حدیث
سوگند به خدا امام شما سالیان درازی غایب می شود و چشم های مومنین در فراق او اشکباران است

جمعه, ۷ اردیبهشت , ۱۴۰۳ Friday, 26 April , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1978 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 187×
مقداد را بیشتر بشناسیم
۱۹ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۲:۲۶
پ
پ

“مقداد بن عمرو بهرایی” در سال شانزدهم عام ­الفیل(۲۴سال قبل از بعثت) در جزیرهالعرب در «حضرموت» متولد شد.[۱]

  سیره نویسان و مورخان، نسب خانوادگی او را تا جد بیستم نام برده­اند. برخی او را “مقداد بهرایی” یا “بهراوی” خوانده­اند، از آن جهت که جد هفدهم وی “بهراء” نام داشت.[۲]

   پدرش در سرزمین حضرموت با طائفه­ی معروف «کنده» می­زیسته و در بعضی امور با آنها هم پیمان بود؛ لذا گاهی او را “مقداد حضرمی” یا “کندی” می­خواندند. از طرفی دیگر وی را به «اسود» نسبت می­دهند و با عنوان “مقداد بن اسود کندی” یاد می­کنند. در این باره نظرات مختلفی وجود دارد. به عنوان مثال نقل شده: «در قبیله بهراء به وسیله مقداد خونی ریخته شد و از آنان فرار کرد و به قبیله کنده پیوست و با آنان هم سوگند شد. در آنجا نیز خونی ریخت و ناگزیر به مکه گریخت و در مکه با «اسود بن عبد بن یغوث زهری» هم سوگند شد. اسود نسبت به مقداد نسبت پدری پیدا کرد. از این‌رو او را به اسود نسبت داده­اند و نیز گاهی او را مقداد زهری خوانده­اند.»[۳]

گاهی او را “ابومعبد” می­خوانند به حساب اینکه نام پسرش “معبد” بود. بعضی دیگر از او با عنوان “ابوسعید” و “ابوالاسود” یاد می­کنند. یکی دیگر از القاب وی نزد مورخین و محدثین، «ثانی الارکان الاربعه» است، زیرا وی از دومین رکن­های چهارگانه ایمان(سلمان، علی، ابوذر و عمار) به شمار می­آمده است.[۴]

   وی پس از گرایش به اسلام، طبق فرمان پیامبر(ص) به همراه گروه دوم مسلمانان که از شدت ستمگری مشرکان مکه به ستوه آمده بودند، به کشور «حبشه» پناهنده شد و بعد از چندی به مکه بازگشت.[۵]

   بعدها پیامبر(ص) دختر عمویش «ضباعه» را به ازدواج وی در آورد و از آنجا که مقداد قبلاً از زنی از طائفه­ی قریش خواستگاری کرده بود و اولیای آن زن مانع شده بودند؛ لذا فرمود: «من دختر عمویم را همسر مقداد نکردم، مگر اینکه امر ازدواج را سهل و آسان بگیرند و حسب و نسب را در نظر نگیرند.»[۶]

   مقداد پس از رحلت پیامبر اسلام(ص)، همیشه یار و یاور امیرالمؤمنین بود و زندگی با سعادت خود را سپری نمود. او که در اواخر عمر در «جرف»* سکونت داشت، در سال ۳۳ هجری در حالی که هفتاد سال از عمر با برکتش می­گذشت، به دیدار حق شتافت.[۷] مسلمانان پیکر مطهرش را به مدینه آوردند و در قبرستان بقیع به خاک سپردند و “عثمان بن عفان” بر جسد او نماز گذارد. درباره علت مرگ وی، اقوال متفاوت است. مورخ مشهور “ابن اثیر” به نقل از “واقدی” نقل کرده­ است که “موسی بن یعقوب” از عمه­ی خود نقل کرده که مادر عمه­اش(کریمه دختر علی) گفت: «پدرم بر اثر فتق شکم درگذشت.»[۸]   به گفته­ی برخی دیگر، وی بر اثر خوردن روغن کرچک از دنیا رفت.[۹]

ملحق شدن مقداد به صف مسلمین 

   مقداد در همان اوائل بعثت به زیر پرچم اسلام در آمد و در تمام   سختی­ها و شکنجه­های مشرکین قریش، در کنار پیامبر(ص) و دیگر مسلمانان بود. مورخین او را از سابقین به اسلام می­دانند؛ اما درباره­ی کیفیت اسلام او بحث مفصلی نشده است. از “ابن مسعود” نقل شده است که نخستین کسانی که اسلام خود را ظاهر کردند، هفت نفرند که مقداد جزء آنهاست.[۱۰]

   وی در سال اول هجری در ماه شوال در سریه* “ابوعبیده” به مسلمانان پیوست. در این سریه پیامبر، ابوعبیده بن حارث را به سوی سپاه قریش که به قصد مدینه رهسپار شده بودند، فرستاد و آنها در کنار چاه «احیا» در راه مدینه اردوگاه زدند. از طرف دیگر علی و “عتبه بن غزوان” که در صف قریش بودند، فرصت را غنیمت شمرده و از سپاه کفر جدا شدند و به لشگر اسلام پیوستند. بدین ترتیب مقداد به همراه مسلمانان به مدینه مهاجرت کرد.[۱۱]

   موضوعی که مهاجرت مقداد به مدینه را در همان اوائل هجرت تأیید  می­کند این است که پیامبر(ص) در جریان اجرای عقد اخوت میان انصار و مهاجرین، بین مقداد و “جبار بن صخر” عقد اخوت جاری کرد و اجرای عقد اخوت در سال اول هجری رخ داده است.[۱۲]

شرکت مقداد در جنگ‌ها

   یکی از افتخارات این سرباز رشید اسلام، حضور در غزوات و رشادت و شجاعت کم نظیر او در دفاع از آیین نوپای اسلام بود. از مهمترین جنگ‌هایی که در آنها شرکت داشت، بدر و اُحد است. وی در جنگ بدر سواره نظام بود و به اسب وی «سبحه» می‌گفتند. سبحه به معنای شناوری است. شاید از آن جهت که مقداد با کمال شهامت و دلاوری بر دل دشمن می‌زد، به اسبش «سبحه» می‌گفتند.[۱۳]

   در جنگ بدر پیامبر اصحاب را به دور خود جمع کرده و از آنها مشورت طلبید و هر کدام چیزی گفتند. در این میان “ابوبکر” و “عمر” سخنانی گفتند، مبنی بر عقب­نشینی که باعث خشم و نارحتی پیامبر(ص) شد. در این هنگام مقداد برخاست و چنین گفت: «ای رسول خدا! این سپاه قریش مغرورانه به سمت ما می‌آید. ما به تو ایمان آوردیم و تو را تصدیق می‌کنیم… و فرمان تو را به جان می‌پذیریم. ما حرفی را که بنی اسرائیل به موسی(ع) گفتند: «تو و پروردگارت بروید جنگ کنید و ما در اینجا نشسته‌ایم»[۱۴] نمی‌گوییم. ما می‌گوییم تو و پروردگارت جنگ کنید و ما به همراه شما می‌جنگیم.[۱۵] در جنگ اُحد نیز جزء تیراندازان سپاه اسلام بود.[۱۶]

پیشنهاد گروه فرهنگی امیدواران
قهرمان صبر

   همچنین در زمان خلافت “عثمان” خلیفه‌ی سوم، در سال ۲۵ هجری با اینکه بیش از ۶۵ سال داشت، در فتح «مصر» و «اسکندریه» شرکت نمود و از برجستگان سپاه اسلام بود.[۱۷]

مقداد و دفاع از حریم ولایت

   پس از رحلت رسول گرامی اسلام(ص) حوادثی بروز کرد که باعث تمایز مؤمنان واقعی از دیگران شد. بعد از پیامبر، عده‌ای از مهاجرین و انصار در «سقیفه بنی­ساعده» گرد هم آمدند و ابوبکر را به عنوان خلیفه و جانشین پیامبر برگزیدند. این در حالی بود که پیامبر، علی(ع) را در «غدیر خم»، وصی و جانشین خود از سوی خداوند متعال به مردم معرفی کرده بود. بعد از این ماجرا، تعداد اندکی از مسلمانان به علی(ع) وفادار ماندند و با ابوبکر بیعت نکردند. از جمله آنها سلمان، ابوذر و مقداد بودند. آنها در موقعیت‌های مختلف، مقام و منزلت علی(ع) را به ابوبکر و همراهانش یادآور می‌شدند و به اذن امامشان از هر گونه اقدامی که منجر به درگیری می‌شد، ممانعت می‌کردند و در طول ۲۵ سال خانه نشینی امام، همواره در تمام سختی‌ها، یار و مطیع فرامین ایشان بودند.

   در اینجا برای نمونه به چند مورد از اقدامات و فعالیت‌های مقداد در دفاع از حریم ولایت اشاره می‌کنیم:

  1. پس از آن که مردم با ابوبکر بیعت کردند، گروهی از مهاجر و انصار از بیعت سر باز زدند و به علی بن ابی­طالب پیوستند که از جمله آنها مقداد بود.[۱۸]
  2. زمانی که چهل نفر از مردان نزد علی(ع) آمدند و گفتند: «ما آماده‌ی دفاع و حمایت از شماییم»، حضرت به آنها فرمود: «اگر بر سر قول خود هستید، فردا موی سر خود را بتراشید و نزد من بیایید. روز بعد تنها سلمان، مقداد و ابوذر با سرهای تراشیده نزد ایشان حاضر شدند.»[۱۹]
  3. در جریان شورای شش نفره‌ی عمر برای تعیین خلیفه‌ی بعدی، وقتی “عبدالرحمن” به علی گفت: «در صورتی با تو بیعت می‌کنم که از کتاب خدا و سنت پیامبر و روش ابوبکر پیروی کنی.» و علی(ع) تنها دو مورد اول را پذیرفت، مقداد به عنوان اعتراض رو به عبدالرحمن کرد و گفت: «به خدا سوگند، علی یعنی کسی را که به حق و عدالت قضاوت می‌کرد را ترک کردید. سپس ادامه داد: هیچ فرد و خاندانی را ندیده‌ام که بعد از پیامبر خود، این طور مظلوم و ستمدیده شوند که اهل بیت مظلوم واقع شدند.»[۲۰]

روایاتی در مدح و فضیلت مقداد

  1. روزی “جابر بن عبدالله انصاری” درباره‌ی سلمان، مقداد و ابوذر از پیامبر(ص) سؤال کرد. سپس حضرت در مورد هر کدام سخنانی گفتند تا آن که در مورد مقداد فرمودند: «مقداد از ماست. خداوند دشمن است با کسی که دشمن اوست و دوست است با کسی که دوست اوست. ای جابر! هرگاه خواستی دعایی کنی و مستجاب شود، خدا را به نام ایشان بخوان، زیرا این نام‌ها نزد پروردگار، بهترین هستند.»[۲۱]
  2. پیامبر فرمود: «خداوند مرا به دوستی با چهار نفر مأمور کرده است. شخصی پرسید آنها را معرفی کنید. فرمود: «علی، سلمان، مقداد و ابوذر.»[۲۲]
  3. امام صادق(ع) حول آیه‌ی شریفه:

«قل لا أسئلکم علیه اجراً الا الموده فی القربی»

 فرمودند: «به خدا سوگند به این آیه کسی عمل نکرد، مگر هفت نفر و مقداد یکی از آنها بود.»[۲۳]

_______________________

پاورقی ها:

[۱]. ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن علی بن محمد؛ أسدالغابه، تحقیق محمدابراهیم البنا، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، ۱۹۷۰م.، ج۵، ص۲۵۲٫
[۲]. ابن حزم اندلسی، ابومحمد علی بن احمد بن سعید؛ جمهره انساب العرب، تحقیق محمد عبدالسلام هارون، قاهره، دارالمعارف، ص۴۴۱٫
[۳]. ابن اثیر، پیشین.
[۴]. مامقانی، عبدالله؛ تنقیح المقال فی علم الرجال، نجف اشرف، مرتضویه، ۱۳۵۲، ج۳، ص۲۴۵٫
[۵]. ابن هشام، ابومحمدعبدالملک؛ سیره نبوی، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۲۵، ج۱، ص۳۰۴٫
[۶]. ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع؛ طبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۰، چاپ اول، ج۳، ص۱۱۵٫
[۷]. همان، ص۱۶۳٫
[۸]. ابن اثیر جرزی، پیشین، ص۲۵۴٫
[۹].  تستری، پیشین.
[۱۰]. ابن اثیر، پیشین، ص۲۵۳٫
 * منطقه‌ای که در یک فرسخی مدینه به شام قرار دارد.
* عبارت است از آن جنگ‌هایی که پیامبر در آنها شرکت نمی‌کرد و فرمانده و پرچمدار تعیین می‌کرد.
[۱۱]. ابن هشام، ابومحمدعبدالملک؛ سیره نبوی، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۲۵، ج۲، ص۵۲۴٫
[۱۲]. ابن سعد، پیشین، ص۱۱۹٫
[۱۳]. همان، ص۱۲۰٫
[۱۴]. مائده، ۲۳٫
[۱۵]. ابن اثیر، پیشین.
[۱۶]. واقدی، محمد بن عمر؛ المغازی، تحقیق مارسدن جونز، مکتبه الاعلام الاسلامی، ۱۴۱۴، ج۱، ص۲۴۳٫
[۱۷]. ابن اثیر، پیشین.
[۱۸]. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب؛ تاریخ یعقوبی، ترجمه ابراهیم آیتی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ج۱، ص۵۲۴٫
[۱۹]. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن وهب؛ تاریخ یعقوبی، قم، شریف رضی، ۱۳۷۳ش، ج۲، ص۱۲۶٫
[۲۰]. طبری، محمدبن جریر؛ تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ دوم، ۱۳۶۲ش، ج۵، ص۲۰۷۴٫
[۲۱]. شیخ مفید، عبدالله محمد بن محمد نعمان عکبری بغدادی؛ الاختصاص، قم، جامعه مدرسین، ص۲۲۳٫
[۲۲]. همان، ص۹٫
[۲۳]. مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۰۳، ج۲۳، ص۲۳۷٫

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.