، ج۱۰۱ص۱۱۶ح42 و44 ؛ ذخائر العقبى: ص۱۷۴؛ تذكرة الخواصّ: ص۲۵۰ ؛ دلائل النبوّة لأبي نعيم: ج۲ ص۵۸۲ ح۵۳۰ ؛ الصواعق المحرقة: ص۱۹۳؛ الفصول المهمّة: ص۱۷۱؛ كشف الغمّة: ج۲ ص۲۲۴ و ص۲۶۶ ؛ شرح الأخبار: ج۳ ص۱۳۷ ح۱۰۷۹؛ وقعة صفّين: ص۱۴۲؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج۳ ص۱۷۱؛ اُسد الغابة: ج۴ ص۳۲۲ ؛ تهذيب الأحكام: ج۶ ص۷۲ ح۱۳۸؛ الخرائج والجرائح: ج۱ ص۱۸۳ ح۱۶؛ المطالب العالية: ج۴ ص۳۲۶ ح۴۵۱۷؛ الأخبار الطوال: ص۲۵۱ ، بغية الطلب في تاريخ حلب: ج۶ ص۲۶۲۴؛ رجال الكشّي: ج۱ ص۷۳ ح۴۶.

[25] كامل الزيارات: ص۴۵۳ ح۶۸۵ ؛ خصائص الأئمّة عليهم السلام: ص۴۷ ؛ قرب الإسناد: ص۲۶ ح۸۷ ؛ الخرائج والجرائح: ج۱ ص۱۸۳ ح۱۶؛ بحار الأنوار: ج۲۲ ص۳۸۶ ح۲۷، ج۳۲ ص۴۲۰ ح۳۸۵، ج۴۱ ص۳۳۸ ح۵۸، ج۱۰۱ ص۱۱۶ ح۴۴ ؛ ذخائر العقبى: ص۱۷۴؛ دلائل النبوّة لأبي نعيم: ج۲ ص۵۸۲ ح۵۳۰ ؛ الصواعق المحرقة: ص۱۹۳؛ الفصول المهمّة: ص۱۷۱ ؛ كشف الغمّة: ج۲ ص۲۲۴ و۲۶۶ ؛ شرح الأخبار: ج۳ ص۱۳۷ ح۱۰۷۹؛ وقعة صفّين: ص141 و۱۴۲ ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج۳ ص170 و۱۷۱؛ اُسد الغابة: ج۴ ص۳۲۲ ؛ المطالب العالية: ج۴ ص۳۲۶ ح ۴۵۱۷؛ رجال الكشّي: ج۱ ص۷۳ ح۴۶.

[26] الأمالي للصدوق: ص۱۹۹ ح۲۱۲ ؛ روضة الواعظين: ص۱۷۲ ؛ بحار الأنوار: ج۴۳ ص۲۴۳ ح۱۷ و ص۲۳۹ ح۴، ج۴۴ ص۲۵۰ ح۱؛ المناقب للكوفي: ج۲ ص۲۳۴ ح۶۹۹ ؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج۲ ص۲۶ ح۵ ؛ صحيفة الإمام الرضا عليه السلام: ص۲۴۱ ح۱۴۶؛ إعلام الورى: ج۱ ص۴۲۷ ؛ روضة الواعظين: ص۱۷۱ ؛ ذخائر العقبى: ص۲۰۷ ؛ الأمالي للطوسي: ص۳۶۷ ح۷۸۱ ؛ بحار الأنوار: ج۴۴ ص۲۵۰ ح۱.

[27]  الإرشاد: ج۲ ص129 و ص۱۳۰ ؛ كشف الغمّة: ج۲ ص۲۱۹ ؛ إعلام الورى: ج۱ ص۴۲۸ ؛ بحار الأنوار: ج۴۴ ص۲۳۹ ح۳۱ .

[27] الأمالي للطوسي: ص۳۳۰ ح۶۵۸  و ص۳۱۴ ح۶۳۹ و ص۳۱۶ ح۶۴۲  و ص۶۶۸ ح۱۴۰۱؛كامل الزيارات: ص١٢٢ح١٣٥ و ص١٢٣ ح١٣٧ و ص١٢٥ ح ١٣٩  و ص۱۴۴ ح۱۶۹ و170 ؛ المناقب لابن شهرآشوب: ج۴ ص55 و ۱۲۸ ؛ بحار الأنوار: ج۳۶ ص۲۸۵ ح۱۰۷  و ص ۳۴۸ ح ۲۱۸، ج۴۴ ص٢٢٥ ح٦  و ص ۲۲۹ ح۱۰ و 11 و ص۲۳۱ ح۱۴ و ١٦ و ص٢٣٢ ح١٧  و ص٢٣٣ ح١٩ و ص۲۳۸ ح۳۰  و  ص۲۶۰ ح۱۲ و ص۲۶۴ ح۲۲ و  ص ٣٢٧ ؛ شرح الأخبار: ج۳ ص۱۳۴ ح۱۰۷۴ و ص۱۳۵ ح۱۰۷۵ و ح۱۰۷۶ و ص۱۴۲ ح۱۰۸۴؛ فضائل الصحابة لابن حنبل: ج۲ ص۷۸۲ ح۱۳۹۱؛ تاريخ دمشق: ج۱۴ ص۱۸۹ ح۳۵۲۱  و ص۱۹۱ح ۳۵۲۴  و ص۱۹۲ ح ۳۵۲۸ و ۳۵۳۵  و ص۱۹۳ ح۳۵۳۰ و ص۱۹۵ ح۳۵۳۳  و ص۱۹۶ ح ۳۵۳۷ ؛ ذخائر العقبى: ص۲۵۲ ؛ الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابه: ج۱ ص۴۲۴ ح۴۱۲  و ص۴۲۵ ح۴۱۳  و ص ۴۲۸ ح۴۱۶ ؛ كشف الغمّة: ج۲  ص۲۱۹ و ۲۲۴ و۲۶۹ و۲۷۲ ؛ المعجم الكبير: ج۳ ص۱۰۶ ح۲۸۱۳ وص۱۰۷ ح ۲۸۱۴ و ۲۸۱۷  و ص۱۰۸ ح۲۸۱۹ و ص۱۰۹ ح۲۸۲۰، ج ۸  ص۲۸۵ ح۸۰۹۶، ج۲۳ ص۲۸۹ ح۶۳۷، ج۲۴ ص۵۴ ح۱۴۱ ؛ كنز العمّال: ج۱۲ ص۱۲۳ ح ۳۴۲۹۹، ج۱۳ ص۶۵۶ ح۳۷۶۶۶ و ص۶۵۷  ح ۳۷۶۶۸ و ۳۷۶۶۹ ؛ دلائل النبوّة للبيهقي: ج۶ ص469 و۴۷۰ ؛ الأمالي للشجري: ج۱ ص۱۶۶ و ۱۷۷ و 186 ؛ كفاية الأثر: ص16 و ۱۸۷ ؛  الحدائق الورديّة: ج۱ ص۱۱۸؛ مسند ابن حنبل: ج۴ ص۵۲۷ ح۱۳۷۹۶ و ص۴۸۲ ح ۱۳۵۳۹؛ صحيح ابن حبّان: ج۱۵ ص۱۴۲ ح۶۷۴۲ ؛ مسند أبي يعلى: ج۳ ص۳۷۰ ح۳۳۸۹ ؛ دلائل النبوّة لأبي نعيم: ص۵۵۳ ح۴۹۲ ؛ إعلام الورى: ج۱ ص۹۴ و ۴۲۶؛ مجمع الزوائد: ج۹ ص۳۰۷ ح ۱۵۱۲۹؛ سير أعلام النبلاء: ج۳ ص۲۸۹ ؛ مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي: ج۱ ص ۱۵۸و159و١٨٦؛ المصنّف لابن أبي شيبة: ج۸ ص۶۳۲ ح۲۵۸ ؛ مسند إسحاق بن راهويه: ج۴ ص۱۳۰ ح۱۸۹۷ ؛ الآحاد والمثاني: ج۱ ص۳۰۹ ح ۴۲۸؛ المعجم الأوسط: ج۶ ص۲۴۹ ح۶۳۱۶ ؛ تهذيب الكمال: ج۶  ص ۴۰۸ ؛ تهذيب التهذيب : ج ۱ ص ۵۸۹ ؛ المستدرك على الصحيحين: ج۳ ص ۱۹۴ ح ۴۸۱۸ ؛ دلائل الإمامة: ص ۱۷۹؛ الملهوف:  ص۹۱ ؛ مستدرك الوسائل: ج۱۰ ص۲۷۶ ح ۱۲۰۰۹؛ تفسير فرات: ص۱۷۱ ح ۲۱۹ ؛ الفتوح: ج ٥ ص ١٨؛ الكافي: ج١ ص٤٦٤ ح٣ و 4؛ تأويل الآيات الظاهرة: ج٢ ص٤٩٧ ح١٢ و ص ٥٧٩ ح٤ ؛كمال الدين: ص٤١٥ ح٦ ؛ علل الشرائع: ص٢٠٦ ح٣ وعيون المعجزات: ص٦٨ ؛ الخصال: ص٥٨ ح٧٩ ؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج١ ص ٢٠٩ ح١.

[27] الأمالي للصدوق: ص١٩١ ح٢٠٠ ؛ بحار الأنوار: ج٤٣ ص٢٤٩ ح٢٤، ج٤٤ ص٢٨٧ ح٢٧ ؛كمال الدين: ص٢٨٢ ح٣٦ ؛ الصراط المستقيم: ج٢ ص١٤٤.

[28] المناقب للكوفي: ج٢ ص٢٧٩ ح٧٤٦.

[29] كمال الدين: ص٥٣٢ ح١، الأمالي للصدوق: ص٦٩٤ ح٩٥١ ؛ الخرائج والجرائح: ج٣ ص١١٤٤ ح٥٦ ؛ بحار الأنوار: ج٤٤ ص٢٥٢ ح٢٠.

[30] الإرشاد: ج۲ ص۱۳۱ ؛ كشف الغمّة: ج۲ ص۲۲۰ ؛ الخرائج والجرائح: ج۲ ص۴۹۱ ح۴.

[31] مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي: ج۱ ص۱۶۲؛كمال الدين: ص٥٣٢  ح١ ؛ الأمالي للصدوق: ص٦٩٤  ح٩٥١ ؛ الخرائج والجرائح: ج٣ ص١١٤٤ ح٥٦ ؛ بحار الأنوار: ج۱۸ ص۱۲۰ ح۳۴ ؛ ج٤٤ ص٢٥٢ ح٢٠ ؛ ج۴۵ ص۲۰۹ ح ۱۵ و۱۶ و ص۲۱۲ ح۲۹؛ الفتوح: ج۲ ص۵۵۱ ؛ كمال الدين: ص٥٣٢ ح١.

[32] الأمالي للصدوق: ص۱۹۹ ح۲۱۲ ؛ روضة الواعظين: ص۱۷۲ ؛ بحار الأنوار: ج۲۸ ص۷۱ ح۳۱، ج ۴۳ ص ۲۴۳ ح ۱۷، ج ۴۴ ص۲۵۰ ح ۱ ؛ المناقب للكوفي: ج ۲ ص ۲۳۴ ح ۶۹۹ ؛ الأمالي للطوسي: ص ۳۶۷ ح ۷۸۱ ؛ سير أعلام النبلاء: ج ۴ ص ۳۹ ؛ مسند أبي يعلى: ج ۱ ص ۳۹۹ ح ۸۶۸ ؛ مسند البزّار: ج ۴ ص ۱۰۹ ح ۱۲۸۴؛ المطالب العالية: ج ۴ ص ۳۳۲ ح ۴۵۳۲ ؛ تاريخ دمشق: ج۶۳ ص۳۳۶ ح۱۳۰۱۲، ج ۶۸ ص ۴۱ ح ۱۳۶۴۹ ؛ الفتن: ج ۱ ص ۲۸۱ ح ۸۱۷ ؛ الفردوس: ج ۵ ص ۹۲ ح ۷۵۶۶ ؛ كنز العمّال: ج ۱۱ ص ۱۶۸ ح ۳۱۰۶۹ ؛ العمدة: ص ۴۵۷ ح ۹۵۷ ؛ الغيبة للنعماني: ص۱۴۳ ح۳ ؛ كامل الزيارات: ص۱۸۰ ح۲۴۱ و ص۱۸۷ ح ۲۶۴ و ص ۱۸۶ ح ۲۶۱.

[33] المعجم الكبير: ج۳ ص۱۱۰ ح۲۸۲۳ ؛ أنساب الأشراف: ج۲ ص۴۰۹.

[34]الخرائج والجرائح: ج۱ ص۲۲۵ ح۷۰ ؛ إرشاد القلوب: ص۲۷۵ ؛ بحار الأنوار: ج۳۳ ص۳۸۴ ح ۶۱۴.

[35] الخرائج والجرائح: ج۱ ص۲۲۵ ح۷۰ ؛ إرشاد القلوب: ص۲۷۵ ؛ بحار الأنوار: ج۳۳ ص۳۸۴ ح۶۱۴.

[36] المعجم الكبير: ج۳ ص۱۱۰ ح۲۸۲۳ ؛ أنساب الأشراف: ج۲ ص۴۰۹.

[37] الإرشاد: ج۱ ص۳۳۱ ؛ كشف اليقين: ص۹۹ ح۹۱ ؛ كشف الغمّة: ج۱ ص۲۷۹ ؛ إعلام الورى: ج۱ ص۳۴۵ ؛ المناقب لابن شهرآشوب: ج۲ ص۲۷۰ ؛ بحار الأنوار: ج۴۴ ص۲۶۲ ح۱۸ ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج۱۰ ص ۱۵.

[38] رجال الكشّي: ج۱ ص۳۰۷ ح۱۴۷ ؛كامل الزيارات: ص۱۴۹ ح۱۷۶ ؛ بحار الأنوار: ج۴۴ ص۲۶۱ ح۱۵.

[39] الإرشاد: ج۱ ص۳۲۹ ؛ الاختصاص: ص۲۸۰ ؛ بصائر الدرجات: ص۲۹۸ ح۱۱ ؛ الخرائج والجرائح: ج۲ ص۷۴۵ ح۶۳ ؛ إرشاد القلوب: ص۲۲۵ ؛ إعلام الورى: ج۱ ص۳۴۵ ؛ بحار الأنوار: ج۴۱ ص۲۸۸ ح۱۲ ؛ الإصابة: ج۲ ص۲۰۹ ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج۲ ص ۲۸۶.

[40] عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج۲ ص ۶۴ ح ۲۷۷ ؛ بحار الأنوار : ج ۴۴ ص۳۰۰ ح ۵.

[41] الفتوح: ج۲ ص ۵۵۴.

[42] الفتوح: ج۲ ص۵۵۳، ج۴ ص۳۲۵ ؛ مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي: ج۱ ص160 و۱۶۳ ؛ الملهوف: ص۹۳ ؛ مثير الأحزان: ص۱۸ و ص22 ؛ بحار الأنوار: ج۴۴ ص۲۴۸ ح۴۶ و ص۲۶۶ ح۲۴ ؛ سير أعلام النبلاء: ج۴ ص۳۹ ؛ مسند أبي يعلى: ج۱ ص۳۹۹ ح ۸۶۸ ؛ مسند البزّار: ج۴ ص۱۰۹ ح۱۲۸۴ ؛ المطالب العالية: ج۴ ص۳۳۲ ح۴۵۳۲ ؛ تاريخ دمشق: ج۶۳ ص۳۳۶ ح۱۳۰۱۲، ج۶۸  ص۴۱  ح ۱۳۶۴۹ ؛ الفتن: ج۱ ح۸۱۷ ؛ الفردوس: ج۵ ص۹۲ ح۷۵۶۶ ؛ كنز العمّال: ج۱۱ ص۱۶۶ ح۳۱۰۶۱ ۱۶۸ و ۳۱۰۶۹،  ج۱۲ ص ۱۲۸ ح ۳۴۳۲۴ ؛ العمدة: ص۴۵۷ ح۹۵۷ ؛ المناقب لابن شهرآشوب: ج۴ ص۷۲ ؛ المعجم الكبير: ج۲۰ ص۳۸ ح۵۶،  ج۳  ص۱۲۰ ح۲۸۶۱ ؛ الأمالي للشجري:ج۱ ص۱۶۹ ؛ الحدائق الورديّة: ج۱ ص۱۱۷ ؛ شرح الأخبار: ج۳ ص۱۳۹ ح۱۰۸۱.

[43] كتاب سليم بن قيس: ج۲ ص۸۳۸ ح۴۲ ؛ بحار الأنوار: ج۳۳ ص۲۶۷  ح ۵۳۴.

[44] مثير الأحزان: ص٦٤ ؛ بحار الأنوار: ج٤٥ ص٣١ ؛ أنساب الأشراف: ج٣ ص٤٠١.

[45] الإرشاد: ج۲ ص۱۳۱ ؛ كشف الغمّة: ج۲ ص۲۲۱ ؛ بحار الأنوار: ج۴۴ ص۲۶۳.

[46] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج۲ ص۲۸۶ ؛ بحارالأنوار: ج۳۴ ص۲۹۷.

[47] وقعة صفّين: ص۱۴۱ ؛ بحار الأنوار: ج۴۱ ص۳۳۸ ح۵۸  ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج۳ ص۱۷۰ ؛ تاريخ دمشق: ج۱۴ ص ۱۹۸ ؛ بغية الطلب في تاريخ حلب: ج۶ ص۲۶۰۲.

[48] الأمالي للصدوق: ص۱۷۷ ح۱۷۸ ؛ بشارة المصطفى: ص۱۹۹ ؛ الفضائل: ص۱۰ و ۱۱۹؛ مثير الأحزان: ص۲۲ ؛ بحار الأنوار: ج۲۸ ص۷۳ ح۳۲ و ص۳۹ ح۱ ؛كتاب سليم بن قيس: ج۲ ص۹۱۵ ح۶۶.

[49] كتاب سليم بن قيس: ج۲ ص۹۱۵ ح۶۶ ؛ بحار الأنوار: ج۲۸ ص۷۳ ح۳۲.

[50] الكافي: ج۱ ص۵۲۷ ح۳ ؛ كمال الدين: ص۳۱۰ ح۱۰۸ ؛ الغيبة للطوسي: ص ۱۴۵ ح۱۰۸ ؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج۱ ص۴۳ ح۲ ؛ الاحتجاج: ج۱ ص۱۶۴ ح۳۳ ؛ الاختصاص: ص۲۱۱ ؛ الغيبة للنعماني: ص۶۴ ح۵ ؛ الفضائل: ص۹۷ ؛ إعلام الورى: ج۲ ص۱۷۶ ؛ الصراط المستقيم: ج۲ ص۱۳۷ ؛ المناقب لابن شهرآشوب: ج۱ ص۲۹۷ ؛ بحار الأنوار: ج۳۶ ص۱۹۶ ح۳.

[51] بحار الأنوار: ج٤٤ ص٢٤٥ ح٤٤ ؛ دلائل الإمامة: ص١٠٢ ح٣٠.

[52] فضل زيارة الحسين عليه السلام: ص۳۴ .

[53] الكافي: ج۱ ص۵۲۷ ح۳ ؛ كمال الدين: ص۳۱۰ ح ۱۰۸ ؛ الغيبة للطوسي: ص ۱۴۵ ح ۱۰۸؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج۱ ص۴۳ ح۲ ؛ الاحتجاج: ج۱ ص۱۶۴ ح۳۳ ؛ الاختصاص: ص۲۱۱ ؛ الغيبة للنعماني: ص۶۴ ح ۵ ؛  الفضائل: ص۹۷ ؛ إعلام الورى: ج۲ ص۱۷۶ ؛ الصراط المستقيم: ج۲ ص۱۳۷ ؛ المناقب لابن شهرآشوب: ج۱ ص۲۹۷ ؛ بحار الأنوار: ج۳۶ ص۱۹۶ ح۳ ؛ المعجم الكبير: ج۳ ص ۱۰۸ ح ۲۸۱۹، ج۲۳ ص ۲۸۹ ح ۶۳۷ ؛ كنز العمّال: ج۱۳ ص۶۵۶ ح ۳۷۶۶۶.

[54] الأمالي للصدوق: ص۱۷۷ ح۱۷۸ ؛ بشارة المصطفى: ص۱۹۹؛ الفضائل: ص۱۰ ؛ مثير الأحزان: ص۲۲ ؛ بحار الأنوار: ج ۲۸ ص ۳۹ ح۱.

[55] الأمالي للصدوق: ص۱۷۷ ح ۱۷۸ ؛ بشارة المصطفى: ص ۱۹۹ ؛ الفضائل: ص۱۰ ؛ مثير الأحزان: ص۲۲ ؛ بحار الأنوار: ج۲۸ ص ۳۹ ح۱.

[56] الفتوح: ج٥ ص١٨ ؛ مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي: ج١ ص١٨٦ ؛ بحار الأنوار: ج٤٤ ص ٢٤٥ ح ٤٤ و ص ٣٢٧ ؛ دلائل الإمامة: ص١٠٢ ح٣٠.

[57] الأمالي للصدوق: ص۱۷۷ ح ۱۷۸ ؛ بشارة المصطفى: ص۱۹۹ ؛ الفضائل: ص۱۰ ؛ مثير الأحزان: ص۲۲ ؛ بحار الأنوار: ج ۲۸ ص ۳۹ ح۱،  ج٤٤ ص٢٢٥ ح٦  و ص ٢٤٥ ح٤٤، ج۴۵ ص۲۱۹ ح۴۷ ؛ الفتوح: ج۲ ص۵۵۳ و ۵۵۴ ؛كامل الزيارات:  ص۱۵۳ ح۱۹۰؛ الخصال: ص٥٨ ح٧٩ ؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج١ ص٢٠٩ ح١ ؛ تأويل الآيات الظاهرة: ج٢ ص٤٩٧ ح١٢.

[58] الفتوح: ج٥ ص١٨ ؛ مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي: ج١ ص١٨٦ ؛ بحار الأنوار: ج٤٤ ص٣٢٧  و ص٢٤٥ ح٤٤ ؛ دلائل الإمامة: ص١٠٢ ح٣٠.

[59] الأمالي للصدوق: ص٢١٦ ح٢٣٩ ؛ بحار الأنوار: ج٤٤ ص٣١٢ ح١ ؛ المناقب للكوفي: ج٢ ص٢٧٩ ح٧٤٦.

[60] كفاية الأثر: ص۱۶؛ مستدرك الوسائل: ج۱۰ ص۲۷۶ ح ۱۲۰۰۹؛ بحار الأنوار: ج۳۶ ص ۲۸۵ ح۱۰۷؛ الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام: ص۵۸.

[61] الكافي: ج۱ ص۵۲۷ ح۳ ؛ كمال الدين: ص۳۱۰ ح ۱۰۸؛ الغيبة للطوسي: ص۱۴۵ح ۱۰۸ ؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج۱ ص۴۳ ح۲ ؛ الاحتجاج: ج ۱ ص۱۶۴ ح۳۳ ؛ الاختصاص: ص۲۱۱ ؛ الغيبة للنعماني: ص۶۴ ح۵ ؛ الفضائل: ص۹۷ ؛ إعلام الورى: ج۲ ص۱۷۶ ؛ الصراط المستقيم: ج۲ ص۱۳۷ ؛ المناقب لابن شهرآشوب: ج۱ ص۲۹۷ ؛ بحار الأنوار: ج۳۶ ص۱۹۶ ح۳، ج٤٤ ص٢٤٥ ح٤٤.

[62] الأمالي للصدوق: ص۱۷۷ ح۱۷۹ ؛ الملهوف (طبعة أنوار الهدى): ص۱۹ ؛ مثير الأحزان: ص۲۳ ؛ المناقب لابن شهرآشوب: ج۴ ص۸۶ ؛ بحار الأنوار: ج ۴۵ ص۲۱۸ ح۴۴ ؛ إثبات الوصيّة: ص١٧٦ ؛ عيون المعجزات: ص٦٩.

[63] الفتوح: ج۴ ص۳۲۵ ؛ مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي: ج۱ ص۱۶۳ ؛ الملهوف: ص۹۳ ؛ مثير الأحزان: ص۱۸ ؛ بحار الأنوار: ج۴۴ ص۲۴۸ ؛ مجمع الزوائد: ج۹ ص۳۰۷  ح۱۵۱۲۹ ؛ البداية والنهاية: ج۶ ص۲۳۰ ؛ كامل الزيارات: ص۱۴۴ ح۱۶۹؛ دلائل الإمامة: ص١٨٢ ح٩٧.

[64] بحار الأنوار: ج٤٤ ص٢٤٥ ح٤٤.

[65] فضل زيارة الحسين عليه السلام: ص۳۴ ؛ الإرشاد: ج۲ ص۱۳۱ ؛كشف الغمّة: ج۲ ص۲۲۰ ؛ الخرائج والجرائح: ج۲ ص۴۹۱ ح۴ ؛ بحار الأنوار: ج۱۸ ص۱۲۰ ح۳۴،  ج۴۱ ص۲۸۷ ح۹، ج۴۴ ص۲۳۴ ح20 و ۲۱ ؛كامل الزيارات: ص۱۲۵ ح۱۴۰  و ص۱۲۶ ح۱۴۱ ؛ عوالي اللآلي: ج۴ ص۸۳  ح۹۲ ؛ الأمالي للطوسي: ص۶۶۹  ح۱۴۰۴ ؛ بشارة المصطفى: ص۱۹۵ ؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج۲ ص۴۸ ح۱۹۰ ؛ صحيفة الإمام الرضا عليه السلام: ص۲۴۸ ح۱۶۱.

[66] تنقیح المقال، ج1، ص223.

[67] خلاصةالاقوال، ص88 ؛ بهجةالآمال، ج2، ص559.

[68] رجال النجاشی، ج1، ص305، ش316.

[69] رجال نجاشی، ص 89 .

[70] الاقبال، ج1، ص34.

[71] تنقیح المقال، ج1، ص223.

[72] الفهرست، ص 42؛معجم رجال الحدیث،ج4،ص107سفینه البحار، ج 1،ص163؛ بهجه الآمال،ج 2،ص558

[73] لسان المیزان، ج3، ص125: «جعفر بن محمد بن جعفر بن موسی بن قولویه ابوالقاسم القمی الشیعی، من کبار الشیعه و علمائهم المشهورین»

[74] لسان المیزان،ج2، ص125.

[75] بهجه الآمال، ج2، ص561.

[76] دایره‌المعارف تشیع،ج 13، ص504

[77] کامل الزیارات، مقدمه،…جمعته عن الائمه صلوات الله علیهم اجمعین من احادیثهم و لم اخرج فیه حدیثا روی ان غیرهم اذ کان فیما روّینا عنهم من حدیثهم_ صلوات الله علیهم_ کفایه عن حدیث غیرهم، و قد علمنا انا لا نحیط بجمیع ما روی عنهم فی هذا المعنی و لا فی غیره، لکن ما وقع لنا من جهه الثقات من اصحابناو لا اخرجت فیه حدیثا روی عن الشذاذ من الرجال یوثر ذلک عنهم علیه‌السلامالمذکورین غیر المعروفین بالروایه…

[78] كامل الزيارات: ص۴۵۳، ح۶۸۵ ؛ خصائص الأئمّة عليهم السلام، ص۴۷ عن عبداللّه بن ميمون عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ؛ قرب الإسناد، ص۲۶، ح۸۷ عن عبداللّه بن ميمون عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ؛ الخرائج والجرائح، ج۱، ص۱۸۳،ح۱۶ عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ؛ بحار الأنوار، ج۱۰۱، ص۱۱۶، ح۴۴  وراجع: ذخائر العقبى، ص۱۷۴.

[79] كامل الزيارات عن عبد اللّه بن ميمون القدّاح عن أمَرَّأميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام بِكَربَلاءَ في اُناسٍ مِن أصحابِهِ ، فَلَمّا مَرَّ بِهَا اغرَورَقَت عَيناهُ بِالبُكاءِ ، ثُمَّ قالَ : هذا مُناخُ [79]رِكابِهِم، وهذا مُلقى رِحالِهِم، وهُنا تُهرَقُ دِماؤُهُم ، طوبى لَكِ مِن تُربَةٍ، عَلَيكِ تُهرَقُ دِماءُ الأَحِبَّةِ

[80] كامل الزيارات، ص١٥٧، ح١٩٤؛ بحار الأنوار، ج٤٥، ص٨٧، ح٢٤.

[81] كامل الزيارات عن شهاب بن عبد ربّه عن أبي عبد اللّه [الصادق] عليه السلام: لَمّا صَعِدَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام عَقَبَةَ البَطنِ، قالَ لِأَصحابِهِ: ما أراني إلّا مَقتولا. قالوا: وما ذاكَ يا أبا عَبدِ اللّه؟! قالَ: رُؤيا رَأَيتُها فِي المَنامِ. قالوا: وما هِيَ؟ قالَ: رَأَيتُ كِلابا تَنهَشُني، أشَدُّها عَلَيَّ كَلبٌ أبقَعُ.

[82] كامل الزيارات، ص١٥٧، ح١٩٥؛ بحار الأنوار، ج٤٥، ص٨٧، ح٢٣.

[83] كامل الزيارات عن زرارة عن أبي جعفر [الباقر] عليه السلام: كَتَبَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام مِن مَكَّةَ إلى مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ [ابنِ الحَنَفِيَّةِ]: بِسمِ اللّه ِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، مِنَ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ إلى مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ ومَن قِبَلَهُ مِن بَني هاشِمٍ، أمّا بَعدُ، فَإِنَّ مَن لَحِقَ بِيَ استُشهِدَ، ومَن لَم يَلحَق بي لَم يُدرِكِ الفَتحَ، وَالسَّلامُ .

[84] تاملی در نهضت عاشورا: ص26.

[85] عبقات الانوار فى امامة الائمة الاطهار، ج‏13بخش‏اول، ص197.

لا يشكّ ان رجوع مثل مالك و ابن أبى ذئب و ابن الماجشون و الليث بن سعد و الاوزاعى و الثورى و ابن أبى ليلى و شريك و أبى حنيفة و أبى يوسف و محمد بن الحسن و زفر و حسن بن زياد و اللؤلوى و الشافعى و البويطى و المزنى و احمد بن حنبل و أبى داود السجستانى و ابراهيم الحربى و البخارى و عثمان بن سعيد الدارمى و أبى بكر بن خزيمة و محمد بن جرير الطبرى و محمد بن نصر المروزى و غير هؤلاء الى اجتهادهم و اعتبارهم مثل ان يعلموا سنة النبىّ صلى اللَّه عليه و سلم الثابتة عنه و يجتهدوا فى تحقيق مناط الاحكام و تنقيحها و تخريجها خير لهم من ان يتمسكوا بنقل الروافض عن العسكريّين و امثالهما فان الواحد من هؤلاء اعلم بدين اللَّه و رسوله من العسكريين انفسهما فلو افتاه احدهما بفتيا كان رجوعه الى اجتهاده اولى من رجوعه‏ الى فتيا احدهما بل هو الواجب عليه فكيف إذا كان نقلا عنهما من مثل الرافضة و الواجب على مثل العسكريّين و امثالهما ان يتعلّموا من الواحد من هؤلاء

[86] ابن تیمیه، فتاوی، 2/192 به نقل از کتاب التفسیر و المفسرون؛ محمد حسین ذهبی، 1/208.

[87] عبقات الانوار، ج134، 1، ص134.

[88] خطیب بغدادی، احمد بن علی،تاریخ بغداد، 2/163.

[89] ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه،446.

[90] ذهبى در تذكرة الحفاظ گفته محمد بن جرير بن يزيد بن كثير الامام العلم الفرد الحافظ ابو جعفر الطبرى احد الاعلام و صاحب التصانيف من اهل طبرستان اكثر التطواف

[91] عبقات الانوار فى امامة الائمة الاطهار، ج‏12    176    26 – خيثمة بن سليمان …..  ص : 176

كان ابن جرير احد الائمة يحكم بقوله و يرجع الى رايه لمعرفته و فضله جمع من العلوم ما لم يشاركه فيه احد من اهل عصره فكان حافظا لكتاب اللَّه عارفا باحوال الصّحابة و التابعين بصيرا بايام الناس و اخبارهم له الكتاب الكبير المشهور فى تاريخ الامم و له كتاب التفسير الذى لم يصنف مثله و كتاب تهذيب الاثار لم ار مثله فى معناه لكن لم يتمه و له فى الاصول و الفروع كتب كثيرة و له اختيار من اقاويل الفقهاء

[92] تاريخ الطبري، ج ٥، ص٣٨٥.

[93] تاريخ الطبري عن أبي سعيد عقيصا عن بعض أصحابه: سَمِعتُ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام وهُوَ بِمَكَّةَ ، وهُوَ واقِفٌ مَعَ عَبدِ اللّه ِ بنِ الزُّبَيرِ، فَقالَ لَهُ ابنُ الزُّبَيرِ: إلَيَّ يَا بنَ فاطِمَةَ ، فَأَصغى إلَيهِ فَسارَّهُ ، قالَ: ثُمَّ التَفَتَ إلَينَا الحُسَينُ عليه السلام فَقالَ: أتَدرونَ ما يَقولُ ابنُ الزُّبَير؟ فَقُلنا: لا نَدري جَعَلَنَا اللّه ُ فِداكَ! فَقالَ: قالَ: أقِم فِي هذَا المَسجِدِ؛ أجمَعُ لَكَ النّاسَ . ثُمَّ قالَ الحُسَينُ عليه السلام: وَاللّه، لَأَن اُقتَلَ خارِجا مِنها بِشِبرٍ ، أحَبُّ إلَيَّ مِن أن اُقتَلَ داخِلاً مِنها بِشِبر، وَايمُ اللّه ِ ، لَو كُنتُ في جُحرٍ هامّةٍ مِن هذِهِ الهَوامِّ لَاستَخرَجوني حَتّى يَقضوا فِيَّ حاجَتَهُم ، ووَاللّه ِ لَيَعتَدُنَّ عَلَيَّ كَمَا اعتَدَتِ اليَهودُ فِي السَّبتِ .

[94] [94]  تاريخ الطبري، ج٥، ص٤٠٧ ؛ الكامل في التاريخ، ج٢، ص٥٥٥ ؛ مقاتل الطالبيّين، ص١١٢ عن عتبة بن سمعان ؛ الإرشاد، ج٢، ص٨٢ ؛ روضة الواعظين، ص١٩٨؛ إعلام الورى، ج1، ص٤٥٠كلّها نحوه بحار الأنوار، ج٤٤، ص٣٧٩ و راجع: أنساب الأشراف، ج٣، ص٣٨٤ و الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة)، ج١، ص٤٦٤ و سير أعلام النبلاء، ج٣، ص٢٩٨ و مثير الأحزان، ص٤٧.

[95] تاريخ الطبري عن عقبة بن سمعان: لَمّا كانَ في آخِرِ اللَّيلِ، أمَرَ الحُسَينُ عليه السلام بِالاِستِقاءِ مِنَ الماءِ، ثُمَّ أمَرَنا بِالرَّحيلِ، فَفَعَلنا. قالَ: فَلَمَّا ارتَحَلنا مِن قَصرِ بَني مُقاتِلٍ وسِرنا ساعَةً، خَفَقَ الحُسَينُ عليه السلام بِرَأسِهِ خَفقَةً، ثُمَّ انتَبَهَ وهُوَ يَقولُ: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّـآ إِلَيْهِ رَ جِعُونَ»[95] وَالحَمدُ للّه ِِ رَبِّ العالَمينَ. قالَ: فَفَعَلَ ذلِكَ مَرَّتَينِ أو ثَلاثا. قالَ: فَأَقبَلَ إلَيهِ ابنُهُ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام عَلى فَرَسٍ لَهُ فَقالَ: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّـآ إِلَيْهِ رَ جِعُونَ»  وَالحَمدُ للّه ِِ رَبِّ العالَمينَ، يا أبَتِ، جُعِلتُ فِداكَ! مِمَّ حَمِدتَ اللّه َ وَاستَرجَعتَ؟ قالَ: يا بُنَيَّ! إنّي خَفَقتُ بِرَأسي خَفقَةً[95]، فَعَنَّ[95] لي فارِسٌ عَلى فَرَسٍ، فَقالَ: القَومُ يَسيرونُ وَالمَنايا تَسري إلَيهِم ، فَعَلِمتُ أنَّها أنفُسُنا نُعِيَت إلَينا. قالَ لَهُ: يا أبَتِ، لا أراكَ اللّه ُ سوءا، ألَسنا عَلَى الحَقِّ؟ قالَ: بَلى وَالَّذي إلَيهِ مَرجِعُ العِبادِ؛ قالَ: يا أبَتِ، إذَن لا نُبالي؛ نَموتُ مُحِقّينَ. فَقالَ لَهُ: جَزاكَ اللّه ُ مِن وَلَدٍ خَيرَ ما جَزى وَلَدا عَن والِدِهِ.

[96] تاريخ الطبري : ج ٥ ص ٤١٦ ، الكامل في التاريخ : ج ٢ ص ٥٥٨ ، الفتوح : ج ٥ ص ٩٧ ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج ١ ص

[97] تاريخ الطبري : إنَّ عُمَرَ بنَ سَعدٍ نادى : يا خَيلَ اللّه ِ اركَبي وأبشِري . فَرَكِبَ فِي النّاسِ ، ثُمَّ زَحَفَ نَحوَهُم بَعدَ صَلاةِ العَصرِ ، وحُسَينٌ عليه السلام جالِسٌ أمامَ بَيتِهِ مُحتَبِيا[97]  بِسَيفِهِ ، إذ خَفَقَ بِرَأسِهِ عَلى رُكبَتَيهِ ، وسَمِعَت اُختُهُ زَينَبُ الصَّيحَةَ ، فَدَنَت مِن أخيها فَقالَت : يا أخي ، أما تَسمَعُ الأَصواتَ قَدِ اقتَرَبَت ؟! قالَ : فَرَفَعَ الحُسَينُ عليه السلام رَأسَهُ ، فَقالَ : إنّي رَأَيتُ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله فِي المَنامِ ، فَقالَ لي : إنَّكَ تَروحُ إلَينا . قالَ : فَلَطَمَت اُختُهُ وَجهَها ، وقالَت : يا وَيلَتا . فَقالَ : لَيسَ لَكِ الوَيلُ يا اُخَيَّةُ ، اسكُني رَحِمَكِ الرَّحمنُ

[98] توبه / 111

[99] همان / 41

[100] بقره / 216

[101]صافات/100

[102] همان/101

[103] همان 102

[104] همان/102

[105] همان/103

 همان/104[106]

[107]  همان/105

[108]  همان/ 106

[109] همان/ 107

[110] همان/ 109

[111] همان/110

[112] همان/111

[113] ابراهیم/37

[114] الدر المنثور، ج1، ص207 به نقل از  ترجمه الميزان، ج2، ص107

ترجمه الميزان،، ج2 ، ص107[115]

[116] فخر رازي در تفسير خود ذيل آيه 195سوره بقره

[117] الجمل، شیخ مفید، ص339

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.