به کهف پناه برید! ﴿ وَ اِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یعْبُدُونَ اِلَّا اللهَ فَأْوُوا اِلَى الْکهْفِ ینْشُرْ لَکمْ رَبُّکمْ مِنْ رَحْمَتِهِ… ﴾ به کهف پناه برید! سالها پیش، دقیانوسِ خونریز و مردانی حقپرست! سالیانی بس دور حکمرانی دقیانوس نام، بر مردمانی ستمدیده حکومت میکرد و خود را خدا میدانست. او مردم را وادار میکرد تا […]
باز هم خیابانِ آمدنت را چراغانی کردیم، باز هم خیابانِ آمدنت را چراغانی کردیم، باز هم کوچههای قدومت را آذین بستیم، تا میلاد امید بخشت را جشن بگیریم. باز هم از پنجرههای غبارآلود روزهامان، از روزنههای بسته شدهی دلهامان، از پسِ باورهای به شک آلوده شدهمان، به جادهی تیرهی غیبتت چشم دوختیم، تا چشمهامان به […]
برادران یوسف ﴿ قَالُوا یَا أَبَانَا اِسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ ﴾ برادران یوسف و آن هنگام که برادران یوسف از کردهی خویش پشیمان شدند، به نزد پدر آمده، طلب بخشش کردند که پدرجان! برای ما استغفار نما؛ ما خطا کاریم؛[۱] اما من پدری را سراغ دارم که پیش از خواست ما برایمان استغفار […]
سعادت و شقاوت ﴿ وَالْعَصْرِ*إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ* إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِوَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ﴾ سعادت و شقاوت و چیست آن حقیقت که پیر در خشت خام میبیند و جوان در آینهی صاف و زلال زندگیش نمیبیند و نمییابد؛ گویی غفلت و سرمستی چنان گریباناش را گرفته که شهپر پروازِ درکش […]
بسم الله الرحمن الرحیم یا مولانا یاصاحب العصر و الزمان (عج) ؛از ما بجز بدی که ندیدی ، ببخشمان …! تا وقتی گفتارمان ، گفتار نیست … چشمانمان ، چشم نیست … گوش و زبان و اعضاء و جوارحمان منتظر نباشند ، او نمی آید!
شب هاي بيقراري، قرار بي قراران است! «بار خدايا! اي آنکه به اشک ها رحم مي کني! اي کسي که گرفتاري ها را رفع مي کني! معبود من! مرا از چنگال اين قوم ظالم نجات ده! به من ضرر و زيان رسيده است و تو مهربان ترين مهرباناني! مولاي من! مي بيني سرگرداني ام را […]
بحر طویل در ولادت حضرت مهدی علیه السلام بحر طویل در ولادت حضرت مهدی علیه السلام سروده حاج غلامرضا سازگار متخلص به «میثم». کشتی بردهفروشان، ز ره دور عیان است که بر عرشه آن بانوی ملک دو جهان است، بگو فخر زنان است، بگو مادر مولای زمان است، بود منتظر مقدم او بُشر سلیمان که […]
گوهر خدمت تو ميداني در اين كاخ – كه تمامي اسباب و لوازم آسايش و رفاه و شادكامي در آن مهيّاست – تنها يك شبانه روز ميهمان اي و فردا ناچار آن را ترك خواهي گفت؛ در حالي كه اجازه داري به اندازه ي توشه ي يك مسافر، به ميزان گنجايش دست ها و […]
هان اي امواج خروشان كه قايق شكسته ام را بسوي نابوديها و ظلمتها و كزيها سوق مي دهيد. واي طوفانهاي خشمگين كه بحال افسرده ام عنايت نداريد و با نغمه ترسناك خود در اين ورطه موقت آزارم مي دهيد. واي ابرهاي جهالت و غفلت كه در برابر خورشيد اميدم صف كشيده ايد و رخصت بهره […]
« در انتظار ظهور » از آن هنگام،که آدم بر زمین آمد و سر بر خاک غم آورد و از درد فراق جنّت و فردوس بس نالید و اشک افشاند؛ من هم ذرّه ای بودم که از فرط فراغت ناله سر دادم. در آن وقتی که قابیل ستمگر، تیغ بر هابیل پاک افکند و او […]