شعر در وصف قمر بنى هاشم علیه السلام
بر سر شاخه ى امید ثمر پیدا شد
بهر خوبان جهان نور بصر پیدا شد
بهر ما شب زدگان رنگ سحر پیدا شد
مژده ى فتح و نشانی ز ظفر پیدا شد
امشب از خانه ى خورشید قمر پیدا شد
همسر شیر خدا شیر دگر زائیده
فاطمه، امِّ بنین قرص قمر زائیده
هدیه از جانب حق سوی ولی آمده است
بر بنی هاشمیان ماه جلی آمده است
به جهان موهبتی لم یزلی آمده است
ماهرخساره، عجب مرد یلی آمده است
هرکه دیده رخ او گفته علی آمده است
این پسر در همه جا یار حسین بن علی است
آری این مرد علمدار حسین بن علی است
از همان لحظهء اول قمرِ ارباب است
مادرش گفته سرش نذر سر ارباب است
همه جا پشت سر و همسفر ارباب است
کاشف الکرب ز وجه و نظر ارباب است
گر بیاید خطری او سپر ارباب است
سپر خون خدا و پسر شیر خداست
جگر حضرت سقا جگر شیر خداست
وسط معرکه هرچند که شمشیرش نیست
لشکری ایمن از آن دست علمگیرش نیست
خصم با دیدن او فرصت تدبیرش نیست
ولی افسوس ظفر، قسمت و تقدیرش نیست
مشک شد پاره و جز بغض گلوگیرش نیست
دستهایی که بُوَد بوسه گه شیر خدا
در ره خون خدا شد ز تن شیر جدا
این پسر کیست علی بوسه زده بر دستش
نامه هرگز نگرفت از یَدِ کافر دستش
وحشت انداخت به سرتاسر لشکر دستش
لب او تر نشده گرچه شده تر، دستش
چون فدا کرد پی راه برادر دستش
دست او کارگشای همه عالم شده است
دردهای همگان را همه مرهم شده است
همه دیدند که سلطان وفا عباس است
مظهر عشق و ادب نور صفا عباس است
رادمردی که نترسد ز جفا عباس است
در شرف اشرف کل شرفا عباس است
قدر او مانده نهان از عرفا عباس است
فاطمه قیمت عباس علی را داند
که در آن معرکه او را «پسرم» می خواند
شاعر : سید عباس موسوى
ثبت دیدگاه