مولاى ثامن ضامن؛
چندى پیش،
وقتى مقابل ضریحتان ایستاده بودم، مى دانستم کار فقط از شما برمى آید…
طلب خیر کردم و به سرانجام رسیدنِ آن آرزوى بزرگ را خواستم…
من در مشهد شما امان گرفته بودم و آن طرف کارها به ضمانت شما تند و تند از پیش مى رفت…
من؛ پیش از این هم یک راست از حرم شما به سوى بهشت روانه شده بودم…من تمام کربلاهایم را از شما گرفته ام؛
و این بار هم از آن زیارت و از آن حریم، اذن گرفتم براى زیارت روضه ى رضوان…
همه ى کارها به گوشه نگاه شما به سرانجام رسید و حالا امروز، در روز میلادتان رهسپارِ بهشتى دیگر شده ام…
بهشتى که زادگاه شماست و عطر قدوم شما و پدرانتان در کوچه هاى آن، هنوز به مشام مى رسد…!
چه طور ممنون این همه لطف و کرامت باشم…؟
نمى دانم چرا کسى که شما را دارد، باید فقیر نام بگیرد؟
سرمایه اى بالاتر از بودن در زیر سایه ى پرچم و مِهر و امان شما نیست که نیست… !
امامِ انیسِ رئوف؛
به یمن میلادتان؛ کام جانمان را با مژده ى ظهور مولایمان، شیرین گردانید…ش
ثبت دیدگاه