اي عزيز سفر كرده! اي سرور! اي مولود!
جهان امروز بياباني را ماند تيره و تار؛
كه در دل اين بيابان، در عمق اين ظلمت؛ و در قعر اين سياهي، حصاري كشيده اند از دام شيطان، و ايادي شيطان مأمورند به راندن شيعيان تو به اين دام.
يابن الحسن! ای صاحب زمان! در اين ميان، چشمان وحشتزدهی يارانت، جانهاي به حلقوم رسيدهی شيعيانت؛ و دلهاي لرزان محبّانت، تنها يك اميد دارند.
و ميداني كه اين اميد تو هستی!
پس اي آخرين اميد! مباد كه دست دلدادگانت، از دامان تو كوتاه بماند.
اي دستگير واماندگان! اي دلگرمي بيپناهان! اي مأواي بال و پر شكستگان! اي چراغ راه گمگشتگان! اي زينت عرش الاهي! اي افتخار آلطاها! اي منتقم آل رسول! اي پور زهراي بتول! و اي آخرين از آل ياسين!
مگذار جهل و گمراهي بر شيعيانت، اگر چه نالايقند فائق آيند.
برخيز! برخيز؛ و صفحهی دين را از زنگار كوتهانديشي جاهلان و نيرنگ دشمنان پاك كن؛ و پايهی سست شدهی دين را استوار و پابرجا ساز. اي همهی دين ما! اي همهی ايمان ما! اي همهی عشق و علاقهی ما! اي همهی هستي ما! و اي همهكس ما بيكسان! بيا كه كودكان ما به گلِ نوجواني شكفتهاند؛ جوانان ما، راه پيري را پيش گرفتهاند؛ بسياري از سالخوردگان ما رفتهاند؛ و صد افسوس كه تو را نديدهاند.
اي مهدي! حسرت يك لحظه ديدار، دلهاي شيفتگانت را گداخت و اميد وصل تو جانهاي به لب رسيده را به نسيم لطف بنواخت. گوشها منتظر انتشار سرود ظفر و چشمها در اشتياق ديدار رهبر، نفسها در سينه حبس؛ و تو اي حبيب، همچنان در پس پردهی غيبت نهاني و نميدانيم تا كي، آخر تا كي در پس اين حجاب ميماني. اي يوسف زهرا! اي طاووس اهل جنت! اي سفير حق؛ و اي بلنداي برج ولايت را اختر!
بيا بيا كه سوختم ز هجر روي ماه تو بهشت را فروختم به نيمي از نگاه تو
تمام عمر دوختم دو چشم خود به راه تو به اين اميد زندهام كه گردم از سپاه تو
ثبت دیدگاه