به نام دوست
بوي ظهور در شامه جهان پيچيده است ….
گنج هاي سر به خاك برده خود را نثار رد عبور تو مي كنند. شاخه هاي خزان زده به شادباش تو شكوفه به دامن مي ريزند. زنگ كاروانيانت از دوردست بيابان به گوش مي رسد.
هر قدمي كه بر مي دارند پشت سرشان يك بهارستان گل سرخ به جاي مي ماند. اينك عصر رهايي روزگار ماست از تلخي انتظار. و روز گار رهايي ماست از صبوري مهجوريت , اي نگاه ناپديدار!
….و ما دوستداران آن دوران سبز در جشني با شكوه از او مي گویيم.
قدوم نورانيتان روشني بخش ديدگان ماست.
زمان:
مکان:
ثبت دیدگاه