یک تمنّای فراموش شده ﴿ اِهْدِنَا الصِّراطَ المُسْتَقیم ﴾ یک تمنّای فراموش شده و ما هر روز زندگی را با چندین هدف و مقصود آغاز میکنیم. از همان لحظهای که خواب را بدرود میگوییم، در پی آنیم که چگونه به جزء جزء آمال و آرزوهای خود در زندگی مادی دستیابیم. هر راهی را میآزماییم تا […]
کیست خدا را یاری کند؟ ﴿ یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا کونوا أَنصَارَ اللَّهِ کمَا قَال عِیسَى ابْنُ مَرْیمَ لِلْحَوَارِیینَ مَنْ أَنصَارِی إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِیونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ…﴾ کیست خدا را یاری کند؟ آه و افسوس! این امام حسین علیهالسلام است که در میان دشت، با تنی خسته و مجروح، بر پیکر خمیدهی تیغِ جهادِ […]
تاریخ تولد ﴿… وَ بِالْوالِدَینِ اِحْساناً… ﴾ تاریخ تولد هجدهساله بودم و در اوج جوانی؛ آزمون سراسری موسوم به کنکور را هم داده بودم و در انتظار اعلام نتایج دقیقهشماری میکردم؛ پدرم به اقوام وعده داده بود که در صورت قبولی من، سورِ مفصّلی برپا کند. … بالاخره انتظار به پایان رسید و نتیجه همان […]
شاید کسی را فراموش کرده ایم! ﴿ أَلَمْ یأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکرِ اللَّهِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لَا یکونُوا کالَّذِینَ أُوتُوا الْکتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَیهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَکثِیرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ ﴾ شاید کسی را فراموش کردهایم! مادر را دیدهای که چه سان از فرزند نوخاستهاش چشم بر نمیدارد […]
شب قدر ﴿ تَنَزَّلُ الْمَلَائِکةُ وَ الرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کلِّ أَمْرٍ ﴾ شب قدر افسوس که عمری پی اغیار دویدیم از دوست بماندیم و به منزل نرسیدیم سرمایه زکف رفت و تجارت ننمودیم جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم مرا چه به تجارت؟! مرا چه به دوست؟! من کجا و بریدن […]
صلوات ﴿ إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکتَهُ یصَلُّونَ عَلَى النَّبِىِّ یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیمًا ﴾ صلوات آخرین لحظات نماز را بارها تجربه کردهایم؛ آن هنگام که بر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و بندگان صالح خدا سلام میدهیم و دستها را به نشانهی تکبیر حرکت داده، با سه الله اکبر از نماز فارغ میشویم: […]
سلام «سَلامٌ عَلى آلِ یاسین» سلام اگر سکوت قلبم را شکستم و نفسهای درمانده از قفس ِسینهام را آزاد کردم؛ اگر سبقتِ روزها و شبها امانام داد و من ماندم و یک سکوتِ بلند تنهایی؛ در این دنیای نَمور و کپک زدهی اطراف، بتهای افکارم به سختی ترک می خورد. یادم میآید، آرام، یاد کسی […]
ربط ﴿ یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صَابِرُوا وَ رَابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ ﴾ ربط لغات، کلمات، واژگان! گاهی وسیلهی ارتباط؛ گاهی خطرناکتر از سلاح های جنگی؛ گاهی ملعبهای بیفایده و گاهی جرقهای در خلق ایدهای بینظیر؛ دنیایی پررمز و راز که هر روز دریچهای به دنیای مفاهیمی تازهتر میگشاید؛ دریایی از […]
مودّت ﴿ قُلْ لا اَسألُکمْ عَلَیهِ اَجْراً اِلَّا المَوَدَّةَ فِى القُربى ﴾ مودّت هر چه با خود کلنجار میرفت، دلش راضی نمیشد. آخر چهطور راضی شود که نوزادِ دلبندش را به دلِ امواجِ خروشان بسپارد؟ حالا به کنار ِدریا رسیده است؛ نوزاد را به سینه میچسباند؛ نگاهی ژرف به دریا؛ نظری به چپ و راست […]
مجموعه متون عاطفی متن عاطفی 1 کبوتر سفید هنگامهی زمزمهی دعای عهد با همهمهی تسبیج پرندگان؛ و نیایش دریاها، و خش خش برگ ها در هم می آمیزد و صبحی پر طراوت و سرشار از امید، آمیخته با بوی گل نرگس را به ارمغان می آورد. روزی که سرمشقش نام یار باشد آکنده از یاد […]