روز عاشورا ،حسين بن على (عليه السلام) با اينكه مى ديد دشمن به تمام معنا آماده جنگ است تا آنجا كه از رسيدن آب نيز به اردوگاه و اطفال آن حضرت جلوگيرى نموده و دقيقه شمارى مى كند كه با كوچكترين اشاره اى حمله را آغاز كند، ولى آن حضرت همانگونه كه به هنگام ورود به كربلا گفت ، نه تنهاحاضر نبود شروع به جنگ نمايد بلكه مى خواست تا جايى كه ممكن است، براى آنان موعظه ونصيحت كند. امام (عليه السلام) می خواست كه آنها راه حق و فضيلت را از باطل تشخيص دهند و از طرف ديگر مبادا در ميان آنان كسى ناآگاه و ناشناخته در ريختن خونش شركت كند و بدون توجه و آگاهى از حقيقت در ورطه سقوط و بدبختى ابدى قرار بگيرد. صبح روز عاشورا امام (عليه السلام) پس از تنظيم صفوف لشكر خويش، سوار بر اسب گرديد و از خيمه ها قدرى فاصله گرفت و با صداى بلند و رسا خطاب به لشكر افراد عمرسعد چنين فرمود:
یکی از مورخان می نویسد: چون حسين بن على(عليه السلام) ديد كه مردم كوفه بر قتل وى اصرار دارند قرآنى برداشت و باز كرد و روى سرش گذاشت و در مقابل صفوف دشمن آنان را صدا كرد كه \”در ميان من و شما حاكم ، اين كتاب خدا و جدّم رسول اللّه باشد، مردم ! به چه جرمى ريختن خون مرا حلال مى دانيد، آيا من فرزند دختر پيامبر شما نيستم؟ آيا گفتار جدم را درباره من و برادرم نشنيده ايد كه این دو آقای جوانان اهل بهشت اند؟ …\”
\”بندگان خدا! از خدا بترسيد و از دنيا در حذر باشيد كه اگر بنا بود همه دنيا به يك نفر داده شود و يا يك فرد براى هميشه در دنيا بماند پيامبران براى بقاء سزاوارتر و جلب خشنودى آنان بهتر و چنين حكمى خوشايندتر بود ولى هرگز! زيرا خداوند دنيا را براى فانى شدن خلق نموده كه تازه هايش كهنه و نعمتهايش زايل و سرور و شاديش به غم و اندوه مبدل خواهد گرديد، دون منزلى است و موقت خانه اى . پس براى آخرت خود توشه اى برگيريد و بهترين توشه آخرت تقوا و ترس از خداست . \”…
و اين است عاطفه و محبت يك امام و رهبر الهى و انسان دوست در مقابل دشمن خونخوارش و این خوی حسین است که در هیچ لحظه حتی در آخرین لحظات عمر شریفش نیز ذکری به جز ذکر خدا را به لب ندارد. امام در آخرین لحظات، هنگامی که تمام یارانش کشته شده و تنها در برابر آن لشکر خونخوار ایستاده بود سوى آسمان متوجه گرديد و براى آخرين بار با پروردگار خويش ، پروردگار عالميان چنين مناجات و راز و نياز نمود:
\”در مقابل قضا و قدر تو شكيبا هستم اى پروردگارى كه بجز تو خدايى نيست . اى فريادرس دادخواهان كه مرا جز تو پروردگارى و معبودى نيست . برحكم و تقدير تو صابر و شكيبا هستم . اى فريادرس آنكه فريادرسى ندارد، اى هميشه زنده اى كه پايانی ندارد. اى زنده كننده مردگان . اى خدايى كه هركسى را با اعمالش مى سنجى، در ميان من و اين مردم حكم كن كه تو بهترين حكم كنندگانى\”
ثبت دیدگاه