حدیث
سوگند به خدا امام شما سالیان درازی غایب می شود و چشم های مومنین در فراق او اشکباران است

سه شنبه, ۲۹ اسفند , ۱۴۰۲ Tuesday, 19 March , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1978 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 187×
پ
پ
همراه با سیدالشهدا (از مدینه تا کربلا)
 
نینوا (وکربلا)
زمان: پنجشنبه دوم محرم الحرام ۶۱ هجری
 «نینوا» جایی است که حر دستور یافت حضرت را در بیابانی بی‌آب و علف و بی‌دژ و قلعه فرود آورد. امام (ع) برای اقامت در محل مناسبتری، به حرکت خود ادامه داد تا به سرزمینی رسید. اسم آنجا را سؤال فرمود؛ تا نام کربلا را در جواب شنید، پس گریست و فرمود: «پیاده شوید، اینجا محل ریختن خون ما و محل قبور ماست. و همین جا قبور ما زیارت خواهد شد، و جدم رسول خدا چنین وعده داد». سپس اصحاب امام (ع) پیاده شدند و بار و اثاثیه را فرود آوردند. سپاه حر نیز در ناحیه دیگری در مقابل امام اردو زدند.

حضرت (ع) اهل بیت خود را جمع کرده، نظری برآنها افکند و گریست. سپس فرمود: «خدایا! ما را از حرم جدمان راندند، و بنی امیه در حق ما ستم روا داشتند. خدایا! حق ما را از ستمگران بستان و بر دشمنان پیروز گردان».

 عبیدالله بن زیاد نامه‌ای بدین مضمون برای حضرت نوشت: خبر ورود تو به کربلا رسید. من از جانب معاویه مامورم سر بر بالین ننهم تا تو را بکشم و یا به حکم من و حکم یزید بن معاویه بازآیی! والسلام. امام (ع) فرمود: این نامه را جوابی نیست! زیرا بر عبیدالله عذاب الهی لازم و ثابت است.

امام حسین(ع) چون نامه ابن زیاد را خواند، فرمود:
رستگار نشوند آن گروهی که خشنودی مردم را با غضب پروردگار خریدند. (خشنودی مردم را بر غضب خدا مقدم داشتند).

کربلا

زمان: جمعه سوم محرم الحرام ۶۱ هجری

 عمر بن سعد با لشکری چهارهزار نفره از اهل کوفه وارد کربلا شد. برخی نوشته‌اند: قبیله عمربن سعد (بنی زهره) نزد او آمده و او را سوگند دادند تا از این کار (داوطلب جنگ با امام حسین(ع)) برحذر باشد تا باعث دشمنی میان آنها و «بنی هاشم» نگردد. از طرفی یکی از دو فرزندش به نام «حفص» او را به مقاتله با حسین(ع) تشویق می‌نمود و دیگری او را برحذر می‌داشت! لذا «حفص» همراه پدر برای جنگ با حسین (ع) به کربلا آمد.

 عمربن سعد شخصی را نزد حضرت فرستاد تا از علت آمدنش به این سرزمین جویا شود. حضرت فرمود: «مردم شهر شما به من نامه نوشته و مرا دعوت کرده‌اند و اگر از آمدنم ناخوشنودید باز خواهم گشت! عمربن سعد تا از پیام امام (ع) مطلع گشت، گفت: «امیدوارم خدا مرا از جنگ با حسین برهاند!»

سخن امام حسین (ع) هنگام ورود به کربلا:

مردم، بندگان دنیا هستند و دین آنها جز سخن بر زبانشان نیست. تا آنگاه که زندگیشان بچرخد، دنبال دین می‌روند. و هر گاه بنای امتحان و آزمایش پیش آید، دینداران بسیار اندک می‌شوند.

کربلا

زمان: شنبه چهارم محرم الحرام ۶۱ هجری

 «عبیدالله بن زیاد» در مسجد کوفه مردم را چنین خطاب کرد: « ای مردم! خاندان ابوسفیان را آزمودید و آنها را چنان که می‌خواستید، یافتید! و یزید را می‌شناسید که دارای رفتار و روشی نیکوست که به زیردستان احسان می‌کند و بخشش‌های او بجاست! و پدرش نیز چنین بود! اکنون یزید دستور داده تا بین شما پولی را تقسیم نمایم و شما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم». سپس دستور داد در تمام شهر ندا کنند و مردم را برای جنگ آماده حرکت سازند.

 «شمربن ذی الجوشن» با چهار هزار جنگجو، «یزید بن رکاب» با دو هزار جنگجو، «حسین بن نمیر» با چهار هزار جنگجو، «مضایر بن رهینه» با سه هزار جنگجو، و «نصربن حرشه» با دو هزار جنگجو برای جنگ با حسین (ع) اعلام آمادگی کرده و حرکت به سوی کربلا را آغاز کردند.

امام (ع) در پاسخ «قیس بن اشعث» که سفارش به بیعت با یزید می‌کرد، فرمود:

نه، به خدا سوگند، نه دست ذلت بر دست آنان می‌گذارم و نه مانند بردگان از صحنه جنگ فرار می‌کنم.

کربلا

زمان: یکشنبه پنجم محرم الحرام ۶۱ هجری

 نیروهای پراکنده در سطح شهر کوفه کم کم جمع شده و به لشکر عمربن سعد می‌پیوندند. نوشته‌اند: شبث بن ربعی با هزار سوار به سوی کربلا روان شد.

 عبیدالله عده‌ای را ماموریت داد تا در مسیر به سوی کربلا بایستند و از حرکت کسانی که به قصد یاری حسین (ع) از کوفه خارج می‌شوند، جلوگیری کنند.

 چون گروهی از مردم می‌دانستند که جنگ با امام حسین(ع) در حکم جنگ با خدا و پیامبر است، در اثنای راه از لشکر دشمن جدا شده و فرار می‌کردند. نوشته‌اند: فرمانده‌ای که از کوفه با هزار رزمنده حرکت کرده بود چون به کربلا می‌رسید، سیصد یا چهارصد نفر همراه او بودند و بقیه چون اعتقادی به این جنگ نداشتند، اقدام به فرار می‌کردند.

از سخنان امام حسین (ع) با سپاه دشمن:

هیهات! ما به ذلت تن نخواهیم داد. خدا و رسول او و مؤمنان هرگز برای ما ذلت و خواری را نپسندیدند. دامن‌های پاکی که ما را پروریده، و سرهای پرشور و مردان غیرتمند؛ هرگز طاعت فرومایگان را بر کشته شدن مردانه ترجیح ندهند.

کربلا

زمان: دوشنبه ششم محرم الحرام ۶۱ هجری

 عمربن سعد، نامه‌ای را از عبیدالله دریافت می‌دارد که مضمون آن چنین است: من از لشکر سواره و پیاده چیزی را از تو فروگذار نکردم، و توجه داشته باش که مأمورانی سپرده‌ام تا هر روز وضعیت را به من گزارش کنند.

 حبیب بن مظاهر از حضرت اجازه می‌گیرد تا نزد طایفه‌ای از بنی اسد ـ که در آن نزدیکی‌ها زندگی می‌کردند ـ رفته و آنان را به یاری فرا خواند، حضرت اجازه دادند. «حبیب» نزد آنها رفت و گفت: «امروز از من فرمان برید و به یاری حسین بشتابید تا شرف دنیا و آخرت از آن شما باشد». تعداد ۹۰ نفر بپاخواستند و حرکت کردند، اما در میان راه با لشکر عمربن سعد برخورد کردند و چون تاب مقاومت نداشتند، پراکنده شده و برگشتند. «حبیب» به نزد حضرت رسید و جریان را تعریف نمود. حسین(ع) گفت: «لاحول و لا قوه الا بالله»

نامه امام حسین (ع) از کربلا به برادرش محمدبن حنفیه و بنی هاشم:

مثل اینکه دنیا اصلاً وجود نداشته (این گونه دنیا بی ارزش و نابود شدنی است) و آخرت همیشگی و دائم بوده و هست.

پیشنهاد گروه فرهنگی امیدواران
طبیب جانها

کربلا

زمان: سه‌شنبه هفتم محرم الحرام ۶۱ هجری

 تعداد نظامیانی که لباس و سلاح جنگی و حقوق از حکومت غاصب بنی امیه گرفته و به جنگ امام حسین(ع) آمده بودند را، بالغ بر ۳۰ هزار جنگجو  نوشته‌اند.

 عمر بن سعد نامه‌ای بدین مضمون از عبیدالله دریافت کرد که: با سپاهیان خود بین امام حسین(ع) و اصحابش و آب فرات فاصله بینداز به طوری که حتی قطره‌ای آب به امام (ع) نرسد،  همان گونه که از دادن آب به عثمان بن عفان خودداری شد! عمر بن سعد ۵۰۰ سوار را در کنار شریعه فرات مستقر کرد. یکی از آنها فریاد زد: حسین!… به خدا سوگند که قطره‌ای از این آب را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی! حضرت فرمود: «خدایا! او را از تشنگی هلاک کن و هرگز او را مشمول رحمتت قرار مده». حمید بن مسلم می‌گوید به چشم خود دیدم که نفرین امام (ع) عملی گشت.

امام حسین (ع) سپاه دشمن را چنین نفرین کرد:

بار خدایا! باران آسمان را از اینان دریغ کن، و بر ایشان تنگی و قحطی (همچون سالهای یوسف) پدید آور، و آن غلام ثقفی (حجاج بن یوسف) را برایشان بگمار تا جام زهر به ایشان بچشاند، و انتقام من و اصحاب و اهل بیت و شیعیان مرا از اینان بگیرد.

کربلا

زمان: چهارشنبه هشتم محرم الحرام ۶۱ هجری

 هر لحظه تب عطش در خیمه‌ها افزون می‌شد، امام (ع) برادرش عباس را به همراه عده‌ای شبانه حرکت داد. آنها با یک برنامه حساب شده، صفوف دشمن را شکسته و مشک‌ها را پر از آب کردند و به خیمه‌ها برگشتند.

 ملاقات امام (ع) با عمر بن سعد:

حضرت فرمود: « ای پسر سعد! آیا با من مقاتله می‌کنی و از خدا هراسی نداری؟ ابن سعد گفت: « اگر از این گروه جدا شوم، خانه‌ام را خراب و اموالم را از من می‌گیرند و من برحال افراد خانواده‌ام از خشم ابن زیاد بیمناکم». حضرت فرمود: « تو را چه می‌شود؟ خدا جان تو را به زودی در بستر بگیرد و تو را در روز قیامت نیامرزد… گمان می‌کنی که به حکومت ری و گرگان خواهی رسید؟ به خدا سوگند چنین نیست و به آرزویت نخواهی رسید».

 عبیدالله طی نامه‌ای عمر بن سعد را تهدید به عزل و برکناری کرده، می‌گوید: « اگر از فرمان من سرباز زنی، مسئولیت لشکر را به شمر بن ذی الجوشن واگذار خواهم کرد.

سخن امام حسین(ع) با یارانش:

ای بزرگ زادگان! صبر پیشه کنید که مرگ جز پلی نیست که شما را از سختی و رنج عبور داده و به بهشت پهناور و نعمتهای همیشگی آن می‌رساند.

کربلا

زمان: پنجشنبه نهم محرم الحرام ۶۱ هجری

 شمر خود را به خیام امام (ع) رسانده، ضمن صدا کردن حضرت عباس و دیگر فرزندان ام البنین، می‌گوید: « برای شما از عبیدالله امان نامه گرفتم». آنها متفقاً ‌گفتند: «خدا تو را و امان نامه تو را لعنت کند، ما امان  داشته ‌باشیم ولی پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟»

 امام حسین (ع) توسط حضرت عباس از دشمن یک شب را برای نماز، راز و نیاز با خدا و تلاوت قرآن مهلت می‌گیرد.

 حفر خندق در اطراف خیام برای مقابله با شبیخون دشمن و قطع کردن راه ارتباطی دشمن با خیام از سه طرف، که فقط از یک قسمت ارتباط برقرار باشد و یاران امام (ع) در آنجا مستقر بودند. این تدبیر امام (ع) برای اصحاب بسیار سودمند بود.

 گروهی از لشکر عمر بن سعد به سپاه امام (ع) می‌پیوندند.

سخن امام (ع) خطاب به دشمن:

وای بر شما! چه زیانی می‌برید اگر سخن مرا بشنوید؟! من شما را به راه راست می‌خوانم. اما شما از همه فرامین من سرباز می‌زنید و سخن مرا گوش نمی‌دهید، چرا که شکم‌های شما از مال حرام پرشده و بردلهای شما شقاوت نهاده شده است.

کربلا

زمان: دهم محرم الحرام ۶۱ هجری

 امام (ع) با یارانش نماز صبح را به جماعت خواند و سپس با آنها چنین سخن گفت:«…خدا به شهادت من و شما فرمان داده است. بر شما باد که صبر و شکیبایی را پیشه خود سازید».

 حضرت (ع) «زهیر بن قین» را فرمانده راست سپاه، و حبیب بن مظاهر را فرمانده چپ سپاه گمارد و پرچم را به دست برادرش حضرت عباس سپرد. گرچه سپاه دشمن به خیمه‌ها نزدیک می‌شد، ولی حضرت تیری نینداخت چون می‌فرمود: «دوست ندارم که آغازگر جنگ با این گروه باشم». عمربن سعد تیر را بر کمان نهاده و به سوی یاران امام انداخت و گفت: «گواه باشید که اول کسی بودم که به سوی لشکر حسین تیر انداختم!» سپس سپاهیان عمربن سعد تیر بر کمان نهاده و از هر طرف یاران حسین(ع) را نشانه رفتند. امام (ع) فرمود: «یاران من! بپاخیزید و به سوی مرگ (شهادت) بشتابید، خدا شما را بیامرزد». در حمله اول بالغ بر چهل تن شهید شدند و سپس یاران باقی مانده هر کدام به نوبت به تنهایی به میدان رزم شتافته و به شهادت می‌رسیدند و بعد از آنها نوبت به خاندان بنی هاشم رسید و آنها نیز شربت شهادت را نوشیدند.

 امام حسین (ع) که یکه و تنها مانده بود، نگاهی به اجساد مطهر شهدا کرده و آنها را صدا می‌کرد. حضرت (ع) برای وداع آخرین به سوی خیام آمد، آنگاه در حالی که شمشیرش را از غلاف بیرون آورده بود در برابر دشمن قرارگرفت و جنگ نمایانی کرد. دشمن از هر طرف وی را محاصره نمود. ناگاه تیری سه شعبه به قلب مبارکش اصابت کرد و در حالی که یکصد و چند نشانه تیر و نیزه بر پیکرش بود، نقش بر زمین گشت و روح مبارکش به ملکوت اعلی پیوست. اما شیون زنان، کودکان و حتی فرشتگان الهی بلند شد.

منابع و مآخذ:

مقتل (مقرم) ترجمه عزیزالله عطاردی.

خلاصه تاریخ اسلام (رسولی محلاتی)، تلخیص چنارانی.

زندگانی حضرت ابی عبدالله الحسین (ع)، (عمادزاده).

سخنان حسین بن علی (ع) از مدینه تا شهادت، (محمدصادق نجمی)

قصه کربلا، (علی نظری منفرد).

وقعه الطف لابی مخنف (تحقیق: محمدهادی الیوسفی).

الحسین فی طریقه الی الشهاده (السید علی الهاشمی).

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.