امشب؛ باید سخن کوتاه کرد… با اینکه حرف بسیار است و آه بسیار تر… امشب، طبیب که آب پاکى را ریخت روى دست هاى پر از کاسه ى شیرِ یتیمان؛ دیگر کسى چیزى نگفت؛ فقط اشک بود و اشک و دست هاى لرزان یتیمانى که تازه قرار بود بفهمند یتیمى یعنى چه… ! یتیمى نوشتن […]