حال اگر تاريخ ميلادى، از صحّت و دقّت كافى برخوردار باشد، عُمر عيساى مسيح، اكنون، حدود دو هزار سال است. با اين وجود، عُمر 1150 سال براى حضرت مهدى عليه السّلام امر بعيدى نخواهد بود.
3- خضر
يكى از كسانى كه عُمر طولانى دارد، حضرت (خضر) است. وى، يكى از پيامبران الهى است. معجزهى اين پيامبر، اين بود كه روى هيچ چوب خشك يا زمين بىعلفى نمىنشست، مگر آن كه سبز و خرم مىشد. او را به همين جهت (خضر) ناميدهاند.(1) گرچه در قرآن، از وى، به صراحت ياد نشده است، امّا داستان ملاقات و همراهى موساى كليم با اين بندهى دانا و با تجربهى خداوند، در سورهى كهف آمده است. مفسران فريقين، در ذيل آيهى شصت و پنج كهف، يعنى (فوجدا عبداً من عبادنا آتيناه رحمة من عندنا وعلّمناه من لدُنّا علماً)، گفتهاند، مقصود از (عبد خدا) (خضر) است(2). از روايات امامان اهل بيت عليه السّلام چنين بر مىآيد كه خضر، از دنيا نرفته و هنوز زنده است.(3)
اعتقاد به زنده بودن خضر، اختصاص به شيعيان ندارد، بلكه در ميان اهل سنّت نيز عقيدهاى پذيرفته شده است.
ديار بكرى، مورّخ معروف سنّى، مىنويسد: (جمهور علما، بر اين عقيدهاند كه خضر زنده است(4)).
علاّمهى گنجى شافعى مىنويسد: (حيات و بقاى خضر، مورد اتّفاق دانشمندان اهل سنت است(5)).
شمن الحق عظيم آبادى مىنويسد: (هيچ ايرادى بر طولانى بودن عُمر مهدى عليه السّلام و ادامه يافتن روزهاى زندگىاش وارد نيست، چنانكه عيسى و خضر، هر دو، داراى عُمر طولانىاند و زندهاند.).(6)
شيخ مفيد، در مورد حضرت خضر مىنرسيد:
وهو الخضر عليه السّلام، موجود قبل زمان موسى عليه السّلام ( إلى وقتنا هذا، بإجماع اهل النقل واتّفاق أصحاب السير و الأخبار، سائحاً في الأرض، لا يعرف له أحد مستقراً ولا يدعى له اصطحاباً، إلّا ما جاء فى القرءان به من قصّتهِ مع موسى عليه السّلام(7) ؛
زنده بودن خضر، از قبل از زمان موسى عليه السّلام تا زمان ما، مورد اتّفاق سيرهنويسان و مورّخان است. وى، در زمين سير مىكند و كسى محلّ زندگى او را نمىداند، و كسى ادعا نكرده كه يار و همراه او باشد، جز آنچه در قرآن در داستان موسى و خضر آمده است.
شيخ ابى على فضل بن حسن طبرسى (از دانشمندان سدهى ششم هجرى) مىنويسد:
وقد تظاهرت الأخبار بأنّ أطول بنى آدم عُمراً الخضر عليه السّلام. واجمعت الشيعة و أصحاب الحديث، بل الّامة بأسرها، ما خلا المعتزله والخوارج، على أنّه موجود في هذا الزمان، حىٌّ كامل العقل ووافقهم على ذالك أكثر أهل الكتاب(8)؛
مجموعهى روايات، مؤيّد آن است كه خضر، طولانىترين عُمر را در ميان فرزند آدم دارد. شيعه و اصحاب حديث، بلكه همهى امّت، به جز معتزله و خوارج، بر اين باوراند كه خضر، در زمان ما موجود و زنده است، و از عقل كامل برخوردار است. در اين عقيده، بيشتر اهل كتاب نيز با آنان هم رأىاند.
كراجكى در كنز الفوائد مىنويسد:
و قد أجمع المسلمون على بقاء خضر عليه السّلام من قبل زمان موسى عليه السّلام إلى الآن، و أنّ حياته متّصلة إلى آخر الزمان. وما أجمع عليه المسلمون فلا سبيل إلى دفعه بحالٍ من الأحوال(9)؛
بقاى خضر، از قبل از زمان موسى عليه السّلام تا زمان حاضر، و ادامهى حياتاش تا آخر الزمان، مورد اتّفاق مسلمانان است. آن چه مورد اتّفاق مسلمانان واقع شود، به هيچ روى، نمىتوان آن را ناديده گرفت.
ميزرا حسين طبرسى نورى نيز مىنويسد:
اهل اسلام. به اتفاق، معتقدند كه حضرت خضر (پيامبر خدا) باقى و زنده است و چند هزار سال از عُمر وى مىگذرد(10).
4- اصحاب كهف
جمع ديگرى كه قرآن كريم به عُمر طولانى آنان تصريح كرده، اصحاب كهفاند. قرآن در مورد آنان مىگويد:
(ولبثوا فى كهفهم ثلاثمئة سنين وازدادوا تسعاً)(11) ؛ و سيصد سال، در غارشان، درنگ كردند و نُه سال (نيز بر آن) افزودند.
چنانكه مىبينيد، قرآن، به حيات و بقاى اصحاب كهف بيش از سه قرن آن هم در خواب و بدون آب و غذا، تصريح مىكند. به راستى، كدام يك شگفتانگيزتر است: كسى كه سيصد سال بدون آب و غذا زنده مانده يا كسى كه صدها سال باقى مانده، امّا غذا مىخورد، آب مىآشامد، راه مىرود، مىخوابد و بيدار مىشود؟
در سنّت پيامبر صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم
سنّت رسول خدا نيز بر طول عُمر انسان، صحّه مىگذارد و آن را امرى ممكن مىشمارد. يكى از كسانى كه در سنّت پيامبر، به طول عُمر او اشاره شده، (دجّال) است. اهل سنّت، براساس همين روايات، عقيده دارند كه دجّال در عصر پيامبر صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم متولّد شده و به زندگى خود ادامه مىدهد تا در آخرالزمان خروج كند.
احمد بن حنبل، با ذكر سند، به نقل از رسول خدا صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم مىنويسد:
لقد أكل الطعام ومشى في الأسواق، يعنى الدجال(12)؛ دجّال زنده است و غذا مىخورد و در بازارها راه مىرود.
در روايت ديگرى آمده است.
هو ابن صائدٍ الذي ولد بالمدينة(13)؛ دجّال، همان ابن صيّادات كه در مدينه متولّد شده است.
بخارى آورده است:
عن محمّد بن المنكدر، قال: (رأيتُ جابر بن عبدالله يحلف بالله أنّ ابن الصائد الدجّال). قلت: (تحلّف بالله؟ )قال: (إنّي سمعت عمر يحلف على ذالك عند النبي عليه السّلام، فلم ينكره النبى عليه السّلام(14) ؛
محمّد بن منكدر مىگويد: (جابر بن عبدالله را ديدم كه سوگند ياد مىكرد بر اين كه ابن صياد، همان دجّال است.) گفتم: (به خدا سوگند مىخورى؟). گفت: (من شنيدم كه عمر، نزد رسول خدا سوگند ياد كرد (كه ابن صياد، همان دجال است) و رسول خدا سخن او را انكار نكرد).
در سنن ابى داود آمده است:
عن ابن عمر، أنّه كان يقول: (والله! ما أشك أنّ… الدجال ابن صياد)(15) ؛ عبدالله بن عمر همواره مىگفت: (به خدا سوگند! ترديدى ندارم كه… دجال همان ابن صيّاد است.).
عبدالله بن عمر، در حديث ديگرى نقل مىكند كه رسول گرامى صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم با شمارى از ياران خود از كنار ابن صياد مى گذشت؛ حضرت به او فرمود:
(اَتشهد أنّى رسول الله؟). فنظر إليه ابن صيّاد فقال. (أشهد أنّكَ رسول الأميّين…)(16) ؛ (آيا گواهى مىدهى كه من فرستادهى خدايم؟). اين صياد نگاهى به رسول خدا كرد و گفت: (شهادت مىدهم كه تو رسول درس نخواندهها هستى)…
چنان كه ملاحظه مىكنيد، در همهى اين مصادر، به صراحت آمده كه دجّال، همان ابن صياد است كه در روزگار رسول خدا در مدينه متولّد شده است. اين مطلب نيز مسلّم و مورد اتفاق است كه خروج دجال، در آخر الزمان خواهد بود. پس به ناچار، بايد او در همهى اين زمانهاى طولانى، زنده باقى بماند تا زمان خروج او فرا رسد.
جالب اين كه اين روايات را فقط منابع روايى اهل سنّت نقل كردهاند. حال اگر اين احاديث صحيح باشد. چنان كه اهل سنّت بر اين باوراند، در اين صورت، شايسته نيست كه آنان در حيات و عُمر طولانى امام مهدى عليه السّلام ترديد كنند، به خصوص با توجّه به اين كه در احاديث ابن صيّاد ترديد وجود دارد، ولى در احاديث مهدى عليه السّلام، هيچ ترديدى وجود ندارد.
نيز، حال كه دشمن خدا، به خاطر مصالحى، مىتواند بيش از هزار سال زنده بماند، چرا بنده و خليفهى و ولىّ خدا نتواند عُمر طولانى داشته باشد؟(17)
ثوبان، از رسول خدا عليه السّلام نقل مىكند كه فرمود:
… فإذا رأيتموهُ فبايعوهُ ولو حبواً على الثلج؛ فإنّه خليفة الله المهدى عليه السّلام(18) ، هر گاه او را ديديد، با او بيعت كنيد حتّى اگر لازم باشد سينهخيز از روى برف عبور كنيد؛ چرا كه مهدى، خليفهى خدا است.
از منظر عقل
افزون بر كتاب و سنّت، عقل سليم نيز، طول عُمر را براى انسان، ناممكن نمىداند، بلكه آن را امرى كاملاً ممكن مىشمارد. حكما و فلاسفه گفتهاند، بهترين دليل بر امكان هر چيزى، واقع شده آن چيز است. همين كه طول عُمر در ميان پيشينيان روى داده و تاريخ، افراد زيادى را به ما نشان مىدهد كه عُمرى دراز داشتهاند، خود دليل روشنى است بر اين كه طول عمر، از ديدگاه عقل امرى ممكن است.
خواجه نصير طوسى مىگويد:
طول عمر، در غير مهدى عليهالسّلام اتفّاق افتاده و محقّق شده است. چون چنين است، بعيد شمردن طول عُمر در مورد مهدى عليه السّلام جهل محض است.(19)
علاّمهى طباطبايى مىنويسد:
هيچ قاعده و برهان عقلىاى وجود ندارد كه بر محال بودن طول عُمر دلالت كند. به همين جهت، نمىتوانيم طول عمر را انكار كنيم.(20)
تجربهى تاريخى:
واقعيّت ديگرى كه در شناخت مسئلهى (طول عُمر) و امكان آن، بايد مورد نظر باشد، تجربهى تاريخ طولانى بشريّت است. اگر مسئلهى طول عمر، در تاريخ زندگى بشر اتّفاق افتاده باشد – اگر چه در مواردى نه چندان زياد – تكرار موارد يا موردِ مُشابِهِ آن، امرى طبيعى و معقول و قابل تحقّق و قبول خواهد بود.
اين مطلب نيز روشن است كه نقل تاريخى، بويژه نقل مُتواتر و مشهور، سبب يقيين و باور مىگردد. ما مىبينيم كه كتب تاريخى، افراد زيادى از (مُعَمّرين) را نام بردهاند و احوال و زندگى آنان را ثبت كردهاند. اينگونه افراد، هم در ميان افراد عادى بودهاند و هم در ميان مشاهير تاريخ و پيامبران.
پس مسئلهى امكان عمر طولانى، و تحّقق يافتن آن در موارد متعدّد، امرى است كه از نظر وقوع خارجى و تحقّق عينى نيز مصداقهايى دارد، و از نظر نقل تارخى، قطعى و مسلّم است.
البته، عمر بشر، به طور متعارف، اندازهاى معين و نوسانى محدود دارد، لكن آن چه از طرح مسئلهى (معمّرين) مقصود است، اين است كه نشان داده شود كه مقدار عُمر دو جريان دارد:
1- جريان معمولى و متعارف، كه در اغلب افراد انسان وجود داشته است و وجود دارد.
2- جريان غيرمعمولى و استثنايى كه در پارهاى از افراد انسان وجود داشته است و و جود دارد.(21)
اكنون نظر خوانندگان گرامى را به نمونههايى از افرادى كه در گذشتهى تاريخ، داراى عُمر طولانى بودهاند جلب مى كنم:
1- آدم عليه السّلام؛ مقدار عمر آدم را نهصد و سى تا هزار سال نوشتهاند.(22)
2- شيث بن آدم؛ وى نهصد و دوازده سال عمر كرده است.(23)
3- انوش بن شيث؛ عمر وى را نهصد و پنجاه سال نوشتهاند.(24)
4- قينان بن انوش، وى، نهصد و بيست سال عمر كرده است.(25)
5- يرد بن مهلابيل، عمر وى را نهصد و شصت و دو سال نوشتهاند.(26)
6- متوشلح (يا متوشالح)، وى، 969 سال عُمر داشته است.(27)
علاقهمندان مىتوانند براى اطلاع بيشتر به كتابهايى كه در اين زمينه نوشته شده مراجعه كنند.(28)
از نگاه علوم تجربى
در اين مقام، مىخواهيم ببينيم آيا برهانى علمى يا قانونى آزمايشى، و صد در صد كلّى، وجود دارد كه ثابت كند طول عمر امرى است غير قابل وقوع، يا نه، بحث را در دو بخش تقديم مىكنيم:
الف چند مقدمه
1- در قوانين طبيعى، در مورد مقدار عمر طبيعى بشر، هيچ اصل ثابت و غير قابل تغييرى وجود ندارد. به همين دليل، دانشمندان علوم تجربى، همواره، در حال مطالعه و آزمايشاند و مىكوشند تا متوسط طول عمر انسان را افزايش دهند. بدون شك، اگر مقدار عمر طبيعى انسان، داراى اصول ثابت و غيرقابل تغييرى بود، اين مطالعات و آزمايشها معنا و مفهومى نداشت.
(1) تفسير الميزان، علاّمهى طباطبايى، ج 13، ص 352، مؤسّسهى اعلمى بيروت.
(2) الميزان، ج 13، ص 341، به بعد؛ التفسير الكبير، فخررازى، ج 7، ص 482، دار احياء التراث،1415 ه؛ در المنثور، سيوطى، ج 5، ص 409 به بعد.
(3) الميزان، ج 13، ص 352.
(4) تاريخ الخميس، ج 1، ص 107 – 106، دار صادر، بيروت.
(5) البيان فى اخبار صاحب الزمان، ص 149 – 148.
(6) عون المعبود (شرح سنن ابى داود)، ج 11، ص 367، دارالفكر، بيروت، 1399 ه.
(7) مصفات الشيخ المقيد، ج 3 (رساله الفصول العشره في الغيبه؛ با تحقيق سيدمحمد قاضى، چاپ كنگرهى جهانى هزارهى شيخ مفيد)، ص 83، چاپ اوّل، 1413 ه.ق.
(8) إعلام الورى بأعلام الهدى، فضل بن حسن طبرسى، با تحقيق مؤسسهى آل البيت عليه السّلام، ج 2، ص 305، چاپ اوّل، 1417 ه.ق، كشف الغمه، محققّ اربلى، تحقيق سيدهاشم رسولى، ج 2، ص 542، چاپ علميّه، قم، 1381، ه.ق.
(9) كنز الفوائد، محمّد بن على بن عثمان كراچكى، ج 2، ص 115.
(10) النجم الثاقب، ميرزا حسين طبرسى نورى، ص 671، انتشارات مسجد جمكران، س 1375 ش.
(11) كهف: 25 (ترجمهى فولادوند).
(12) مسند احمد، ج 4، ص 444، دارالفكر؛ جامع الصغير، سيوطى، ج 2، ص 410؛ فيض القدير، مناوى، ج 5، ص 277، دارالفكر؛ المطالب العالية، ابن حجر، ج 4، ص 361.
(13) صحيح بخارى، ج 9، ص 133، دارالجيل، بيروت؛ مسند نعيم بن حماد، ص 149؛ صحيح مسلم، ج 4، ص 2243، باب 19، ح 2929؛ سنن ابى داود، ج 4، ص 120، ح 4330؛ حلية الاولياء، ابو نعيم، ج 3، ص 154؛ مصابيح السنته، بغوى، ج 3، ص 513، ح 4254؛ جامع الاصول، ابن اثير، ج 11، ص 65، ح 7836؛ مسند احمد، ج 2، ص 149 – 148، ج 3، ص 368.
(14) صحيح بخارى، ج 1، ص 133، دارالجيل.
(15) سنن ابى داود، ج 4، ص 120.
(16) المصنف، عبد الرزاق، ج 11، ص 389، ح 20817؛ مسند احمد، ج 2، ص 149 – 148، و ج 3، ص 368؛ صحيح بخارى، ج 2، ص 117، و ج 4، ص 86 – 85، ص و ج8، ص50 – 49، دارالجيل؛ صحيح مسلم، ج 4، ص 2240، باب 19؛ سنن ابى داود، ج 4، ص 120، ح 4329؛ سنن ترمذى، ج 4، ص 517، باب 63، ح 2247. از ابى سعيد خدرى.
(17) كتاب الغيبه، شيخ طوسى، ص 114.
(18) سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1367، باب 34، ح 40843 (سند صحيح است. مجمع الزوائد، نيز سند حديث را صحيح داشته است)؛ مستدرك حاكم، ج 4، ص 463 (سند صحيح است)؛ دلائل النبوه، ج 6، ص 515، دارالكتب العلميه؛ الخصائص الكبرى، سيوطى، ج 2، ص 119، دارالكتب العلميه؛ مسند احمد، ج 5، ص 277؛ تاريخ الخميس، ديار بكرى، ج 2، ص 288؛ الحاوى الفتاوى، سيوطى، ج 2، ص 221، دارالكتاب العربى؛ بحارالأنوار، مجلس، ج 51، ص 83 و 87 و 97، باب 1.
(19) خورشيد مغرب، محمّدرضا حكيم، ص 214 (به نقل از فصول، خواجه طوسى، با اندكى تصّرف).
(20) الميزان، ج 13، ص 352.
(21) خورشيد مغرب، محمّدرضا حكيمى، ص 250 (با تلخيص).
(22) المعارف، ابن قتيبه، ص 19 چاپ رضى؛ الكامل في التاريخ، ابن اثير، ج 1، ص 51، دار صادر، بيروت؛ تاريخ ابى الفداء، ج 1، ص 9، دارالمعرفه، بيروت؛ مروج الذهب، مسعودى، ج 1، ص 38، دارالمعرفه، بيروت، 1440 ه؛ تاريخ طبرى، محمّد بن جرير طبرى، ج 1، ص 159 – 157، بيروت، لبنان؛ مضفات شيخ مفيد، ج 3، ص 92؛ كمال الدين، ص 523؛ كنزالفوائد، ج 2، ص 117.
(23) المعارف، ص 20؛ تاريخ ابى الفداد، ج 1، ص 9؛ مروج الذهب، ج 1، ص 39؛ الكامل فى التاريخ، ج 1، ص 54؛ كنزالفوائد، كراجكى، ج 2، ص 117.
(24) تاريخ ابى الفداء، ج 1، ص 9؛ مروج الذهب، ج 1، ص 39؛ تاريخ طبرى، ج 1، ص 163؛ كنز الفوائد، كراجكى، ج 2، ص 117 (كراجكى، عُمر او را نهصد و شصت و پنج سال دانسته است.)
(25) تاريخ ابى الفداء، اسماعيل ابى الفداء، ج 1، ص 9؛ مروج الذهب، ج 1، ص 39؛ تاريخ طبرى، ج 1، ص 164 (طبرى، عمر وى را نهصد و ده سال دانسته است.).
(26) تاريخ طبرى، ج 1، ص 170؛ الكامل فى التاريخ، ج 1، ص 59؛ تاريخ ابى الفداء، ج 1، ص 9.
(27) مروج الذهب، ج 1، ص 40؛ تاريخ ابى الفداء، ج 1، ص 10، تاريخ طبرى، ج 1، ص 173؛ )طبرى، عمر او را نهصد و نوزده سال دانسته است.(؛ كنز الفوائد، كراجكى، ج 2، ص 117.
(28) در كتاب الامام المهدى عليه السّلام، على محمّد على دخيّل، نام و نشان و خصوصيّات دويست و بيست و سه نفر از معمّران آمده است.
ثبت دیدگاه