حدیث
سوگند به خدا امام شما سالیان درازی غایب می شود و چشم های مومنین در فراق او اشکباران است

پنجشنبه, ۹ فروردین , ۱۴۰۳ Thursday, 28 March , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1978 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 187×
پ
پ

چون شما وارث پیامبر بودید، دروغ بستند و گفتند که پیامبر از خود ارث برجا نمی‌گذارد.

دنیا چه می‌کند با آدمیزاد!

چقدر شما بعد از پیامبر تنها و بی یاور شدید، که جرات کردند طناب بر دستان فاتح خیبر ببندند!

 یکی از یاران از امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام نقل می‌کند که حضرت فرمودند:

«به یاد دارندگان از یاران پیامبر، حضرت محمّد صلی الله علیه وآله، می‌دانند که در بینشان صاحب فضیلتی نیست، جز آن که من در آن فضیلت، سهیم و برترم و من، هفتاد فضیلت دارم که هیچ کدامشان در آنها شریک نیستند».

 گفتم:ای امیر مؤمنان! مرا از این فضایل، خبر ده.

 فرمود:

« و امّا پنجاه و ششم، خداوند – تبارک و تعالی-، مرا به آنچه که اولیا و فرمانبرانش را ویژه ساخته است، ویژه ساخت و مرا وارث محمّد صلی الله علیه وآله قرار داد. (با دست به مدینه اشاره کرد و فرمود:) آن که او (خدا) را ناخشنود ساخته، او (پیامبر صلی الله علیه وآله) را ناراحت کرده، و آن که او (خدا) را خشنود ساخته، او را خشنود ساخته است.

و امّا پنجاه و هفتم، پیامبر خدا در جنگی بود که آب تمام شد. به من فرمود:” ای علی! برخیز و به سوی آن صخره برو و بگو:من فرستاده پیامبر خدایم، برای من آب بجوشان! “. سوگند به خدایی که او را به نبوّتْ گرامی داشت، پیام او را رساندم. از صخره، چون پستان گاو، آبْ فَوَران کرد و از هر کدام از پستان‌هایش آب جاری شد. چون چنین دیدم، با سرعت به سوی پیامبرصلی الله علیه وآله آمدم و به وی خبر دادم. فرمود:” ای علی! برو و آب بردار ” و مردم آمدند و مَشک‏ها و ظرف‏هایشان را پُر کردند، چارپایانشان را آب دادند، نوشیدند و وضو گرفتند. خداوند عزوجل، از بین صحابیان، مرا ویژه این کار ساخت.

پیشنهاد گروه فرهنگی امیدواران
اهميت غدير در تاريخ

امّا پنجاه و هشتم، پیامبر خدا در یکی از جنگ‏ها – که آب تمام شد -، به من فرمان داد که:” ای علی! تور (ظرف آب) را بیاور ” و من آن را آوردم. دست راست خود را در حالی که دست من هم با آن بود، بر تور گذاشت و فرمود:” بجوش! ” و آب از بین انگشتان ما جوشید.

و امّا پنجاه و نهم، پیامبر خدا، مرا به سوی خیبر اعزام کرد. وقتی به آن‌جا رفتم، در قلعه را بسته یافتم. با شدّت آن را تکان دادم. آن را کَندم و چهل قدم آن سوتر پرتاب کردم و وارد شدم. مَرحَب به جنگ با من پیش‌قدم شد به من یورش آورد. من به او یورش بردم و زمین را از خونش سیراب کردم، و پیش از این، پیامبر صلی الله علیه وآله دو تن از یاران خود را فرستاده بود که شکست خورده، برگشته بودند.

امّا شصتم، من عمرو بن عبدوَد را که به تنهایی هزار نفر به‏ شمار می‏ آمد، کُشتم.»[۱]

—————-

[۱] الخصال:۱:۵۷۲٫

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.